فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یَبْحَثُ فى الْاَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوارِى سَوْاَةَ اَخیهِ
«هابیل» نخستین قربانى جنایت بشر بود. به همین جهت «قابیل» نمى دانست اینک پس از جنایت، چگونه پیکر او را از نظرها پنهان کند. او سرگردان بود که آفریدگار هستى دو کلاغ برانگیخت و یکى از آنها در برابر چشم او، همنوع خود را کشت و آن گاه زمین را گود کرد و به خاکش سپرد، و «قابیل» این درس را نیز از آن پرنده آموخت و پیکر برادرش را به خاک سپرد؛ امّا به باور برخى، خداى فرزانه پرنده اى را برانگیخت تا با افشاندن خاک بر پیکر بى جان «هابیل» به قابیل آموزش دهد که مى تواند پیکر مقتول را در خاک نهان سازد و او که با پذیرفته شدن قربانى برادر در بارگاه خدا و مأموریت پرنده بر خاکسپارى پیکرش به مقام معنوى برادرش در بارگاه پروردگار پى برد، فریاد سر داد که اى واى بر من! و برخى بر آنند که آن پرنده در حقیقت فرشته اى بود که به صورت کلاغ پدیدار شد.
از آیه شریفه این نکته به روشنى دریافت مى گردد که کار آن پرنده یک رویداد تصادفى و بى هدف نبود بلکه یک کار هدفدار و درس آموز بود و آن پرنده به الهام از جانب آفریدگارش به این کار دست یازید.
«ابو مسلم» از برخى آورده است که این کار نظیر داستان «هدهد» و رساندن نامه سلیمان به فرمانرواى «یمن» و آوردن پاسخ نامه او بود، که به خواست خدا و به صورت اعجاز انجام گرفت. و هیچ مانعى ندارد که آفریدگار هستى، درک و فهم آن پرنده را به گونه اى رشد بخشیده باشد که خودش این کار را انجام داده باشد، درست همان گونه که ما وقتى کودکان خویش را براى انجام کارى برمى انگیزیم، خود راه انجام درست آن را مى یابند.
لیریه کیف یوارى سوأة اخیه
از دیدگاه برخى از مفسّران، منظور این است که مأموریت آن پرنده این بود که به قابیل نشان دهد که چگونه فراز و نشیب هاى بدن برادر را بپوشاند؛ امّا به باور برخى دیگر، آن پرنده مى خواست نشان دهد که چسان پیکر برادر را که در حال متلاشى شدن و تباه گشتن بود، به خاک سپارد. که با این بیان به پیکر بى جان «سَوأَة» گفته شده است.
قالَ یَا وَیْلَتى اَعَجَزْتُ اَنْ اَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرابِ فَاُوارىَ سَوْاَةَ اَخِى
هنگامى که آن پرنده چگونگى به خاکسپارى جسد را به او آموخت، از ژرفاى دل فریاد برآورد که: واى بر من! آیا به اندازه این پرنده هم دانش و آگاهى ندارم تا بتوانم پیکر بى جان برادرم را به خاک سپارم؟
فَاَصْبَحَ مِنَ النّادِمینَ
و آن گاه از ریختن خون برادر ندامت زده گردید.
«جبایى» مى گوید: این ندامت، به گونه اى که بتوان آن را توبه شمرد نبوده است. او بسان کسى بود که پس از خوردن شراب بر اثر ناراحتى برخاسته از آن، از خوردنش پشیمان مى گردد و به همین دلیل هم این ندامت و پشیمانى برایش سودبخش نبود.
پاره اى بر این عقیده اند که او از به دوش کشیدن پیکر بى جان برادر پس از آموختن راه به خاکسپارى آن پشیمان گردید؛ و پاره اى نیز بر آنند که از ریختن خون برادر ندامت زده شد و نه از گناه و کیفر سهمگین جنایت خویش.
داستان به خاکسپارى پیکر «هابیل»
محدثان اهل سنّت از ششمین امام نور در این مورد آورده اند که «قابیل» پس از کشتن «هابیل» پیکر بى جان او را در روى خاک رها کرد و درندگان و پرندگان براى دریدن و خوردن آن جسد بى جان گرد آمدند و او به ناگزیر جسد را در کیسه اى قرار داد و بر دوش خویش افکند و همچنان سرگردان بیابان ها بود تا جسد بى جان برادر رو به تباه شدن نهاد و او نمى دانست که با آن چه کند؟ این جا بود که خدا دو پرنده را برانگیخت و آن دو در برابر چشم او به پیکار برخاستند و یکى دیگرى را از پاى درآورد و آن گاه با منقار خود گودالى حفر نمود و جسد پرنده را در آن گودال پنهان کرد و «قابیل» نیز چگونگى به خاکسپارى پیکر بى جان را از پرنده آموخت.
«ابن عباس» در این مورد آورده است که:
پس از ریخته شدن نخستین خون بر زمین، هوا مه آلود و زمین تیره و تار گردید، درختانِ سرسبز و پرطراوت به خزان نشستند و طعم میوه ها و غذاها دگرگون شد. «آدم» که دور از منطقه وقوع جنایت بود، گفت: به باور من در روى زمین رویدادى ناگوار روى داده است... و آن گاه پس از آگاهى از مرگ «هابیل»، در سوگ او مرثیه اى سرود و گریست، و به بیان برخى، به مدّت یک سال خنده بر لبانش ننشست.
«آدم» در سوگ فرزندش بود و عمرش به یکصد و سى سال مى رسید که خدا فرزند شایسته کردارى به او ارزانى داشت که نام او را «شیث» نهادند و همو بود که پس از رشد و رسیدن به کمال، جانشین پدر شد و «قابیل» به خاطر آن جنایت مورد لعن و نفرت قرار گرفت و رانده شد.
او از پدر و مادر جدا شد و به منطقه «عدن» رسید و آن جا با وسوسه شیطان و فریب به انگیزه احترام به آتش، آتشکده اى ساخت و کیش آتش پرستى را پى نهاد چراکه شیطان به او گفت: علّت پذیرفته شدن قربانى برادرت که آتش قربانى او را فراگرفت این بود که او آتش را مى پرستید؛ بنابر این تو هم براى تقرّب به خدا، آتش پرستى را رواج ده. بدین سان او گمراه شد و نسل او نیز به گناه و زشتى و هوسبازى روى آوردند و افزون بر بى بند و بارى و هرزگى، آتش پرستى را به جاى یکتاپرستى و توحیدگرایى، راه و رسم خویش ساختند، تا سرانجام در طوفان نوح نسل تبهکار «قابیل» نابود شد و نسل «شیث » باقى ماند.
[ نظرات / امتیازها ]
735. Saw 'ah may mean "corpse", with a suggestion of nakedness and shame in two senses: (1) the sense of being exposed without burial, and (2) the sense of being insulted by being violently deprived by the unwarranted murder, of the soul which inhabited it - the soul, too, of a brother.
736. The thought at last came home to the murderer. It was dreadful indeed to slay anyone-the more so as he was a brother, and an innocent righteous brother! But worse still, the murderer had not even the decency to bury the corpse, and of this simple duty he was reminded by a raven-a blackbird usually held in contempt! His regret was on that account That was no true repentance.
[ نظرات / امتیازها ]