تاریخ نگارش : چهاردهم اسفند 1389
«لا إِکراهَ فِی الدّین » یعنی چه؟
علیرضا مزروعی
«لا إِکراهَ فِی الدّین »
اگر معنای این بخش از آیهی مبارکه این بود که در دین هیچ اجباری نیست و مردم آزاد و مجازند که هر اعتقادی داشته باشند و هر کاری دلشان میخواهد انجام دهند، دیگر خداوند متعال نه تنها پیامبر، کتاب و احکامی ارسال و انزال نمینمود، بلکه بهشت و جهنمی نیز نمیآفرید و آن وقت تازه این سؤال مطرح میشد که اصلاً نتیجهی این آفرینش و سفر به دنیا و گذر از آن چیست؟ پس چه فرقی بین عالم و جاهل، مؤمن و کافر، ظالم و مظلوم و ... وجود دارد و مگر خداوند حکیم انسان را بیهوده آفریده و یله رها کرده است و مگر عادل نیست [العیاذ بالله]. وانگهی مگر میشود که انسان در باور یا انجام عملی آزاد و مجاز باشد، اما در نهایت محاکمه گردد که چرا چنین کردی و چرا چنان نکردی؟ پس با رجوع به «عقل» و هم چنین آیات قرآن کریم و احکام و بشارتها و انذارها و احکام و حدودی که باید در دنیا اجرا شود و جزا و عقابی که در آخرت داده میشود، معلوم میگردد که منظور از آیه، اعطای چنین آزادی و مجوز ارتکاب به هر عملی نیست. باید دقت شود که اگر چه آیه مبارکه به «اجباری در دین نیست ترجمه میشود) و این معنا صحیح هم هست، اما هر دو واژهی «اکراه» و «اجبار» عربی است. پس اگر ارادهی خداوند بر این تعلق میگرفت که در گرایش به دین و انجام اوامر الهی هیچ اجباری نباشد، میفرمود: «لا اجبار فیالدین»! ولی فرمود: «لا اکراه فیالدین» یعنی اکراهی در دین وجود ندارد. و معنای اکراه بسیار وسیعتر از اجبار است. هر چند که «اجبار» را نیز حمل میکند. واژهی «اکراه» یعنی چیزی که نزد انسان ناخوشایند باشد و شاید از آن جهت در مورد اجبار نیز به کار میرود که انسان از «اجبار» و کار اجباری که قبولش ندارد، خوشش نمیآید. پس، از این بخش آیهی مبارکه قبل از آن که معنای اجبار را اخذ کنیم، میفهمیم که در دین خدا هیچ مطلب یا دستوری که فطرت و عقل انسان آن را نپسندد و نسبت به آن اکراه داشته باشد، وجود ندارد و به همین دلیل هم «دین» اجباری نیست.
اما در خصوص حمل واژه به معنای «اجبار» نیز باید دقت شود که فرمود: «اجباری در دین نیست». چرا که دین یک مسئلهی اعتقادی و قلبی است و هیچ انسانی نمیتواند با جبر و زور اعتقادی را بر دیگری القاء نماید. لذا دین اجباری نفی میشود. چنین دینی نه واقعاً دین است و نه مقبول میافتد. و اگر دقت شود در اسلام [تشیع] قید شده است که «اصول دین» تحقیقی است و تقلید در اصول جایز نیست. یعنی انسان باید با عقل و قلب بدان برسد نه با تقلید از دیگران. و این مهم یکی از معانی روشن «در دین اجباری نیست» میباشد. مرحوم علامه طباطبایی در ذیل این آیه میفرماید: «در جمله:" لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ"، دین اجبارى نفى شده است، چون دین عبارت است از یک سلسله معارف علمى که معارفى عملى به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف، یک کلمه است و آن عبارت است از" اعتقادات"، و اعتقاد و ایمان هم از امور قلبى است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد، چون کاربرد اکراه تنها در اعمال ظاهرى است، که عبارت است از حرکاتى مادى و بدنى (مکانیکى)، و اما اعتقاد قلبى براى خود، علل و اسباب دیگرى از سنخ خود اعتقاد و ادراک دارد و محال است که مثلاً جهل، علم را نتیجه دهد، و یا مقدمات غیر علمى، تصدیقى علمى را بزاید.» المیزان (ترجمه)، جلد 2، ص 523)
نکتهی مهم دیگری که برای فهم بهتر منظور آیهی کریمه باید بدان دقت نمود، ترفند دشمنان در نیمه خواندن آیه و حکم به آن است(؟!) در صورتی که این آیه ادامهای دارد که هم علت اجباری نبودن دین را توضیح میدهد و هم نتیجهی اعتقاد و عمل به دین مؤمنان را که عکساش برای کفار ثابت است بیان مینماید. آیه چنین است: لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (البقره - 256) در دین هیچ اجبارى نیست. (چرا که راه) هدایت از گمراهى مشخص شده است. پس هر کس که به طاغوت کفر ورزد و به خداى ایمان آورد، به چنان رشته استوارى چنگ زده که هیچگاه گسسته نگردد. خدا شنوا و داناست. و در آیهی بعد نیز نتیجهی عدم ایمان و عمل به دین را که خلود در جهنم و عذاب آتش قید مینماید: اللَّهُ وَلىُِّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلىَ الظُّلُمَاتِ أُوْلَئکَ أَصْحَبُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَلِدُونَ(البقره - 257) خدا ولیّ مؤمنان است. ایشان را از تاریکیها به روشنى مىبرد. و آنان که کافر شدهاند، طاغوت ولیّ آنهاست، که آنها را از روشنى به تاریکیها مىکشد. اینان جهنمیانند و همواره در آن خواهند بود. پس، یک معنای «در دین اجباری نیست» همین است که خداوند متعال: انسان را (مانند ملائک یا حیوانات یا سایر موجودات) مجبور نیافریده است و به رغم این که اعتقاد به خداوند و انجام دستورات دینی را بر او واجب ساخته، او را مجبور و بیاختیار نیافریده است، بلکه با اعطای عقل و اختیار، او را اشرف قرار داده و سپس با ارسال انبیاء راه را نیز برای او روشن نموده و عواقب هر راهی را نیز با صراحت و روشنی بیان نموده است. پس بدیهی است که انسان عاقل و سالم، راه رشد را بر گمراهی ترجیح میدهد و بر میگزیند و اگر چنین ننمود، مجازات و عذاب دنیوی و اخروی حق اوست. نه این که مجاز است هر راهی خواست برود و هر کاری خواست انجام دهد. حال که دانستیم «اجبار» فقط بر بدن و اعمال فیزیکی ممکن است نه بر باورهای قلبی و اعتقادی، ممکن است این سؤال پیش آید که پس چرا نظام اسلامی ما را در اموری مجبور میکند و در صورت نافرمانی عقاب هم میشویم، در صورتی که ما باوری نداریم و اگر کاری را هم انجام دهیم، از روی اجبار است. باید دقت شود که «مجبور نیستید» به معنای «مجاز هستید» نمیباشد و عقاب دنیوی و اخروی نیز برای همین منظور وضع شده است. به عنوان مثال: «مجبور نیستی نماز بخوانی یا روزه بگیری» یعنی به تو اختیار اطاعت یا تخلف دادهام، نه این که مجازی دلت خواست بخوان و دلت خواست نخوان! مضافاً بر این که اسلام اجازه نمیدهد به بهانهی آزادی، حقوق دیگران پایمال گردیده و اقشار متفاوت مورد ظلم واقع شوند. لذا هر کسی آزاد است که در خلوت خود گناه کند و راه جهنم را بپیماید. اما اگر گناه و فساد خود را علنی و فرافکنی کرد و حقوق و امنیت دیگران را به مخاطره انداخت، معلوم است که جلوی او را میگیرند و مجازاتش هم میکنند.
دقت شود که طرح این گونه شبهات برای بیرنگ کردن دینداری مسلمانان و در نهایت دعوت و آلوده نمودن آنها به گناه است. و گرنه همین بشر، حتی در مقابل قوانینی که خودش وضع میکند (چه صحیح باشد و چه غلط) اجبار و ضمانت اجرایی در نظر میگیرد و سر پیچی از آنها را مستوجب پرداخت جریمه، تحمل زندان، حبس ابد و حتی اعدام میداند، اما نوبت به اطاعت اوامر الهی که میرسد، مدعی میشود که خدا خود فرموده: در دین اجباری نیست(؟!) تأمل در این نکته لازم است که «اجبار» در مقابل «اختیار» است. پس تا وقتی انسان اختیار دارد که گناه نکند یا بکند، جبری بر او تحمیل نگردیده است و انسان (عاقل و سالم) تا وقتی زنده است دارای اختیار است و میتواند گناه بکند و یا نکند – نه این که مجاز است. البته ممکن است که رعایت برخی از قوانین فردی یا اجتماعی (مانند همه قوانین فردی و اجتماعی موجود در جهان) تا حدّی محدود بر او (اصطلاحاً) اجبار گردد تا موظف و مجبور شود حقوق دیگران را ضایع ننماید، ولی این اجبار دلیل بر سلب اختیار ذاتی او نیست و میتواند مرتکب جرم شود.
چنان چه بر اساس قانون هیچ کس حق قاچاق مواد مخدر را ندارد و اگر کشف شود محاکمه و مجازات میشود، اما بسیاری به آن مرتکب میگردند، چون اختیار دارند. پس اگر گفته شد: «در خودداری از قاچاق مواد مخدر اجباری نیست، اما اگر کسی مرتکب این جرم شد اعدام میشود»، آیا کسی میگوید که ما آزاد و مجازیم تا قاچاق کنیم؟! در نتیجه، (به غیر از خداوند متعال) کسی نمیتواند انسان را به بندگی خدا و عبادت مجبور کند، هم چنان که کسی نمیتواند انسان را به کفر یا شرک مجبور نماید و خداوندی که به این امر قادر است نیز انسان را تا وقتی زنده است مجبور ننموده است، ولی انسان باید عاقلانه عمل کند و اگر مرتکب خطا شد، حتماً مجازات میشود و برای این که نه تنها به مجازات محکوم نگردد، بلکه در نعمت دائمی زندگی کند، باید اوامر الهی را اطاعت نماید. و هم چنین اگر حقوق و امنیت دیگران را به مخاطره اندازد، او را با ارشاد و سپس مجازات مجبور میکنند تا رعایت کند.
1)
: بسیار عالی بود! فیض بردیم...
2)
: ممنون
3)
: مغلق و کش دار بود.
4)
: تشکراین توضیحات رادرشبکه های اجتماعی جهت رفع شبهات وجواب به مغرضین انتشار دهید.اجرکم عندالله
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.