امامان (ع) و مقام رضا
 تاریخ نگارش : سيزدهم اسفند 1390
امامان (ع) و مقام رضا
حاجیه تقی زاده فانید
در فرازی از زیارت جامعه کبیره، بعد از آن که نقش ارزشمند امامان (ع) در عرصه جهاد گسترده به ویژه در عرصه فرهنگی بیان شده، چنین می خوانیم:
«وصرتم فی ذلک منه الی الرضا»؛
و در این راه، به مقام رضا رسیدید.
در این فراز، به یک ویژگی از ویژگی های امامان اشاره شده است و آن «وصول به مقام رضای الهی» است.

در فرازی از زیارت جامعه کبیره، بعد از آن که نقش ارزشمند امامان (ع) در عرصه جهاد گسترده به ویژه در عرصه فرهنگی بیان شده، چنین می خوانیم:
«وصرتم فی ذلک منه الی الرضا»؛
و در این راه، به مقام رضا رسیدید.
در این فراز، به یک ویژگی از ویژگی های امامان اشاره شده است و آن «وصول به مقام رضای الهی» است.

واژه صیرتم

«صیرتم» باب تفعیل از ریشه «صیرورت» است. صیرورت به معنای انتقال از حالتی به حالت جدید است. فیومی، از بزرگان لغت می گوید:
«صار زید غنیاً صیروره انتقل الی حاله الغنی بعد ان لم یکن علیها»(1).
یعنی وقتی زید فقیر بود، بعد غنی شد، تعبیر «صار» به کار می رود؛ یعنی صفت «غنی» را نداشت، سپس آن را یافت.
تفاوت «سیر» و «صیروت» در این است که اولی، مقدمه دومی است و به عبارت دیگر، دومی، نتیجه اولی است.

معنای جمله

به این ترتیب، معنای جمله این می شود که شما این جهاد گسترده فرهنگی را رضایتمندانه سامان دادید. تفاوت است بین این که کاری را انسان با عشق انجام دهد و کاری که چنین نیست. مثل این دو، مانند مادر فرزند مرده ای است که از عمق جان می سوزد و آه می کشد و او عاشق فرزند خویش است و دیگر، نوحه گری که اجیر شده تا مرثیه بسراید و بگرید که در مثل آمده است:
«لیست النانحه الثکلی کالمستأجره».(2)
مادر را دل سوزد، دایه را دامان و «جگر جگر است و دگر دگر».



گر بومادر را دل سوزد، دایه را دامان و «جگر جگر است و دگر دگر».

گر بود در ماتمی صد نوحه گر
آه صاحب درد را باشد اثرلیای خداوند است. در روایتی از امام سجاد (ع) می خوانیم:
«اعلی درجات الزهد ادنی درجه الورع و اعلی درجه الورع ادنی درجه الیقین و اعلی درجه الیقین ادنی درجه الرضا».(3)
بالاترین درجه زهد، پایین ترین درجه پارسایی است و بالاترین مرتبه پارسایی، کم ترین درجه یقین است و بالاترین درجه یقین، پایین ترین درجه خشنودی از خدا است.


مقام رضا

حضرت امام خمینی(ره) مقام رضا را چنین تعریف می کنند که : «مقام رضا، عبارت است از خشنودی و فرح ناکی عبد از حق و مرادات او و قضا و قدر او».(4)
امامان (ع)، به این مقام والا رسیدند. هر آنچه را جانان بر آنان می پسندید، با جان و دل بپسندیدند، در مسیر ابلاغ رسالت الهی، مرارت ها کشیدند؛ ولی زبان حال و قالشان این بود که «ما نداریم از رضای حق گله». سالار شهیدان، اباعبدالله الحسین(ع) فرمود: «رضی الله رضانا اهل بیت»؛(5) رضایت خداوند، رضایت ما اهل بیت است.
مقام رضا آن است که انسان از هر آنچه که از دوست می رسد، خشنود باشد، چه گوارا و چه ناگوار، عاشقم بر لطف و قهرش به جد.
در روایتی آمده است که امام باقر (ع» به جابر بن عبدالله انصاری فرمود: «کیف تجد حالک»؛ حالت چه طور است؟ جابر گفت: «انا فی حال الفقر احب الی من الغنی، و المرض احب الی من الصحه و الموت احب الی من الحیوه»؛ من در حالی هستم که فقر، نزدم محبوب تر از توانگری است، مرض نزدم محبوب تر از سلامتی است و مرگ نزدم بهتر از زندگی است.
امام باقر(ع) فرمود: « اما نحن اهل البیت فما یرد علینا من الفقر و الغنی و المرض و الصحه و الحیاه فهو احب الینا»؛(6) اما ما اهل بیت، هر چه از ناحیه خداوند رسد، نزد ما محبوب ترین است: فقر یا غنی، مرض یا سلامتی، مرگ یا زندگی.

رضا، ویژگی شاگردان مکتب اهل بیت (ع)

اهل البیت (ع) انسان های بزرگی را می پروریدند که این ویژگی آنها بود، و چه شایسته است ما هم از تربیت پذیرفتگان این مکتب باشیم. «عمار یاسر» این بزرگ شاگرد مکتب اهل بیت (ع) در جنگ صفین چنین فرمود: «اللهم انک تعلم انی لو اعلم رضاک فی ان اقذف بنفسی هذا البحر لفعلت اللهم انک تعلم انی لو اعلم ان رضاک فی ان اضع ظبه سیفی فی بطنی تم انحنی علیه حتی یخرج من ظهری لفعلت اللهم انی اعلم ما علمتنی انی لا اعمل عملا الیوم هذا هو ارضی لک من جهاد هولاء الفاسقین و لو اعلم الیوم عملاً ارضی لک منه لفعلته»؛ (7) خدایا تو می دانی که اگر من بدانم رضای تو در این است که خود را به دریا افکنم، این را خواهم کرد وخدایا تو می دانی که اگر بدانم رضای تو در این است که نوک شمشیر را در شکم خود فرو کنم تا از پشتم خارج شود، این را خواهم کرد. خدایا از آنچه به من تعلیم دادی، آموختم و دانستم که امروز کاری دوست داشتنی تر از جهاد با این فاسقان نیست و اگر می دانستم که امروز کاری نزد تو محبوب تر است، همان را انجام می دادم.

آرامش، میوه ی شیرین رضامندی از خداوند

آن کس که به مقام رضا دست یابد، در آرامشی ویژه و وصف ناپذیر قرار می گیرد؛ چون می داند که آنچه از ناحیه خدای تعالی می رسد، به مصلحت او و در مسیر تربیت بنده است. چه بسا برای رسیدن به مقامات بالا، فقر به مصلحت او باشد، چه بسا برای رسیدن به آن مقامات، مرض به مصلحت اوست. او با این نگاه هیچ چیز را شر نمی داند. این است که در روایات آمده: هر که علمش به خداوند بیشتر باشد، بیشتر به قضای الهی راضی است.
امام صادق (ع) فرمود: «ان اعلم الناس بالله ارضاهم بقضاء الله. عزو جل ».(8)
همانا آگاه ترین مردم به خداوند، راضی ترین آنها به حکم و قضای الهی است. منطق آنکه به مقام رضا نائل شده این است که :



عاشقم بر لطف و بر قهرش به حد
بوالعجب من عاشق این هر دو ضد

ناخوش او خوش بود برجان من
جان فدای یار دلرنجان من.

زهمانا آگاه ترین مردم به خداوند، راضی ترین آنها به حکم و قضای الهی است. منطق آنکه به مقام رضا نائل شده این است که :

عاشقم بر لطف و بر قهرش به حد
بوالعجب من عاشق این هر دو ضدا قسم الله له راضیاً»؛(10) گواراترین زندگی را کسی دارد که به آنچه خدا قسمت او کرده، خشنود باشد.
نیز فرمود: « من رضی من الله بما قسم له استراح بدنه»؛(11) هر که به آنچه قسمت او شده خرسند باشد، تنش می آساید.
در برابر حوادث سخت روزگار، صاحبان مقام رضا در قله آرامش اند؛ چون معتقدند همین، سرنوشت آنان بوده و سرنوشت حتمی، قابل تغییر نیست.

گر رود سر برنگردد سرنوشت
این سخن با آب زر باید نوشت

سرنوشت ما به دست دیگری است
خوش نویس است و نخواهد بدنوشت.

در روایتی از امام صادق (ع) می خوانیم:
«ان الله بعدله و قسطه جعل الروح و الراحه فی الیقین و الرضا و جعل اللهم و الحزن فی الشک و السخط »؛(12) خداوند با عدل و دادگری خویش، آسایش را در یقین و خشنودی، و غم و اندوه را در شک و ناخشنودی قرار داده است.
رهاورد این نگرش، زندگی آرام و بی اضطراب است. این همان ذکر خداست: «الا بذکر الله تطمئن القلوب»؛(13) آگاه باش که با یاد خدا دل ها آرام می گیرد.


استغنای نفس از برکات رضا

از برکات رضا به تقدیرات الهی، « استغنای نفس» است. حضرت نبی اکرم (ص) فرمود:
«ارض بقسم الله تکن اغنی الناس»؛ (14) به قسمت خدا راضی باش، غنی ترین مردم خواهی بود.
انسان به میزان تحصیل صفت رضا به مقدرات الهی، می تواند از غنا و ثروت روانی و استغنای نفسانی بیشتری برخوردار باشد.
یکی از دوستان نقل می کردند زمانی رضاخان در سلطانیه (اراک امروزی) سرباز بود. و در روز عاشورا همراه چند سرباز دیگر، به خانه یکی از علمای بزرگ آن شهر به نام «آقا نورالدین » می رود. هنگام خروج از خانه، آقا نورالدین با دستش به او اشاره می کند و می گوید: « تو شاه می شوی؛ ولی به قدرت که رسیدی، به اسلام صدمه نزن، به مردم صدمه نزن». رضا خان با تمسخر نگاهی می کند و پیش خود فکر می کند که سربازی که به نان شبش نیازمند است، چگونه شاه می شود؟
مدت ها گذشت و رضاخان به قدرت رسید و برای زیارت حضرت عبدالعظیم به شهر ری رفت. حرم را برای او خلوت کردند؛ اما سید پیری در داخل حرم نشسته بود و به فرمان حکومتیان توجهی نمی کرد. شاه وقتی وارد حرم شد، آن پیرمرد را شناخت. او همان آقا نورالدین بود.رضاخان نزد وی رفت و به او احترام گذاشت و پیشگویی او را به خاطرش آورد و از او خواست که چیزی از او بخواهد تا دستور دهد که آن را برایش انجام دهند.
آقا نورالدین گفت: «ما استغنای داریم». رضا خان دوباره سخنش را تکرار کرد. سید باز هم گفت: « ما استغنای داریم». رضاخان که بی سواد بود، به دربار بازگشت و همان طور که قدم می زد، به یکی از اطرافیانش (ظاهراً «تقی زاده») می گوید استغنای یعنی چه؟ او می گوید: یعنی بی نیازی. رضاخان داستان را برای او بازگو می کند و از وی می خواهد که آن را برای کسی نقل نکند.(15) اینها بخشی از برکات این جهانی «مقام رضا» بود.

رضوان خداوند، میوه شیرین رضامندی از او

اما برکات اخروی مقام رضا فراوان است. برترین آنها «رضوان الهی» یعنی رضایت خداوند از انسان است که از نعمتهای بزرگ بهشت است. این نعمت، از بزرگترین لذات معنوی بهشت است. اینکه انسان احساس کند محبوب عزیز و دلبند والا مقامش از او راضی است، این احساس رضایت، آن چنان نشاطی به انسان می بخشد که با هیچ چیز برابر نیست.
در آیه 72 سوره توبه، بعد از بیان شمه ای از نعمت های مادی بهشت، از جمله باغ های پر طراوتی که نهرها زیر درختانش جاری است، می فرماید: «و رضوان من الله اکبر»؛ رضا و خشنودی خدا از همه اینها برتر است. سپس آیه را با این جمله پایان می دهد که «ذلک هو الفوز العظیم»؛ به خوبی نشان می دهد که موهبتی از مواهب الهی به این پایه نمی رسد به گونه ای که جمله اخیر - که مفهوم حصر را در بر دارد. - می گوید: «پیروزی بزرگ همین است و بس».
«رضوان»، معنای مصدری دارد و به معنای راضی شدن و خشنود گشتن است و چون به صورت نکره آمده، دلالت بر عظمت می کند؛ یعنی خشنودی عظیم پروردگار، از همه چیز بالاتر است. گاه نیز گفته می شود که نکره بودن در اینجا دلالت به معنای قلت و کمی است؛ یعنی مختصری از رضای خدا از تمام مواهب مادی بهشت بالاتر است.
در آیه 119 سوره مائده بعد از ذکر نعمت های مادی بهشت، به مسئله رضا و خشنودی به صورت طرفین خلق و خالق اشاره می فرماید: « رضی الله عنهم و رضوا عنه ذلک الفوز العظیم»؛ هم خداوند از آنها خشنود است و هم آنها از خداوند خشنود خواهند بود و این است پیروزی بزرگ، این حقیقت در آیات دیگری هم آمده است.(16)
این رضامندی از خداوند است که زمینه ساز الطاف الهی و رحمت و هدایت ویژه او بوده و «فوز عظیم» یعنی برنده شدن در میدان زندگی، صاحبان مقام رضا، برگزیدگان ویژه خدا هستند که مدال ارزشمندی «عبادی» را دارند:
در آیه سوره فجر آمده : «فادخلی فی عبادی»؛ در سلوک بندگان درآی. این مدال، تاج کرامتی است که بر سر صاحبان این مقام نهاده می شود و چه افتخار بزرگی که انسان مخاطب، به خطاب «عبادی» شود!
برخی جمله مورد بحث را به معنای رضای خداوند از آنان گرفته اند؛ ولی تفسیری که بیان شد، مناسب تر به نظر می رسد؛ گو این که تفسیر دوم هم از لوازم تفسیری است که گفتیم.

مقام رضا در حوزه ی سیاسی

مناسب است در پایان بحث مقام رضا، این نکته را یادآور شویم که از ابعاد مقام رضا، رضا به احکام خداوند است؛ چه رضا به احکامی که مستقیماً خداوند بیان فرموده و چه رضا به احکامی که پیامبر(ص) هم به حکم خداوند بر می گردد؛ زیرا مشروعیت آن حکم هم به خداوند برمی گردد. مثال اول: دستور جهاد. دستوری است که مستقیماً از سوی خداوند برمی گردد. مثال اول: دستور جهاد. دستوری است که مستقیماً از سوی خداوند صادر می شود. دستور جهاد، دستوری است همانند دستور روزه. جالب این است که هر دو دستور، با واژه «کتب»، «بر شما نوشته شده» آمده است: « یا ایها الذین امنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون»؛ (17)
ای کسانی که ایمان آورده اید! روزه بر شما واجب شده، همان گونه که بر کسانی قبل از شما بودند، نوشته شده تا تقوا پیشه کنید.
حکم «جهاد» هم با همین سیاق، واجب شده است. همان گونه که یک مسلمان، در برابر حکم الهی روزه تسلیم و راضی است، باید با حکم جهاد هم چنین رفتاری داشته باشد.
«کتب علیکم القتال و هو کره لکم و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم و الله یعلم و انتم لا تعلمون»؛(18)
جنگ در راه خدا بر شما واجب شد در حالی که برای تان ناخشنود است. چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید. درحالی که خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید. درحالی که شر شما در آن است و خدا می داند و شما نمی دانید.
برداشت از آیه، این نیست که آنچه مهم است راضی بودن به رضای خداست و کنار گذاشتن میل شخصی؛ که البته خداوند حکیم، آنچه را برای انسان واجب کرده، به مصلحت انسان است، هر چند در ظاهر برای انسان ناخوشایند باشد.
در مورد همین مسئله جهاد، افراد سطحی نگر در جهاد، ضرب و جرح و مشکلات آن را می بینند و آن را ناخوشایند می انگارند؛ ولی اگر شرف، عظمت، افتخار و آزادی را - که در ایثار و جهاد است. ملاحظه کنند، با آغوشی باز از آن استقبال می کنند؛ همان گونه که انسان از داروی تلخ و بد طعم، به خاطر طبع ذاتی تنفر دارد؛ اما وقتی پیامد آنها را - که سلامتی و نجات است. می نگرد، با آغوش باز به استقبال آن داروها می رود.
به هر حال آن کس که به مقام رضا دست یافته، هم در برابر احکام تکوینی خداوند راضی و تسلیم است و هم در برابر احکام تشریعی او.

رضا و تسلیم به احکام حکومتی نبی اکرم (ص)

در آیه 65 سوره نساء آمده است:
«فلا و ربک لایومنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لایجد وافی انفسهم حرجاً مما قضیت و یسلموا تسلیماً»؛(19) به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود مگر این که در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند و سپس از داوری تو در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند.
در این آیه، دو نکته مهم است: یکی آن که از لوازم ایمان، آن است که حتی در دل هم گله و شکایتی به حکم پیامبر نباید داشت.
در روایتی از امام صادق (ع) در تفسیر آیه آمده است که: « اگر جمعیتی خدا را بپرستند، نماز را به پا دارند، زکات را بپردازند، روزه ماه رمضان و حج را به جا آورند، ولی نسبت به کارهایی که پیامبر انجام داده، با سوء ظن بنگرند و یا بگویند اگر فلان کار را انجام نداده بود، بهتر بود، آنها در حقیقت، مؤمنان واقعی نیستند».
سپس امام(ع) آیه فوق را تلاوت فرمود، چنین دستور دادند که : «بر شما باد که در مقابل خدا و حق، همیشه تسلیم باشید».(20)
نکته دیگر آن که علاوه بر رضای قلبی، مؤمن باید در مقام عمل هم کاملاً تسلیم فرمان پیامبر باشد و آن را اجرا کند.
در یک جمله نباید مقام راض را تنها در عرصه عرفانی دید که در عرصه سیاسی و غیر آن نیز باید مقام رضا از ذات مقدس ربوبی تجلی یابد.

پی نوشت ها :


1. مصباح المنیر، ص 353؛ ماده رضا.
2. امثال و حکم، دهخدا، ص73.
3. اصول کافی، ج، ص 128.
4. شرح حدیث جنود عقل و جهل، امام خمینی «ره»، ص 163.
5. بحار الانوار، ج 44، ص 367.
6. جامع السعادات، ج 3، ص 285.
7. وقعه صفین، ص 220.
8. اصول کافی، ج 2، ص 49 (کتاب الایمان و الکفر، باب الرضا بالقضاء).
9. غرر الحکم، کلمه «رضا».
10. همان جا.
11. همان جا.
12. اصول کافی، ج 2، ص 57.
13. سوره رعد آیه.
14. بحار الانوار، ج 69، ص 388.
15. تفسیر قرآن ناطق، ص 236 و 237 (بامختصری تفاوت در نقل).
16. سوره توبه، آیه 100؛ سوره مجادله، آیه 22؛ سوره فجر، آیه 28؛ سوره بینه، آیه 8.
17. سوره بقره، آیه 182.
18. سوره بقره، آیه 216.
19. سوره نساء آیه 65.
20. اصول کافی، ج 1، ص 290 و ج 2، ص 398؛ تفسیر العیاشی، ج 1، ص 255 و 256؛ بحار الانوار، ج 2، ص 305.

منبع: نشریه پاسدار اسلام، شماره 341.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) گودرزی : خیلی جالب بود ممنون
2) : جالب وجامع
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.