لیست لغت های سيروس عزيزي
از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
  سوره اعراف آیه 54 - پژوهش های شخصی
« تَبارَکَ» : در متن آمده است.
توضیح : برکت در آینه وحی: واکاوی ریشه ها، مفاهیم و تجلیات آن در قرآن کریم

1. مقدمه
واژه «برکت» در فرهنگ قرآنی از آن دسته مفاهیمی است که همزمان با عظمت معنا در اعماق جان انسان جلوه می کند. واژه ای که بوی افزونی، پایداری و خیر همیشگی را به همراه دارد و با نور الهی در آیات مقدس پیوندی ناگسستنی یافته است. قرآن کریم این واژه را در بسترهای متنوعی از زمین و آسمان گرفته تا جان و ایمان آدمی به کار برده و از آن پرده ای از حقیقتی وسیع در پهنه هستی ترسیم کرده است. «برکت» در قرآن صرفاً به معنای زیاد شدن کمی نیست، بلکه دلالت بر افزونی کیفی، پایدار و از جنس الطاف پنهان و مستمر پروردگار دارد.
در آغاز این تحقیق عمیق و جامع درباره مفهوم «برکت» در قرآن کریم لازم است به آیه ای شریف توجه کنیم که خود جوهره و منبع اصلی برکت را در قالبی کوتاه و نافذ به تصویر می کشد.
«... تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ » (سوره اعراف، آیه ۵۴)
در این آیه کلمه « تَبارَکَ» که ریشه و اساس واژه برکت است به خداوند سبحان نسبت داده شده است. این نسبت بیانگر کمال مطلق، بی نهایت بودن و سرچشمه همه خیرات و برکات است که از جانب ربوبیت جهانی او سرازیر می شود. « رَبُّ الْعالَمینَ» تأکید بر گستردگی و جامعیت این فیض دارد که سراسر عالم های موجود و مخلوقات بی شمار را در بر می گیرد.
بدین سان هر مفهوم برکتی که در قرآن کریم مطرح شده نه به صورت جداگانه بلکه در پرتو این حقیقت واحد و منبع لایزال الهی معنا و ارزش می یابد، آیه مزبور سنگ بنای فهم ما از «برکت» در تمامی ابعاد مادی و معنوی آن است و نقشی اساسی در پژوهش حاضر ایفا می کند.

2.تحلیل لغوی و ریشه شناسی
گرچه لفظ صریح «برکت» در قرآن نیامده است اما مشتقات ریشه ی « بَ – رَ- کَ» در مجموع سی و دو بار در آیات الهی جلوه گر شده اند. این ریشه ی ثلاثی در اصل بر معنای ثبات، استقرار و آرام گیری دلالت دارد در «لسان العرب» و «مفردات راغب»، « بَرَکَ» به «سینه ی شتر» و «محل فرونشستن» او اطلاق شده است؛ جایگاهی که شتر در آن قرار میگیرد و آرام می گیرد. این تصویر عینی و ملموس، استعاره ای برای ثبوت و قرار یافتن پدید آورده است و از همین معنا، مفهوم دوام و استمرار نیز برآمده است. سپس این معنا به حوزه ی معنوی گسترش یافت و بر هر آنچه که خیر فراوان و پایدار در آن مستقر و ماندگار گردد، عنوان «برکت» نهاده شد.
از دیدگاه صرفی و دستوری برکت اسم مصدر است که بر حالت یا کیفیتی ویژه دلالت میکند، از مشتقات این ریشه، واژگانی چون «بارَک»، «تبارَک» و «مبارَک» شکفته اند که هر یک در جایگاه خویش معنایی خاص می آفرینند:
«بارَک» فعل ماضی است به معنای افاضه ی خیر و بخشیدن دوام و بقا.
«تبارَک» فعل ماضی باب تفاعل ویژه ی مقام ربوبی است و بیانگر عظمت و رفعت و بی همتایی او در فَیَضان خیر و رحمت.
«مبارَک» اسم مفعول است برای چیزی یا کسی که خیر فراوان و ماندگار در او نهاده شده باشد.
بدین سان در پرتو این ریشه «برکت» نه تنها نشانی از فزونی و بقاست بلکه آینه ای است که پیوند میان ثبات و فَیَضان خیر را در فرهنگ وحی بازتاب می دهد.

3. آیات حاوی مشتقات برکت
برکت و مشتقات آن در آیات متعدد آمده است که میتوان آنها را در چند حوزه اصلی دسته بندی کرد:
الف برکت در نسبت با ذات اقدس الهی
«... تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ » (اعراف /۵۴)
«تَبارَکَ الَّذی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلی‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ» (ملک /۱)
«تَبارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ» (رحمن /۷۸)
در این موارد «تبارَک» مختص خداوند است و معنای کمال مطلق، جلال بی نهایت و سرچشمه تمام خیرات را دارد. این صیغه بر تعالی و برتری وجودی پروردگار بر هر نقص و محدودیت دلالت می کند.

ب برکت در آسمان و زمین
«... إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ »(اسراء /۱)
اشاره به سرزمین قدس، مرکز وحی و برکات مادی و معنوی
«وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ»(ق/7)
برکت در زمین با رویش گیاهان و نعمت های طبیعی.

ج برکت در نزول کتاب و وحی
«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ» (ص/۲۹)
«وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ أَنْزَلْناهُ أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ» (انبیاء /۵۰)
در اینجا «مبارَک» بر وحی الهی اطلاق شده و دلالت بر منبع فیض دائمی هدایت و نور دارد؛ برکتی که محدود به زمان یا مکان خاص نیست.

د. برکت در زمانها و مقاطع خاص
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرینَ» (دخان /۳)
شب قدر به عنوان ظرف نزول قرآن و شب سرنوشت از برکت ویژه برخورداراست.

ه. برکت در اشخاص
و بارَکْنَا عَلَیْهِ وَعَلَى إِسْحَاق (صافات /۱۱۳) - برکت در نسل و رسالت
وَجَعَلْنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ (مریم /۳۱)
سخن حضرت عیسی علیه السلام درباره عطای خیر مستمر و نافع به او.
برکت در اشخاص به معنای طرفیت وجودی آنان برای افاضه خیر به دیگران است.

۴. تحلیل سیاقی
از منظر سیاق آیات برکت هرگز به معنای صِرف افزایش کمیت نیست بلکه بر خیر نافذ ، پایدارو کیفی دلالت دارد. گاه این خیر جنبه مادی دارد (فراوانی نعمتها) و گاه معنوی (هدایت،علم ،رسالت) .قرآن برکات را یا مستقیماً به فعل خداوند نسبت می دهد یا در قالب وصف برای مخلوقات و اشیا می آورد تا نشان دهد منشأ حقیقی آن همان فیض بی انتها و رحمت الهی است.

5. مصادیق برکت در قرآن
بر اساس نص قرآن برکت در عرصه های گوناگون هستی تجلی یافته است و میتوان آن را در دسته های زیر بررسی کرد:

الف: برکت وجودی
مختص ذات اقدس الهی است؛ او منبع همه خیرات و سرچشمه هر فیض است. صیغه «تبارَک» که بیانگر عظمت و بی همتایی است تنها برای خداوند به کار رفته است: «... تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ » (اعراف/۵۴)

ب: برکت مکانی
قرآن مکان هایی را یاد میکند که خیر الهی در آنها نهاده شده است همچون مسجد الاقصی که فرمود: «...الَّذِی بَارَکْنَا حَوْله» (اسراء /۱). این برکت به منطقه پیرامونی آن بازمی گردد که مفسران آن را سرزمین های مقدس اطراف بیت المقدس دانسته اند.

ج: برکت زمانی
برخی زمانها در قرآن به سبب رویدادهای عظیم الهی مبارک خوانده شده اند مانند شب قدر که طرف نزول قرآن است: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرینَ» (دخان /۳).

د: برکت طبیعی
نص قرآن «باران» را به صراحت «مبارَک» می خواند: « وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصیدِ» (ق/۹) این آب حیات بخش، زمین را زنده کرده و زراعت را می رویاند. همچنین رویش گیاهان به طور مستقیم همراه با برکت ذکر شده است: « وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ» (ق/۷).
ه: برکت انسانی
برخی انسانها به ویژه پیامبران به برکت الهی مزین اند و وجودشان منشأ خیر برای دیگران است. چنان که حضرت عیسی علیه السلام می فرماید: «وَجَعَلْنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ» (مریم /۳۱)

ز: برکت وحیانی
کتاب آسمانی و سخن وحی مبارکند و خیر دائمی در آنها نهاده شده است :
«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ» (ص/۲۹)
«وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ أَنْزَلْناهُ أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ» (انبیاء /۵۰).

چنین است که برکت در فرهنگ قرآنی رشته ای نامرئی اما استوار میان آسمان و زمین، زمان و مکان ،انسان و وحی می تَند؛ خیری که از ذات اقدس سرچشمه میگیرد و در چهره های گوناگون از بارانی پربرکت تا کلام وحی و از شب قدر تا سرزمین های مقدس جلوه گر می شود.
همه این مصادیق گرچه در صورت و ظرف متفاوت اند. در حقیقت یک حقیقت واحد را باز می تابانند، فیضی پایدار، زاینده و افزاینده که از منبع لایزال الهی سرازیر میشود و هر کجا قرار گیرد،آن را به سرسبزی حیات و روشنایی هدایت آراسته می کند.

6. نتیجه گیری
«برکت» در فرهنگ قرآنی گنجینه ای است سرشار از معنا که در ژرفای خود مفاهیم ثبات ،افزونی و خیر مستمر را به هم می آمیزد. این واژه فراتر از وفور مادی به جریان دائمی و رو به فزونی خیر در عرصه زندگی و پهنه هستی اشاره دارد.
آنگاه که به ذات اقدس الهی نسبت داده میشود دلالت بر کمال مطلق، عظمت بی کران و سرچشمه همه خیرات دارد؛ و هنگامی که به مخلوقات منسوب میگردد بیانگر فیضی است که از جانب او در وجود و سرنوشت آنان جاری شده و دوام یافته است.
برکت در جهان بینی توحیدی قرآن، پیوندی ژرف میان دو ساحت مادی و معنوی برقرار میکند : از یک سو به معنای ثبوت و استقرار است و از سوی دیگر به معنای فیضان خیر و کثرت نافع. این دو وجه در منطق وحی نه جدا بلکه همزاد و ملازم اند؛ زیرا خیری که پایدار نباشد برکت نام نمی گیرد و ثباتی که از خیر تهی باشد، فاقد ارزش است. از این رو برکت قرآنی نماد استقرار خیر الهی در زمان و مکان است؛ خیری که در وجود انسانها، دراشیاء و حتی در رخدادها و حوادث تجلی می یابد.
در نهایت برکت مسیری است که آدمی را از مرزهای محدود زمان و مکان فراتر می برد و او را به افق جاودانگی و پیوند با منبع لایزال فیض الهی رهنمون می سازد، سرچشمه ای که هر چه از آن بتراود پایدار، افزون و حیات بخش خواهد بود.

امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) رمضانی (داور) : لطفا این طلب را در بخش مقالات و به عنوان مقاله درج فرمایید.
  سوره اسراء آیه 31 - پژوهش های شخصی
«إمْلَاقٍ» : در متن آمده است.
توضیح : بررسی واژه شناختی و تفسیر مفهوم « إمْلَاقٍ » در قران کریم.
تحلیل فقر مطلق و نهی الهی از قتل فرزند
مقدمه
واژه « إمْلَاقٍ » در قرآن کریم مفهومی سرشار از عمق معنایی و بار روان شناختی است که در دو آیه برجسته به کار رفته و به شیوه ای دقیق و ظریف نهی از عمل تلخ و حساس کشتن فرزندان به دلیل فقر یا ترس از آن را بیان می کند. این مقاله کوششی است در تحلیل دقیق معنای لغوی و ریشه شناسی «املاق» و تبیین کاربرد و مصادیق آن در متن قرآن کریم، همراه با بررسی های بلاغی روان شناختی و فرهنگی که پرده از واقعیتهای اجتماعی و انسانی آن بر می دارد.
آیه کریمه « ولا تقتلوا أَوْلادَکُمْ خشیة إمْلَاقٍ نحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ » نهى قاطع از کشتن فرزندان به دلیل ترس از فقر آینده را بیان میکند و همزمان بر اعتماد به رزق الهی تأکید دارد. در این آیه « إمْلَاقٍ » نه تنها به کمبود مادی بالفعل اشاره دارد. بلکه حالت اضطراب و نگرانی والدین از فقر آینده را نیز شامل میشود. تحلیل واژه شناختی ، ریشه شناسی و بلاغی آن نشان می دهد که قرآن با این بیان ظریف هم به حفظ کرامت انسانی و امنیت روانی خانواده ها توجه دارد و هم والدین را به توکل بر رزق الهی فرا میخواند از این منظر آیه 31 اسراء، بهترین بستر برای مطالعه و تبیین ابعاد عمیق و چندلایه واژه « إمْلَاقٍ » و پیامدهای اخلاقی و اجتماعی آن محسوب می شود.

1- ریشه شناسی و معنای لغوی « إمْلَاقٍ »
واژه « إمْلَاقٍ » مصدر باب «أفعَل» از ریشه ثلاثی « مَ لَ قَ » است که در اصل دلالت بر تهی دستی مطلق، فقر شدید و تزلزل مالی و اخلاقی دارد. لغت نامه های کلاسیک مانند «لسان العرب» «العین» و «مقاییس اللغة» تأکید کرده اند که «الإملاق هو الفقر الشدید» و «الملق» اشاره به تملق و ذلت ناشی از نیاز دارد.
در اینجا « إمْلَاقٍ » فراتر از فقر ساده حالتی از «تهی دستی مطلق و اضطراری» را نشان میدهد که انسان را به مرز بحران های اخلاقی و روانی می رساند؛ وضعیتی که توان تصمیم گیری عقلانی و حفظ کرامت انسانی را به شدت خدشه دار می کند.
بدین سان، « إمْلَاقٍ » در قاموس وحی نه صرفاً یک واژه هم معنا با فقر که آینه دار حالتی ویژه از تهی دستی است؛ حالتی که با اضطراب درماندگی و بیم از آینده در آمیخته و انسان را به مرز رفتارهای نابخردانه میکشاند. قرآن کریم با گزینش این تعبیر بر بعد روانی و هراس انگیز فقر انگشت میگذارد، فقیری که تنها کمبود مال ندارد بلکه در برابر قضا و قدر الهی احساس بی پناهی میکند. بدین ترتیب «املاق» در نص قرآنی، هشدار و بشارتی توامان است؛ هشدار از لغزش در دام ترس وبشارت به اینکه روزی وبرکت در ید قدرت اوست که:« وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ».

2- کاربرد واژه «إملاق» در قرآن کریم
در قرآن «إمْلَاقٍ» تنها در دو آیه آمده است هر دو در سیاق نهی از کشتن فرزندان به خاطر فقر یا ترس از آن
سوره انعام، آیه ۱۵۱
«...وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ مِنْ إمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ...»
و فرزندان خود را به سبب فقر و تنگدستی نکشید که ما شما و آنان را روزی می دهیم.
سورة إسراء، آیه ۳۱
«...وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ خَشْیَةً إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ...»
فرزندان خود را به سبب فقر و ترس از فقر آینده نکشید؛ ما روزی آنها و شما را خواهیم داد.
در این دو آیه «املاق» نخست به معنای فقر بالفعل و سپس ترس و هراس از فقر آینده به کار رفته است؛ امری که قرآن به شدت آن را محکوم و مقابله با آن را به اعتماد به رزق الهی پیوند زده است.

3- تحلیل بلاغی و سیاقی تقابل رزق در دو آیه
یکی از برجسته ترین نکات بلاغی این دو آیه تقدم و تأخیر ذکر «رزق» است.
در سوره انعام، چون فقر بالفعل است. خداوند می فرماید « نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ »، یعنی شما و فرزندانتان هر دو در فقر سهیمید، لذا ابتدا به شما(نحن) اشاره می کند.
در سوره إسراء، فقر هنوز حادث نشده بلکه ترس از آن است لذا « نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ » آمده، یعنی ابتدا به روزی فرزندان (َرْزُقُهُمْ) توجه شده تا دل والدین آرام گیرد.
این تغییر ترتیب حکایت از توجه دقیق قرآن به حال روانی و اجتماعی مخاطبان دارد؛ جایی که هم اضطراب ناشی از تنگدستی واقعی و هم اضطراب ناشی از ترس از آن به صورت جداگانه و دقیق مورد خطاب قرار گرفته است.

4- تحلیل روان شناختی و اخلاقی
«إمْلَاقٍ» در این آیات، تنها فقر مادی نیست بلکه نمادی است از اضطراب و نگرانی عمیق روانی که می تواند انسان را به رفتارهای غیر اخلاقی و حتی جنایت بکشاند. قرآن با نهی قاطع از قتل فرزندان به دلیل «إمْلَاقٍ» در حقیقت امنیت روانی و اعتماد به حکمت و عدالت خداوند را به انسان یادآور میشود و بر توکل و امید تأکید دارد.
این نهی مهاری است بر ذهنیتی که به جای ایمان و اعتماد در حصار ترس و حسابگری های خشونت آمیز گرفتار آمده است: ذهنیتی که رابطه انسان با رحمت الهی را قطع میکند و او را در منجلاب نا امیدی فرو می برد.

5- بار معنایی واژه «إمْلَاقٍ» و تأویل فرهنگی – تمدنی
فراتر از معنای ظاهری ، «إمْلَاقٍ» در فضای فرهنگی و تاریخی اعراب جاهلی و اقوام باستانی ممکن است حامل تداعی هایی از فرزند کشی به انگیزه نذر، قربانی و تقرب به بتها باشد. گرچه قرآن واژه «إملاق» را به معنای فقر ساده و تهیدستی به کار برده است. اما زمینه های تاریخی و زبان شناسی نشان میدهد که این واژه میتواند حامل یادآوری زشتی ها و کشتارهای آن دوره نیز باشد، بدون آنکه مستقیماً بدان تصریح کند.
این نگاه نشان میدهد که قرآن ضمن هشدار به مسائل اقتصادی به شدت با آداب ناپسند فرهنگی مقابله کرده و مسئولیت روزی و تامین زندگی را به خداوند منزه از هر شریکی واگذار می نماید.

6- جمع بندی و نکات پژوهشی
«إمْلَاقٍ» در قرآن کریم نشانگر وضعیتی شدید از تهی دستی است که ممکن است انسان را از مسیر فطرت و اخلاق انسانی منحرف کند.
. تفاوت سیاق «من إملاق» و «خشیة إملاق» دقت بلاغی و فهم روان شناختی قرآن را در مواجهه با مسائل اجتماعی نمایان می سازد.
راهکار مقابله با این تهدید ایمان به توحید و توکل بر رزاقیت خدآوند است نه پناه بردن به اعمال خشونت آمیز با نا امیدی

7- پیامد های معاصر و کاربردهای اجتمای مفهوم املاق در قران کریم
در عصر حاضر درک ژرف و دقیق مفهوم «إمْلَاقٍ» و دلالتهای آن در قرآن کریم فراتر از شناخت صرف فقر مادی به عنوان چراغ راهی راهبردی در عرصه های اخلاقی اجتماعی و حقوق بشری می درخشد. این بینش قرآنی در پاسداشت کرامت انسانی و نفی هرگونه خشونت به ویژه نسبت به آسیب پذیرترین قشر جامعه یعنی کودکان تأکید می ورزد و به عنوان مبنایی اخلاقی برای سیاستهای عدالت محور و حمایت از حقوق کودکان شناخته میشود. فهم «إمْلَاقٍ» به مثابه وضعیتی از اضطراب روانی و تنگدستی مطلق مبارزه با چرخه ی معیوب ناامیدی ، خشونت و فروپاشی بنیانهای خانوادگی را میسر ساخته و در پرتو توکل به حکمت و رزق الهی راهگشای استحکام و تعالى جوامع انسانی در مواجهه با آسیب های اقتصادی و روانی می گردد. از این رو این مفهوم قرآنی ضمن احیای آموزه های انسان دوستانه نقش مهمی در شکل دهی به سیاست های اجتماعی آینده نگر و حفاظت از نسلی سالم و امیدوار ایفا می کند.

8- تحلیل تفسیری آیات
آیات سوره انعام (۱۵۱) و اسراء (۳۱) درباره «إمْلَاقٍ» از مهمترین آیات مرتبط با این واژه اند که مفسران بزرگ بر نکات باریک و معانی عمیق آن تأکید کرده اند.
تفسیر المیزان :
علامه طباطبایی می فرماید «إمْلَاقٍ» در این آیات اشاره به فقر شدید و تهدیدی است که انسان را به گناه و قتل فرزندان می کشاند قرآن در اینجا با بیان حکمت توحیدی و ربویی امنیت روانی خانواده ها را به توکل بر خداوند پیوند زده است. تفاوت در تقدم رزق در دو آیه نشان از تسلط قرآن بر حالات درونی مخاطبان دارد.
تفسیر مجمع البیان :
طبرسی بیان میکند «إمْلَاقٍ» به معنای کامل فقر و تهی دستی است و این آیات بر تحریم شدید قتل فرزند به هر بهانه ای تأکید دارند. علت مذکور در آیه اول فقر بالفعل و در آیه دوم ترس و خوف از فقر است که هر دو موجب ظلم به فرزند می شود.

9- تطبیق با آیات و مفاهیم قرآنی دیگر
مطالعه سایر آیات مرتبط با فقر، رزق و مسئولیت انسانی درک بهتری از معنای «إمْلَاقٍ» فراهم می آورد:
آیه ۲2 سوره ذاریات :« وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ »
رزق و روزی در آسمان هاست و از تقدیر الهی جدا نیست. این نکته تأکیدی است بر وعده رزق و دلگرمی برای مومنان
آیه 24 سوره قصص: « سَقی‏ لَهُما ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیرٌ»
موسى علیه السلام نیز در بیان عجز خویش به فقر اقتصادی اعتراف میکند اما در سایه توکل بر خداوند قرار دارد.
آیات متعددی در قرآن بر «توکل»، «صبر» و «عدل» در نظام رزق تأکید دارند که همگی مکمل مفهوم «إمْلَاقٍ» و درمان آن محسوب می شوند.


10- پیامدهای اخلاقی و اجتماعی واژه «إملاق»
با فهم دقیق «إمْلَاقٍ» میتوان دریافت که قرآن به دنبال پیشگیری از ریشه های روانی و اجتماعی خشونت های خانوادگی و فرزند کشی است. این امر حاکی از توجه قرآن به ابعاد گسترده سلامت روان و انسجام اجتماعی است.
از نظر قرآن مقابله با «إمْلَاقٍ» نیازمند اصلاح نگرشهای اجتماعی اقتصادی و اعتقادی است باور به حکمت و رحمت خداوند تضمین کننده آرامش خانواده ها و زمینه ساز پرورش نسلی سالم و امیدوار است.

11- نتیجه گیری:
واژه «إمْلَاقٍ» در قرآن کریم دارای بار معنایی غنی و چند لایه ای است که هم فقر مادی بالفعل و هم اضطراب و ترس از فقر آینده را دربر میگیرد. با توجه به سیاق آیات، قرآن این واژه را در قالب نهی محکم از قتل فرزندان به خاطر شرایط اقتصادی به کار برده و با بلاغتی بی نظیر هم مخاطب را از عمل ناپسند باز میدارد و هم دلها را به رزق بی کران الهی آرام می بخشد.
این نگاه جامع علاوه بر ابعاد اقتصادی به عمق مسائل روانی و اجتماعی بشر نظر دارد و راه نجات را در ایمان توکل و عدالت الهی می بیند.

امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) رمضانی (داور) : لطفا این طلب را در بخش مقالات و به عنوان مقاله درج فرمایید.
  سوره قیامة آیه 29 - پژوهش های شخصی
«ساق» و «مساق» در قرآن : در متن آمده است.
توضیح : کاوشی لغوی، تفسیری و بلاغی با تمرکز بر سوره قیامت

1. ریشه شناسی و تحلیل صرفی
ساق (اسم) : از ماده «س ا ق» به معنای ساق پا (ساق انسان / حیوان) و نیز «ساق شجر» (تنه / قاعده درخت) است. جمع آن «سوق» و «سیقان» آمده. این اسم در عربی علاوه بر معنای حقیقی در تعبیرات کنایی برای «شدت و هول» نیز به کار می رود (مانند «کُشِفَ عَن ساق» = پرده از شدت برداشته شد).

ساق / یسوق (فعل): از ریشه «س و ق» به معنای راندن، سوق دادن، کشاندن. مصدر مشهور «سوق»، و مصدر میمی: «مساق».
المساق (اسم): بر وزن «مقال» که در این جا مصدر میمی است؛ یعنی «راندن /سوق دادن» یا به تأویل، «جایگاه انجام سوق» و در سیاق قیامت به معنای بازرَوی و رانده شدن به سوی پروردگار.

نکته ی لطیف: «ساق»: (اسم عضوی از بدن) و «ساق» (فعل راندن) هرچند هم حروف اند. از دو شاخه ی معنایی بهره می گیرند؛ اما قرآن با هنرمندی این همصدایی را در سوره قیامت کنار هم می نشاند تا تصویر جسمانی آخرین لحظه («وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ») را به حقیقتِ راندن/ بازرَوی («إِلی‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ») پیوند بزند.

(2) همه ی آیات حاوی «ساق / سوق / مساق و دلالت هایشان
(الف) سوره قیامت آیات ۲۶-۳۰
کلا إذا بَلَغَتِ التراقی (2۶) وَقِیلَ مَنْ رَاق (2۷) وَظَنَّ أَنَّهُ الفِراق (2۸) وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ (2۹) إِلی‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ (۳۰)
« وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ»:
برداشت های اصلی مفسران:
1.معنای حقیقی/ تصویری:
در لحظه ی جان دادن دو ساق (پاها) به هم می پیچد و سنگینی جان کندن و ناتوانی حرکت رخ می نماید، تصویری فشرده، عینی و تکان دهنده از احتضار

2. کنایه از اجتماع شداید:
یعنی شدت بر شدت افتد ، مصیبتی به مصیبتی دیگر بپیوندد؛ آخرین سختی دنیا با نخستین سختی برزخ قیامت در هم تَند.
3. پیوند دو منزل:
برخی تعییر کرده اند که «ساق دنیا» با «ساق آخرت» در هم می پیچد، استعاره ای از اتصال دو مرحله ی هستی و
پایان مهلت عمل.
« إِلی‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ»: «المساق» مصدر میمی از «ساق یسوق» است؛ یعنی راندن / سوق دادن. معنی جمله: «آن روز راندن/ بازرَوی به سوی پروردگار توست .جمع بندِ ماجرا: احتضار فقط خاموشی نیست ،حرکت قطعی و رانده شدن به سوی داوری است.

(ب) آیات دیگری که «ساق» به معنای «عضوی از بدن/ حیوان»آمده است

1. نمل ۴۴ «قیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ کَشَفَتْ عَنْ ساقَیْها....»
معنای حقیقی: برهنه کردن ساق (به گمان عبور از آب) این آیه معیار روشنی است که «ساق» در اصل همان ساق پاست.

2. ص ۳۳ «رُدُّوها عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ» - «جمع ساق» (ساق اسبها) باز هم معنای حقیقی اندام (پا) در سیاق داستان سلیمان و اسبان تندرو

(ج) تعبیر کنایی «کُشِفَ الساق» برای شدت
قلم ۴2 «یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَسْتَطیعُونَ»
غالب مفسران آن را کنایه از آشکار شدن شدت امر دانسته اند (همچون «ساعة عصیبة» ، «لحظه دشوار»). برخی اقوال دیگر نیز هست، اما سیاق تهدید و عجز منکران از سجود با استعاره ی شدت سازگارتر است.
این آیه نشان میدهد که «ساق» علاوه بر معنای حقیقی در عرف عرب کنایه ای رایج از شدت و هول بوده است. قرآنی که با زبان قوم سخن میگوید همین سرمایه را برای تصویر قیامت به کار گرفته است.

د) «سیق»/ وسیق» - باب افعال از «ساق یسوق» راندن / بردن)
زمر:71، «وَ سیقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی‏ جَهَنَّمَ زُمَراً...»
زمر :۷۳ «وَ سیقَ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً...»
هر دو با صیغه مجهول «سیق» گروه گروه رانده میشوند، کافران به دوزخ، پرهیزگاران به بهشت. این دو آیه افق معنایی «المساق» قیامت را توضیح میدهد بازرَوی ناگزیر خواه به بهشت خواه به دورخ.

(۳) چرا قرآن از «الساق» و «المساق» استفاده کرده است؟ راز بلاغت و انتخاب واژگان

1. تجسیم لحظه ی احتضار:
« وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ» تصویری زنده و موجز است ، واژگان فیلمی چند ثانیه ای می آفرینند: نَفَس به ترقوه رسیده ، درمانده ای که پاها در هم می پیچد، کار از «من راق» گذشته... و ناگاه جمله ی سرنوشت ساز« إِلی‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ».
2. هم آوایی هنرمندانه (جناس لطیف):
«الساق» (پا) و «المساق» (راندن/ بازرَوی) در کنارهم طنین آوایی ، و پیوندِ معنایی می سازند: اندام از کار می افتد، اما حرکت حقیقی تازه آغاز میشود؛ پا ناتوان - مسیر ناگزیر.
3. استعاره ی فرهنگی ریشه دار:
تعبیر «کشف الساق» در فرهنگ عرب دلالت بر شدت دارد، قرآن از سرمایه ی زبانی مخاطب بهره میگیرد تا شدتِ قیامت را بی واسطه القا کند (قلم /۴۲) و سپس در قیامت با تصویر حقیقی ساق – در هم تنیدگی پاها – شدت مرگ را ملموس می نماید.

4. اقتصاد زبانی با عمق نشانه شناختی:
واژه ی کوتاه ، میدان معنایی پهناوری می گشاید: بدن/ شدت / حرکت / بازگشت. این همان بلاغت قرآنی است :
اقل لفظ و اکثر معنی.

5 پیوند دنیا و آخرت:
«ساق» از محسوسات دنیوی است؛ «المساق» افق غیبیِ بازگشت. چینش آیات نشان می دهد مرگ دروازه ی حرکت است نه انتها «التفت الساق بالساق..... إلى ربک المساق».

(۴) جمع بندی تفسیری در سوره قیامت
مرگ در آیات ۲۶-۳۰ به سه قاب فشرده می شود:
(الف) « کلا إذا بَلَغَتِ التراقی » = جان به گلوگاه رسیده
(ب) « وَقِیلَ مَنْ رَاق » = د رمان جوییِ بی ثمر
(ج) « وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ... إِلی‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ= ناتوانی بدن و راندن محتوم به سوی داوری.
«الساق» این جا یا تصویر حقیقی پاهاست که در احتضار بهم میپیچد، یا کنایه از توالی شداید و «المساق» بازرَوی است - مصدر میمی از «ساق یسوق»

این سیاق با «وسیق الذین...» در سوره زمر هم افق است، در آنجا بعد از حساب: «سوق»به بهشت /دوزخ است، در سوره قیامت، آستانه ی حرکت معرفی می شود: الی ربک ......

(۵) مصادیق و میدان معنایی در قرآن (به اجمال منظم)
حقیقی جسمانی: نمل ۴۴ (ساق ملکة سبأ)، ص ۳۳ (سوق اسبان).
کنایی شدت: قلم ۴۲ (یکشف عن ساق).
بازرَوی / سوق: قیامت ۳۰ (المساق)، زمر ۷۱-۷۳ (وسیق...).
این تنوع نشان میدهد «ساق » هم نام عضوی محسوس است. هم نشانه فرهنگی شدت و «سوق / مساق» معماری حرکتِ نهایی را می سازد.
(۶) نیش بلاغت چرا اثرگذار است؟
تصویر + حرکت:
قرآن نخست تصویر می سازد (ساق)، سپس حرکت را نام میبرد (مساق)، خواننده از سطح بدن به ژرفای تقدیر کشانده می شود.

وزن و آهنگ:
تقابل واجی «ساق / مساق» و تکرار قاف در انتهای آیات ضرباهنگ سختی و قطعیت را تقویت می کند.

ایجاز مشحون:
هیچ حشو و تفصیل اضافی نیست، هر واژه حامل چند لایه است، رنجِ احتضار، بهتِ بی درمانی، کششِ بی اختیار به سوی حق.

نتیجه
«ساق» در قرآن از حس به معنا می رود از ساق پا تا کنایه ی شدت و «المساق» از فعل سوق، فصل آخر مسیر را می گشاید: راندن قطعی به سوی پروردگار. سوره قیامت این هر دو را در یک کادر می نشاند تا بگوید:
وقتی پا می ماند،
مسیر می ماند،
و آن مسیر، به سوی اوست.


امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) رمضانی (داور) : لطفا این طلب را در بخش مقالات و به عنوان مقاله درج فرمایید.
  سوره احزاب آیه 72 - پژوهش های شخصی
«اِشفاق» : در متن آمده است.
توضیح : تحلیل ریشه شناختی و سیاقی جامع واژگان «شَقق، اِشفاق و مُشفق» در قرآن کریم

1. ریشه شناسی و بنیاد معنایی
واژگان « شَقق، اِشفاق، مُشفق » همگی از ریشه ی ثلاثی «شَ فَ قَ» در زبان عربی پدید آمده اند. این ریشه در اصل به معنای نرمی، رقت قلب و مهربانی آمیخته با ترس و مراقبت است. لغویان عرب گفته اند.
إشفاق: ترسی عقلانی و معرفتی است که با محبت، دلسوزی و توجه به حفظ و صیانت همراه می شود؛ ترسی که برخاسته از شناخت خطر و مسئولیت پذیری است. نه ترس صرف و کور.
مشفق: کسی است که دلش نرم و آگاه است؛ از روی محبت و شناخت خطر در بیم و مراقبت به سر می برد.
شفق: در اصل به معنای ضعف و نرمی است و از همین جا به سرخی آمیخته با سفیدی در آسمان پس از غروب خورشید اطلاق شده، زیرا این سرخی از کاهش و ضعف نور خورشید پدید می آید.
از نظر صرفی:
شَفق - اسم جامد، سرخی پس از غروب
إِشفاق - مصدر باب افعال، ترس آگاهانه و مراقبت گرانه
مُشفق - اسم فاعل از اشفاق، فرد دل سوز و بیمناک با معرفت
از نکات دقیق معناشناختی در کاربرد قرآنی «اِشفاق» آن است که همراهی آن با حروف اضافه ظرافتی معنایی بدید
می آورد:
هرگاه این واژه با «مِن» متعدی گردد دلالت بر ترس و بیم آشکار دارد؛ چنان که در آیه ی ...وهم مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ... (انبیاء ،49) به روشنی ترس از قیامت را بیان می کند.
اما هرگاه با «فی» به کار رود. بُعد عنایت و محبت همراه با نگرانی برجسته تر میشود؛ مانند آیه ی... إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ... (طور،26) که نشان میدهد مؤمنان در میان خانواده ی خویش در حالی به سر می بردند که با محبتی دلسوزانه به هدایت و نجات آنان میاندیشیدند و هم زمان از عذاب الهی نیز بیم داشتند. این تمایز ظریف، پیوند دوگانه ی محبت و ترس معرفتی را در مفهوم «اِشفاق» به خوبی آشکار می سازد.

۲. کاربرد قرآنی و سیاق آیات
۲.۱. شَفَق (انشقاق 16)
فَلَا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ
«سوگند به شفق.»
در این آیه، شفق به معنای سرخی افق پس از غروب آمده است؛ جلوه‌ای از فروکش نور خورشید و آغاز شب. از منظر بلاغی، این سوگند یادآور ضعف و دگرگونی در طبیعت و اشاره‌ای به گذر و فناپذیری دنیاست.

۲.۲. اِشفاق (احزاب 72)
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ
«ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از حمل آن سر باز زدند و از آن اِشفاق ورزیدند، و انسان آن را برداشت.»

اینجا «اِشفاق» نشان می‌دهد که آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها دارای شعور تکوینی بوده و از عظمت و خطر مسئولیت آگاه شدند. این ترس نه از روی ناتوانی، بلکه ترسی معرفتی و احترام‌آمیز بود.

۲.۳. مُشفِق (کهف 49)
وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ
«و نامه اعمال گذارده می‌شود و گناهکاران را می‌بینی که از آنچه در آن است مشفق‌اند.»
این اشفاق در قیامت، ترسی آمیخته با اضطراب و پشیمانی است؛ زیرا مجرمین با آگاهی دیرهنگام از اعمال خویش و پیامدهای قطعی آن روبه‌رو می‌شوند.

۲.۴. مُشفِق (مؤمنون 57–61 و انبیاء 28)
إِنَّ الَّذِینَ هُم مِّنْ خَشْیَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ … أُو۟لَـٰٓئِکَ یُسَـٰرِعُونَ فِى ٱلْخَیْرَٰتِ
«به‌راستی کسانی که از ترس پروردگارشان مشفق‌اند… آنان در کارهای خیر شتاب می‌گیرند.»
و نیز:
وَهُمْ مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ (انبیاء 28)
در این آیات، اشفاق ویژگی مؤمنان و فرشتگان است؛ ترسی مثبت و سازنده که بر آگاهی به عظمت خدا، مسئولیت بندگی و دلسوزی نسبت به دین و آخرت استوار است. این ترس موجب سرعت در انجام خیرات و پرهیز از معصیت می‌شود.

۳. ماهیت «ترس آگاهی»
با توجه به شواهد فوق، إشفاق را می‌توان «ترس آگاهی» نامید؛ ترسی که:
برخاسته از شناخت و شعور نسبت به خطر یا عظمت مسئولیت است؛
با محبت، رقت قلب و مراقبت همراه است؛
با ترس غریزی یا حیوانی تفاوت دارد.

۴. گستره‌ی وجودی اشفاق
اِشفاق در قرآن، اختصاص به گروه خاصی ندارد و در موجودات مختلف دیده می‌شود:
مجرمین: در قیامت مشفق‌اند (کهف 49)؛ ترسی دیرهنگام و اضطرابی، نتیجه‌ی غفلت گذشته.
مؤمنان: در دنیا و آخرت مشفق‌اند (مؤمنون 57، انبیاء 28)؛ ترسی مثبت و هدایت‌گر.
موجودات غیرانسانی: آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها مشفق‌اند (احزاب 72)؛ ترس معرفتی و احترام‌آمیز به امر الهی.

۵. ارتباط معنایی با «رجاء»
در مجرمین: اِشفاق به امید نمی انجامد؛ زیرا در قیامت فرصتی برای توبه و مغفرت نیست. ترس آنان آمیخته با یاس و اضطراب است؛ قرآن در آیه 9سوره هود، کافران را «یَؤُس و نومید» معرفی می کند:
« وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ» (هود،9)

در مومنان: اشفاق همواره با رجاء همراه است؛ گرچه واژه ی «اِشفاق» به طور مستقیم در آیه زیر نیامده، اما مضمون آن در توصیف عبادت مؤمنان دیده میشود.
« یدعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا» (سجده ،16)
که ترس معرفتی و امید به رحمت الهی را به صورت توامان نشان می دهد.
در قیامت نیز این ترس معرفتی با امید به رحمت الهی و دریافت پاداش نیکو همراه خواهد بود.

۶. پیوند معنایی شَفَق و مُشفِق
میان «شفق» و «مشفق» پیوندی لطیف نهفته است:
شفق، حاصل ضعف نور خورشید و رقت افق است؛
مشفق، کسی است که دلش نرم و رقیق شده و از روی محبت و آگاهی، بیمناک و مراقب است.
به‌گونه‌ای که هر دو واژه، حالتی از لطافت و انکسار را در برابر عظمت هستی و خداوند به تصویر می‌کشند.

۷. تفاوت معنای قرآنی با فارسی
در فارسی، «شفیق» و «مشفق» غالباً به معنای مهربان و دل‌سوز به‌کار می‌رود، اما در قرآن:
معنای مشفق ژرف‌تر است و بعد خوف و مراقبت آگاهانه را در بر دارد؛
«شفیق» فارسی فقط بخشی از معنای قرآنی را منتقل می‌کند و از ترس معرفتی خالی است.

نتیجه گیری:
واژگان «شفق»، «إشفاق» و «مشفق» در قرآن کریم با وجود تفاوتهای ظاهری در کاربرد بر مدار معنایی واحدی می گردند که بر «لطافت»، «ترس آگاهانه» و ،مراقبت مهربانانه» دلالت دارد.
این منظومه ی واژگانی با آن که در ژرفای معنایی خود حقیقتی یگانه را باز می تاباند ، در مراتب گوناگون هستی و ساحت های متفاوت حیات انسانی به گونه هایی متنوع جلوه گر می شود و برای هر گروه و هر مقام پیامد و سرانجامی خاص پدید می آورد.
در جهان طبیعت شقق نشانه ای است از «ضعف و رفت نور روز» که سوگند الهی به آن در آیه ی ۱۶ انشقاق، یادآور «فناپذیری و دگرگونی» عالم میشود.
در عالم تکوین اشفاق آسمانها ، زمین و کوه ها (احزاب ۷۲) بیانگر «شعور باطنی موجودات و ادراک عظمت و خطورت امانت الهی » است. ترسی معرفتی که مانع از پذیرش مسئولیتی شد که انسان به آن دل سپرد.
در حیات انسانی و فرشتگان مشفق بودن (مؤمنون ۵۷ ، انبیاء ۲۸) فضیلتی روحی است که از معرفت به عظمت خدا و خشیت قلبی سرچشمه می گیرد و با عمل صالح سبقت در خیرات و امید به رحمت الهی همراه می شود.
در قیامت همین حالت در مجرمین (کهف ۴۹) به شکل اضطراب و پشیمانی نمایان میگردد؛ ترسی دیرهنگام که بر خلاف مؤمنان با یأس و حسرت همراه است و راهی به نجات نمی گشاید.
این تحلیل نشان میدهد که«اشفاق» در قرآن فراتر از معنای ساده ی دلسوزی با «ترس» در زبان فارسی است؛ بلکه ترکیبی ظریف از «خوف معرفتی»،« نرم دلی و مراقبت مسئولانه » است که در همه عرصه های وجودی ،افق سرخگون شفق تا دلهای مؤمنان و حتی کیان آسمانها و زمین حضور دارد این «ترس آگاهانه» اگر در دنیا به کار بسته شود، به «رجاء و مغفرت» منتهی میشود و اگر تنها در «آخرت» پدیدار گردد جز« یاس و حسرت» نتیجه ای نخواهد داشت.
بدین سان قرآن با این واژگان تصویر کاملی از لطافت خوف و آگاهی بنده در برابر عظمت پروردگار ترسیم می کند؛ تصویری که نه تنها بافت معنایی واژگان را روشن می سازد بلکه افق تازه ای در فهم رابطه ی خوف و امید، مسئولیت و دلسوزی و شعور هستی در برابر امانت الهی می گشاید.


امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره احزاب آیه 56 - پژوهش های شخصی
«صلاة / صلوات» : در متن آمده است.
توضیح : صلوات بر پیامبر(ص): تجلی رحمت الهی و زبان اتصال ملک و ملکوت
چکیده
آیه‌ی ۵۶ سوره احزاب، حقیقتی بی‌نظیر از جایگاه پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) را با ذکر صلوات خداوند، فرشتگان و مؤمنان بر ایشان بیان می‌کند. این مقاله با تحلیل دقیق معنایی، تفسیری و بلاغی واژه‌ی «صلوات» در این آیه، جایگاه ویژه صلوات در قرآن را بررسی کرده و نقش آن را به عنوان زبان اتصال عوالم ملک و ملکوت و تجلی رحمت بی‌کران الهی می‌کاود.

مقدمه:
آیه‌ی نورانی ۵۶ از سوره‌ی احزاب به زیباترین و اعجازگونه‌ترین وجه، منزلت والای پیامبر اعظم (صلى الله علیه و آله) را به تصویر می‌کشد و پرده از واقعیتی آسمانی برمی‌دارد که بی‌نظیر و بی‌بدیل است:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَـٰٓئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِىِّ ۚ یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ صَلُّوا۟ عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا۟ تَسْلِیمًا﴾
«بی‌گمان خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، بر او درود فرستید و به گونه‌ای شایسته و کامل بر او سلام گویید.»
این آیه منبعی بی‌بدیل برای درک عمیق جایگاه پیامبر (ص) در ملکوت و نقش صلوات به عنوان نماد رحمت، تعظیم و مودت است که در ادامه به بررسی دقیق آن می‌پردازیم.

ریشه‌شناسی واژه «صلاة / صلوات»:
واژه «صَلَاة» از ریشه ثلاثی «ص‌–‌ل‌–‌و» گرفته شده است که در اصل به معنای خم شدن و نزدیک شدن با گرایش است. برخی از لغویان مانند خلیل بن احمد، آن را به معنای «دعاء» (دعای خیر) دانسته‌اند، در حالی‌که بسیاری از اهل لغت و مفسران، آن را دارای معنایی گسترده‌تر و پیوندی با رحمت، پیوستگی، تعظیم و توجه خاص می‌دانند. در کاربرد قرآنی، «صلوة» گاه به معنای نماز، گاه به معنای طلب رحمت، و در آیه ۵۶ احزاب به معنایی والاتر از همه: تجلّی رحمت و تعظیم الهی بر پیامبر اکرم (صلى‌الله‌علیه‌وآله) ظاهر شده است. این واژه در قالب «یُصَلُّونَ» که فعل مضارع جمع است، بر دوام و استمرار این رحمت و پیوستگی آسمانی دلالت دارد.

تحلیل معنایی و بلاغی «صلوات» در این آیه:
کلمه‌ی «یُصَلُّونَ» از ریشه‌ی ثلاثی مزید «ص-ل-و» چنان بار معنایی ژرف و گسترده‌ای دارد که
فراتر از معنای رایج «نماز خواندن» یا «دعا کردن» است. این واژه در اینجا به عنوان تجلی رحمت، تعظیم و کرامت بی‌حد و اندازه الهی به پیامبر تفسیر می‌شود. «صلوات خدا» بر پیامبر یعنی رحمت بیکران و خاصی که از سرچشمه‌ی محبت ازلی و حکمت بی‌پایان بر قلب و جان مصطفی (ص) جاری است؛ رحمت و لطفی که پیامبر را به مرتبه‌ای والا در ملکوت اعلی می‌رساند.

صلوات فرشتگان، تجسم دعایی است که با اشتیاق و خشوع، مقام نبوت و رسالت را پاس می‌دارد و هم‌چون ملائکه‌ی مقرب، طلب خیر و کرامت بی‌انتها برای آن وجود مقدس می‌کند.

صلوات مؤمنان، تجلی رغبت و ابتهال دل‌های آنان است که با زبان و جان می‌گویند: «اللهم صلِّ على محمد وآل محمد»، خواستار تداوم و افزون شدن این رحمت و کرامت الهی‌اند.
آیه با خطابی وزین و دعوتی جانانه، ایمان‌آورندگان را فرا می‌خواند که نه تنها ادای تکلیف کنند، بلکه با خشوع و تسلیم کامل به مقام پیامبر، صلوات و سلام را به عنوان آینه‌ی ادب و مودت، به جا آورند. «سَلِّمُوا تَسْلِیمًا» نشانه‌ی پیروی بی‌چون و چرا و تسلیم مطلق در برابر فرمان و هدایت الهی است.

جایگاه بی‌نظیر صلوات در قرآن:
آیهٔ ۵۶ سوره احزاب، یکی از یگانه‌ترین آیات قرآن کریم است؛ زیرا در آن، خداوند متعال خود را فاعل صلوات بر پیامبر معرفی می‌کند و این عمل را هم‌زمان به فرشتگان نیز نسبت می‌دهد؛ مشارکتی ملکوتی که در هیچ‌یک از روابط میان خالق و مخلوق، جز در شأن پیامبر اکرم (ص)، تکرار نشده است.

این هم‌نشینی بلاغی و معنایی، نه‌تنها عظمت و قداست بی‌مانند مقام نبی اعظم (ص) را نمایان می‌سازد، بلکه مؤمنان را نیز به مشارکت در این جریان پیوسته‌ی آسمانی فرا می‌خواند. درود مؤمن، صرفاً دعایی لفظی نیست، بلکه اجابت فرمان خداوند و هماهنگ شدن با سنتی ربانی است که در عوالم بالا همواره در جریان است.

صلوات، زبان پیوند میان عالم غیب و شهود است؛ مؤمن با هر صلوات، پرتوی از رحمت و محبت الهی را بر زمین منعکس می‌سازد و خود را در جریان دائمی تعظیم، اجلال، و عنایت الهی نسبت به پیامبر (ص) قرار می‌دهد. این، همان جایگاهی است که پیامبر در نظام هستی دارد: محور اتصال زمین و آسمان، و مظهر رحمت واسعه‌ی پروردگار.

صلوات؛ زبان حضور، عهد و پیوند:
صلوات بر پیامبر، فراتر از ذکر لفظی صرف است؛ این عمل، تجدید عهد و پیمانی است که با حامل رسالت بسته شده است. آیینه‌ای است که نور نبوت را با نور محبت مؤمنان می‌آمیزد. در این تجلی، صلوات نشانه‌ی ادب و تسلیم است؛ تسلیمی که دل را از تردید و کبر پاک می‌کند و زبان را به سپاس و حمد می‌گشاید.
مؤمن، به واسطه‌ی صلوات، ولایت و محبت پیامبر را در جان خود می‌پذیرد و با هر بار فرستادن صلوات، به آن مقام عظیم، ارج و قربی می‌بخشد که خود خداوند بر آن مفتخر است.

نتیجه‌گیری
صلوات بر پیامبر اکرم (صلى‌الله‌علیه‌وآله)، در متن قرآن کریم، فراتر از یک ذکر زبانی است؛ بلکه نماد تسلیم قلبی، تجلیل از مقام نبوت، و تجلی پیوند میان ملک و ملکوت است. این درود ملکوتی، زبانی است که خدا، فرشتگان و مؤمنان با آن، بر تداوم رحمت الهی بر وجود مقدس پیامبر شهادت می‌دهند.

صلوات، آیینه‌ای از محبت، ادب و اجلال نسبت به پیامبری است که حلقه‌ اتصال میان عالم غیب و قلوب مؤمنان است؛ پلی نورانی که رحمت خداوند از طریق آن نازل، به‌دست فرشتگان درخواست، و از زبان مؤمنان اظهار می‌گردد.

در حقیقت، صلوات کانالی است از رحمت رحیمی، که هر لحظه در آسمان‌ها طنین‌انداز است و مؤمن را در مدار هدایت، نور، و ولایت قرار می‌دهد. با صلوات، انسان نه‌تنها محبت خویش را اظهار می‌دارد، بلکه خود را در مسیر سنت الهی و جریان دائم تعظیم و رحمت قرار می‌دهد.

از این‌رو، صلوات بر پیامبر، راهی است استوار برای تقرب، پیوند با آسمان، و تثبیت جایگاه انسان در سیر الی‌الله، در سایه‌ی مظهر رحمت و حکمت الهی.

امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره همزة آیه 1 - پژوهش های شخصی
«لَمز» : در متن آمده است.
توضیح : «لَمز در قرآن کریم»
تحلیل ریشه‌شناختی، سیاقی و مقایسه‌ای در بافت مفاهیم تحقیر و تمسخر»

۱. مقدمه
قرآن کریم، کتابی جامع در هدایت انسان است که افزون بر تعلیمات اعتقادی، احکام عبادی و اصول معادشناسی، آموزه‌های نیرومندی درباره اخلاق اجتماعی، گفتار و رفتار انسانی دارد. در این منظومه اخلاقی، آفات زبان یکی از مهم‌ترین زمینه‌های اصلاح به شمار می‌رود. یکی از ناهنجاری‌های زبانی که در نص قرآن با شدت نکوهش شده، «لَمز» است؛ واژه‌ای با بار معنایی سنگین که ناظر به طعنه، زخم‌زبان و تحقیر آشکار دیگران است.

«لَمز» با وجود تکرار اندک در قرآن، از حیث اخلاقی و اجتماعی، مفهومی پرطنین و تأثیرگذار دارد. این مقاله با رویکردی زبان‌شناختی، تفسیری و بلاغی، به تحلیل این واژه پرداخته و کوشیده است تصویر جامعی از جایگاه آن در فرهنگ قرآنی ارائه کند.

۲. ریشه‌شناسی و معناشناسی واژه «لَمز»
«لَمز» مصدر ثلاثی مجرد از ریشه «ل‑م‑ز» در زبان عربی است. در متون لغوی معتبر، معانی آن با تفاوت‌های ظریفی آمده است:
فیروزآبادی (قاموس المحیط): «اللَّمْزُ: العَیْبُ والإشارةُ بالعینِ» – عیب‌جویی و اشاره تحقیرآمیز.
ابن‌اثیر (النهایه): «اللَّمْزُ العَیْبُ»، یعنی سرزنش و خرده‌گیری.
ابن‌منظور (لسان العرب): «اللَّمزُ الطَّعْنُ والعَیبُ، وهو أشدّ من الهَمْزِ؛ وقیل: الهَمزُ بالعین، واللَّمزُ باللسان»، یعنی لَمز به معنای طعنه‌زدن و عیب‌جویی است و حتی شدیدتر از همز محسوب می‌شود. همز را به اشاره (چشم و ابرو) و لمز را به زبان تفسیر کرده‌اند.

از مجموع منابع برمی‌آید که «لَمز» ناظر به طعنه‌زدن مستقیم با زبان، سرزنش آشکار، زخم‌زبان و تحقیر علنی است. این واژه با «هَمْز» که بیشتر اشاره‌ای پنهانی دارد، متفاوت است و نمود بیرونی و گفتاری آن، وجه غالب در استعمال قرآنی است.

۳. صرف‌شناسی و اشتقاق‌شناسی
در قرآن کریم، واژه «لَمز» در قالب‌های گوناگونی به‌کار رفته است:
لَمَزَ (فعل ماضی): طعنه زد.
یَلْمِزُ (مضارع): طعنه می‌زند.
لُمَزَه (صفت مبالغه): بسیار طعنه‌زننده.
هر سه گونه در نص قرآن آمده‌اند و معنای آن‌ها مبتنی بر استمرار، کثرت یا شدت این صفت است. در ادبیات قرآنی، صیغه مبالغه بار نکوهشی ویژه‌ای دارد، به‌ویژه زمانی که همراه با وعید الهی ذکر شود.

۴. کاربرد قرآنی واژه «لَمز»
۴.۱. سوره توبه، آیه ۵۸
﴿وَمِنْهُم مَّن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ﴾
از جمله منافقان کسانی‌اند که نسبت به پیامبر اسلام در موضوع صدقات طعنه می‌زنند. این طعن، نه از سر خیرخواهی، بلکه با هدف تضعیف جایگاه پیامبر و ایجاد تشویش در افکار عمومی است. نکته مهم آن است که این لمز، در حوزه عدالت مالی و رهبری دینی صورت می‌گیرد و به‌روشنی، نمودی از نفاق و بی‌ایمانی است.

۴.۲. سوره توبه، آیه ۷۹
﴿الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقَاتِ...﴾
در این آیه، منافقانی معرفی می‌شوند که به مؤمنانی که با صداقت و اخلاص صدقه می‌دهند، طعنه می‌زنند. این طعن نه‌تنها رفتاری زشت است، بلکه نشانه بغض نسبت به خیر، حسادت و تلاش برای تحقیر خوبی‌هاست.

۴.۳. سوره همزه، آیه ۱
﴿وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ﴾
در این آیه، هم «هُمَزَه» (طعنه‌زننده پنهانی با اشاره) و هم «لُمَزَه» (طعنه‌زننده علنی با زبان) مورد وعید قرار گرفته‌اند. ترکیب این دو واژه با کلمه «وَیْل» ـ که از شدیدترین تهدیدهای قرآنی است ـ نشان از زشتی بی‌پایان این رفتار دارد.

۴.۴. سوره حجرات، آیه ۱۱
﴿وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ﴾
خطاب به مؤمنان است که به یکدیگر طعنه نزنند. تعبیر «أنفسکم» در اینجا به‌منزله‌ی امت واحده
است، گویی که طعن به دیگری، طعن به خود تلقی شده. این آیه بر تحریم لمز درون‌گروهی دلالت دارد و در سیاق تعلیم اخلاق جمعی نازل شده است.

۵. تحلیل تفسیری
۵.۱. المیزان (علامه طباطبایی)
علامه طباطبایی لمز را یکی از مظاهر فساد اخلاقی و مرض قلبی می‌داند. وی در تبیین آیه همزه، آن را عادت به طعنه‌زنی و تحقیر مستمر معرفی می‌کند که ناشی از خبث باطن و تحقیر مردم است. در ذیل آیات سوره توبه نیز لمز را نشانه بارز نفاق و حسادت معرفی می‌کند.

۵.۲. تفسیر مجمع‌البیان و تبیان
شیخ طبرسی و شیخ طوسی در تفسیرهای خود، «لَمْز» را به طعن صریح و آشکار تفسیر کرده‌اند و این رفتار را از زشت‌ترین صفات منافقان دانسته‌اند. طبرسی در تفسیر توبه: ۵۸ به «طعنه‌زنی خائنانه» تصریح دارد.

۶. ویژگی‌های لامِز در نگاه قرآنی
بر پایه آیات و تفاسیر، ویژگی‌های زیر برای فرد «لامز» قابل احصاست:
زبان گزنده و گفتار نیش‌دار؛
تحقیر آشکار و بی‌پرده مؤمنان؛
هم‌نشینی با نفاق، حسد و سوءظن؛
انگیزه تخریب شخصیت افراد صالح و تحریف حقیقت؛
محرک گسست اجتماعی و بی‌اعتمادی جمعی؛
استحقاق وعید الهی و ذلت اجتماعی.

۷. جایگاه بلاغی و اجتماعی واژه «لَمز»
از منظر بلاغت قرآنی، «لَمز» واژه‌ای سنگین و تنبیهی است. به‌کارگیری آن در کنار «وَیْل» و نسبت دادن آن به منافقان، نمایانگر اهمیت فوق‌العاده این خصلت منفی است. قرآن کریم با زبانی دقیق، از لامز به‌عنوان مفسد کلامی، برهم‌زننده وحدت جمعی و تحقیرکننده اهل خیر یاد می‌کند.
۸. مقایسه با واژگان مشابه
در مقایسه با واژگان مشابه در قرآن، «لَمز» به معنای طعن و تحقیر آشکار به‌کار می‌رود و ابزار آن زبان و گفتار است، به‌گونه‌ای که فرد را مستقیماً و علناً مورد توهین و تحقیر قرار می‌دهد. در مقابل، «هَمْز» به معنای نیش‌زدن پنهانی است که معمولاً با اشاره‌های غیرکلامی همچون چشم و ابرو یا رفتارهای خفی انجام می‌شود و جنبه‌ی ضمنی دارد. واژه‌ی «سُخرِیه» نیز به معنای تمسخر و استهزاء است و ممکن است هم از راه گفتار و هم از طریق رفتارهای خاص بروز یابد و ماهیتی آشکار و تمسخرآمیز دارد. در نهایت، «غِیبَت» به عیب‌جویی از فرد در غیاب او اشاره دارد که به‌صورت گفتاری و در نبود شخص صورت می‌گیرد و نوعی تحقیر غیرحضوری است. بنابراین، هرچند این واژگان در حوزه‌ی معنایی تحقیر و طعن مشترک‌اند، اما در ابزار، شیوه و شدت بیان تفاوت‌هایی ظریف دارند که قرآن کریم با دقت در کاربرد آن‌ها، ابعاد گوناگون رفتارهای ناپسند اجتماعی را برجسته ساخته است.

۹. پیامدهای اخلاقی و اجتماعی «لَمز»
تضعیف شخصیت مؤمنان و اهل صلاح؛
ایجاد فضای تمسخر و تحقیر؛
شکستن اعتماد عمومی؛
بذر کینه و بدبینی در جامعه؛
افزایش نفاق و فروپاشی همدلی؛
موجب استحقاق «وَیْل» و عذاب الهی.

۱۰. نتیجه‌گیری و تعریف جامع قرآنی
«لَمز» در منظومه اخلاقی قرآن کریم، رفتاری زشت، متکبرانه و نشئت‌گرفته از خبث باطن و حسادت درون است. لامز کسی است که با زبان و گفتار گزنده، در صدد تحقیر دیگران، حتی مؤمنان و نیکوکاران، برمی‌آید. قرآن با قاطعیت، این رفتار را محکوم و مرتکبان آن را هم‌ردیف منافقان دانسته است.
تعریف نهایی:
«لَمز» در قرآن، به معنای طعن و تحقیر آشکار با زبان یا رفتار نیش‌دار است، که نشانه‌ای از نفاق، حسادت، و فساد اخلاقی است و از زشت‌ترین رذائل اجتماعی دانسته شده که قرآن آن را به‌شدت نکوهش کرده است.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره همزة آیه 1 - پژوهش های شخصی
«هَمْز» : در متن آمده است.
توضیح : «همز در قرآن»
نیشِ پنهان، فتنه‌ی آشکار؛ بازخوانی اخلاقی– تفسیری یک رذیلت مغفول»

مقدمه
قرآن کریم، کتاب هدایت و معیار اخلاق الهی، در ترسیم سیمای جامعه‌ی سالم و شایسته، نه‌تنها به اصول کلی عدالت و تقوا پرداخته، بلکه با دقتی بی‌نظیر، به تبیین رذایل اخلاقی و آفات رفتاری پرداخته است؛ از جمله این آفات، «همز» است. واژه‌ای که تنها به معنای طعنه‌زدن ساده نیست، بلکه نشانگر رفتاری موذیانه، پنهانی، و در عین حال، ویران‌گر است که بنیان‌های همبستگی اجتماعی را از درون می‌فرساید. «هَمْز» در قرآن نه فقط تقبیح شده، بلکه مشمول تهدید صریح به «وَیْل» گشته است؛ نشانی از شدت فساد درونی و گستره آسیب اجتماعی آن. این مقاله با هدف تبیین مفهومی و رفتاری «همز» در قرآن کریم، به بررسی ریشه‌شناسی، مصادیق قرآنی، تحلیل‌های تفسیری، تمایز از مفاهیم مشابه، و نسبت آن با فساد اخلاقی و فتن اجتماعی می‌پردازد.

۱. ریشه‌شناسی واژه «همز»
«هَمْز» از ریشه ثلاثی «هَ – مَ - زَ» گرفته شده است که در لغت به معنای شکستن، تحریک، اشاره‌کردن، و نیز سوق‌دادن با زور یا نیش‌زدن پنهانی آمده است. واژه‌شناسان بزرگی چون «راغب اصفهانی» در مفردات، همز را «اشاره‌ی پنهان برای تحقیر» دانسته‌اند، و «ابن‌فارس» در «مقاییس اللغه»، آن را دلالت بر حرکت سریع، فشار ناگهانی، یا اعمال فشار غیرظاهری گرفته است. بر این اساس، «هَمْز» نوعی کنش غیرکلامی است که ظاهرش ملایم، اما در باطن، شکاف‌آفرین، توهین‌آمیز و فروکاهنده است.

از آنجا که همز به صورت مداوم و خصلت‌مند در فرد دیده می‌شود، قرآن با صیغه مبالغه «هُمَزَة» از آن یاد می‌کند که نشان‌دهنده شدت، تکرار و نهادینه‌شدن این رفتار در شخصیت فرد است. برخی مفسران کلاسیک چون طبرسی در «مجمع‌البیان» نیز با تکیه بر همین نکته، «هُمَزَة» را «کسی که به اشاره، خفت می‌دهد» و با پلک، چشم یا ابرو تحقیر می‌کند دانسته‌اند.

۲. آیات قرآنی و مصادیق
الف. سوره همزه، آیه 1
﴿وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ﴾
ترجمه: «وای بر هر طعنه‌زنِ عیب‌جوی!»
این آیه با واژه‌ی «وَیْل» آغاز می‌شود، که در فرهنگ قرآنی بیانگر عذاب سخت، یا هلاکت و نابودی است. خداوند با لحنی قاطع، بر فردی لعنت می‌فرستد که هم در پنهان (همز) و هم در آشکار (لمز)، دیگران را تحقیر می‌کند. تعبیر به «هُمَزَة» نشانگر آن است که همز در اینجا نه یک کنش گذرا، بلکه خصیصه‌ای نهادینه در شخصیت اوست.

ب. سوره قلم، آیه 11
﴿هَمَّازٍ مَّشَّاءٍ بِنَمِیمٍ﴾
در وصف کسانی آمده که با طعن پنهان و سخن‌چینی، فتنه‌انگیزی می‌کنند. «هَمَّاز» در اینجا نیز صیغه مبالغه است و در کنار «نمّام» آمده تا ارتباط عمیق میان طعنه‌های اشارتی و انتقال غیبت‌وار بدی‌ها و اخبار مخرب را نشان دهد.

ج. سوره مؤمنون، آیه 97–98
﴿وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ﴾
«و بگو: پروردگارا! از وسوسه‌های شیطان‌ها به تو پناه می‌برم.»
در این آیه، «هَمَزات» به جمع آمده و رفتارهای پنهانی، فتنه‌انگیز و تحریک‌آمیز شیاطین را در قالب همزات معرفی می‌کند. این تعبیر، پیوند «همز» را با منبع اصلی فساد و انحراف یعنی شیطان نمایان می‌سازد.

۳. ویژگی‌های رفتاری «همز» در قرآن
رفتار «همز» رفتاری موذیانه، پنهانی، فتنه‌برانگیز و برخاسته از خبث نفس است. فرد هامِز معمولاً با حرکاتی به‌ظاهر عادی، چون چشم‌چرخاندن، بالا انداختن ابرو، لب‌کج‌کردن یا اشاراتی طعنه‌آمیز، دیگری را تحقیر کرده و در دل جمع، شأن او را فرو می‌کاهد. این رفتار معمولاً در غیاب فرد تحقیرشونده صورت می‌گیرد و گاه تا مرز سخن‌چینی نیز پیش می‌رود. پیوند همز با خصلت‌هایی چون «جمع مال»، «استکبار» و «اشاعه فحشا» در آیات قرآن، نشانگر آن است که همز تنها یک طعنه ساده نیست، بلکه یکی از ابزارهای هدم شخصیت انسان و ایجاد شکاف در بافت اجتماع است.

۴. تفاوت «هَمْز» با «لَمْز»
در قرآن کریم، هر دو واژه در سیاق نکوهش و مذمت آمده‌اند، اما در معنا و مصداق، تفاوتی بنیادین دارند:
«هَمْز» اشاره به عیب‌جویی و تحقیر پنهانی و غیرمستقیم دارد؛ معمولاً با اشارات بدن مانند چشم و ابرو، و غالباً در غیاب فرد. این نوع تحقیر، کنایه‌وار، زیرپوستی، و زهرآگین است.
اما «لَمْز»، از ریشه «لَ- ‌م‌َ- زَ»، به معنای سرزنش و طعنه‌ی آشکار و رودرروست. این رفتار معمولاً در حضور فرد صورت می‌گیرد و با گفتار صریح یا حتی نگاه تحقیرآمیز و مستقیم انجام می‌شود. آیه ۱۱ سوره حجرات: ﴿وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ﴾
دستور مستقیم به پرهیز از تمسخر و تحقیر یکدیگر در مواجهه حضوری دارد.
در نتیجه، تمایز این دو واژه نه صرفاً لغوی، بلکه رفتاری و موقعیتی است: همز، پنهانی، موذیانه و غیرکلامی؛ لمز، آشکار، زبانی و صریح.

۵. تحلیل تفسیری
تفسیر المیزان از علامه طباطبایی، «هُمَزَة» را وصف کسی می‌داند که با اشاره و رفتارهای زیرکانه، شخصیت دیگران را در چشم مردم می‌کاهد. این خوی، نتیجه تکبر، مال‌دوستی و حس برتری‌طلبی است. علامه، همز را مقدمه‌ای برای هدم ارزش‌های اجتماعی می‌داند و آن را در پیوندی عمیق با فسق، نفاق، و حتی اشاعه فحشا بررسی می‌کند.

در همین راستا، «هَمْز» در قرآن کریم، به‌ویژه در سوره مبارکه هُمَزَه، بیانگر نوعی تحقیر، تخریب شخصیت، و طعنه‌زنی مداوم است که از حالتِ اخلاقی ناپسند به یک «ملکه رفتاری» تبدیل شده است. این واژه به کسی اطلاق می‌شود که با اشاره، کنایه، نگاه‌های تحقیرآمیز، زبان، یا رفتارهای موذیانه، منزلت اجتماعی و حرمت افراد را در جامعه تضعیف می‌کند. علامه طباطبایی، با تحلیل ریشه واژه «هَمْز» (که از ماده «فشار» است)، این رفتار را «فشاری روانی و روحی» بر فرد مقابل می‌داند که گاه در قالب عیب‌جویی‌های ناحق، و حتی خلقِ عیوب موهوم، در حضور یا غیاب شخص صورت می‌گیرد.

از دیدگاه قرآن، چنین رفتاری برخاسته از اعتماد کاذب به مال، ثروت‌اندوزی و شمارش ممتد دارایی‌ها است؛ فرد همّاز، مال و امکانات دنیوی را عامل بقا و خلود خود می‌پندارد، و در نتیجه، کسانی را که فاقد این سرمایه‌ها هستند، تحقیر می‌کند. این تحقیر، به سیر طبیعی انسانِ مادی‌گرا تبدیل می‌شود؛ انسانی که به‌جای تکیه بر ارزش‌های الهی، به ظواهر دنیا دل بسته و دچار غرور و نخوت می‌گردد.

در نتیجه، همز در قرآن نه صرفاً یک رفتار زبانی یا بدنی، بلکه نمودی از بحران‌های معرفتی، روانی و اجتماعی انسانِ بریده از معنویت است. سوره همزه با شدت و لحنی هشدارآمیز، چنین افرادی را به آتشی وعده می‌دهد که از درون جان می‌جوشد: «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ، الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ»؛ یعنی آتشی که از درون دل‌ها برمی‌خیزد، و در ستون‌هایی کشیده و بسته، آن‌ها را محاصره می‌کند. این آتش، جلوه‌ای از نتیجه طبیعی روح پرکینه و شخصیت متکبر فرد همّاز است.

تفسیر طبری نیز بر طعنه‌زدن پنهانی و اشاره‌های تحقیرآمیز تاکید دارد و رفتار فرد «هُمَزَة» را زمینه‌ساز تفرقه و زوال محبت اجتماعی می‌داند.

۶. نسبت «همز» با شیطان
قرآن کریم در آیاتی روشن، وسوسه‌های شیطانی را «هَمَزات» می‌نامد. شیطان، نخستین طعنه‌زن و تحقیرکننده نوع بشر، با همزات خود در دل‌ها رخنه می‌کند و با اشارات پنهان و وعده‌های فریبنده، انسان را به دشمنی، سخره و بدگویی می‌کشاند. آیه ۹۷ سوره مؤمنون این خطر را آشکار می‌سازد:
﴿رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ﴾
این تقارن معنایی نشان می‌دهد که همز نه صرفاً رفتاری ناپسند، بلکه مسیر نفوذ شیطان در قلب و زبان انسان است.

۷. نتیجه‌گیری
«هَمْز» در منطق قرآن، رفتاری زهرآگین و فتنه‌برانگیز است که با چهره‌ای پنهان، اما زخمی عمیق، به جان جامعه و کرامت انسان‌ها می‌افتد. طعنه‌های غیرکلامی، اشاره‌های نیش‌دار، و حرکات کوچک اما معنادار، همه در خدمت تحقیر و شکستن شخصیت دیگران قرار می‌گیرند. از این‌رو قرآن، با بیانی کوبنده، «هُمَزَة» را مستوجب «وَیْل» می‌داند. جامعه قرآنی، جامعه‌ای است که نه تنها از طعن و سخره می‌پرهیزد، بلکه با ریشه‌کنی همز و لمز، بنیان محبت، کرامت و اخوت را مستحکم می‌سازد.

امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره بقرة آیه 19 - پژوهش های شخصی
«صَیِّب» : در متن آمده است.
توضیح : (باران کوبنده و سهمگین نازل از آسمان؛ تمثیلی از نزول حقیقت در دل ناپذیرا)
واژه‌شناسی و تحلیل بلاغی واژه‌ی «صَیِّب» در قرآن کریم
🔹 ریشه‌شناسی و ساخت واژه:
«صَیِّب» از واژگان قرآنی ریشه‌دار است که از ریشه «صَوَبَ – یَصُوبُ» گرفته شده و در اصل به معنای فرود آمدن، فرو ریختن و سرازیر شدن از بالا به پایین است. این واژه به بارانی پرحجم، کوبنده و فراگیر اطلاق می‌شود که با شدّت از آسمان فرو می‌بارد و سراسر زمین را دربر می‌گیرد. اصل واژه «صَیِّب»، «صَیُوب» (بر وزن فُیُوع) بوده که بر اثر قلب و ادغام، واو آن به یاء بدل شده است؛ همان‌گونه که در واژگانی چون «سَیِّد» از «سُیُود» نیز این پدیده دیده می‌شود. «صَیِّب» بر وزن «فَعِّیل» و از باب صیغه مبالغه است و بر شدت، تداوم و هیبت نزول باران دلالت دارد.

در زبان عربی فصیحِ عصر نزول، «صَیِّب» به بارانی پرحجم، تند، ناگهانی و نازل‌شونده از آسمان اطلاق می‌شد. برخی لغویان، از جمله راغب اصفهانی در مفردات، آن را «ابری باران‌زا و حاوی باران نافع» معنا کرده‌اند.

🔹 کاربرد قرآنی و سیاق آیه:
واژه «صَیِّب» تنها یک‌بار در قرآن آمده است، در آیه ۱۹ سوره بقره که یکی از دو مَثَل قرآنی برای توصیف حال منافقان است:
﴿أَوْ کَصَیِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ...﴾

این آیه، حال منافقان را همچون گروهی به تصویر می‌کشد که در میانه‌ی شبی تار و بارانی، گرفتار بارانی سنگین و هراس‌انگیز شده‌اند که همراه با تاریکی، رعد، برق و صاعقه است؛ چنان‌که از ترس مرگ، انگشت در گوش نهاده‌اند.

در این تصویر، «صَیِّب» نه فقط بارانی طبیعی، بلکه بارانی استعاری است؛ نماد وحی و حقیقت قرآن که بر جان منافق نازل می‌شود، اما به‌جای روشنی و حیات، در دل تیره‌دل او بیم، اضطراب، انکار و فرار می‌انگیزد.

🔹 تفاوت صَیِّب با واژگان دیگرِ باران:
در قرآن، چندین واژه برای «باران» به کار رفته است، مانند:
غَیث: باران امیدبخش و نجات‌دهنده (سوره شوری، ۲۸)
مَطر: باران عذاب و کیفر (سوره هود، ۸۲)
وَدق: قطرات قابل مشاهده‌ی باران (سوره نور، ۴۳)
صَیِّب: بارانی شدید، کوبنده، همراه با خوف، که دربردارنده‌ی تصویر قدرت و هیبت الهی است.

از میان این واژگان، «صَیِّب» بار معنایی خشونت‌بارتر و پرهیبت‌تری دارد. صَیِّب بارانی است که با خروش آسمان، همراه با رعد و برق، بر سر انسان فرود می‌آید؛ هم زیبایی طبیعی دارد و هم ترس‌آفرین است.

🔹 تفسیر بلاغی و معناشناختی واژه «صَیِّب»:
«صَیِّب» در قرآن کریم تنها یک‌بار، در آیه ۱۹ سوره بقره آمده است؛ آن‌جا که خداوند در قالب تمثیلی ژرف و تکان‌دهنده، حال منافقان را ترسیم می‌کند. در این تصویر، بارانی سنگین از آسمان فرو می‌بارد؛ همراه با تاریکی، رعد، برق و صاعقه، و در دل‌های ناتوان از دریافت حقیقت، هراس و اضطراب می‌افکند.
در این سیاق، «صَیِّب» نه فقط بارانی طبیعی، بلکه نماد نزول وحی الهی و حقیقتی سترگ و هراس‌انگیز است؛ حقیقتی که بر دل‌های مرده و جان‌های ناپذیرا فرود می‌آید و به جای آرامش، آشوب و اضطراب برمی‌انگیزد.

در این آیه، واژه‌ی «صَیِّب» از حیث لغوی و بلاغی، تصویری زنده، گویا و تکان‌دهنده از نزول سنگین حقیقت، تأثیر کوبنده‌ی آن، و واکنش روانی انسان‌های تهی‌دل در برابر نور وحی به‌دست می‌دهد.

به‌عبارت دیگر، «صَیِّب» صرفاً بارانی جوی نیست، بلکه بارانی معرفتی است که بر آسمان دل فرو می‌بارد. اما چون دل منافق از نور تهی و گوشش از طنین حق ناشنواست، این باران حیات‌بخش به‌جای روشنی، ظلمت، و به‌جای رحمت، هراس می‌زاید؛ چنان‌که گویی حقیقت، از پس پرده‌ی صاعقه و شب، فریاد می‌زند، ولی مخاطبش چشم بسته و دل‌مرده است.


علامه طباطبایی در المیزان می‌نویسد:
«صَیِّب» به معنای باران تند و سهمگینی است که به هنگام نزول، نه تنها زمین، بلکه دل و جان را نیز دگرگون می‌سازد. این‌جا قرآن، نزول خود را چون صاعقه‌ای ترسناک برای دل‌های بیمار وصف می‌کند.
شیخ طبرسی در مجمع‌البیان نیز «صَیِّب» را «امواج حق» دانسته است که دل منافق، به‌جای آن‌که با آن زنده شود، از آن گریزان می‌گردد.

🔹 نتیجه:
«صَیِّب»، واژه‌ای است که آسمان معنا را با زمین جان پیوند می‌زند؛ بارانی است نه فقط از ابر، که از عرش حقیقت. واژه‌ای‌ست سرشار از طنین، تصویر و تجربه. آن‌گاه که «صَیِّب» از آسمان نازل می‌شود، نه تنها خاک می‌لرزد، بلکه دل نیز یا بیدار می‌گردد یا می‌گریزد.

در تصویر قرآن، صَیِّب، بارانی‌ست سرشار از ظلمات و برق و صاعقه؛ و در دل منافق، نه نور ایمان، بلکه خوف مرگ می‌کارد. این واژه، شکوه نزول و هیبت حقیقت را در لباسی از طبیعت، به تماشا می‌گذارد؛ نزولی که هم رحمت است، هم عذاب؛ هم زندگی‌ساز است، هم رسواگر.

پس، «صَیِّب» در قرآن، تنها قطرات آب نیست؛ بارانی‌ست از بالا، که حقیقت را می‌بارد و در دل هرکس، به اندازه ظرف وجودش، یا گُل می‌رویاند یا گِل را فرو می‌شوید.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره قلم آیه 13 - پژوهش های شخصی
«عُتُلّ» : در متن آمده است.
توضیح : چهره‌ی زشت درشت‌خویی و بی‌نسبی در قرآن کریم.
واکاوی ریشه‌شناختی، سیاقی و بلاغی در آیه ۱۳ سوره قلم.

مقدمه
واژه «عُتُلّ» از تعابیر نادر و خاص در قرآن کریم است که در سیاق نکوهش‌های شدید اخلاقی و رفتاری به‌کار رفته و واجد بار معنایی سنگین و چندلایه‌ای است. قرآن کریم در سوره قلم، آیه ۱۳، در توصیف شخصیتی به‌غایت نکوهیده، از این واژه بهره می‌برد. واژه‌ای که نه‌تنها به خلقیات ظاهری، بلکه به باطن فاسد و ریشه‌های روانی و اخلاقی چنین فردی اشاره دارد. مقاله حاضر با رویکردی زبان‌شناختی، تفسیری، معناشناختی و سیاقی، به تحلیل واژه «عُتُلّ» می‌پردازد تا ابعاد مختلف این صفت منفور قرآنی روشن گردد.

۱. ریشه‌شناسی و تحلیل لغوی
«عُتُلّ» از ریشه ثلاثی «ع‑ت‑ل» گرفته شده که در اصل به معنای «گرفتن کسی از پشت گردن یا یقه و کشیدن با خشونت» است. در متون لغوی کهن مانند «تهذیب اللغة»، «لسان‌العرب» و «مقاییس اللغة» این واژه به معنای خشونت، درشتی، جفاکاری و فشار بی‌امان بر دیگران آمده است. بر همین اساس، ماده «عتل» دلالت بر نوعی رفتار قهرآمیز، بی‌رحمانه و عاری از لطافت دارد.

واژه «عُتُلّ» بر وزن «فُعُلّ» و از ساختارهای صیغه مبالغه در زبان عربی است که شدت و رسوخ یک صفت را در باطن و ظاهر فرد نشان می‌دهد. این وزن (مانند شُرُفّ، دُمُثّ) از وزن‌های کم‌کاربرد ولی بسیار تأثیرگذار است و در اینجا دلالت بر فردی دارد که خشونت، درشتی، و قساوت نه‌تنها در ظاهر، بلکه در سرشت و جان او رخنه کرده است.

تشدید حرف لام در «عُتُلّ» نیز نشانه‌ای صرفی برای تأکید بیشتر بر شدت این صفت نکوهیده است. این ویژگی، «عُتُلّ» را از واژه‌هایی نظیر «غلیظ»، «قاسی»، یا «فَظّ» متمایز می‌کند و آن را در جایگاه بلاغی خاصی قرار می‌دهد.

۲. تحلیل سیاقی آیه
آیه ۱۳ سوره قلم در ادامه وصف گروهی از دشمنان پیامبر اکرم (صلى‌الله‌علیه‌وآله) آمده است:
«هَمَّازٍ مَّشَّاءٍ بِنَمِیمٍ، مَّنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ، مُعْتَدٍ أَثِیمٍ، عُتُلٍّ بَعْدَ ذَٰلِکَ زَنِیمٍ»
ترکیب سیاقی آیه نشان می‌دهد که قرآن صفاتی به‌شدت نکوهیده را پیاپی ذکر می‌کند تا چهره‌ای کامل از یک انسان فاسدالخلق، فاسدالفکر و فاسدالسریره ترسیم کند. در این میان، «عُتُلّ» جایگاه خاصی دارد، چرا که در کنار صفت «زَنِیم» (بی‌اصل‌ونسب و ننگین) آمده و تقابل ساختاری «بعدَ ذٰلِکَ» نشان می‌دهد که ویژگی «عُتُلّ» در مرتبه‌ای جداگانه و شاید شدیدتر از صفات پیشین است.

مفسران گفته‌اند که «عُتُلّ» اشاره به صفت فردی و درونی دارد، در حالی‌که «زَنِیم» بیشتر دلالت بر ویژگی اجتماعی یا خانوادگی دارد. ترکیب این دو، بیانگر انسانی است که هم در باطن و رفتار، و هم در جایگاه و پیوندهای اجتماعی‌اش، شایسته طرد و نکوهش است.

۳. مقایسه با واژگان مشابه
اگرچه در قرآن واژگان مشابهی چون «غلیظ القلب»، «قاسٍ»، «فظّ» و «معتد» نیز به‌کار رفته، اما «عُتُلّ» به‌لحاظ بلاغی و معنایی، بار سنگین‌تری دارد.
برای مثال، در آیه ۱۵۹ سوره آل‌عمران آمده: «وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»، که به تندی در رفتار و خشکی قلب اشاره دارد، اما هنوز بار معنایی آن به شدت «عُتُلّ» نمی‌رسد.
«عُتُلّ» از حیث شدت، ثبات و گستره صفت، شخصی را تصویر می‌کند که خشونت و زورگویی در تمام لایه‌های رفتاری و شخصیتی‌اش ریشه دوانده است.

۴. کاربرد قرآنی و ترجمه پیشنهادی
واژه «عُتُلّ» تنها یک بار در قرآن آمده است که همین یکتایی، جایگاه ویژه آن را نشان می‌دهد. این واژه در توصیف دشمنی لجوج، زورگو، بداخلاق، فاقد رحمت و ننگین در اصل و نسب به‌کار رفته است. با توجه به سیاق آیه، معنای دقیق این واژه را می‌توان چنین برگرداند:
«درشت‌خو و سنگدلِ خودخواه»
«بی‌مروت و خوی‌گرفته با زور و قساوت»
«تندخو و فاقد انصاف و رحمت»

۵. ارتباط با واژه «فَاعْتِلُوهُ» در سوره دخان
در سوره دخان، آیه ۴۷، آمده است:
«فَاعْتِلُوهُ إِلَىٰ سَوَاءِ الْجَحِیمِ»
در اینجا از همان ریشه «ع‑ت‑ل» استفاده شده و معنای «با خشونت، تحقیر و قهر کشاندن به دوزخ» دارد. این کاربرد نشان می‌دهد که واژه «عُتُلّ» نیز از همین جنس خشونت و شدت است، اما در سوره قلم، نه به‌صورت فعل، بلکه به‌صورت صفتی ریشه‌دار و پایدار در انسان توصیف شده است.

۶. جمع‌بندی نهایی
«عُتُلّ» در قرآن کریم، واژه‌ای است به‌غایت نکوهیده، که شخصیتی قساوتمند، زورگو، جفاکار، بی‌رحم، فاقد نرم‌خویی، متکبر، و مخالف با حق و عدالت را توصیف می‌کند. ساخت صرفی آن، سیاق تند و نکوهش‌آمیز آیه، و پیوند آن با واژه «زَنِیم» همه بر شدت قبح و زشتی این صفت دلالت دارند. این واژه تنها در ظاهر فرد را توصیف نمی‌کند، بلکه پرده از لایه‌های درونی و ساختارهای شخصیتی او برمی‌دارد؛ انسانی که هم در رفتار، هم در درون، و هم در جایگاه اجتماعی‌اش شایسته مذمت و طرد است. چنین فردی، در برابر پیامبر خدا قرار گرفته و قرآن با بیانی موجز اما عمیق، ماهیت تاریک او را در قالب «عُتُلٍّ بَعْدَ ذَٰلِکَ زَنِیمٍ» ترسیم می‌کند.

بدین‌سان، تحلیل واژه «عُتُلّ» نمایانگر یکی از قوی‌ترین نمونه‌های کاربرد بلاغی قرآن در توصیف رذایل اخلاقی است؛ کاربردی که هم از منظر ادبی، هم از منظر روان‌شناسی اخلاق و هم از دیدگاه اجتماعی، حامل پیام‌های دقیق و چندلایه برای مخاطب قرآنی است.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره دخان آیه 47 - پژوهش های شخصی
«عَتْل» : در متن آمده است.
توضیح :
«تصویری از تحقیر و ذلت در عذاب اخروی»

مقدمه
انتخاب واژگان در ساختار بیانی قرآن کریم همواره با دقت و ظرافتی شگرف انجام گرفته است؛ واژه‌ها نه صرفاً برای انتقال معنا، که برای برانگیختن تصویر و حس ویژه‌ای در مخاطب به کار رفته‌اند. واژه‌ی «عَتْل» از جمله تعبیرات نادر و در عین حال پرمعنایی است که در سیاق عذاب اخروی به کار رفته و بار معنایی آن از خشونت، اجبار و تحقیر عمیقی حکایت دارد.
این پژوهش در چارچوب رویکردی زبان‌شناسانه و تفسیری، به تحلیل دقیق مفهومی، ساختاری و کاربردی واژه «عَتْل» در قرآن کریم می‌پردازد و تلاش می‌کند تا ابعاد گوناگون معنایی، بلاغی و سیاقی آن را واکاوی نماید، تا فهمی عمیق‌تر و دقیق‌تر از این واژه‌ی ویژه در متن مقدس حاصل شود.

ریشه‌شناسی و تحلیل لغوی واژه «عَتْل»
واژه «عَتْل» از ریشه ثلاثی مجرد «عَ‌ـ تَ‌ـ لَ» برگرفته شده است؛ ریشه‌ای که در زبان عربی دلالت بر گرفتن، کشیدن یا راندن چیزی با قهر، فشار و خشونت دارد. در لغت‌نامه‌های معتبر عربی از جمله «الصحاح»، «مفردات راغب» و «معجم مقاییس اللغة»، این ماده در معانی‌ای مانند «اخذ به شدت» و «سوق با اجبار» تعریف شده است. ابن فارس در مقاییس، این ریشه را ناظر به «شدت در اخذ و کشش» می‌داند، و معتقد است که در دل این واژه نوعی اجبار و قساوت در حرکت دادن وجود دارد.

در ساخت واژه نیز «عَتْل» به‌عنوان مصدر ثلاثی مجرد، تصویری زبانی از حرکتی همراه با زور، اجبار و تحمیل قهری ارائه می‌دهد؛ حرکتی که با خشونت همراه است و با قصد تحقیر و تسلط صورت می‌گیرد. بنابراین، این واژه بار معنایی‌ای دربردارد که صرفاً ناظر به جابه‌جایی فیزیکی نیست، بلکه حکایت از نوعی سلب اختیار از سوی عامل مقتدر دارد.

تحلیل صرفی و ساختاری
واژه «عَتْل» در قرآن کریم تنها یک‌بار، در قالب فعل امر «فَاعْتِلُوهُ» از باب افعال (مزید ثلاثی مجرد) در آیه 47 سوره دخان به‌کار رفته است. این ساخت، نشانگر فعل‌سازی بر پایه شدت‌بخشی به معنای ریشه است. باب افعال در زبان عربی غالباً دلالت بر تعدیه، تشدید و تکثیر دارد، و به همین سبب، کاربرد واژه در این قالب، مفهومی برجسته‌تر و هولناک‌تر به آن می‌بخشد.

ساختار صرفی «فَاعْتِلُوهُ» متشکل از سه جزء است: پیشوند «فَـ» (برای ترتیب و اتصال)، ماده اصلی «اعتل» (فعل امر از باب افعال)، و ضمیر متصل «ـه» (اشاره به مجرم). این ساختار نشان می‌دهد که عمل مورد نظر، دستوری قاطع و تحکم‌آمیز است که با لحنی تهدیدآمیز و ناظر به خشونتی تحقیرکننده صادر شده است.

کاربرد قرآنی
تنها مورد کاربرد واژه «عَتْل» در قرآن، در آیه شریفه زیر است:
﴿خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَىٰ سَوَاءِ الْجَحِیمِ﴾ (دخان: 47)
«او را بگیرید، سپس با قهر و تحقیر، به میانه دوزخ بکشانید.»

فعل نخست «خُذُوهُ» دلالت بر اخذ و تسلط اولیه دارد، در حالی‌که «فَاعْتِلُوهُ» مرحله‌ی دوم، یعنی انتقال تحقیرآمیز و خشن گنهکار به میانه‌ی جهنم را بیان می‌کند. ترتیب نحوی این دو فعل، شدت عذاب را در دو گام ترسیم می‌نماید: ابتدا تسخیر گناهکار، سپس سوق تحقیرآمیز او به قلب عذاب. عبارت «إِلَىٰ سَوَاءِ الْجَحِیمِ» نیز مؤید این معناست، زیرا واژه «سواء» به‌معنای میانه، مرکز و اوج آتش است.

این تصویر زبانی نه صرفاً نشان‌دهنده انتقالی فیزیکی، بلکه بیانگر تمثیلی بلاغی از نهایت خواری و ذلت انسان سرکش در برابر عدل و قهر الهی است. واژه «فَاعْتِلُوهُ» در این آیه، یکی از کوبنده‌ترین نمودهای زبان تهدید در قرآن است؛ زیرا تصویر ذهنی‌ای از عذابی ترسناک، مسلط و بی‌امان ارائه می‌دهد.

تحلیل تفسیری و سیاقی
راغب اصفهانی در مفردات، «عَتْل» را دالّ بر کشیدن با قهر و تحقیر می‌داند؛ حرکتی که نه‌تنها جسم فرد را می‌کشاند، بلکه کرامت او را نیز لگدمال می‌کند. طبرسی در مجمع‌البیان نیز این فعل را بیانگر خشونتی توأم با رسوایی می‌داند و سیاق آیه را گویای صحنه‌ای از عذاب تحقیرآمیز معرفی می‌کند.
سیاق آیات پیشین سوره دخان، از خوراندن «غِسْلِین» (ماده‌ای آلوده و نفرت‌انگیز) سخن گفته، و سپس در این آیه، دستور الهی صادر می‌شود تا گناهکاران، پس از تسلیم در چنگ مأموران عذاب، با قهر و ذلت به میانه جهنم کشیده شوند. فعل «فَاعْتِلُوهُ» که بلافاصله پس از «خُذُوهُ» آمده، ترتیبی از مجازات را می‌نمایاند که در آن، هر مرحله افزاینده‌ی قهر، خشونت و خفت است. این دوزخ، نه‌فقط آتش، بلکه کانون بی‌اعتبارسازی کسانی است که در دنیا با کفر و طغیان به جنگ حقیقت برخاسته‌اند.

مفاهیم مرتبط و مقایسه واژگانی
واژگان قرآنی همچون «سَوْق» (راندن)، «سَحْب» (کشیدن)، و «دعّ» (فشار دادن و دفع کردن) در ترسیم عذاب‌های قیامتی به‌کار رفته‌اند. اما «عَتْل» ویژگی خاص خود را دارد: حرکتی همراه با گرفتن، کشیدن ممتد و تحقیر تدریجی؛ گویی فردی از پای‌بسته با خواری به موضع کیفر برده می‌شود.
برای مثال، در آیه‌ای از سوره قیامه آمده:
﴿یُدَعُّ إِلَىٰ سَقَرَ﴾ (قیامه: 13)
«او را به سوی سقر با شدت می‌کشانند.»

واژه «دعّ» نیز معنای کشاندن دارد، اما با شدت دفعی و کوبنده. در مقابل، «عَتْل» حرکتی است توأم با تسلط، تداوم و نوعی اهانت مرحله‌به‌مرحله. این تمایز معنایی، نشان می‌دهد که قرآن در گزینش واژگان برای ترسیم عذاب، دقیق‌ترین تصویرها را برمی‌گزیند.

نتیجه‌گیری
«عَتْل» در قرآن، واژه‌ای است کم‌کاربرد اما پرمعنا، که در تنها ظهور خود در آیه 47 سوره دخان، چکیده‌ای از قهر الهی، خشونت فیزیکی، و فروپاشی حیثیت گناهکار را به نمایش می‌گذارد. این واژه، در هیئت فعل امر، نه‌فقط انتقالی فیزیکی، بلکه نماد سقوط کرامت، تحقیر نهایی، و نمایه‌ای از عدالت خشم‌آلود خداوند است.

تحلیل ساختاری، سیاقی و تفسیری واژه «فَاعْتِلُوهُ»، نشان می‌دهد که قرآن کریم در مقام تهدید و بیان عذاب، به سراغ واژگانی می‌رود که نه‌تنها در سطح معنا، بلکه در سطح تصویرسازی ذهنی، تأثیرگذار و کوبنده‌اند. ازاین‌رو، «عَتْل» را می‌توان یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های بلاغت قرآنی در توصیف عذاب دانست؛ واژه‌ای که در آن، هم قهر است، هم خواری، و هم بیانگر آن لحظه‌ای که انسان مغرور، بی‌مقدار و ذلیل، به قعر عذاب الهی سپرده می‌شود.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.

  • <<
  • <
  • تعداد صفحات : 10
  • >
  • >>