تاریخ نگارش : دوازدهم دي 1390
عاشق واصل
حاجیه تقی زاده فانید
اویس قرنی شیفته خدا و مردى وارسته بود، وارسته از همه دلبستگى هاى مادى، و بدور از همه آن چه مانع رؤیت جمال حق مىگردد.
او یکى از زهاد نامى صدر اسلام به شمار مىرفت که آوازه زهد و پرهیز گارى آنها، همه جا طنین افکنده
کلید واژه : اویس قرنی
اویس قرنی شیفته خدا و مردى وارسته بود، وارسته از همه دلبستگى هاى مادى، و بدور از همه آن چه مانع رؤیت جمال حق مىگردد.
او یکى از زهاد نامى صدر اسلام به شمار مىرفت که آوازه زهد و پرهیز گارى آنها، همه جا طنین افکنده
بود. (1)
زندگى او سراسر آمیخته با عشق و جذبه الهى بود، و این معنى براى مردمى که به این مرحله از شور و جذبه گام ننهاده، و بامسائل سیروسلوک آشنائى نداشتند مایه شگفتى مىشد، در مقابل، عدهاى هم به علت نداشتن روح بزرگ، در باره او غلو نموده پیرامون زندگى و شخصیت او قصهها و حکایتها ساخته و داستانهاى افسانهاى پرداختهاند.
صوفیان و مدعیان عرفان!، او را یکى از اقطاب خود معرفى نموده، کرامتها به او نسبت دادهاند !، بدین گونه، شخصیت و زندگى شگفتانگیز او، در هالهاى از ابهام فرورفته، و چهره واقعى او به شخصى مىماند که فقط نیمرخ او در برابر نور چراغ قرار گیرد، و نیمرخ دیگر به علت تاریکى مشخص نباشد!
ما، زندگى او را از نیمرخى که نور دلیل و تحقیق بر آن تابیده، شروع کرده از زاویهاى که روشن است، به سیماى او نگاه مىکنیم:
او یکى از افراد قبیله «بنى مراد» - از تیره قرن، بود(2) و بدون آن که پیامبر اسلام را ببیند، اسلام آورد، و هر گز موفق به دیدار پیامبر(صلی الله علیه وآله) نشد، زیرا او مادرى داشت که تمام زندگى و خوشىهایش در وجود او خلاصه مىشد. اویس فوق العاده به مادرش علاقمند بود و چون مادر، نیاز شدیدى به پرستارى داشت، نتوانست مادر را رها نموده، و به مدینه مهاجرت کند. (3)
گرچه اویس توفیق دیدار پیامبر(صلی الله علیه وآله) را نیافت، ولى بسیارى از یاران بزرگ آن حضرت را ملاقات کرد، از این رو، وى از «تابعین» محسوب مىشود، نه از «صحابه». (4)
پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)مىفرمود: «اویس بهترین و نیکوکارترین تابعین است».(5)
پیشگوئى پیامبر (صلی الله علیه وآله)
مردان وارسته و پرهیز گار که با پروردگار خود پیوند معنوى خاصى دارند، و دلهاى آنان از نور معرفت روشن و از عشق الهى لبریز است، نماز خود نمائى و تظاهر به قدس خوددارى مىکنند، بسیارند مردان الهى و رهروان راه حقیقت که در معرفت و شناسائى حق، مراحل بسیار بلندى را پیموده و به در جات عالى معنوى رسیدهاند، ولى سالها در دل اجتماع با کمال گمنامى بسر بردهاند و کسى از عظمت روحى ومراتب عالى معنوى و راز خلوص آنهاآگاه نشده است.
«اویس» از این دسته بود،او مانند گنج گرانبهایى که در اعماق زمین و زاویه خرابهها، قرار گیرد، در محیط زندگى خود ناشناخته بود و با گمنامى و در کمال سادگى به سر مىبرد، ولى از آنجا که هر گنجى،، ممکن است روزى کشف شود، اویس نیز همیشه ناشناخته نماند، بلکه پیامبر(صلی الله علیه وآله)پرده از راز عظمت و شخصیت معنوى او برداشته اورا به مسلمانان معرفى نمود. بارهاپیامبر(صلی الله علیه وآله) به دیدار اویس قرنى اظهار اشتیاق مىکرد و مىفرمود: هر کس او را ببیند سلام مرا به او برساند، گفتند: یا رسول الله! اویس قرنى کیست که این مقدار بیاد او هستى و شوق دیدار او را در دل دارى و یاران خود را سفارش مىکنى که سلام شمارا به اوبرسانند؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) پاسخ داد:
او با وجود عظمت و شخصیتى که دارد در نظر شما یک فرد عادى است، اگر از میان شما غائب گردد، هر گز سراغ او را نمىگیرید و اگر در انجمن شما حاضر شود، به او اهمیت نمىدهید، او در پیشگاه الهى مقام بزرگى دارد، به طورى که در روزرستاخیز در سایه شفاعت او قبائلى مانند «ربیعه» و «مضر» وارد بهشت مىشوند.
او مرا نمىبیند، ولى به آئین من ایمان خواهد آورد، و در رکاب خلیفه و جانشین من على بنابى طالب(علیه السلام)کشته خواهد شد»(6)
پیشگوئى پیامبر(صلی الله علیه وآله) به تحقق پیوست، زیرا اویس نه تنها اسلام آورد، بلکه از نظر تکامل روحى به رتبه بسیار یزرگى رسید به طورى که گاهى تمام شب را در حال رکوع یا در حال سجود بسر مىبرد و غذا و لباس خود را در میان مستمندان تقسیممىکرد وبه غذاى مختصرى اکتفا مىنمود و مىگفت: پروردگارا! اگر کسى از گرسنگى یا از برهنگى مرد، مرا درباره او مؤاخذه مکن»(7)
بدین گونه اویس، زاهدى گوشه گیر و از افراد بى تفاوت نبود، بلکه زهد او در عشق به خدا و وارستگى از دلبستگىهاى مادى، دلسوزى به حال محرومان اجتماع، جلوه گر مىشد، او خود را در برابر خدا و اجتماع مسئول و متعهد مىدانست و دردفاع از حق، و رسیدگى به حال نیازمندان از هیچ کوششى دریغ نمىورزید.
اویس در پاسخ شخصى که از حال او پرسید، گفت:
«سوگند بخدا مرگ، واندوهها و رنجهاى آن، و بیم از روز رستاخیز، براى فرد با ایمان، جاى خوشحالى باقى نگذاشته، پرداخت حقوق (مالى) الهى براى ما، درهم و دینارى، نیندوخته است و طرفدارى از حق و حقیقت، یک نفر دوست، در میان مردم، براى ما بجا نگذاشته است زیرا وقتى آنها را به خوبیها دعوت نموده و از بدىها نهى مىکنیم، از ما مىرنجند، و به ما بدمى گویند و به هزار عیب و گناه متهم مىکنند، وعدهاى از مردم بى ایمان نیز در این کار با آنها همکارى مىنمایند، ولى هرگز اینان نمىتوانند مانع مبارزه ما براى احقاق حق و نابودى باطل گردند» (8)
تبلیغات گمراه کننده حکومت معاویه
بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله)، دشمنان قدیمى اسلام به فعالیت شدید پرداخته براى رسیدن به مقاصد خود، رهبرى جامعه اسلامى را قبضه کردند و حکومت خود را بر جامعه اسلامى تحمیل نمودند.
یکى از این چهرههاى منفور، معاویه بن ابى سفیان بود، معاریه از نخستین روزى که به عنوان استاندار شام، وارد آن منطقه شد، در فکر رسیدن به خلافت بود، معاریه با موافقت عملى خلفاى وقت، به تدریج پایههاى حکومت آینده خود را تحکیمکرد و مقدمات زمامدارى مطلق خود را در شام فراهم نمود.
معاویه، سرانجام پس از کشته شدن عثمان چون خواست، حکومت اسلامى را قبضه نماید با امیر مؤمنان على (علیه السلام) شخصیت بزرگ و شایسته جهان اسلام به مخالفت برخاست.
او به وسایل مختلفى مردم را رام مىکرد و اجازه نمىداد صداى مخالفى از هیچ نقطهاى به گوش برسد ودر این زمینه ، علاوه برخریدن شخصیتهاى بزرگ و رؤساى قبائل، به وسیله پول و مقام و ریاست، و تطمیع و تهدید برنامه دیگرى نیز اجرا نمود که خطر نا کتر از همه این نقشهها بود، و آن عبارت از تبلیغات برضد خاندان رسالت، و مخصوصاً امیر مؤمنان (علیه السلام) بود او کوشش می کرد چهره واقعى و در خشان امیر(مؤمنان (علیه السلام)را در افکار عمومى وارونه جلوه داده، خود راه مدافع دلسوز اسلام وانمود کند.
متأسفانه معاویه در این کوشش موفقیت زیادى به دست آورد بطورى که توانست بذر عداوت على (علیه السلام)و خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله)را در دلها بیفشاند و مردم شام را با کینه امیرمؤمنان، بار آورد.
معاویه در اثر تبلیغات شیطانى خود، پنجه بر عقول و افکار مردم شام انداخته نیروى درک و تشخیصى را گرفت بگونهاى که مردم آن منطقه درک و تشخیصى از خود نداشتند، بلکه هر آن چه معاویه اجرا مىکرد، بدون چون و چرا مورد تأیید قرار مىدادند!
در پر تو همین برنامهها بود که معاویه توانست در جریان جنگ صفین مردم شام را به عنوان جهاد در راه خدا!. به جنگ امیرمؤمنان (علیه السلام)بکشاند، زیرا عده زیادى از آنها گول تبلیغات معاویه را خورده، على (علیه السلام) را دشمن خدا مىپنداشتند و جنگ با آن حضرت را واجب مىشمردند!!.
على (علیه السلام) براى بیدارى مردم شام، و کسانى که گول تبلیغات معاویه را خورده بودند، از هر فرصتى استفاده مىنمود، و کوشش مىکرد تا پردههاى تبلیغات کناررفته، چهره واقعى معاویه و ماهیت پلید حکومت وى، در افکار عمومى روشن گردد.
در میان سپاه امیر مؤمنان، شخصیت هایى بودند که از طرف پیامبر(صلی الله علیه وآله) مورد ستایش قرار گرفته و ایمان و طرفدارى آنها از حق، از ناحیه پیامبر(صلی الله علیه وآله)تصدیق شده بود. وجود این عده سند خوبى براى اثبات حقانیت امیر مؤمنان (علیه السلام) وپوچى تبلیغات معاویه به شمار مىرفت.
پیروى این افراد از غلى(علیه السلام) تأثیر به سزائى در تقویت روحیه پیروان مکتب امیرمؤمنان، و تضعیف روحیه شامیان داشت
یکى از این شخصیتهاى بزرگ، که شرکت آنها در سپاه امیرمؤمنان (علیه السلام) نقش موثرى ایفا کرد، اویس قرنى بود، زیرا مردم هنوز میزان محبوبیت اویس را در پیشگاه پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) فراموش نکرده بودند، هنوز گفتههاى درخشانى که پیامبر(صلی الله علیه وآله)درباره اویس فرموده بود، - و در صفحات گذشته به آنها اشاره کردیم - در گوش مسلمانان، طنین افکن بود. بنابراین، طرفدارى اویس از امیرمؤمنان (علیه السلام)، سند زنده دیگرى بر حقانیت آن حضرت و بى اساس بودن ادعاهاى معاویه به شمار مىرفت. از این رو جاى شگفتى نبود که در جنگ صفین برخى از مردم شام پس از آن که شنید ند اویس، در میان سپاه على (علیه السلام) است، از معاویه بریدند و به سپاه على (علیه السلام) پیوستند.
«ابونعیم اصفهانى» مىنویسد:
«در یکى از روزهاى جنگ صفین شخصى از میان سپاه شام بیرون آمده در برابر سپاه عراق با صداى بلند گفت: آیا اویس درمیان شمااست؟
گفتند: بلى، منظورتان چیست؟
گفت: از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) شنیدم که فرمود: اویس بهترین و نیکو کارترین «تابعین» است.
مرد شامى این را گفت و از سپاه شام جدا شدهوبه سپاه عراق پیوست».(9)
پیمان مرگ
جریان پیوستن اویس قرنى به نیروهاى امیرمؤمنان(علیه السلام) در جنگ صفین، جالب و شنیدنى است، این جریان نشانه دیگرى، بر عظمت و فضیلت «اویس» و میزان جانبازى و فداکارى او، در راه پشتیبانى از امیرمؤمنان، محسوب مىشود.
استاد بزرگ شیعه، مرحوم شیخ -مفید»، دراین باره چنین مىنویسد:
امیرمؤمنان(علیه السلام)، در مسیر خود به سوى صفین، در نقطهاى بنام «ذى قار» (نزدیکى بصره) دستور استراحت داد و شروع به گرفتن بیعت از مسلمانان نمود و به یاران خود فرمود:
«هزار نفر از طریق کوفه خواهند رسید و همگى با من پیمان مرگ بسته، آمادگى خود را براى کشتن و کشته شدن در رکاب من اعلام خواهند کرد.»
طولى نکشید که گروهى از راه رسیدند و دست بیعت در دست امیرمؤمنان (علیه السلام) گذاشتند
شماره این عده از نهصد و نود و نه نفر تجاوز نمىکرد، وکسى از آنها در راه نبود تا بتوان به حساب آورد.
«ابن عباس» که پسر عمو و از یاران خاص امیر مؤمنان (علیه السلام) بود، ودر نیروهاى على(علیه السلام) شرکت داشت، مىگوید:
«در این هنگام، من سخت در تعجب فرو رفتم و دستخوش اضطراب و دلهره واقع شدم که چرا شماره آنها به هزار نفر نرسید، زیرا بیم آن داشتم که اگر این پیشگویى تحقق نیابد، ممکن است مخالفان آن را دستاویز قرار داده خرده بگیرند
ناگهان مرد مسلح و پشمینه پوشى از راه رسید و به حضور امیرمؤمنان (علیه السلام) شرفیاب شد وگفت:
- دستت رابده تا با توبیعت کنم.
- برچه اساسى بیعت مىکنى؟
- براساس پیروى از فرمان تو ومبارزه وفداکارى در رکاب تو، تا هنگامى که جان بسپارم یا اینکه پیروزى نصیب شما گردد
- اسم تو چیست؟
- اویس
- اویس قرنى؟!
- بلى
- الله اکبر!، پیامبراسلام (صلی الله علیه وآله) به من خبر داده که من شخصى از امت او را ملاقات مىکنم که نام او اویس قرنى است او از اعضاى حزب خدا و پیامبر(صلی الله علیه وآله) است، او در راه خدا به شهادت خواهد رسید، و روز رستاخیز در سایه شفاعت او قبائلى مانند «ربیعه» و «مضر» وارد بهشت مىشوند.(10)
اویس تنها یکى از یاران معمولى امیرمومنان (علیه السلام) نبود، بلکه از حواریون آن حضرت به شمار مىرفت .(11)
آرى او آن قدر لیاقت و عظمت داشت که توانست مورد اعتماد شخصیت بزرگى مانند امیرمؤمنان واقع شده، رازدار آن حضرت گردد، پیشواى هفتم حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) فرمود: روز رستاخیز منادى الهى ندا مىدهد که حواریون حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) که از پیروى او دست نکشیدند و بر سر پیمان خود باقى ماندند، کجاهستند؟ در این هنگام چهرههاى در خشانى مانند «سلمان» «ابوذر»، و «مقداد»، از جا بر مىخیزند و خود را معرفى مىنمایند.
بار دیگر منادى ندا مىکند: حواریون «على (علیه السلام)» کجا هستند؟
گروهى از یاران برجسته امیرمؤمنان (علیه السلام) مانند «عمروبن حمق خزاعى»، «محمدبن ابى بکر»، «میثم تمار»، و «اویس قرنى» برخاسته از دیگران مشخص مىگردند...(12)
اویس در جنگ صفین، جز نیروهاى پیاده نظام امیرمؤمنان (علیه السلام) بود، او با کمال رشادت و دلاورى به جنگ با دشمنان اسلام مىپرداخت و از کشتن و کشته شدن بیمى بخود راه نمىداد. سرانجام در جبهه جنگ و در رکاب امیرمؤمنان (علیه السلام) شربت شهادت نوشید،(13)و آخرین برگ حیات خود را باسطور خونین نوشت که شهادت براى نیکان و پاکان پروازى به ابدیت است!.
ناگفته پیدا است که بیعت شخصى مانند اویس با امیرمؤمنان(علیه السلام)، شرکت او در سپاه عراق، و شهادت وى در رکاب على (علیه السلام) سند زنده دیگرى بر حقانیت امیرمؤمنان محسوب مىشود و موضوعى است که در بررسى مزآیاو مناقب امیرمئمنان(علیه السلام) نمىتوان آن را انکار نمود
ولى این مسئله ؛ براى برخى از مورخان گذشته گران آمده، خواستهاند با جعل افسانه هائى مشابه آن، در باره یکى از خلفأ (خلیفه دوم) از اهمیت مطلب بکاهند، از آن جمله «ابونعیم اصفهانى» در کتاب خود، داستان هائى در این باره آورده، ملاقات عمر را با اویس، به صورتهاى گوناگونى نقل نموده است (14) ولى ساختگى بودن آن به قدرى واضح است که نیازى به رد آن احساس نمىشود و آثار جعل و تحریف کاملا در آن به چشم می خورد
دروغ پردازان تاریخ، براى آن که شهادت اویس را در جنگ صفین انکار کنند تاریخ مرگ او را چند سال جلوتر کشید. ادعا نمودهاند که وى در زمان خلافت عمر در بازگشت از جنگ آذربایجان، بیمار شد و باهمان بیمارى از دنیا رفت، و وقتى او را به خاک سپردند، اثرى از قبر و صاحب قبر نیافتند!(15)
ولى با بررسى دقیق این افسانهها به خوبى روشن مىشود که اینها ساخته و پرداخته مورخان مزدور و دروغ پرداز است که خواستهاند از این رهگذر، به اربابان خود خدمت نموده، از روى تعصب و غرض ورزى، پرده بروى حقایق بکشند حتى «ابن جوزى» که روابط خوبى با شیعیان نداشته در کتاب خود به نام «تذکرهالموضوعات) (که کتابى است پیرامون روایات جعلى و ساختگى که از پیامبر(صلی الله علیه وآله)نقل شده)داستان ملاقات خلیفه دوم رابا اویس (که در برابر بیعت اویس با امیرمؤمنان، و شهادت وى در صفین ساخته و پرداخته شده)، بى اساس شمرده و از روایات جعلى معروفى مىنماید!(16)
اکنون تصدیق مىکنید که اگر گفتیم زندگى و شخصت در خشان اویس، در هالهاى از ابهام قرار گرفته است سخن به گزاف نگفتهایم؟.آیا مطالبى که با استناد به منابع تاریخى، باز گفتیم و حقایق که ارنیمرخ روشن شخصیت او به دست آوردیم، دلیل عظمت و اصالت شخصیت او نیست؟!.
پی نوشت :
1- زهاد مزبور هشت نفر بودند که به نام «زهادثمانیه» معروفند. دانشمندان شیعه به همه آنها خوشبین نیستند و زهد بعضى از آنهارا تظاهر و ریاکارى مى دانند که به خاطر جلب توجه عوام، اعمال خوشایندى انجام مىدادند، ولى همهدانشمندان، به عظمت شخصیت، و معنویت کم نظیر اویس معترفند («رجال کشى» صفحه 91 - 90)
2- قاموس الرجال جلد 2 صفحه 134 - واژه قرن را بعضى از دانشمندان به فتح رأ ضبط نمودهاند، و بعضى دیگر به سکون آن
3- «حلیه الاولیأ» جلد 2 صفحه 87.
4- صحابه آن دسته از مسلمانان بودند که به حضور پیامبر رسیده و از محضر آن حضرت استفاده نموده بودند، ولى تا بعین کسانى بودند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) را ندیده بودند، بلکه یاران حضرت را دیده از طریق آنها از پیامبر(صلی الله علیه وآله) حدیث نقل مى کردند.
5- «حلیه الاولیأ» جلد 2 صفحه 86 - «رجال کشى» صفحه 93
6 -ان غاب عنکم لم تفتقد وه وان ظهر لکم لم تکثرثوابه، یدخل الجنه فى شفاعته مثل ربیعه و مضر («سفینه البحار»جلد 1 صفحه 53)
7- اللهم من مات جوعاً فلاتؤاخذنى به، ومن مات عریاناً فلاتواخذنى به (حلیه ألاولیأ» جلد 2 صفحه 87)
8- «سفینه البجار» جلد 1 صفحه 53 - این مطلب، با اندکى تفاوت در کتاب «حلیه ألاولیأ جلد 2 صفحه 83 نیز نقل شده است.
9-«حلیه ألاولیأ» جلد 2 صفحه 86 - «رجال کشى» صفحه 91
10- «ارشاد مفید» چاپ تهران صفحه 149 - طبرسى نیز این جریان را در اعلام الورى صفحه 73 نقل نموده است. در رجال کشى نیز این قضیه با اندکى تفاوت نقل شده وتعداد افرادى که با امیر مؤمنان (علیه السلام)بیعت نمودند، صد نفر ضبط گردیده است. (رجال کشى» صفحه 92 - 91)
11- حواریون آن دسته از یاران پیامبران و امامان بودند که کاملا مورد اعتماد ورازدار آنهابودند
12-«تنقیح المقال جلد 1 صفحه 157 - 156 -«رجال کشى» صفحه 15
13-«رجال کشى» ص 93،
14-«حلیه الاولیأ» جلد 2 صفحه 86 - 82
15-«حلیه الاولیأ جلد 2 صفحه 83
16-«قاموس الرجال» جلد 2 صفحه 133
منبع: شخصیتهاى اسلامى شیعه-نویسنده: آیت الله سبحانى
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.