صدیقه نصیری خلیلی
چرا ضمیر در «بردهن» در آیه 228 بقره در بسیاری از ترجمه های قرآن به حمل برنمیگردد؟
محمد مهدی شاه آبادی (داور) : اصلاً در هیچ ترجمه ای تا جایی که بنده ملاحظه کردم، این ضمیر به حمل برنمی گردد و اساساً حمل مذکر است. بلکه ضمیر هن در بردهن به زنان بر می گردد. زنانی که طلاق گرفته اند به طلاق رجعی و اگر بخواهند دوباره به زندگی بازگردند، شوهرانشان در صورتی که قصد اصلاح داشته باشند، نسبت به سایر مردان، برای زندگی مجدد، اولویت دارند.
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
سیدمجتبی
سلام علیکم
کلاس ها و همایش های تدبر در قرآن کجا برگزار میشه و آیا امکان حضور در کلاس ها وجود دارد یا خیر؟ لطفا راهنمایی بفرمایید.
متشکرم
یازهرا
محمد مهدی شاه آبادی (داور) : سلام علیکم
همایشهای ماهیانه از طریق سایت و پیامک اعلام میشود که حضور برای همه قرآن دوستان آزاد است. زمان و مکان این همایشها در همایش قبلی و از طریق سایت و پیامک اطلاعرسانی میشود.
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
مهمان
مرصاد در فارسی به چه معناست و در این سوره کنایه از چیست؟
محمد مهدی شاه آبادی (داور) : مرصاد به معنی کمین گاه است.
یعنی جهنم در کمین مجرمین است.
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
محسن جولایی
کلمه انسان چندباردرقران امده
محمد مهدی شاه آبادی (داور) : 59 مرتیه
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
مهمان
در یک استخاره آیه 14 سوره توبه آمده است .معنی آن چیست ؟ چه استنباطی از آن می شود ؟ تفسیر نمایید؟
محمد مهدی شاه آبادی (داور) : بنده از استخاره اطلاعی ندارم
1)
قلخانی فرد : باسمه تعالی
در رابطه با استخاره و اعتماد و اعتقاد به آن اگر دوستان اطلاعاتی دارند ممنون میشوم اطلاع رسانی شود چون بنده در این رابطه خیلی کنجکاو هستم
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
مهدی صادقی حصار
با احترام
چرا قرآن که ما را به دوری از غم و انده سفارش می کند در روایت صفحه اول سایت از امام صادق (ع) نقل شده : قرآن را بایستی با حزن و اندوه خواند چراکه با حزن و اندوه نازل شده است؟ سپاس
محمد مهدی شاه آبادی (داور) : سلام علیکم
قرآن ما را به دوری از غم و اندوه دنیا و از دست رفتن متاع دنیا توصیه می کند چرا که این متاعی پست و ناپایدار است و انسان عاقل که حیات ابدی و جاودانه دارد به آن دل نمی بندد و همه چیز را ناشی از تقدیر و حکمت خدا می داند.
وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (انعام، 32)
و زندگى دنیا جز بازى و سرگرمى نیست، و قطعاً سراى بازپسین براى کسانى که پرهیزگارى مىکنند بهتر است. آیا نمىاندیشید؟
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ (حدید،20)
بدانید که زندگى دنیا، در حقیقت، بازى و سرگرمى و آرایش و فخرفروشىِ شما به یکدیگر و فزونجویى در اموال و فرزندان است. [مَثَل آنها] چون مثل بارانى است که کشاورزان را رُستنى آن [باران] به شگفتى اندازد، سپس [آن کشت] خشک شود و آن را زرد بینى، آنگاه خاشاک شود. و در آخرت [دنیا پرستان را] عذابى سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودى است، و زندگانى دنیا جز کالاى فریبنده نیست.
پس از دست دادن دنیا او را ناراحت نمی کند:
لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا ما أَصابَکُمْ وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (آل عمران ،153)
تا سرانجام بر آنچه از کف دادهاید و براى آنچه به شما رسیده است اندوهگین نشوید، و خداوند از آنچه مىکنید آگاه است.
اما حقیقت انسان، جسم و ماده او نیست بلکه حقیقت او روح اوست که متعلق به خدا است:
فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ (حجر، 29)
پس وقتى آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم، پیش او به سجده درافتید.
این حقیقت عالی، در حجاب عالم ماده و در حجاب گناهان و توجه به غیر خدا گرفتار شده و از اصل خود، که عالم ملکوت و عالم وسیع و نورانی و لایتناهی است، فاصله گرفته است. آن مرتبه عالی انسان، که به نیکوترین وجه خلق شده، در حصار عالم ماده گرفتار است و باید انسان با ایمان و عمل صالح و با اختیار خود مسیر بازگشت به مبدأ کمال و نور را بپیماید و به حقیقت خود دست یابد و از مراتب نازله حیوانی به مراتب عالیه انسانی بار یابد.
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ (4) ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ (5) إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (تین،6)
[که] براستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم. سپس او را به پست ترین [مراتب] پستى بازگردانیدیم؛ مگر کسانى را که گرویده و کارهاى شایسته کردهاند، که پاداشى بىمنّت خواهند داشت.
قرآن نیز حقیقتی است که از نزد خدا نازل شده و مرتبه نازله آن همین نوشته ای است که در دست ما است. اما حقیقت عالی آن ملکوتی است و از نزد خداوند علیم و حکیم نازل شده:
الر کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیرٍ (هود، 1)
الف، لام، راء. کتابى است که آیات آن استحکام یافته، سپس از جانب حکیمى آگاه، به روشنى بیان شده است:
یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبیناً (نساء، 174)
اى مردم، در حقیقت براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده است، و ما به سوى شما نورى تابناک فرو فرستادهایم.
لَقَدْ أَنْزَلْنا آیاتٍ مُبَیِّناتٍ وَ اللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (نور،46)
قطعاً آیاتى روشنگر فرود آوردهایم، و خدا هر که را بخواهد به راه راست هدایت مىکند.
قرآن ریسمانی است که یک سر آن در دست خدا و سر دیگر آن به دست مردم است:
قال رسول الله صلی الله علیه آله:کِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْض(الخصال، ج1، ص: 65)
کتاب خدا، ریسمان کشیده شده ای از آسمان به سوی زمین است.
هر موجودی که از اصل خویش جدا افتاده باشد و در حصار و تنگنا و زندان گرفتار باشد، دائم به یاد اصل خویش محزون است و تا به جایگاه اصلی اش بازنگردد و از قفس رها نشود، این حزن امتداد دارد.
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش (مثنوی، دفتر اول)
لذا مومن در دنیا در سختی است و گویی در قفس زندگی می کند:
قال الصادق علیه السلام: أَنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ. (الکافی، ج2، ص: 250)
دنیا، زندان مومن است.
چرا که مومن رشته تعلق خود را به خداوند و به عالم ملکوت نبریده است و روح بزرگ و نامحدود او در حصار تنگ دنیا در سختی است.
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ کَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِنِ اشْتَکَى شَیْئاً مِنْهُ- وَجَدَ أَلَمَ ذَلِکَ فِی سَائِرِ جَسَدِهِ وَ أَرْوَاحُهُمَا مِنْ رُوحٍ وَاحِدَةٍ وَ إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا. (الکافی، ج2، ص: 166)
شدت اتصال روح مومن، به روح خدا از اتصال شعاع (پرتو) نور خورشید به خورشید بیشتر است.
او در این دنیا از نعمت های خدا استفاده می کند و از توفیقات و رحمت های الهی بهره مند می شود و به آنها شاد می گردد اما در عمق وجودش، غمی وجود دارد و آن غم دوری از اصل و مبدأ است. این غم غمی زیبا است که در آن دلمردگی نیست بلکه امری است که انسان را به سمت تلاش برای ادای تکلیف الهی و کار برای خدا سوق می دهد چرا که می داند برای خروج از این زندان فقط باید به رشته های نورانی یاد خدا، کار برای خدا چنگ زد. او در این دنیا همواره در پی رضایت خداوند و اتصال به محبوب واقعی و همیشگی اش می کوشد و با نشاطی بالا و تحرکی کم نظیر لحظه ای از زندگی را به غفلت و بطالت نمی گذراند. در هر لحظه در پی کاری است که رضای محبوب اش را جلب کند و او را به سمت او هدایت کند.
قرآن نیز با حزن نازل شده است:
قَالَ الصادق علیه السلام: «إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ بِالْحُزْنِ، فَاقْرَؤُوهُ بِالْحُزْنِ».
قرآن با حزن نازل شده است پس شما نیز آن را با حزن قرائت کنید (الکافی، ج4، ص: 629)
چرا که از مبدأ اصلی فاصله گرفته و انسان با تمسک به این ریسمان هدایت الهی، در دنیای ظلمانی به نور قرآن تمسک می کند. آیات آن را به عنوان پیامی از سوی محبوب برای خود تلاوت می کند و دستورات اش را به عنوان دستورات مولا و محبوب عمل می کند. قرآن مأنوس انسان جدا مانده از اصل خود است چرا که هر دو به یک حقیقت واحد و نورانی مربوط هستند و در دنیا ظلمانی، نور ایمان مومن او را به سمت چشمه نورانی قرآن فرامی خواند تا از آن بهره و نور بیشتری بگیرد.
با این توضیح معلوم می شود که تلاوت قرآن به حزن به معنی ارتباط برقرار کردن با حقیقت قرآن و همچنین اتصال با آن جنبه واقعی و حقیقی خود انسان است. با این تلاوت و تدبر و عمل بر اساس آن، انسان بیش از پیش از تکیه به دنیای ظلمای و ناپایدار فاصله می گیرد و نگاهش به دنیا مبتنی بر واقعیت و حقیقت دنیا می شود: یعنی محل عبور و مزرعه ای برای آخرت. با این گونه ارتباط با قرآن به تدریج قلب انسان مومن از عالم فریب خارج می شود و در عالم حقیقی خودش، آخرت، که سرای پایدار و محل استقرار است آرام می گیرد. چنین انسانی به دنیا به نگاه ابزاری برای کمال و وصول به مطلوب و محبوب می نگرد و آن را دوست خود نمی گیرد و به اقبال دنیا شاد نشده و از پشت کردن دنیا غمگین نمی شود.
در نتیجه گرد و غبار دنیا و غم و غصه آن هیچ گاه بر دلش نمی نشیند و دلخوشی و شادی او در جاها و کارهایی است که نور محبوب و خالق خود را پیدا می کند. او در نماز شاد است، در کمک به یتیم و فقیر و مسکین شاد است، در انفاق و روزه و حج و جهاد شاد است، در نیکی به مردمان در راه خدا شاد است و البته پس از هر یک از این کارهای نیک، باز هم شوق به کارهای نیک بیشتر و خالص تر و کسب رضایت خدا بیشتر در او شعله می کشد و چون دنیا، تنها امکان جلوه هایی از نورانیت و لقاء و دیدار خدا ممکن است (مثلاً در نماز و کمک به یتیم و نیکی به پدر و مادر و سایر خیرات)، او به دنبال جلوه کامل و بادوام و ابدی محبوب خود می گردد. این جلوه کامل و ابدی در دنیا امکان ظهور ندارد پس او در دنیا همیشه حزنی دائم دارد. حزن مومن تنها در زمان لقاء و دیدار خداوند در آخرت برطرف می شود چرا که در آنجا به دیداری بدون پایان، به وصالی بدون فراق، به نوری بدون تاریکی و ظلمت، به محبوبی بدون بیگانه متصل می شود.
فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَد (کهف، 110)
هر کس به دیدار پروردگارش امید دارد، پس باید عمل صالح انجام دهد و احدی را شریک پروردگارش قرار ندهد.
یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فیها نَعیمٌ مُقیمٌ (توبه،21)
پروردگارشان آنان را از جانب خود، به رحمت و خشنودى و باغهایى [در بهشت] که در آنها نعمتهایى پایدار دارند، مژده مىدهد.
مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (نحل، 97)
هر کس -از مرد یا زن- کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاکیزهاى، حیاتِ [حقیقى] بخشیم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مىدادند پاداش خواهیم داد.
البته انسان های مومن با اختلاف درجات ایمان شان این حالات در آنها کم یا زیاد است. امیرالمومنین علیه السلام در وصف متقین می فرمایند:
لَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ وَ صَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ حُدُودُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ وَ حَوَائِجُهُمْ خَفِیفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَةٌ وَ مَعُونَتُهُمْ فِی الْإِسْلَامِ عَظِیمَةٌ صَبَرُوا أَیَّاماً قِصَاراً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِیلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبٌّ کَرِیمٌ أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا وَ طَلَبَتْهُمْ فَأَعْجَزُوهَا أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهُ تَرْتِیلًا یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ وَ تَهَیُّجَ أَحْزَانِهِمْ بُکَاءً عَلَى ذُنُوبِهِم (نهج البلاغه، خطبه 193)
و اگر نبود مرگى که خدا بر آنان مقدّر فرموده، روح آنان حتى به اندازه بر هم زدن چشم، در بدنها قرار نمىگرفت، از شوق دیدار بهشت، و از ترس عذاب جهنّم. خدا در جانشان بزرگ و دیگران کوچک مقدارند، بهشت براى آنان چنان است که گویى آن را دیده و در نعمتهاى آن به سر مىبرند، و جهنّم را چنان باور دارند که گویى آن را دیده و در عذابش گرفتارند. دلهاى پرهیزکاران اندوهگین، و مردم از آزارشان در أمان، تنهایشان لاغر، و درخواستهایشان اندک، و نفسشان عفیف و دامنشان پاک است.
در روزگار کوتاه دنیا صبر کرده تا آسایش جاودانه قیامت را به دست آورند: تجارتى پر سود که پروردگارشان فراهم فرموده، دنیا مىخواست آنها را بفریبد امّا عزم دنیا نکردند، مى خواست آنها را اسیر خود گرداند که با فدا کردن جان، خود را آزاد ساختند.
پرهیزکاران در شب بر پا ایستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفکّر و اندیشه مىخوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروى درد خود را مىیابند. وقتى به آیهاى برسند که تشویقى در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روى آورند، و با جان پر شوق در آن خیره شوند، و گمان مىبرند که نعمتهاى بهشت برابر دیدگانشان قرار دارد، و هر گاه به آیهاى مىرسند که ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن مىسپارند، و گویا صداى بر هم خوردن شعلههاى آتش، در گوششان طنین افکن است پس قامت به شکل رکوع خم کرده، پیشانى و دست و پا بر خاک مالیده، و از خدا آزادى خود را از آتش جهنّم مىطلبند.
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
مهمان
با سلام. ممنون از سایت خوبتون. جواب استخاره سوره نمل آیه 77 چی می باشد؟ آیا خوب است؟
محمد مهدی شاه آبادی (داور) : با سلام
اگر پس از مشورت و استفاده از عقل به تردید رسیده اید جا برای استخاره وجود دارد و گرنه جایی برای استخاره نیست.
معنای آیه ای که ذکر کردید آن است که استخاره خوب است.
1)
احمدی فقیه : سلام
تناقص در گفتار
یکجا جواب استخاره را می دهید و یکجا می گویید از استخاره اطلاعی ندارم.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
علی عباس محمدی
خداوند به آدم اسماء را یاد داد ه و از آنها سوال می پرسد و خبر می خواهد و لیکن از ملائکه یاد نداده درخواست خبر می نماید . چرا؟ آیا این سوال وارد نیست که در خواست خداوند از ملائکه نعوذبالله دور از انتظار است؟
محمد مهدی شاه آبادی (داور) : ملائکه به خلقت انسان اعتراض کردند و خود را نسبت به ماهیت خونریز و مفسد انسان عامل می دانستند و دلیلی برای خلق کردن این موجود مفسد نمی شناختند. خداوند برای آنکه نشان دهد آنها از حقیقت انسان بی خبر هستند از آنها خواست که از چیزی خبر دهند که علمش را به انسان داده بود. در واقع با این استفهام خداوند جهل ملائکه را به خودشان نشان داد و آنها را از بهترین راه بیدار کرد که بدون علم سخنی نگویند و در کار خدا چون و چرا نکنند. استفهام همیشه برای دانستن پاسخ نیست انگیزه از سوال گاه برای نشان دادن ضعف دیگری یا برای آزمون کردن او و انگیزه های دیگر است.
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
حامد
با سلام و احترام
در مورد اختیار در قرآن کریم جستجو کردم دو واژه که از نظر ریشه ای دقیقا مصداق این کلمه می باشند پیدا کردم یکی سوره احزاب آیه 36وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِینًا ودیگری سوره قصص آیه 68وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ.در مورد مفهوم اختیار و جبر آیات قرآنی بیشتری هست اما آنچه که عینا به این مضمون باشد تنها در این دو آیه اشاره شده. سوال من در مورد سوره قصص آیه 68 می باشد.در مورد ترجمه این آیه به مترجمان مختلف رجوع کردم همه آنها عبارات یشاء و یختار رو پشت سر هم ترجه کرده اند و عبارت ما کان لهم الخیره را به صورت عبارت نفی کننده اختیار یعنی برای آنها اختیاری نیست ترجمه شده است. اما اگر عبارت رو به صورت یختار ما کان لهم الخیره در نظر بگیریم یعنی ما را نافیه در نظر نگیریم یعنیی مانند ما یشاء به معنی آنچه ترجمه کنیم، معنی جمله کاملا عوض می شود یعنی بدین صورت در می آید: خداوند بر می گزیند برای آنها، آنچه را که اختیارش را به آنها سپرده است. این مفهوم در ادامه آیه که در آن سخن از شرک به میان آمده ابهام در مورد اختیار انسان را برطرف می نماید یعنی این نوع از واگذاری اختیار، ویژه خداوند است که در عین اینکه اختیار مطلق در دست خداست، امورات انسان را بر عهده خودش گذاشته است و چنین اختیار و سپردن آن ویژه خداوند است. این مفهوم به نظر با معنی اختیار و جبر در اسلام نزدیکتر هست. البته من به متون عرب آشنایی کامل ندارم. ممنون میشم اگر راهنمایی بفرمایید.
محمد مهدی شاه آبادی (داور) : سلام علیکم
معنایی که از آیه مورد نظر کرده اید اگر جدای از آیات دیگر قرآن و مفاهیم اساسی قرآن در نظر گرفته شود و تنها از منظر نحوی به آن نگاه شود معنا دچار اشکال می شود. بر اساس ترکیب شما معنا می شود:
خداوند هر چه را بخواهد می آفریند و آنچه را اختیار می کند که اختیارش را به انسان ها داده است و خداوند از آنچه به آن شرک می ورزند، منزه و بالاتر است.
روی سخن با مشرکان است. خدا آن چیزی را انتخاب می کند که مشرکان انتخاب کنند؟ یعنی خداوند شرک و شریک را انتخاب می کند؟
ثانیاً ترجمه شما به معنای آن است که اختیار کردن خداوند تابع اختیار انسان ها است در صورتی که هیچ کس اختیار مستقل از اختیار خدا ندارد. بلکه همه موجودات مختار محدوده اختیارشان و اصل اختیارشان به اذن خداوند است.
ثالثاً ترجمه شما با توجه به آیات دیگر قرآن اشکا دیگری نیز پبدا می کند. در آیات متعدد قرآن بر بسط ید خداوند در آفرینش و هر کاری که بخواهد تأکید شده و کسی را یارای منازعه در حیطه اختیار و فرمان او نیست.
ما یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ لاَ الْمُشْرِکینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ (105بقره، )
نه کسانى که از اهل کتاب کافر شدهاند، و نه مشرکان [هیچ کدام] دوست نمىدارند خیرى از جانب پروردگارتان بر شما فرود آید، با آنکه خدا هر که را خواهد به رحمت خود اختصاص دهد، و خدا داراى فزونبخشى عظیم است.
وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ (مائده، 64)
و یهود گفتند: «دست خدا بسته است.» دستهاى خودشان بسته باد. و به [سزاى ] آنچه گفتند، از رحمت خدا دور شوند. بلکه هر دو دست او گشاده است، هر گونه بخواهد مىبخشد
قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ (آل عمران، 26)
بگو: «بار خدایا، تویى که فرمانفرمایى؛ هر آن کس را که خواهى، فرمانروایى بخشى؛ و از هر که خواهى، فرمانروایى را باز ستانى؛ و هر که را خواهى، عزت بخشى؛ و هر که را خواهى، خوار گردانى؛ همه خوبیها به دست توست، و تو بر هر چیز توانایى.»
قالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لی وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنی بَشَرٌ قالَ کَذلِکِ اللَّهُ یَخْلُقُ ما یَشاءُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (آل عمران، 47)
گفت: «چنین است [کار پروردگار]. خدا هرچه بخواهد مىآفریند؛ چون به کارى فرمان دهد، فقط به آن مىگوید: «باش»؛ پس مىباشد.»
لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ (مائده،17)
کسانى که گفتند: «خدا همان مسیح پسر مریم است» مسلّماً کافر شدهاند. بگو: اگر [خدا] اراده کند که مسیح پسر مریم و مادرش و هر که را که در زمین است، جملگى به هلاکت رساند، چه کسى در مقابل خدا اختیارى دارد؟ فرمانروایى آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است از آن خداست. هر چه بخواهد مىآفریند، و خدا بر هر چیزى تواناست.
وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زینَةً وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ (نحل، 8)
و اسبان و استران و خران را [آفرید] تا بر آنها سوار شوید و [براى شما] تجمّلى [باشد]، و آنچه را نمىدانید مىآفریند.
لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَخْلُقُ ما یَشاء (شوری، 49)
فرمانروایى [مطلقِ] آسمانها و زمین از آنِ خداست؛ هر چه بخواهد مىآفریند.
بحث جبر و اختیار بحث مفصلی است که با نگاه مختصر به یکی دو آیه حل نمی شود. به طور اجمال باید گفت که هیچ اراده ای مستقل از اراده خداوند وجود ندارد و موجودات مختار در محدوده و اذنی که خداوند به آنها داده است، اختیار دارند. هیچ موجودی حتی انسان به خودش سپرده نشده است. هر موجودی لحظه ای از سیطره و توجه و عنایت و هستی بخشی خداوند خارج شود، معدوم خواهد شد. اساساً خروج از سیطره ولایت و اختیار خدا و در دست گرفتن اختیار خود به گونه مستقل و تفویض اختیار به انسان اموری است که از نظر عقلی و نقلی محال و غیرممکن است.
لذا به خلاف تصور حضرت عالی و تلاشی که کردید، ترجمه ای که ارائه نمودید، با مفهوم جبر و اختیار در نگاه اسلامی به طور کلی منافات دارد.
وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ (29تکویر، )
و تا خدا نخواهد، [شما] نخواهید خواست؛ قطعاً خدا داناى حکیم است.
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
محمد امین نعامی
با سلام
در مورد ازدواج دختران در سن 9 سالگی در قران امده است یا احادیث
و ایا منطقی است یا خیر و ایا در شرایط کنونی این گفته پابرجاست یا تغییر یافته است
ضمن انکه حقوق بشر فرد را تا 18 سالگی کودک خوانده است و ایا منافاتی دارد یا خیر
با تشکر
محمد مهدی شاه آبادی (داور) : با سلام
در هیچ کجای قرآن و فقه اسلامی، هیچ الزامی به ازدواج دختر در سن 9 سالگی نیست. بلکه ازدواج زمانی مطلوب است که فرد آمادگی جسمی و روحی برای زندگی مشترک را داشته باشد. البته اگر خوف افتادن به گناه وجود داشته باشد شرایط تفاوت می کند.
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.