تاریخ نگارش : هفتم دي 1390
شرحی بر خطبه قاصعه
حاجیه تقی زاده فانید
«الا فالحذز الحذر من طاعه ساداتکم وکبرائکم الذین تکبروا عن حسبهم وترفعوا فوق نسبهم والقوا الهجینه علی ربهم، وجاحدوا الله ما صنع بهم، و ترفعوا فوق نسبهم، و القوا الهجینه علی ربهم، و جاحدوا الله ما صنع بهم، مکابره لقضائه، ومغالبه لالائه! فانهم قواعد اساس العصبیه ودعائم ارکان الفتنه و سیوف اعتزاء الجاهلیه.»
«هان! آگاه باشید و بپرهیزید، بپرهیزید از فرمانبری مهتران و بزرگان متکبرتان که به «حسب» خود نازیدند و بر پلکان تبار خویش فراز آمدند، و زشتی ها و پلشتی ها را به پروردگارشان نسبت دادند، وآن چه خداوند بدانان بخشیده بود همه را انکار کردند، انکاری آگاهانه و از سر ستیز با قضاء الهی و چیرگی بر نعمت های وی، براستی که این ها پایه های تعصب و ستون های اصلی فتنه و شمشیرهای آهیخته از پیوندهای جاهلی هستند.»
از این فراز مباحث ذیل قابل بررسی است:
- رابطه مردم با سران استکبار ؛
کلید واژه : شرحی بر خطبه قاصعه
«الا فالحذز الحذر من طاعه ساداتکم وکبرائکم الذین تکبروا عن حسبهم وترفعوا فوق نسبهم والقوا الهجینه علی ربهم، وجاحدوا الله ما صنع بهم، و ترفعوا فوق نسبهم، و القوا الهجینه علی ربهم، و جاحدوا الله ما صنع بهم، مکابره لقضائه، ومغالبه لالائه! فانهم قواعد اساس العصبیه ودعائم ارکان الفتنه و سیوف اعتزاء الجاهلیه.»
«هان! آگاه باشید و بپرهیزید، بپرهیزید از فرمانبری مهتران و بزرگان متکبرتان که به «حسب» خود نازیدند و بر پلکان تبار خویش فراز آمدند، و زشتی ها و پلشتی ها را به پروردگارشان نسبت دادند، وآن چه خداوند بدانان بخشیده بود همه را انکار کردند، انکاری آگاهانه و از سر ستیز با قضاء الهی و چیرگی بر نعمت های وی، براستی که این ها پایه های تعصب و ستون های اصلی فتنه و شمشیرهای آهیخته از پیوندهای جاهلی هستند.»
از این فراز مباحث ذیل قابل بررسی است:
- رابطه مردم با سران استکبار ؛
- نشانه های متکبر؛
- مستکبرین، ریشه همه مفاسد ونابسمانی های اجتماعی.
رابطه مردم با سران استکبار:
«الا فالحذر فالحذر من طاعه ساداتکم و کبرائکم الذین تکبروا عن حسبهم وترفعوا فوق نسبهم»
دانستید که «شطیان» و «قابیل» به عنوان دو مظهر آغازین استکبار وخود برتر بینی مطرح شدند، و امام علیه السلام با بیان شیرین خود، هشدار دادکه استکبار و غرور منحصر به این دو چهره نیست، بلکه همواره و در هر زمان و مکان این گونه افراد وجود دارند که زیر بار حق و عدل نرفته و به «اعمال» و «اشیاع» جاه طلبی و تسلط بر مردم و سوار شدن بر گرده آنها می پردازند و در صدد گسترش و نفوذ موقعیت خود هستند؛ از هیچ جنایت و ظلمی فروگذار نکرده و حتی به سخنان خدا و پیامبر هم توجهی ندارند.
قرآن کریم درباره این گروه می فرماید:
«سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذر هم لا یؤمنون» [بقره (3) / 6]
«ای پیامبر اینان را چه بترسانی یا نترسانی هرگز ایمان نمی آورند.»
خداوند متعال به پیامبرش می فرماید که این سنگدلان را رها کن که تسلیم حق و عدل نشوند و دست از دشمنی و کارشکنی بر ندارند.
آن چه مهم است جدا کردن مردم از آن هاست، درست همان نقطه ای که مستکبران دست روی آن می گذارند، یعنی آنان با تسلط بر مردم و به یوغ استعمار کشاندن آنان به اهداف شوم خود می رسند، پس اگر مردم از آن ها جدا شوند و اوامرشان را اطاعت نکنند دیگر زمینه یی برای استکبار و کبر فروشی آنان باقی نمی ماند، این مردم هستند که باید موقعیت خود را بشناسند و زمام امور خود را به دست آن ها نسپرند و آن ها را تنها بگذارند. بنابراین افراد ضعیف و بی اراده در مقابل «زر» و «زور» و «تزویر » تسلیم می شوند و زمینه تسلط آنها را فراهم می سازند.
قرآن کریم نقش فرعون را این چنین ترسیم می کند:
«فاستخف قومه فاطاعو» [زخرف (43) /54]
«مردم را حقیر و بی شخصیت نموده تا سر به اطاعت فرود آورند.»
آری این اطاعت کورکورانه و حقیرانه است که مستکبران را بر توده ها مسلط کرده و مردمان را قربانیان چشم وگوش بسته قرار می دهد:
«وقالوا ربنا انا اطعنا سادتنا و کبرائنا فاضلونا السبیلا» [احزاب (33) /67]
«یعنی اطاعت از سردمداران استکبار، پیروانشان را جهنمی می کند، واین پیروی کور، نشانه نادانی و ضعف عقلی آن هاست که در دام ترفندها و صحنه سازی ها افتاده و فریب می خورند.»
بنابراین امام علیه السلام به مردم هشدار می دهد که مستکبران را تنها بگذارند و از آن ها اطاعت نکنند، و این یک نوع مبارزه منفی است که جامعه را از سقوط نگه می دارد و نقش های متکبران را خنثی می کند.
ذکر این نکته نیز لازم است که سردمداران کبر و غرور اندکند و مقابله با آن ها آن طور هم که نشان می دهند مشکل نیست، این آگاهی و اراده ملت هاست که می تواند توطئه آنان را بشکند و ناکامشان سازد.
ویژگی ها و نشانه های مستکبران (خود پرستی، نژاد پرستی):
«تکبروا عن حسبهم، و ترفعوا فوق نسبهم»
«گر چه «حسب» و «نسب» در لغت به یک معنی آمده است ولی با دقت در معنای این دو کلمه تفاوت هایی استفاده می شود، «حسب» به معنای «قدر»، «شرف و بزرگی» «گوهر شخص» آمده که بازگشت همه این ها به «خودپرستی» است یعنی کسی که خود را بزرگ ببیند و بر دیگران فخر بفروشد. ولی «نسب» به معنای «اصل»، «نژاد» و «خویشاوندی» است.» [فرهنگ معین]
در هر صورت معنای «تکبروا عن حسبهم » آنست که سردمداران کبر و غرور همواره در پندار بزرگی و گوهر شخصی خود فرو رفته و بدان می نازند و آن را برای خود ارزش و امتیاز به حساب می آورند، درحالی که اصل و ریشه همه آدمیان یکسان است و هیچ کس بر دیگری از این نظر امتیازی ندارد:
«ما لابن ادم والفخر ! اوله نطفه، و اخره جیفه، لا یرزق نفسه، و لا یدفع حتفه» [دین پرور، 1384، ق 454 و 445]
«آدمی را کجا و فخر فروشی؛ آغازش گندابی و پایانش مرداری. روزی و اجلش به دست دیگری است و او بر هر دو ناتوان.»
وجمله دیگر:
«ترفعوا فوق نسبهم»
به اصل و نژاد خود می بالند و بر نردبان فامیل و قبیله بالا می روند در صورتی که انسان باید فرزند خصال خویشتن بوده و از سعی و تلاش خود به جایی برسد. در این رابطه به این حدیث توجه کنید:
«عده ای از قریش می خواستند به رسم جاهلیت سلمان را که ایرانی و به قول آن ها «عجم » بود بکوبند و تحقیر کنند، به او گفتند: تو کیستی؟ پدرت کیست؟ و از کدام نژاد و قبیله هستی؟» و سلمان در پاسخ گفت:
«انا سلمان بن عبدالله، کنت ضالا فهدانی الله جل و عز بمحمد صلی اله علیه وآله و کنت عائلا فأغنانی الله بمحمد صلی اله علیه وآله وکنت مملوکاً فأعتضی الله بمحمد صلی اله علیه و آله هذا نسبی و هذا حسبی» [مجلسی،؟، 22/ 183]
«من، سلمان فرزند بنده خدا هستم،گمراه بودم وخداوند به برکت حضرت محمد - درود خدا بر او و خاندانش - هدایتم فرمود، نادار و تهیدست بودم و حضرت پروردگار به پاس رسول گرامیش بی نیازم گردانید، برده بودم و باری تعالی به وسیله رسولش آزاد و آزاده ام ساخت، اینست حسب و نسبم.»
سلمان پس از این گفتگو خدمت پیامبر شرف یاب شد و از آن چه روی داده بود گزارشی داد، آن گاه پیامبر اکرم (ص) حسب را چنین تفسیر فرمود:
«یا معشر قریش ان حسب الرجل دینه...»
«حسب و آن چه روی آن باید تکیه کرد و به حساب آورد دین و ایمان است.»
بنابراین باید گفت افتخار به حسب و نسب یکی از ارکان فرهنگ جاهلی است و اگرکسی از این طریق خواست بر شما فخر بفروشد و تسلط پیدا کند، زیر بار او نروید و از او اطاعت نکنید.
نشانه های متکبر: (تحقیر دیگران)
«والقوا الهجینه علی ربهم، وجاحدوا الله ما صنع بهم»
یکی از نشانه های متکبر، تحقیر و پست شمردن دیگران به خاطر حسب و نژاد است، که برخاسته از جهالت می باشد. زیرا آن چه از خصوصیات جسمی و خویشی که بر دیگران عیب شمرده و آن را نکوهش می کنند، در اختیار آن ها نبوده است. به طور مثال کسی که سیاه پوست و یا زشت روی است، خود، در آن دخالتی نداشته، بلکه آفرینش دست خداست:
«هوالذی یصور کم فی الارحام کیف یشاء...» [آل عمران (3) /6]
«خداست که شما را در شکم ها هر طوری که بخواهد صورت گری می کند.»
پس اعتراض و عیب جوئی آن ها را در واقع اعتراض به خداوند متعال است.
کلمه «هجینه» یعنی عیب و زشتی، ولی بیش تر در عیب خاص به کار می رود، و آن در مورد فرزندی است که پدر او عرب ولی مادرش غیر عرب باشد. جاهلیت عرب چنان نژاد پرست بود که حتی اگر مادر کسی هم غیر عرب بود او را عرب به حساب نمی آورده و تحقیر و نکوهش می کرد.
امام علیه السلام به این فرهنگ منحط جاهلی اشاره کرده و فساد آن را بر ملا نموده است که این اخلاق و آداب پست اجتماعی ریشه در عقاید و افکار آن ها دارد و این فکر غلط و عقیده فاسد است که روابط اجتماعی جاهلی را ترسیم نموده و لذا این برخورد و روش در هر زمان و مکان محکوم است.
نکته مهم در این فراز که در ادامه تحقیر دیگران قرار دارد، انکار و نادیده انگاشتن نعمت های الهی است، در واقع سران استکبار به دوکجروی وگمراهی مبتلا هستند: یکی آن که با تحقیر بندگان خدا بر تدبیر ذات پروردگارخرده گرفته و آن را نکوهش می کنند، دو دیگر آن که نعمت هایی که خداوند بدان ها بخشیده را از خودشان می دانند و لذا بدان کبر می فروشند، و به بیان دیگر، همان ثروت و فرزند و امکانات مادی که در اختیار دارند و بدان می نازند نیز از خودشان نیست، بلکه از خداوند است، لذا یکی از معانی انکار خدا، انکار نعمتهای اوست و کوتاه سخن آنکه خداوند به آنها نعمت داده است و آن ها وظیفه دارند در برابر آن شاکر و به اطاعت و عبادت الهی مشغول باشند و نسبت به بندگان خداکبر و غرور نفروخته و ظلم و ستم روا ندارند. ولی آن ها از این حقیقت بزرگ غافل مانده و به انکار خدا و نعمت های او ادامه می دهند.
«مکابره لقضائه و مغالبه لالائه!»
نکته دیگر آن که مستکبران و خودبرتربینان در برنامه های خود به دو پندار باطل دیگر هم مبتلا بودند:
1- مقابله و عناد با قضای پروردگار
اوج نادانی و جهالت آن است که تصور شود می توان با قضای الهی و تنظیم و تدبیر او مقابله کرد و بر خلاف آن قدمی برداشت. ولی متکبران می پندارند که قدرت و ثروت ملک طلق آن هاست، می توانند نعمت ها را در اختیار خود داشته و اجازه ندهند به دیگری منتقل شود و حتی از نظر نژاد و قبیله خود را وابسته و مورد حمایت قطعی می بینند که می توانند حتی بر اراده خداوند فائق گردند.
در پاسخ به این پندار باطل به آیات قرآن کریم توجه کنید:
«... والله غالب علی امره ولکن اکثر الناس لایعلمون » [یوسف ( 12) /21]
«خداوند بر فرمانش غالب و پیروز است اما بیش تر مردم نمی دانند.»
آری وقتی خداوند بر امری اراده کند، و قضای الهی بدان تعلق گیرد آن امر بدون لحظه یی تأخیر تحقق یافته است:
«واذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون » [بقره( 2) / 117]
اعلام قاطع اراده و قضای پروردگار را چنین می خوانیم:
«ان الذین یحادون الله و رسوله اولئک فی الاذلین * کتب الله لاغلبن انا و رسلی ان الله قوی عزیز » [مجادله ( 58) / 20 و 21)
«آنان که با خدا و رسول او عناد و مخالفت کنند در میان مردم خوار و ذلیل ترین اند خداوند مقرر فرموده و حتمی ساخته است که البته من و پیامبرانم پیروز شویم که خدا بسیار قوی و مقتدر است.»
2- جنگ و ستیز با نعمت های الهی
مستکبران به جای اطاعت از پروردگار و شکر نعمت های او، کفران نعمت کرده و موجب زوال نعمت از خود می گرداند. پس آن ها در واقع با نعمت های الهی به جنگ و ستیز برخاستند و با دست خود نعمت ها را از خود دور کرده و از بین بردند.
سه دلیل بر اطاعت نکردن از سران استکبار
1- فانهم قواعد اساس العصبیه، پایه های بنیادین عصبیت؛
2- و دعائم ارکان الفتنه، ستون های اصلی فتنه
3- و سیوف اعتزاء الجاهلیه. شمشیر نسبت های جاهلیت.
نتیجه آن که سران مستکبر، سه نقش خطرناک خانمان برانداز را به عهده دارند:
- تخریب اندیشه ها و انحراف آن ها از مسیر عقل و اندیشه، یعنی توجه دادن به عصبیت های کور و امور واهی و ضد ارزشی که جز عقب ماندگی و انحطاط اثر دیگری ندارد.
- تخریب اندیشه و خارج کردن آن از مدار حق، موجب یک سلسله حرکت های نادرست اجتماعی سیاسی شده که از آن تعبیر به «فتنه» می شود که آتش آن، دین دنیای مردم را می سوزاند و تباه می کند.
- سرانجام حاکمیت دیکتاتور مآبانه فرهنگ جاهلی را به وجود آورده که پیوندها و آداب و رسوم ظالمانه و نابخردانه را بر نظام عقل و دین حاکم می گرداند. مثلاً در جنگ های جاهلیت وقتی به کسی حمله می شد فریاد برمی آورد «یا لخرجا یان وساه»، آن وقت آن قبیله ها می ریختند و از او دفاع کرده و با دشمن او درگیر می شدند بدون این که بدانند و بپرسند حق با کیست و ظالم کدام است. (1)
«فاتقوا الله و لاتکونوا لنعمه علیکم اضدادا، ولا لفضله عندکم حسادا ولا تطیعوا الادعیاء الذین شربتم بصفوکم کدرهم، و خلطتم بصحتکم مرضهم، و أدخلتم فی حقکم باطلهم.»
«پس از خدا پروا کنید و در برابر نعمت هایی که به شما عنایت فرموده ناسپاسی مکنید، و نسبت به احسان الهی که به شما ارزانی فرموده رشک نبرید و موجبات زوال آن را فراهم نسازید، و از نابکاران بی ریشه فرمانبرداری نکنید، همان هاکه آب پاک و زلال خود را وانهاده و گنداب تیره را نوشیده اند و بیماری آنان را با سلامت خویش درهم آمیخته اید، و باطل آن ها را به حق خود راه داده اید.»
این فراز نتیجه گیری فراز قبلی و اعلام دستورالعملی قاطع در ارتباط با سران استکبار است.
- رابطه تقوی و مسایل اجتماعی، سیاسی ؛
- اشاره به بزرگ ترین نعمت الهی و کفران آن؛
- چهره دیگری از سران استکبار.
گرچه تعبیرات امام (ع) حکایت از یک سلسله اصولی داردکه در هر زمان مورد استفاده و بهره برداری است، ولی در عین حال زمان هم از نظر دور نیست و مخاطبان هم پیام خود را در یافت می دارند.
طلحه و زبیر از مصادیق روشن سران استکبار در زمان امام علیه السلام بودند و متأسفانه گروه های زیادی فریب توطئه آن ها را خورده و امام بر حق را رها کرده و درگروه باطل قرار گرفتند.
امام علیه السلام برای آگاهی مردم و جلوگیری از فریب آنان مسأله تقوای الهی را مطرح کرده در ارتباط با مسایل سیاسی آن را محور قرار داده و ارتباط اساسی بین آنها را اعلام می دارد. یعنی شما که خود را مسلمان و به ظاهر پیرو دین الهی می دانید، بدانید که باید حق را بشناسید و محور حق، که امام عادل و بزرگ ترین نعمت پروردگار بر شماست را قدر شناسی و اطاعت کنید و بدانید که دین داری تنها نماز خواندن نیست، بلکه - دین داری - نماز در پشت سر امام عادل، و فرمانبری از دستورهای اوست، شما نباید ضد و مخالف آن نعمت بزرگ باشید و نباید نسبت به این عنایت و لطف خداوندی که نزد شما و امام شماست به خاطر حسادت سران استکبار حسادت کنید که این حسادت موجب اطاعت شما از رؤسا گروهک های مخالف حکومت علوی می گردد.
در این جا امام علیه السلام ویژگی های جدیدی را برای سران استکبار بیان می فرماید:
1- هنر استعمارگران استفاده از امکانات و سرمایه های ملت های استعمار زده و بهره وری از خود آنان است، در واقع مردم تحت استعمار، ثروت های خدادادی همچون طلا، نفت و الماس.... خود را می دهند و بنجل ها و عروسک ها و سایر اجناس بی ارزش و حتی مضر آن ها را تحویل می گیرند، یعنی که کارخانه های آن ها را از ورشکستگی نجات می دهند. یعنی منابع و کان های استراتژیک و اساسی خود را می دهند و محصولات کارخانه های پول ساز آن ها را مصرف می کنند.
دیگر آن که آن ها داروهای خود را روی شما آزمایش می کنند و شما را به جای موش های آزمایشگاهی به کار می گیرند تا نتیجه آزمایش ها را به نفع خود بردارند. (و خلطتم بصحتکم مرضهم)
و از همه بدتر آن که آن ها را که باطل و ظلم محض اند، در حق خودتان سهیم و شریک می کنید. یعنی مغزها و استعدادهای خود را در خدمت آنان قرار می دهید تا از آن ها به نفع خود استفاده کرده و به نام خود ثبت می کنید. همان گونه که امروز بیست درصد دانشمندان امریکا از هندوستان هستند.
پی نوشت ها :
1- ان تخزاء : الاتصال فی الدعونی اذا کانت حرب، فکل من ادعی فی استعاره انا فلان بن فلان فقدا فتخری الیه [کتاب العین 2/1194]
منبع: نشریه النهج شماره 21 و