تاریخ نگارش : بیست و پنجم دي 1394
مصحف امیرالمؤمنین على علیه السلام و ترتیب آن
فاطمه ژیان
مصحف حضرت على (ع) از آن نظر که نخستین مصحف جامع، نخستین تفسیر مدوّن قرآن و نخستین کتاب در مباحث علوم قرآنى است، اهمیت ویژه اى دارد. بحث درباره محتواى مصحف مزبور در ذیل مسئله تحریف یا عدم تحریف قرآن، و ترتیب آیات و سور آن در ذیل مباحث توقیفى یا اجتهادى بودن ترتیب آیات و سور مطرح مى شود.
مسئله اساسى در مقاله حاضر، طرح نظریات گوناگون درباره ترتیب مصحف امیرمؤمنان (ع) و بررسى دلالت ادلّه مطرح شده از سوى قایلان مغایرت ترتیب این مصحف با ترتیب قرآن در دسترس ماست. هدف اصلى از طرح این مسئله روشن ساختن این مطلب است که اگر ترتیب آن مصحف شریف به درستى و به طور قطع روشن نباشد، هرگز در توقیفى یا اجتهادى بودن ترتیب آیات و سور، نمى توان بر آن تکیه نمود.
مقاله پیش رو روشن خواهد کرد که دلایل مورد استناد از سوى قایلان نزولى بودن ترتیب آن مصحف تام نبوده و دلالت مهم ترین مدرک آنان (روایات و گزارش هاى تاریخى) خالى از صراحت است. روش به کار گرفته شده در این مقاله، مسئله پژوهى و اسنادى ـ تحلیلى است.
کلید واژه : مصحف، قرآن، على(ع)، ترتیب، نزول، آیات، سور.
ناشر : معرفت ، سال بیست و یکم ـ شماره 180 ـ آذر 1391، 69ـ83
مقدّمه
مصحف حضرت على (ع) قرآنى است که ایشان بلافاصله پس از رحلت پیامبر گرامى صلی الله علیه و اله جمع آورى نمودند و علاوه بر آیات قرآنى، توضیح، تبیین و تفسیر آیات را، که آموخته هایى از محضر حضرت رسول صلی الله علیه و اله بود، به آن افزودند. حضرت امیرالمؤمنین (ع) پس از فراهم آوردن این مصحف شریف، آن را به مردم عرضه کردند، اما خلفا از بیم تفاسیر و شأن نزول هاى مکتوب در مصحف و صحّه گذاشتن بر سیاست منع نگارش روایات، از پذیرش مصحف حضرت اعراض نمودند.1
بحث درباره مصحف حضرت على (ع) از دیرباز، مورد توجه قرآن پژوهان و بخصوص تاریخ قرآن پژوهان بوده و در کتب تاریخ قرآن و تاریخ جمع آورى قرآن از آن مصحف عزیز بحث شده است. از سوى دیگر، به دلیل اشتمال آن مصحف بر روایات تفسیرى در حوزه «تاریخ تفسیر» و گاه در «تاریخ حدیث»، به اجمال و تفصیل به این موضوع پرداخته شده است. از جمله این کتب مى توان به تاریخ قرآن، تألیف محمود رامیار و تاریخ قرآن نوشته آیت اللّه معرفت و پژوهشى در تاریخ قرآن از سیدمحمدباقر حجتى و مقدّمه مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار از عبدالکریم شهرستانى اشاره نمود.
همچنین برخى از کتاب ها اختصاصا به مصحف حضرت على (ع) پرداخته اند؛ همانند مصحف حضرت على (ع) از محمدعلى ایازى و پژوهشى در مصحف امام على (ع) نوشته جعفر نکونام.
مقاله حاضر از میان مسائل گوناگون مربوط به مصحف حضرت على (ع) تنها به مسئله ترتیب آن مصحف شریف پرداخته و پس از طرح دلایل مطرح شده از سوى طرف داران دیدگاه نزولى بودن ترتیب مصحف، ادلّه آنان را نقد و بررسى مى کند و در نهایت، به نقد نظریه اى مى پردازد که دو نظرِ ترتیب نزولى مصحف و ترتیب توقیفى قرآن را مى پذیرد.
یکى از جنبه هایى که در بیشتر نوشتارها درباره ترتیب مصحف حضرت على (ع) از آن غفلت شده روشن نمودن مراد از ترتیب مصحف است که آیا مراد صاحب نظران ترتیب سور است یا ترتیب آیات و سور هر دو؟ این مقاله پیش از پرداختن به دلایل دیدگاه هاى گوناگون، ابتدا به تبیین این مسئله مى پردازد.
سؤال اصلى، که گفتار حاضر درصدد پاسخ گویى به آن است این است که آیا تصویر واضح، دقیق و قطعى ازترتیب مصحف حضرت على (ع) وجود دارد؟
در کنار پاسخ گویى به این پرسش، سؤالات فرعى دیگرى مطرح است؛ همانند اینکه ترتیب آیات و سور قرآن توقیفى است یا اجتهادى؟ دیدگاه هاى گوناگون درباره ترتیب مصحف حضرت على (ع) چیست؟ دلایل روایى معتقدان به نزولى بودن ترتیب مصحف امام، کدام است؟ آیا دلایل طرح شده از سوى آنان قابل خدشه و نقد است؟ دلایل عقلى بر نزولى بودن ترتیب مصحف امام چیست؟ آیا مى توان به گونه اى بین نزولى بودن ترتیب مصحف حضرت على (ع) و توقیفى بودن ترتیب آیات و سور جمع نمود؟
مقاله پیش رو ابتدا به بیان نظرات گوناگون درباره ترتیب آیات و سور قرآنى و پس از آن، به تبیین مفهوم ترتیب مصحف حضرت على (ع) نزد معتقدان به نزولى بودن ترتیب مصحف پرداخته و دلایل روایى بر نظر اخیر و نقدهاى بیان شده بر آنان را بررسى و نقد مى کند، سپس دلایل عقلى برنزولى بودن ترتیب مصحف حضرت على (ع) مطرح مى نماید و در آخر، امکان جمع بین نزولى بودن ترتیب مصحف حضرت على (ع) و توقیفى بودن ترتیب آیات و سور را بررسى مى کند.
بررسى هاى لغوى و اصطلاحى
در کتاب هاى لغت، براى ریشه «ص ح ف» معانى انبساط، گسترده شدن،2 و بیان و «مصحف» مجموعه نوشتارى ذکر شده که در بین دو جلد قرار داده شده است.3
واژه «مصحف» در برخى روایات حضرت رسول صلی الله علیه و اله به عنوان یکى از اسامى قرآن و بخصوص قرآن مکتوب به کار رفته است،4 اما باید توجه نمود که در عصر نزول، «مصحف» نام اختصاصى قرآن نبوده و گویا پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و اله این نام به قرآن اختصاص یافته است. برخى معتقدند: این نام گذارى در زمان رسول مکرّم صلی الله علیه و اله صورت گرفته است.5
مراد از «مصحف حضرت على (ع)» قرآنى است که ایشان بلافاصله پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و اله جمع نمودند.
در این گفتار، مراد از «توقیفى بودن» ابتنا بر رأى حضرت رسول صلی الله علیه و اله با تکیه بر وحى الهى است، و مراد از «اجتهادى بودن» ابتنا بر سلیقه و ذوق دیگران، به ویژه صحابه و نداشتن جنبه تشریع الهى است. مراد از «نزولى بودن ترتیب مصحف» مرتب شدن آن بر اساس ترتیب نزول قرآن است، و مراد از «روایت» تنها نقل سخنان ائمّه اطهار علیهم السلام نیست، بلکه مراد گزارش هایى از سخنان، اقوال و تقریرات ائمّه اطهار علیهم السلام ـ البته از باب توسعه استعمال ـ و صحابه و تابعان است.
ترتیب آیات و سور در قرآن
بنابر نظر بیشتر صاحب نظران علوم قرآنى و تفسیر، ترتیب آیات در سور قرآن مجید توقیفى بوده و براساس نظر رسول خدا صلی الله علیه و اله و با اشاره وحى، صورت شده است.6 در کنار دلایل بیان شده توسط توقیفیان، مى توان اضافه نمود که اگر بخواهیم بپذیریم ترتیب برخى از آیات توقیفى نیست ـ بلکه اجتهادى است ـ دو احتمال قابل تصوّر است:
احتمال اول: در زمان حیات حضرت رسول صلی الله علیه و اله برخى از آیات قرآن جاى مشخصى در بین سور نداشته و بعدها توسط صحابه جاى آن آیات مشخص شده است. مردود بودن این احتمال واضح و روشن است و هیچ کس مدعى آن نشده است.
احتمال دوم: در زمان نزول قرآن، جایگاه تک تک آیات در سور مشخص شده، اما بعدها در جریان جمع آورى قرآن در زمان ابوبکر یا عثمان مکان آیات تغییر پیدا کرده است. در ردّ این نظر، باید به نکات ذیل توجه داشت:
1. اهتمام مسلمانان در حفظ و نگه دارى قرآن و تعصب آنان در صیانت قرآن از هرگونه تغییر و تبدیل، مانع جابه جایى آیات بوده است.7
2 آیات سور حکم یک مجموعه واحد داشته، نظم و انسجام آیات با توجه به جنبه شیوایى و فصاحت، همین ترتیب کنونى را اقتضا دارد و چون یکى از ابعاد اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت آن است، بنابراین، جابه جایى آیات سبب بر هم خوردن اعجاز قرآن مى شود. به عبارت دیگر، پذیرش جابه جایى برخى آیات،مستلزم پذیرش برهم خوردن اعجازِآنهاست.
در مقابل دلایل مطرح شده از سوى قایلان به توقیفى بودن آیات قرآن، گروهى اندک نیز در مقام اثبات اجتهادى بودن برخى آیات، گفته اند: اولاً، اگر به روایاتى استناد کنید که مى گویند: پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله خود جاى برخى آیات را در بین سور مشخص کرده است، خواهیم گفت: این دست روایات اندک بوده و درباره جایگاه چند آیه بیشتر نیست و نمى توان از آن قانون کلى استخراج کرد و ادعا نمود که جایگاه تمامى آیات توسط شخص پیامبر صلی الله علیه و اله مشخص شده است. ثانیا، اگر به قرائت پیامبر صلی الله علیه و اله استناد نمایید که ایشان آیات را به همین ترتیب کنونى قرائت مى فرمودند، مى گوییم: بحث ما در تدوین است، نه قرائت.8
در رد این استدلال، باید به چند نکته توجه نمود:
اولاً، اثبات شى ء نفى ماعداه نمى کند. در خصوص چند آیه، نص صریح وجود دارد که جایگاه آنها توسط رسول خدا صلی الله علیه و اله معیّن شده و این امر دلیل بر توقیفى نبودن سایر آیات نیست.
ثانیا، گروهى از روایات به طور مطلق تعیین جایگاه آیات در سوره ها را به رسول خدا صلی الله علیه و اله منسوب مى کند، نه آیات معینى را.9
ثالثا، پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله پیامبرى امّى بودند و پیش از رسالت، توانایى خواندن و نوشتن نداشتند: «وَمَا کُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ.» (عنکبوت: 48) گرچه براساس برخى از شواهد، حضرت رسول صلی الله علیه و اله پس از رسالت، قادر به خواندن و نوشتن شدند، اما هرگز گزارش نشده است که ایشان آیات را به صورت کتبى به مردم ابلاغ کرده باشند. بنابراین، همان گونه که حفظ قرآن بر اساس قرائت ایشان بوده، نگارش و تدوین آیات و سور نیز براساس قرائت پیامبر صلی الله علیه و اله بوده و ایشان پس از نزول آیات، کتّاب وحى را فراخوانده، آیات را بر آنان تلاوت کرده و جایگاه آیات را در بین سور مشخص مى فرمودند. بنابراین، مسئله قرائت پیامبر صلی الله علیه و اله جداى از تدوین قرآن نیست.
اما درباره ترتیب سور قرآن، اختلاف نظر نمایان تر است. برخى همچون آیت اللّه معرفت، زرکشى، و علّامه طباطبائى معتقدند: ترتیب سور در قرآن، توسط صحابه و به اجتهاد آنان تنظیم شده است.10
در مقابل، عده اى دیگر همچون صبحى صالح11 و آیت اللّه خوئى12 بر این اعتقادند که ترتیب سور همچون ترتیب آیات، براساس توقیف رسول خدا صلی الله علیه و اله منظّم شده است.
یکى از دلایل گروه اخیر، روایتى از زیدبن ثابت13 است که مى گوید: «کنا عند رسول اللّه ـ صلى اللّه علیه و آله ـ نؤلّف القرآن من الرقاع»؛ ما نزد رسول خدا صلی الله علیه و الهقرآن را از روى رقعه تألیف مى کردیم.14
در استدلال به روایت مزبور مى گویند: «تألیف» به معناى تنظیم و تدوین است.15 بنابراین، در عصر پیامبر صلی الله علیه و اله کتّاب وحى علاوه بر نگارش آیات قرآن، به کار تألیف و تنظیم آیات و سور قرآن نیز تحت نظر رسول خدا صلی الله علیه و اله مى پرداختند.
اگر معتقدان به اجتهادى بودن ترتیب سور در تأیید نظریه خویش، به ترتیب مصاحف صحابه از جمله ابىّ و ابن مسعود استناد نمایند که در ترتیب سور با یکدیگر و با قرآن اختلاف دارند،16 در پاسخ گفته مى شود: اگر چنین اختلافاتى در این مصاحف قابل پذیرش باشد، باید بگوییم: این اختلافات اندک است و از چند سوره تجاوز نمى کند. اگر به واقع، هریک از صحابه براساس نظر و سلیقه خود سور را در قرآن مجید منظم کرده باشد، آیا نباید این اختلافات بیشتر مى بود و شباهت بین آنان اندک؟
بنابر آنچه به اجمال بیان شد، دلیلى قطعى در دست نیست که ترتیب سور در قرآن کریم به اجتهاد صحابه صورت گرفته باشد. دست کم، مى توان ادعا نمود که ترتیب بیشتر ـ اگر نگوییم تمامى ـ سور توقیفى است.
یکى از دلایل مطرح شده ازسوى قایلان به اجتهادى بودن ترتیب سور در قرآن، استناد به ترتیب مصحف حضرت على (ع) است، به گونه اى که گفته شده:
اگر قرآن به همین ترتیب فعلى در زمان حضرت رسول خدا ـ صلى اللّه علیه و آله ـ جمع شده بود... چرا على بن ابى طالب ـ (ع) ـ قرآن را بر اساس ترتیب نزول جمع کرد؟ آیا مى توان باور داشت که قرآن، جمع آورى شده بود، ولى على ـ (ع) ـ شیوه جمع آورى خود را بر آنچه پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ جمع کرده بود، ترجیح داد؟! 17
همان گونه که ملاحظه مى شود، در دلیل ارائه شده، فرض شده است که مصحف حضرت على (ع)بر اساس نزول مرتب شده، اما سخن در این است که این مطلب ادعایى است که نیاز به اثبات دارد و از این رو، به بررسى دیدگاه هاى گوناگون درباره ترتیب مصحف امیرمؤمنان (ع)مى پردازیم:
دیدگاه ها درباره ترتیب مصحف حضرت على (ع)
درباره ترتیب آیات و سور مصحف حضرت على (ع) دو دیدگاه مشاهده مى شود:
دیدگاه اول: گروهى معتقدند: ترتیب آیات و سور در آن مصحف شریف مطابق قرآن بوده و هیچ گونه تفاوتى بین مصحف آن حضرت با قرآن از حیث محتواى آیات و ترتیب آیات و سور وجود ندارد.
دیدگاه دوم: گروهى دیگر ـ که اکثریت را نیز تشکیل مى دهند ـ از جمله شیخ مفید، ملّاصالح مازندرانى و زنجانى معتقدند: ترتیب آیات و سور در مصحف حضرت امیر (ع)مطابق ترتیب نزول آیات و تقدیم منسوخ بر ناسخ و مکّى بر مدنى است.18
پیش از بررسى دلایل گروه دوم، که برخى آنان را «طرف داران نزولى بودن مصحف» نام نهاده اند، باید روشن کرد که مراد این گروه از ترتیب مصحف حضرت على (ع)ترتیب آیات و سور است، یا ترتیب سور به تنهایى؟ به عبارت دیگر، آیا آنان بر این نظرند که تنها سور در مصحف حضرت على (ع) بر اساس ترتیب نزول مرتب شده، اما ترتیب آیات آن مطابق قرآن است، و یا هم ترتیب سور و هم ترتیب آیاتِ آن بر اساس نزول مرتب شده است؟
برخى از صاحب نظران در توصیف ترتیب مصحف حضرت على (ع) قید آیه و سوره را ذکر نکرده اند؛ همچون ملّاصالح مازندرانى و سیدشرف الدین.19 همچنین شیخ مفید مى فرمایند: «مکى را بر مدنى و منسوخ را بر ناسخ مقدّم آورده و هر چیزى از قرآن را در جایگاهى که حق و سزاست، نهاده است.»20
همان گونه که معلوم است، ترتیب گروهى از آیات سور بر اساس ترتیب نزول نیست؛ گاه آیه اى از قرآن نازل مى شد و رسول خدا صلی الله علیه و الهدستور مى دادند که آن را بر خلاف ترتیب نزول، در بین آیاتى که قبلاً نازل شده بود، قرار دهند.21
بنابراین، کسانى که نزولى بودن ترتیب مصحف حضرت را به طور مطلق، بدون قید آیات و یا سور بیان کرده اند، کلامشان دربردارنده ترتیب آیات و سور با هم است؛ چراکه اگر گفته شده ترتیب مصحف امام بر اساس ترتیب نزول است و برخى آیات در قرآن رایج بر اساس نزول مرتب نگشته، لاجرم نتیجه آن چنین است که باید ترتیب آیات مصحف نیز همچون سور، منطبق با ترتیب قرآن رایج نباشد.
برخى دیگر به صراحت بیان مى کنند که ترتیب آیات وسور درمصحف حضرت على (ع)براساس ترتیب نزول است. آیت اللّه معرفت در تاریخ قرآن مى گویند: «ترتیب دقیق آیات و سور طبق تاریخ نزول آنها، مکّى پیش از مدنى در این مصحف رعایت شده بود... .»22
زنجانى نیز در تاریخ قرآن خود مى گوید: «از بعضى روایات معلوم مى گردد که على (ع) قرآن را به ترتیب نزول آیات نوشته و ناسخ را بر منسوخ مؤخّر داشته است.»23
در این میان، تنها عده اندکى همچون دکتر رامیار بیان نموده که مراد آنها از ترتیب مصحف حضرت على (ع) ترتیب سور است، نه ترتیب آیات: «در اینکه مصحف على (ع) از نظر ترتیب سوره ها با قرآن موجود مغایر و متفاوت بوده است، گفت وگویى نیست.»24
بنابراین، مراد صاحب نظران و قرآن پژوهان ـ جز گروهى اندک ـ از ترتیب نزول مصحف حضرت على (ع) ـ ترتیب آیات و سور هر دوست، نه ترتیب سور به تنهایى.
1. دلایل روایى نزولى بودن ترتیب مصحف
مهم ترین استنادات روایى افرادى که معتقدند مصحف حضرت على (ع) براساس ترتیب نزول بوده، عبارت است از:
الف. روایت سلمان: در روایتى از سلمان نقل شده است: هنگامى که حضرت على (ع) نیرنگ و بى وفایى مردم را دیدند، در خانه نشستند و به جمع آورى و تألیف قرآن مشغول شدند، و از خانه خارج نگشتند تا تمامى قرآن را جمع آورى کردند و آن را مطابق تنزیل و ناسخ و منسوخ نگاشتند. (فکتبه على تنزیله و الناسخ و المنسوخ.)25
در روایت مزبور، عبارت «کتبه على تنزیله» مورد استناد است که از آن نتیجه گرفته شده ترتیب مصحف بر اساس نزول بوده است.
سخن مخالفان: در نقد استدلال به این روایت، گفته شده است: «تنزیل» گاه به معناى «تفسیر» است. در این صورت، معناى روایت چنین است: پس قرآن را با آگاهى از تفسیر و همراه با آن نوشتند. گاه «تنزیل» به معناى «آنچه خداوند نازل فرموده» است و بنابراین، معناى روایت مذکور بدین صورت است: پس قرآن را مطابق آنچه از سوى خداوند آمده، (بدون کم و زیاد) نگاشتند.26
معناى اول بر حواشى توضیحى و تفسیرى اشاره دارد و معناى دوم بر مطابقت متن و محتواى آیات مصحف با آنچه از جانب خدا نازل شده است و عدم راه یابى زیاده و نقصان، تبدیل و تغییر در آیات مصحف آن حضرت.
جواب موافقان: موافقان نزولى بودن ترتیب مصحف حضرت على (ع) مى گویند: تنزیل بر «ترتیب» دلالت دارد. ابن منظور مى گوید: «نزول» به معناى «حلول» و «در جایى فرود آمدن» است...، جز اینکه «تنزیل» به معناى «ترتیب» نیز به کار مى رود.27 و در نتیجه، «على تنزیله» بر مطابقت ترتیب مصحف با ترتیب نزول دلالت دارد.
کلام آخر: در دلالت واژه «تنزیل»، به سه مطلب اشاره شده است:
الف. «تنزیل» به معناى «تفسیر»: در بررسى معناى ذکر شده، باید به این نکته توجه نمود که در بیشتر کاربردهاى روایى، واژه «تنزیل» در مقابل «تأویل» قرار گرفته است. تأمّل در به کارگیرى واژه «تأویل» در میان سخنان گذشتگان نشان مى دهد که این واژه غالبا به معناى «تفسیر» استعمال مى شده28 و از این رو، به طور قطع نمى توان گفت: «تنزیل» به معناى «تفسیر» است.
آیت اللّه خوئى مى فرمایند: گاه واژه «تنزیل» به همان معناى مصدرى خود استعمال شده، گرچه این فروفرستادن و نزول، نزول قرآنى نباشد.29
به فرض آنکه «تنزیل» به معناى «تفسیر» باشد، تفسیرى است که خداوند متعال نازل فرموده؛ چراکه به طور قطع در معناى «تنزیل»، نوعى فروفرستادن، وحى و الهام نهفته است. حال ممکن است این فروفرستادن قرآنى باشد یا غیرقرآنى.
ب. دلالت تنزیل بر «ترتیب نزول»: اگر در استدلال به معناى مورد بحث، گفته شود که تنزیل بر نزول تدریجى دلالت دارد، در نتیجه، حضرت على (ع) مصحف خویش را براساس نزول تدریجى آن مرتب نمودند. باید گفت: بعضى از لغویان معتقدند: «تنزیل» با «انزال» هیچ تفاوتى در معنا ندارد و هر دو به معناى «فرود فرستادن» است.30 با دقت در کاربردهاى قرآنى نیز دیده مى شود که گاهى «تنزیل» به معناى «نزول دفعى» و «انزال» به معناى «نزول تدریجى» به کار رفته است.31 بنابراین، دلالت «تنزیل» بر «نزول تدریجى» قطعى و مسلم نیست و قید تدریجى و دفعى بودن آن را باید از قراین دیگر تشخیص داد.
به فرض آنکه «تنزیل» بر ترتیب دلالت داشته باشد، مى توان تصور نمود که معناى عبارت سلمان چنین است: على (ع) مصحف خویش را براساس ترتیبى که خدا به پیامبرش فرمان داد که بر آن اساس قرآن را تنظیم و تألیف نماید، جمع آورى نمودند.
ج. «تنزیل» به معناى «آنچه خدا نازل فرموده»: این مطلبى است که احدى منکر آن نبوده، اما بحث بر سر آن است که آیا این واژه داراى بار معنایى بیشترى هست یا خیر؟
خلاصه آنکه عبارت «على تنزیله» در روایت مذکور، دلالت قطعى بر «ترتیب براساس نزول» ندارد.
ب. روایت ابورافع: ابورافع مى گوید: پیامبر صلی الله علیه و اله در مرضى که بدان وفات نمودند، به على (ع) فرمودند: یا على، این کتاب خداست، آن را بگیر. على (ع)آن را در جامه اى قرار داد و به خانه اش برد. وقتى پیامبر صلی الله علیه و اله وفات نمودند، على (ع) آن را آن گونه که خداوند نازل کرده بود، تألیف نمود، در حالى که به آن آگاه بود. (فألّفه کما انزل اللّه و کان به عالما.)32
مورد استناد در روایت مزبور «الّفه کما انزل اللّه» است. این عبارت به تألیف کردن بر اساس ترتیب نزول تفسیر شده است.
سخن مخالفان: در ردّ استدلال به این روایت گفته شده است: در عبارت «کما انزل اللّه» دو معنا متصور است: یکى آنکه مطابق ترتیب نازل شده، مرتب شده است. دیگر اینکه مطابق آنچه واقعا نازل شده، بدون کم و کاست و رعایت قرائت صحیح، نگاشته شده است. مسلّم است که اگر درباره یک کلام دو احتمال وجود داشته باشد، بدون قرینه نمى توان ادعا کرد که یک احتمال مرجّح است. علاوه بر آن، محتواى کتاب در تدوین و تألیف، سرنوشت سازتر از آگاهى بر ترتیب نزول آن است.33
جواب موافقان: طرف داران نزولى بودن ترتیب مصحف آن حضرت مى گویند: واژه «تألیف» زمانى که درباره کتاب به کار رود، به معناى «گردآورى» و «به هم پیوستن» است.
ابن منظور مى گوید: «ألفه: جمع بعضه الى بعض، و تألّف: تنظّم...، و ألّفت الشى ء تألیفا اذا وصلت بعضه ببعض، ومنه تألیف الکتب»؛34 الّفه یعنى: بعضى از آن را با بعضى دیگر جمع کرد، و تألّف یعنى: نظام یافت، و ألفت الشى ء: وقتى است که پاره اى ازچیزى رابه پاره اى دیگر متصل کنى، و تألیف کتب از جمله آن است.
بنابراین، «فألّفه کما انزل اللّه» به معناى مرتب سازى قرآن موافق نزول است.35
کلام آخر: درست است که «تألیف» به معناى «تدوین» است و واژه «تألیف» بر ترتیب نیز دلالت دارد چراکه در تألیف و تدوین، ترتیب و نظم مطالب نیز رعایت مى شود، اما اگر بپذیریم ترتیب آیات و سور و یا ـ دست کم ـ ترتیب آیات سور به توقیف رسول خدا صلی الله علیه و اله منظم شده است و رسول خدا صلی الله علیه و اله نیز ترتیب آیات و سور را بر اساس آنچه به ایشان وحى شده و با اشاره جبرئیل منظم و مرتب نمودند، بنابراین، «فألّفه کما انزل» یعنى: براساس ترتیبى که خداوند به وسیله وحى بر پیامبر صلی الله علیه و اله نازل فرمود، مرتب کردند.
این سخن که «در تألیف، محتوا سرنوشت سازتر است» سخن قابل پذیرشى نیست؛ چراکه مطالب هرچند زیبا و پرمحتوا باشد، اما در قالبى نامناسب، نامنظم و درهم، براى مخاطب قابل فهم نیست و او را سردرگم خواهد نمود. در کلام، هم محتوا مهم است و هم نظم و ترتیب.
نتیجه آنکه این روایت نیز دلالت صریح و قطعى بر نزولى بودن ترتیب مصحف حضرت على (ع) ندارد.
ج. روایت محمدبن سیرین: خبردار گشتم که ابوبکر، على را ملاقات کرد و پرسید: آیا امارت مرا خوش ندارى؟ پاسخ داد: خیر.36 ولى سوگند یاد نمودم که عبا دربر نگیرم، مگر براى نماز، تا آنکه قرآن را جمع آورى نمایم.37
ابن سیرین مى گوید: آن را طبق تنزیلش درآورد (فکتبه على تنزیله)، و اگر به آن دست مى یافتم در آن دانش فراوان است.
(درباره آن) از عکرمه سؤال کردم، از آن بى اطلاع بود.38 از عکرمه پرسیدم: آیا آن را آنچنان که نازل گشته است، تألیف نمود؛ به ترتیب؟ (الفوه کما انزل؛ الاول فالاول؟) پاسخ داد: اگر جن و انس گرد هم آیند که همانند آن را بنویسند، قادر نخواهند بود. خبر یافتم که او منسوخ را نوشت و ناسخ راپس از آن نگاشت.39
در روایت دیگرى ابن سیرین از قول عکرمه مى گوید: «وقتى مراسم بیعت با ابوبکر پایان یافت، على بن ابى طالب (ع) در خانه اش نشست. به ابوبکر گفته شد: او بیعت با تو را کراهت داشت. ابوبکر در پى او فرستاد و گفت: آیا بیعت مرا کراهت داشتى؟ فرمود: نه، به خدا[! ]گفت: پس چه باعث شد که از ما کناره گرفتى؟ فرمود: دیدم ممکن است به کتاب خدا افزوده شود، پس با خود گفتم که ردایم را جز براى نماز نپوشم، تا اینکه آن را جمع نمایم. ابوبکر به او گفت: خوب فکرى اندیشیدى.40
مورد استشهاد در روایات مزبور، عبارات «فکتبه على تنزیله»، «الفوه کما انزل؛ الاول فالاول؟» و «کتب المنسوخ و کتب الناسخ فى اثره» است.
سخن مخالفان: در نقد این روایت گفته شده است: ابن سیرین مصحف حضرت على (ع) را ندیده است و مى گوید: «نُبّئتُ»؛ به من خبر داده شد. او کسانى را به مدینه مى فرستد تا این مصحف را بیابند، اما موفق نمى شوند. حال چرا از قول خودش مى گوید: «فکتبه على تنزیله» معلوم نیست. اگرچه عبارت «على تنزیله» هم صراحتى در ترتیب نزول ندارد.
این روایت داراى اشکالات متعدد است؛ از جمله آنکه اجماع شیعه دالّ بر آن است که حضرت امیر (ع) از خلافت ابوبکر ناراضى بود، چه رسد به آنکه بخواهد سوگند یاد کنند یا به صراحت بیان کنند که بیعت و امارت ابوبکر را اکراه ندارند. علاوه بر آن، هنگامى که ابن سیرین از عکرمه درباره ترتیب مصحف سؤال مى کند، جواب صریح نمى گیرد، بلکه عکرمه مى گوید: اگر جن و انس جمع شوند، نمى توانند همانند آن را بیاورند.41
جواب موافقان: معتقدان به نزولى بودن ترتیب مصحف امام (ع)مى گویند:
ـ ابن سیرین از پیش خود حدیث جعل نکرده، بلکه تنها سند روایت را ذکر نکرده و اساسا توقّع سند از صحابه و تابعان بى جاست.
ـ هر روایت را باید در بافت و سیاق خودش معنا کرد. ابن سیرین علاوه بر واژه «على تنزیله»، عبارات «الفوه کما انزل؛ الاول فالاول» و «کتب المنسوخ و کتب الناسخ فى اثره» را نیز در روایت خود آورده که نزولى بودن ترتیب مصحف را تأیید مى کند.
ـ پرسشى بودن سخن ابن سیرین و پاسخ منفى عکرمه به روایت آسیبى نمى رساند؛ چرا که سؤال ابن سیرین «الفوه کما انزل؟» اشاره به مصحف عثمان دارد؛ زیرا در تألیف مصحف عثمان، چندین نفرنقش داشتتند.42
ـ بخش نخست روایت بى تردید، جعلى است و مخالف حوادث مسلّم تاریخى است، اما ذیل آن قابل پذیرش است.43
کلام آخر: باید توجه داشت که حکم به جعلى بودن روایت داده نشده، بلکه گفته شده است: ابن سیرین که مصحف را ندیده، نباید با قاطعیت بگوید که مصحف آن حضرت «على تنزیله» بوده، بلکه شایسته بود دلیل خود را ارائه کند و یا دست کم مى گفت: «به من خبر رسیده»؛ همانند ابتداى روایت.
اگر عبارت «الفوه کما انزل» اشاره به مصحف عثمان دارد، پس چرا این عبارت را ناظر بر عبارت «على تنزیله» بگیریم؟ اگرچه دلالت «الفوه کما انزل» بر مصحف عثمان هم جاى بحث دارد. اینکه چرا در حین سخن گفتن درباره مصحف حضرت على (ع) بدون هیچ قرینه اى سخن از مصحف عثمانى به میان آورده شده، نیاز به تأمّل دارد. آیا به صرف آنکه صیغه به کاررفته در «الفوه» جمع است، مى توان گفت: اشاره به مصاحف عثمانى دارد؟
در توجیه این مطلب که چرا «الفوه» به صورت جمع آورده شده است، مى توان گفت: ممکن است این امر اشاره به همکاران و یاران حضرت در جمع آورى مصحف داشته و یا آوردن فعل به صورت جمع از اشتباهات نسخه نویسان است.
در آخر یادآورى مى شود که اولاً، مروى عنه ابن سیرین نامعلوم است و مشخص نیست آنچه او بیان مى کند از قول چه کسى است. ثانیا، بدون هیچ تردیدى قسمت نخست روایت ابن سیرین جعلى و ساختگى است و با اجماع مسلمانان و حوادث مسلّم تاریخى در تضاد است. ثالثا، گوینده «کتبه على تنزیله» نامعلوم است. آیا نقل سخن از دیگران است و یا سخن خود ابن سیرین است؟ اگر نقل روایت است راوى آن چه کسى است؟ رابعا، عبارت «الفوه کما انزل» به صورت پرسشى مطرح شده و جواب عکرمه گنگ و غیرصریح است و ظاهرا بر محتواى مصحف دلالت دارد.
د. روایات ظهور حجت: روایات بیان شده همراه گروهى از روایات، که اشاره به ظهور حضرت قائم (عج) و آموزش قرآن به مردم توسط ایشان دارد، دلایل روایى معتقدان به نزولى بودن ترتیب مصحف حضرت على (ع) را تشکیل مى دهد. در ذیل، به نمونه اى از روایات ظهور حجت، که در این باره بدان ها استناد شده، ذکر مى گردد:
جابربن یزید جعفى از امام باقر (ع) روایت کرده است: «هنگامى که قائم آل محمد7 قیام کند خیمه ها برافراشته گردد براى کسانى که قرآن را آنچنان که نازل شده است به مردم آموزش دهند و آن براى کسانى که آن را حفظ نموده اند، سخت است؛ چراکه مخالفت با تألیف آنان است. (یخالف فیه التألیف.)44
شاهد در این روایت، «یخالف فیه التألیف» است.
سخن مخالفان: این روایات نیز خالى از اشکال نیست؛ زیرا:
1. روایت مذکور مرسله است و شیخ مفید طریق روایت را مشخص نکرده. از این رو، طریق روایت مجهول است.
2. مخالفت در تألیف الزاما مترادف با مخالفت در ترتیب نیست. گاهى مخالف تألیف بودن به معناى مخالفت با قرائت و یا تفسیر نیز مى تواند باشد.
3. در این روایت، سخن از مصحف حضرت على (ع)نیست.45
جواب موافقان: موافقان نزولى بودن ترتیب مصحف حضرت على (ع) مى گویند:
1. مرسل بودن دلیل بر مجعول بودن روایت نیست و براى حکم به موضوع بودن روایتى، دلیل محکم لازم است.
2. «تألیف» صراحت در «ترتیب» دارد.4
کلام آخر: باید توجه داشت که اولاً، حکم به جعلى بودن روایت داده نشده، بلکه گفته شده است: طریق روایت مجهول است و در واقع، روایت به علت ارسال، ضعیف السند است. ثانیا، به فرض آنکه «تألیف» صراحت در «ترتیب» داشته باشد باز مخالفت با تألیف، لزوما به معناى مخالفت در ترتیب نیست؛ چراکه در تألیف، علاوه بر ترتیب، محتوا و جنبه هاى دیگر نیز مدنظر است. پس در اینجا نیز چندین احتمال وجود دارد و بدون دلیل نمى توان یک طرف احتمال را مرجّح دانست.
نتیجه بحث اینکه آنچه ذکر شد گزیده اى از دلایل روایى معتقدان به نزولى بودن ترتیب مصحف حضرت على (ع)بود. همان گونه که ملاحظه شد، در هیچ یک از روایات ذکرشده، دلیل قطعى بر ترتیب این مصحف شریف، براساس نزول مشاهده نشد و تمامى روایات به صورت محتمل بر ترتیب مصحف حضرت على (ع) حمل گردید.
2. دلایل عقلى نزولى بودن ترتیب مصحف
معتقدان به نزولى بودن ترتیب مصحف حضرت على (ع)ضمن طرح دلایل روایى، دلایل عقلى نیز بر ادعاى خویش آورده اند: قرآن تاریخمند است و به تناسب رخدادهاى تاریخى نازل شده است. از این رو، مناسب ترین ترتیب براى قرآن، چینش آن بر اساس تاریخ نزول و تقدّم منسوخ بر ناسخ است. نظم در هر چیز، ممدوح است و بى نظمى نامطلوب و مذموم. یک متن تاریخمند، ولى به هم ریخته حقایق تاریخى را آشفته نشان مى دهد و رخدادها را بر خلاف حقایق تاریخ به نمایش مى گذارد. ضمن آنکه فهم روشن و غیرمتناقض آیات مقتضى آن است که قرآن به ترتیب نزول مرتب و مطالعه گردد.47 به برخى نکات درباره دلایل عقلى ارائه شده، دقت کنید:
اول. اینکه قرآن تاریخمند است و به تدریج نازل شده، سخنى است که احدى در آن شک و تردید ندارد؛ اما اینکه بهترین چینش آن، چه چینشى مى تواند باشد، جاى بررسى دارد. برخى معتقدند: بهترین چینش، آن است که براساس ترتیب نزول باشد و منسوخ بر ناسخ، و مکّى بر مدنى مقدّم گردد.
ولى ما بر آن اعتقادیم که بهترین چینش آیات و سور، چینشى است که مورد نظر خالق آن باشد. خداوند عالم مطلق است و خود بهتر مى داند که فهم آیات و سور چگونه براى بشر آسان تر مى گردد و کدام نظم بهترین نظم هاست. البته ما منکر آن نیستیم که علم به ناسخ و منسوخ، مقدّم و مؤخّر، مکّى و مدنى، اجمال و تفصیل و مانند آن در فهم مراد آیات قرآن سهم بسزایى دارد. همچنین معتقدیم: حضرت امیر (ع) در مصحف خویش، به این نکات توجه داشته و این گونه مباحث را در حواشى توضیحى و تفسیرى مصحف خویش ذکر کرده اند. اما این مطلب دلیل بر آن نیست که مصحف امام و قرآن باید به ترتیب نزول مرتب شوند و ترتیب امروزى آیات و سور اشتباه بوده و فهم قرآن را براى ما غامض و پیچیده کرده است.
این سخن که یک متن تاریخمند، ولى بهم ریخته حقایق تاریخى را آشفته نشان خواهد داد، درباره کتاب هاى تاریخى سخنِ کاملاً بجا و درستى است. قرآن گرچه به تدریج نازل شده، ولى کتاب تاریخى نیست. با وجود آنکه در قرآن به قصص انبیا و حوادث تاریخى اشاره شده، اما هرگز مراد از آوردن آنها داستان سرایى نبوده تا به ترتیب رخدادهاى تاریخى منظم شود. گاهى در قرآن، انتهاى داستان بر ابتداى آن مقدّم مى گردد؛ همانند داستان ذبح گاو در سوره «بقره» که از آیه 67 به بعد، و عموما هر آنچه اهتمام بدان بیشتر است ابتدا آورده مى شود.
دوم. از همه مهم تر اینکه کسانى که در مدح ترتیب آیات و سور بر اساس رخدادهاى تاریخى و تاریخ نزول، سخن ها گفته اند، گویا به طور غیرمستقیم، قرآنِ در دست ما را قرآنى بى نظم، به هم ریخته، آشفته، داراى فهم متناقص و ترتیب ناصحیح، قلمداد کرده اند! اگر ترتیب کنونى آیات و سور مخلّ در معنا و مفاهیم قرآن بود، هرگز مورد تأیید ائمّه اطهار علیهم السلام قرار نمى گرفت. حضرت على (ع) مى فرمایند: «اگر عثمان این کار را [توحید مصاحف] انجام نمى داد، من خودم این کار را انجام مى دادم.»48
و در روایت دیگر، طلحه از حضرت على (ع) درخواست نمود که مصحف خویش را به مردم عرضه نمایند، امام در پاسخ فرمودند: آیا آنچه عثمان و عمر جمع آورى کرده اند، قرآن است یا خیر؟ «أ قرآن کلّه ام فیه ما لیس بقرآن؟» طلحه جواب مى دهد: تمامى اش قرآن است. حضرت مى فرمایند: «ان اخذتم بما فیه نجوتم من النار و دخلتم الجنه.»49
تأیید قرآن هاى رایج در بین مردم از سوى حضرت على (ع) و دیگر ائمّه اطهار علیهم السلام گرچه منحصرا به معناى تأیید ترتیب آیات و سور نیست، ولى مى تواند به معناى تأیید اصل قرآن باشد. اما آنچه مورد توجه است این است که اگر ترتیب کنونى آیات و سور موجب اختلال در فهم و مراد آیات قرآن بود ـ بنابر نظر برخى معتقدان به نزولى بودن ترتیب مصحف حضرت على (ع) هرگز مورد تأیید ائمّه اطهار علیهم السلام قرار نمى گرفت و به تصریح حضرت، موجب نجات از جهنم و ورود به بهشت نمى شد و یا ـ دست کم ـ ائمّه هدى علیهم السلاممواردى را که ترتیب کنونى موجب فهم متناقض مراد آیات شده است به مردم و یا به شیعیان خاصشان تذکر و آموزش مى دادند و خبر آن حتما به ما مى رسید. اما نشانى از این تذکرات در روایات منقول از ایشان دیده نمى شود.
سوم. اگر بخواهیم راهى بینابین برگزیده، دو ترتیب بر اساس نزول و بر اساس وضع کنونى را بپذیریم، باید بگوییم: حضرت على (ع)داراى دو مصحف بودند: یکى از مصاحف ایشان مشتمل بر آیات قرآن و بر اساس ترتیب توقیفى بود که ظرف مدت سه یا شش روز جمع آورى شد و دیگرى تفسیرى بود بر اساس ترتیب نزول که نگارش آن شش ماه به طول انجامید.
این تصور به هیچ وجه قابل دفاع نیست و در ردّ آن باید به نکات ذیل توجه کرد:
1. اینکه حضرت على (ع) دوبار به نگارش مصحف اقدام کرده باشند، مطلبى است که با روایات تأیید نمى شود.
2. هیچ معیارى در دست نیست که روایات مرتبط با مصحف حضرت على (ع) را به دو دسته تقسیم نماید و بگوییم: روایتى که مدت جمع آورى را شش ماه دانسته، اختصاص به تفسیر داشته و روایاتى که مدت جمع آورى را سه یا شش روز دانسته، مختص جمع آورى قرآن است.
3. صرف اینکه تفسیر وقت گیرتر از نگارش آیات است، دلیلى قاطع بر این جداسازى نیست و این استنتاج یک استنتاج ذوقى و سلیقه اى بیش نیست.
4. آنچه در روایات مرتبط با مصحف حضرت على (ع)موضوعیت دارد جمع آورى قرآن است، نه تفسیر آن. گرچه در حواشى مصحف، توضیحات تفسیرى و تأویلى علاوه بر متن اصلى آیات وجود داشته، اما آنچه در گردآورى مصحف حضرت على (ع)به سفارش رسول اکرم صلی الله علیه و الهموضوعیت دارد، همان جمع آورى قرآن است.
5. بر اساس چه معیارى مى توان روایاتى را که مشتمل بر الفاظى همچون «الّفه کما انزل اللّه» یا «على تنزیله» است ـ به فرض آنکه بر ترتیب بر اساس نزول دلالت داشته باشند ـ مختص تفسیر بدانیم؟ و بر اساس چه مدرکى مى توان ادعا نمود که ترتیب قرآن ایشان بر اساس توقیف رسول خدا صلی الله علیه و الهبوده است؟
6. سرنوشت هر کدام از مصاحف چگونه بوده است؟ مصحفى که پس از تکمیل و عرضه مورد پذیرش خلفا قرار نگرفت کدام یک از این مصاحف بوده است؟ اگر قرآن ایشان تنها شامل آیات قرآنى بوده، دیگر دلیل و انگیزه اى براى عدم پذیرش آن وجود نداشته؛ زیرا منافع و مقام و منزلت کسى را به خطر نمى انداخت و خلفا نیز نمى توانستند با اصل آیات قرآن، مخالفت نمایند و یا حتى حرفى از حروف آن را جابه جا نمایند.50
علت اصلى مخالفت و عدم پذیرش مصحف ایشان وجود همان حواشى توضیحى و تفسیرى و بیان فضایح و رسوایى هاى صحابه است. ضمن آنکه پذیرش مصحفى که مشتمل بر روایات تفسیرى پیامبر صلی الله علیه و اله باشد، به منزله خط بطلان کشیدن بر سیاست منع تدوین احادیث بود.
اگر بگوییم آنچه مورد پذیرش واقع نشد تفسیر حضرت بود، نه قرآن ایشان، بنابراین مصحفى که تنها شامل آیات قرآن بود، چه سرنوشتى پیدا کرد؟ لابد این مصحف باید در دسترس مردم قرار مى گرفت و مردم از آن استفاده مى نمودند. این در حالى است که گزارش هاى تاریخى بر امتناع حضرت على (ع) از ارائه مصحفشان به دیگران دلالت دارد.51
نظریه مزبور مى تواند از سوى کسانى مطرح شود که از یک سو، معتقد به توقیفى بودن ترتیب آیات و سور هستند و از سوى دیگر، عباراتى همچون «کما انزل اللّه» و «على تنزیله» را مطابق بودن ترتیب مصحف حضرت على (ع) با ترتیب نزول دانسته و از این رو، با تعارضى آشکار مواجه گردیده اند که در انتهاى بحث از ترتیب آیات و سور، از سوى برخى از معتقدان به اجتهادى بودن ترتیب سور مطرح شد. اما این دیدگاه هیچ دلیل و مدرک قاطعى ندارد.
نتیجه گیرى
از آنچه در این مقاله مورد بحث و بررسى قرار گرفت نتیجه گرفته مى شود که اولاً، هیچ یک از روایات مرتبط با مصحف حضرت على (ع) به صراحت و وضوح، ترتیب آیات و سور مصحف امام را روشن نمى سازند. عباراتى که طرف داران نزولى بودن ترتیب مصحف امام براى اثبات نظر خویش مورد استناد قرار داده اند وجوهى مختلف المعنى را مى پذیرد و ترجیح یک معنا بر سایر معانى ترجیح بلامرجّح است و یا هیچ گونه دلالتى بر این امر ندارد.
ثانیا، دلیل عقلى محکم و غیرقابل خدشه اى دالّ بر نزولى بودن ترتیب مصحف حضرت على (ع) از سوى طرف داران این نظریه ارائه نشده و برخى از دلایل آنان درخور شأن قرآن نیست.
ثالثا، وجود دو مصحف براى حضرت على (ع) ـ یکى قرآن بر اساس توقیف رسول خدا و دیگرى تفسیرى بر اساس نزول ـ توسط نقل هاى تاریخى و گزارش هایى از مصحف آن حضرت، تأیید نشده است.
منابع
ـ ابن ضریس، فضایل القرآن، بیروت، دارالفکر، 1408ق.
ـ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمدبن هارون، بیروت، مکتب الاعلام الاسلامى، 1404ق.
ـ ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار احیاءالتراث العربى، 1405ق.
ـ ایازى، سیدمحمدعلى، مصحف امام على (ع)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1380.
ـ جوان آراسته، حسین، درسنامه علوم قرآنى، قم، بوستان کتاب، 1384.
ـ حاکم الحسکانى، عبیداللّه بن احمد، شواهد التنزیل، تحقیق محمدباقر محمودى، بى جا، مجمع احیاء الثفاقة الاسلامیة، 1411ق
ـ حاکم نیشابورى، محمدبن محمد، مستدرک الحاکم، تحقیق یوسف مرعشى، بیروت، دارالمعرفة، 1406ق.
ـ خوئى، سیدابوالقاسم، البیان فى تفسیرالقرآن، بى جا، بى نا، بى تا.
ـ رامیار، محمود، تاریخ قرآن، تهران، امیرکبیر، 1362.
ـ زرکشى، بدرالدین محمدبن عبداللّه، البرهان فى علوم القرآن، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، داراحیاء الکتب العربیه، 1376.
ـ زرندى، سیدابوالفضل، بحوث فى تاریخ القرآن و علومه، بى جا، مؤسسه نشر اسلامى، 1420ق.
ـ زنجانى، ابوعبداللّه، تاریخ جامع قرآن کریم، ترجمه سیدحسام فاطمى، قاهره، الازهر، بى تا.
ـ سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، تحقیق شیخ محمدباقر انصارى زنجانى خوئینى، بى تا، بى نا، بى تا
ـ سیوطى، جلال الدین، الدرالمنشور، بى جا، دارالکتب العلمیه، 1411ق.
ـ ـــــ ، الاتقان فى علوم القرآن، ترجمه سیدمهدى حائرى قزوینى، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، چ دوم، تهران، امیرکبیر، 1376.
ـ شرف الدین، سید عبدالحسین، المراجعات، تحقیق حسین راضى، چ دوم، بى جا، جمعیه الاسلامیه، 1402ق.
ـ صبحى صالح، پژوهش هایى درباره قرآن و وحى، ترجمه محمد مجتهد شبسترى، چ چهارم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1374.
ـ طباطبائى، سیدمحمدحسین، المیزان فى تفسیرالقرآن، قم، منشورات جماعه المدرسین، بى تا.
ـ ـــــ ، قرآن در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1361.
ـ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1415ق.
ـ طوسى، محمدبن حسن، التبیان فى تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربى، بى تا.
ـ فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، تحقیق مهدى مخزومى و ابراهیم سامرایى، چ دوم، قم، دارالهجره، 1409ق
ـ فیومى، احمدبن محمد، مصباح المنیر، بى جا، بى نا، بى تا.
ـ کلینى، محمدبن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388.
ـ کورانى عاملى، على، تدوین القرآن، قم، دارالقرآن، بى تا.
ـ مازندرانى، ملّاصالح، شرح اصول الکافى، بى تا، بى نا، بى تا.
ـ متقى هندى، حسام الدین، کنزالعمال، تحقیق بکرى حیانى و صفوة السقا، بیروت، مؤسسة الرسالة، بى تا.
ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
ـ محمدبن سعد، الطبقات الکبرى، بیروت، دار صادر، بى تا.
ـ معرفت، محمدهادى، التمهید فى علوم القرآن، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1425ق.
ـ ـــــ ، تاریخ قرآن، چ چهارم، تهران، سمت، 1381.
ـ مفید، محمدبن محمد نعمان، المسائل السرویه، قم، المؤتمر العالمى لالفیه الشیخ المفید، بى تا.
ـ مکارم شیرازى، ناصر، الامثل فى تفسیر کتاب المنزل، قم، مدرسه امام على، 1421ق.
ـ نکونام، جعفر، پژوهشى در مصحف امام على (ع)، بى جا، کتاب مبین، 1382.
پینوشتها:
1ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 89، ص 52.
2ـ احمد ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 3، ص 334.
3ـ خلیل بن احمد فراهیدى، کتاب العین، ج 3، ص 120.
4ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 1، ص 204.
5ـ ر.ک: سیدجعفر مرتضى عاملى، حقائق هامة، ص 122.
6ـ گرچه عده قلیلى ترتیب تعداد اندکى از آیات قرآن را به اجتهاد صاحبه دانسته اند، اما دلایل ارائه شده از جانب آنان قانع کننده نیست
7ـ براى اطلاع بیشتر از تلاش مردم در حفظ و نگه دارى آیات، به نمونه اى از روایات درباره آیه «وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ» توجه کنید. براى نمونه، ر.ک: محمدبن حسن طوسى، التبیان، ج 5، ص 288؛ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 9، ص 383؛ على کورانى عاملى، تدوین القرآن، ص 155.
8ـ ر.ک: حسین جوان آراسته، درسنامه علوم قرآنى، ص 135و136.
9ـ ر.ک: جلال الدین سیوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ج 1، ص 190.
10ـ ر.ک: محمدهادى معرفت، تاریخ قرآن، ص 84؛ بدرالدین محمدبن عبداللّه زرکشى، البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 257؛ سید محمدحسین طباطبائى، قرآن در اسلام، ص 121.
11ـ ر.ک: صبحى صالح، پژوهش هایى درباره قرآن و وحى، ص 113.
12ـ ر.ک: سیدابوالقاسم خوئى، البیان فى تفسیرالقرآن، ص 256؛ ناصر مکارم شیرازى، الامثل فى تفسیر کتاب المنزل، ج 1، ص 23.
13ـ على کورانى عاملى، همان، ص 239؛ سیدابوالفضل زرندى، بحوث فى تاریخ القرآن و علومه، ص 101.
14ـ محمدبن محمد حاکم نیشابورى، مستدرک الصحیحین، تحقیق یوسف مرعشى، ج 2، ص 229.
15ـ ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج 9، ص 10.
16ـ حسین جوان آراسته، همان، ص 142.
17ـ همان، ص 141.
18ـ ر.ک: محمدبن محمد نعمان مفید، المسائل السرویة، ص 79؛ محمدصالح مازندرانى، شرح اصول کافى، ج 11، ص 87؛ ابوعبداللّه زنجانى، تاریخ جامع قرآن کریم، ص 69.
19ـ ملّاصالح مازندرانى، همان، ج 11، ص 87؛ سیدعبدالحسین شرف الدین، مراجعات، تحقیق حسین راضى، ص 411.
20ـ شیخ مفید، همان، ص 79.
21ـ ر.ک: روایات ابن عباس و عثمان بن ابى العاص، بدرالدین محمدبن عبداللّه زرکشى، همان، ج 1، ص 190؛ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 12، ص 127؛ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، ج 2، ص 394.
22ـ محمدهادى معرفت، تاریخ قرآن، ص 86.
23ـ ابوعبداللّه زنجانى، همان، ص 609.
24ـ محمود رامیار، تاریخ قرآن، ص 379.
25ـ فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 1، ص 107؛ سلیم بن قیس، کتاب سلیم، ص 146.
26ـ ر.ک: سیدمحمدعلى ایازى، مصحف امام على (ع)، ص 89ـ90.
27ـ ر.ک: ابن منظور، همان، ج 9، ص 10.
28ـ سید محمدحسین طباطبائى، قرآن در اسلام، ص 33ـ35.
29ـ سیدابوالقاسم خوئى، همان، ص 223ـ224.
30ـ احمدبن محمد فیومى، مصباح المنیر، ماده «نزول».
31ـ بقره: 4؛ نساء: 153 و 162؛ انعام: 7 و114؛ یوسف: 2؛ اسراء: 93؛ شعراء: 4؛ مائده: 112.
32ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 89، ص 52؛ ج 40، ص 155.
33ـ ر.ک: سیدمحمدعلى ایازى، همان، ص 87.
34ـ ابن منظور، همان، ج 9، ص 10.
35ـ ر.ک: جعفر نکونام، پژوهشى در مصحف امام على (ع)، ص 126ـ130.
36ـ در برخى نسخ آمده: «حضرت فرمود: نه به خدا». عبیداللّه بن احمد حاکم حسکانى، شواهدالتنزیل، ج 1، ص 36.
37ـ در برخى نسخ آمده: «ابوبکر گفت: خوب اندیشیده اى.» ابن ضریس، فضایل القرآن، ص 36.
38ـ حاکم حسکانى، همان، ج 1، ص 38.
39ـ همان؛ محمدبن سعد، الطبقات الکبرى، ج 8، ص 332.
40ـ جلال الدین سیوطى، الاتقان، ج 1، ص 203.
41ـ ر.ک: سیدمحمدعلى ایازى، همان، ص 82، 89و93.
42ـ محمدهادى معرفت، التمهید، ج 1، ص 289.
43ـ ر.ک: همان، ص 124ـ126.
44ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 52، ص 339 و 364.
45ـ ر.ک: سیدمحمدعلى ایازى، همان، ص 96ـ98.
46ـ ر.ک: جعفر نکونام، ص 132ـ138.
47ـ همان، ص 100.
48ـ محمدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 2، ص 663.
49ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 89، ص 42.
50ـ ر.ک: حسام الدین متقى هندى، کنزالعمال، ص 597، روایت 4823؛ جلال الدین سیوطى، الدرالمنثور، ج 3، ص 269.
51ـ ر.ک: محمدباقر مجلسى، همان، ج 89، ص 42، روایت طلحه.
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.