تاریخ نگارش : بیست و ششم آذر 1390
گرایش به ازدواج در قرآن
لیلا حسین زاده
آیة الله محمدتقی مصباح یزدی
یکی از ابعاد روح انسان، لذت‏جویی و سعادت طلبی است یعنی هر انسانی بالفطره طالب خوشی و راحتی و التذاذ است و التذاذ انسان از راه‏های مختلفی حاصل می‏شود، این کثرت مجاری لذت، مربوط به جهازات مختلف بدن و قوای مختلف روح است. هرچه از مقام بساطت نفس به طرف مقام کثرت و تفصیل بیاییم دارای قوا و شؤون مختلفی می‏شود از جمله وسایل یا مجاری و راه‏های التذاذ مربوط به علاقه به همسر و غریزه جنسی است وجود این میل‏ها و کشش‏های درونی لازمه ساختمان روح انسان است و خود به خود نه ارزش اخلاقی مثبت دارد نه منفی. از نظر اخلاقی، وجود این میل‏ها و کشش‏ها نه خوب است و نه بد، بله از نظر فلسفی خیر است ولی آن خیر به اصطلاح دیگری است غیر از آنچه در اخلاق مطرح می‏شود. پس مدعای ما یکی این است که این میل فطری خود به خود دارای ارزش مثبت و منفی نیست.
دومین مدعا این است که کیفیت، کمیت و نیز جهت اعمال این میل است که متعلق ارزش‏های اخلاقی قرار می‏گیرد؛ یعنی چگونه به چه مقدار و با چه نیتی، انسان این میل را ارضا کند؟ آنهاست که موضوع اخلاق قرار می‏گیرد.
کسانی که فکر می‏کنند ازدواج خود به خود یک عمل بد و پلید شیطانی و دارای ارزش منفی است چنین فکری از نظر قرآن مطرود است. چیزی که به اقتضای حکمت الهی در آفرینش انسان لحاظ شده و تدبیر الهی اقتضا کرده که تکثیر افراد انسان به این وسیله تحقق پیدا کند نمی‏تواند خود به خود دارای ارزش منفی باشد.

کلید واژه : ازدواج
ازدواج در قرآن
در قرآن کریم آیاتی داریم که دلالت می‏کند بر این که میل جنسی در متن انسان ملحوظ است، البته این مطلب احتیاج به تعبد ندارد. هر کس که تأملی در کیفیت آفرینش انسان کند متوجه می‏شود که وجود افراد این نوع، از راه توالد و تناسل است و ناچار می‏بایست در متن آفرینش انسان این جهت رعایت شده باشد؛ یعنی انسان طوری آفریده شده باشد که در اثر آمیزش با همسر، نسلش باقی بماند و در این عالم ادامه پیدا کند. قرآن کریم هم روی این مطلب تکیه می‏فرماید و چندین آیه داریم که همسر انسان از جنس خود انسان قرار داده شده و این یک تدبیر تکوینی الهی برای بقای نوع انسانی است. شاید از همه این آیات روشن‏تر آیه اول سوره نساء باشد: «یا ایّها النّاس اتّقوا ربّکم الّذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً کثیرا و نساءً».
جمله «بث منهما رجالاً کثیرا و نساءً» به خوبی دلالت دارد بر این که تکثیر افراد انسان بر اثر رابطه دو همسر است و این در متن خلقت، ملحوظ است. آیات دیگری هم به همین مضمون هست از جمله
آیه189 سوره اعراف، آیه 6 سوره زمر، آیه72 سوره نحل، آیه21 سوره روم، آیه11 سوره شوری، مضمون این آیات هم تقریبا مشابه همین آیه‏ای است که گفته شد، منتها در این جا (در آیه سوره نساء) صحیح‏تر و روشن‏تر بیان شده است. بنابر این کسانی که فکر می‏کنند ازدواج خود به خود یک عمل بد و پلید شیطانی و دارای ارزش منفی است چنین فکری از نظر قرآن مطرود است. چیزی که به اقتضای حکمت الهی در آفرینش انسان لحاظ شده و تدبیر الهی اقتضا کرده که تکثیر افراد انسان به این وسیله تحقق پیدا کند نمی‏تواند خود به خود دارای ارزش منفی باشد این در واقع یک نوع تناقضی است بین تکوین و تشریع و بین نظام هستی و نظام اخلاقی! نظام اخلاقی هیچ تنافی با نظام تکوینی ندارد بلکه مکمل آن است. پس با توجه به این آیات این فرضیه ابطال می‏شود که ازدواج و به دنبال آن، آمیزش زن و مرد فی حدّ نفسه یک عمل زشت و پلیدی است .

ارزش‏های مثبت و منفی در میل جنسی
اما ارزش‏ها (مثبت یا منفی) از کجا پیدا می‏شود؟ از آیات شریفه قرآن استفاده می‏شود که این دو جنس مخالف برای یکدیگر و مکمل همدیگر آفریده شده‏اند و آنچه مقتضای فطرت انسان است گرایش هر یک از این دو جنس به جنس مخالفش می‏باشد. بنابراین گرایش به هم جنس خلاف فطرت و نظام آفرینش است.
پس اگر کسانی در مقام ارضای غریزه جنسی از این مسیر طبیعی و تکوینی منحرف بشوند و به جای آنچه در اصل خلقت برای تأمین این غریزه ملحوظ شده راه دیگری را در پیش بگیرند این مسلما دارای ارزش منفی خواهد بود.
این مطلب به خصوص درباره داستان قوم لوط در قرآن کریم در چند مورد تأکید شده است که آنان از مسیر طبیعی و فطری خود منحرف شده بودند و به واسطه همین امر مورد مذمت و عذاب قرار گرفتند. آیه‏ای که از این جهت روشن‏تر از سایر آیات است آیه166 سوره شعراء است که می‏فرماید: «وتذرون ما خلق لکم ربکم من أزواجکم» همسرانی را که خدا برای شما قرار داده رها می‏کنید و به راهی که خدا قرار نداده است می‏روید؟ یعنی راهی که خلاف فطرت و خلاف طبیعت شماست.
این نکته به خصوص از این جهت برای ما مفید است که غیر از این راه (خلق لکم ربکم) نیست. آنچه را که خدا قرار داده است و آفرینش الهی اقتضا می‏کند گرایش هر یک از این دو جنس به جنس مخالفش می‏باشد اگر زن با زن و یا مرد با مرد بخواهد ارضای غریزه جنسی کند یک راه انحرافی است. این مطلب در دو آیه دیگر هم هست: یکی آیه 81 سوره اعراف و دیگری آیه55 سوره نمل.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگر کسانی در مقام ارضای غریزه جنسی از مسیر طبیعی و تکوینی منحرف بشوند و به جای آنچه در اصل خلقت برای تأمین این غریزه ملحوظ شده راه دیگری را در پیش بگیرند این مسلما دارای ارزش منفی خواهد بود.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
پس اولین چیزی که باید در مقام ارضای غریزه، مراعات بشود همان مقتضای فطرت و خلقت الهی است ولی مطلب به این جا ختم نمی‏شود؛ یعنی از این جا یک نوع ارزش منفی شناخته می‏شود یعنی انحراف از خلقت فطری و هم جنس‏گرایی. علاوه بر این یک نکته دیگری هم باید رعایت بشود که اگر رعایت نشود باز ارزش منفی ایجاد می‏کند و آن، تزاحم مصالح انسان است، آنچه موجب ارزش‏های منفی در ارضای خواسته‏های فطری می‏شود تزاحماتی است که بین
خواسته‏ها حاصل می‏شود و کسر و انکسار این خواسته‏ها است که حد و مرزی برای هر یک از اینها تعیین می‏کند.
منتها گاهی ما هم می‏توانیم آن فرمول را درست کشف کنیم و مرز دقیق هر کدام از آنها را بشناسیم و گاهی هست که نمی‏توانیم دقیقا مواردش را تعیین کنیم به خاطر این که احاطه‏ای بر موارد تزاحم و تأثیرات سوء یا نامطلوبی که می‏تواند داشته باشد نداریم این جاست که وحی تعیین می‏فرماید، ولی به هر حال سرّ مطلب، همان تزاحمات است.
در این جا مصالح اجتماعی انسان لحاظ می‏شود که باید انسان زندگی‏اش به صورت خانواده‏ای تشکیل بشود و مرد و زن باید با یکدیگر رابطه خاصی داشته باشند همسر باید اختصاصی باشد و مصالح زیادی بر این مترتب می‏شود، از جمله آن که نسل باید به این طریق حفظ بشود. سپس مسائل اجتماعی و حقوقی مطرح می‏شود، مانند مسائل ارث و مسؤولیت‏هایی که پدر و مادر نسبت به فرزند دارند یا هر یک از دو همسر نسبت به یکدیگر دارند، اینها می‏بایست دقیقا رعایت بشود.
قالب کلی این محدودیت عبارت است از ازدواج قانونی و شرعی، و باید این رابطه در این چهارچوب محدود بشود تا با دیگر مصالح انسان اصطکاک پیدا نکند. اما شرایط ازدواج شرعی مثل سن و شرایط را قانون الهی تعیین می‏کند، زیرا ما
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
طبق اصول کلی که از قرآن کریم استفاده کردیم ارزش مثبت در فعل اخلاقی تابع انگیزه‏هایی است که انسان را وادار به انجام دادن آن می‏کند. این انگیزه‏ها هر قدر ارتباط بیشتری با خدا داشته باشد مطلوب‏تر و دارای ارزش بالاتری خواهد بود و بر عکس هر قدر بیشتر به طرف نفس و هوای نفسانی میل بکند ارزش کمتری خواهد داشت.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
فرمول‏های دقیقش را نمی‏توانیم بفهمیم. ولی اجمالاً آن جا که ارضای این میل طبیعی با مصالح اجتماعی انسان اصطکاک پیدا کند باید در چهار چوبه‏ای که با آن مصالح منافات نداشته باشد محدود شود، اسم آن چهارچوبه، ازدواج قانونی است. اگر از این مرز تجاوز کرد ارزش منفی پیدا می‏کند و اتفاقا تعبیر قرآن هم در این جا همین تعبیر تجاوز است، می‏فرماید: «فمن ابتغی وراء ذلک فاولئک هم العادون». کسانی که مرز ازدواج قانونی و آمیزش مشروع را رعایت نکنند تجاوزگرند.
گاهی ممکن است که یک ارزش‏های منفی عَرَضی هم پیدا بشود چه در اصل ازدواج و چه در کیفیت بهره‏برداری و تمتّع و روابط زناشویی و برای اطلاع از تفصیل این موارد باید به کتاب‏های فقهی مراجعه کرد.
پس برای این که اعمال این غریزه، ارزش منفی نداشته باشد باید در واقع سه نوع محدودیت را رعایت کرد: یکی محدودیتی که خود فطرت نشان می‏دهد و آن این است که این رابطه باید با جنس مخالف باشد. دوم محدودیتی که در مصالح اجتماعی به طور کلی برای همه افراد در همه شرایط اقتضا می‏کند و آن چیزهایی است که در قوانین زناشویی و نکاح در شرع مقدس تعیین شده است. اگر این سه دسته از حدود و مقررات رعایت شد ازدواج و اشباع غریزه جنسی ارزش منفی نخواهد داشت: «فانهم غیر ملومین» چنین کسانی مورد ملامت قرار نمی‏گیرند. این تعبیر در دو آیه شریفه آمده است: آیه 5و 6 سوره مؤمنون «والّذین هم لفروجهم حافظون * الاّ علی ازواجهم أو ما ملکت ایمانهم فانّهم غیر ملومین» یکی هم آیه 29 و 30 سوره معارج، که عینا همین عبارت تکرار شده است.
از آیات دیگری هم فی الجمله استفاده می‏شود که نکاح و ازدواج، ممنوعیتی ندارد و ارزش اخلاقی منفی ندارد. مثل آیه سوم سوره نساء: «فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع» نیز از موارد دیگری در قرآن کریم که احکام نکاح و طلاق به مناسبت‏های مختلفی ذکر شده به دست می‏آید که از نظر شرع مقدس اصل ازدواج هیچ نوع ممنوعیت و مرجوحیتی ندارد.
و اما ارزش مثبت: می‏دانید که طبق اصول کلی که از قرآن کریم استفاده کردیم ارزش مثبت در فعل اخلاقی تابع انگیزه‏هایی است که انسان را وادار به انجام دادن آن می‏کند. این انگیزه‏ها هر قدر ارتباط بیشتری با خدا داشته باشد مطلوب‏تر و دارای ارزش بالاتری خواهد بود و بر عکس هر قدر بیشتر به طرف نفس و هوای نفسانی میل بکند ارزش کمتری خواهد داشت. اگر کسی بیندیشد که حکمت الهی اقتضا کرده که بقای نوع انسان به وسیله ازدواج باشد و همین اندیشه موجب اختیار همسر شود مسلما دارای ارزش مثبت خواهد بود، زیرا اراده خود را تابع اراده خدا کرده است و چون خدا خواسته او هم اقدام می‏کند.
البته قصد اطاعت و تبعیت از اراده الهی مراتب زیادی دارد و تابع این است که انگیزه اصلی و نیت شخصی چه اندازه خالص باشد: آیا صرف «ابتغاء رضوان الله» انگیزه اوست یا اجر و ثواب اخروی هم ملحوظ است یا اساسا انگیزه‏اش اجر و ثواب اخروی است. و می‏رسد به آن جایی که انگیزه انسان خوف از عقاب باشد و ترس از آلوده شدن به گناه او را وادار کند که ازدواج قانونی انجام بدهد. البته در غالب افراد، چنان نیست که تبعیت از اراده الهی انگیزه منحصر به فرد باشد به گونه‏ای که به هیچ وجه التذاذات خودشان را در نظر نداشته باشند ولی همین که حدود قانونی را رعایت و خودشان را در این چهارچوبه محدود می‏کنند و از این مرز فراتر نمی‏روند. این محدود کردن، یک انگیزه الهی می‏خواهد، اما پایه ارزش، بستگی به کیفیت خلوص نیت دارد.
اگر کسی بتواند نیت خود را خالص کند به گونه‏ای که تنها انگیزه‏اش کسب رضای الهی باشد و لذت‏های دنیوی برایش مطرح نباشد مرتبه بسیار عالیی از ارزش اخلاقی را خواهد داشت و این مرتبه، مخصوص اولیای خدا و کسانی است که به مراتب عالی معرفت و توحید رسیده باشند. اما معمولاً مؤمنین متوسط این طور نیستند.
اگر رعایت حدود الهی به خاطر رسیدن به ثواب باشد باز ارزش نسبتا بالایی از ارزش‏های اخلاقی دارد و حداقل آن این است که به خاطر خوف از عقاب و ترس از مبتلا شدن به معصیت باشد، معصیتی که به دنبالش عقاب الهی خواهد بود چه در اصل ازدواج باشد و چه در شؤون و مراتب تمتعات، در تمتعات هم اگر این انگیزه وجود داشته باشد که برای تحفظ از گناه باشد دارای ارزش مثبت خواهد بود ولی اگر انگیزه انسان صرف التذاذ باشد ارزش مثبت ندارد ولی ارزش منفی هم نخواهد داشت مگر به حسب مراتب بالاتر، کسانی که در مراتب بالایی از معرفت و توحید هستند توجه به لذایذ مشخصی برای آنها کسر شأن است و مرتبه‏شان را پایین می‏آورد ولی از نظر قانونی و آنچه برای عموم مردم مطرح می‏شود اگر رعایت احکام الهی بشود ارزش منفی نخواهد داشت.
اما اگر انسان بتواند تمایلات خود را کنترل کند به طوری که ارضای آنها با انگیزه صحیحی انجام بگیرد آن وقت هر لحظه‏اش عبادت می‏شود مانند این که به خاطر تحفظ از معصیت باشد یا به انگیزه رسیدن به ثواب‏های الهی. اما کسانی که مراتب عالی معرفت دارند، فقط به خاطر رضای الهی انجام می‏دهند بدون این که لذت خودشان انگیزه این کارها باشد.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگر کسی بتواند نیت خود را خالص کند به گونه‏ای که تنها انگیزه‏اش کسب رضای الهی باشد و لذت‏های دنیوی برایش مطرح نباشد مرتبه بسیار عالیی از ارزش اخلاقی را خواهد داشت و این مرتبه، مخصوص اولیای خدا و کسانی است که به مراتب عالی معرفت و توحید رسیده باشند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از طرفی در بعضی از آیات به تعبیراتی برمی‏خوریم که کمابیش از آنها استشعار مذمومیت می‏شود؛ مثلاً در آیه 14 سوره آل عمران می‏فرماید: «زیّن للناس حبّ الشّهوات من النّساء والبنین والقناطیر المقنطرة من الذّهب والفضّة والخیل المسوّمة و الانعام و الحرث ذلک متاع الحیوة الدّنیا و الله عنده حسن المآب» این تعبیر «زیّن للناس حبّ الشّهوات» تعبیر مدح آمیزی نیست بلکه شاید بتوان گفت که این لسان، نکوهش خفیفی را در بردارد، و در بعضی از آیات هست که از همسران شما کسانی هستند که دشمن شما هستند: «ان من أزواجکم و أولادکم عدوا لکم».
البته با دقت در این آیات روشن می‏شود که اینها هیچ منافاتی با آن مسائلی که گفته شد ندارند. اما تعبیر «زیّن للناس حبّ الشّهوات» در مقام بیان شؤون زندگی دنیا و التذاذاتی است که در این عالم موجب توجه مردم به زینت‏های دنیا می‏شود، تا التذاذات دنیا را با آخرت مقایسه بفرماید و لذا در آیه بعد می‏فرماید: «قل ءانبئکم بخیر من ذلکم...» در دنیا شما این‏گونه خوشی‏ها را دارید ولی آیا می‏خواهید شما را راهنمایی کنم به چیزی که بهتر از اینهاست؟
آن گاه می‏فرماید: کسانی که ایمان و تقوا داشته باشند در آخرت مقامات ارجمند و سعادت ابدی و حسن مآب دارند: «والله عنده حسن المآب» پس این آیه در مقام این نیست که بفرماید مطلقا ارضای شهوات یا نزدیک شدن با همسران چیز نامطلوبی است بلکه از آن جهت که این میل مطلق و نامحدود مرز ناشناس در انسان وجود دارد می‏تواند دام بزرگی برای شیطان باشد: انسان را به گناه بکشاند و آخرت را از یاد او ببرد این زمینه وجود دارد و این چیزها دامی است که شیطان برای انسان می‏گستراند و از این راه‏هاست که انسان را گول می‏زند ولی نه این که مطلق اینها نامطلوب است و هیچ مجرای صحیحی هم ندارد، در مقام بیان چنین مطلبی نیست.
و اما آن آیه‏ای که می‏فرماید بعضی از همسران شما دشمنان شما هستند یا نباید علاقه شما به همسرانتان یا چیزهای دیگر بیش از محبت به خدا باشد ناظر به مورد تعارض است. در آیه 24 سوره توبه می‏فرماید: «قل ان کان آباؤکم و ابناؤکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساکن ترضونها احبّ الیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربّصوا حتّی یأتی الله بأمره» در این آیه از کسانی یاد می‏کند که روابط عاطفی‏شان با همسران و فرزندان و پدران و افراد خانواده و فامیل و دلبستگی به متعلقات زندگی دنیا چنان مستحکم می‏گردد که مصالح دیگر تحت الشعاع واقع می‏شود یعنی این محبت‏ها بر محبت خدا غالب می‏شود و ایشان را از انجام وظایف واجب باز می‏دارد. این همان تزاحمی است که گفتیم ملاک ارزش منفی می‏شود. درست است که این عاطفه یک امر طبیعی است و مثلاً عاطفه بین زن و شوهر نعمتی است که خدای متعال در آیه21 سوره روم به آن اشاره می‏فرماید: «و جعل بینکم مودّة و رحمة» ولی نباید از مرز خود تجاوز کند به طوری که مسائل دیگر را تحت الشعاع قرار * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگر کسی بیندیشد که حکمت الهی اقتضا کرده که بقای نوع انسان به وسیله ازدواج باشد و همین اندیشه موجب اختیار همسر شود مسلما دارای ارزش مثبت خواهد بود، زیرا اراده خود را تابع اراده خدا کرده است و چون خدا خواسته او هم اقدام می‏کند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بدهد. بالاترین رابطه عاطفی باید بین انسان و خدا باشد و محبت خدا باید بر همه‏چیز غالب باشد. کسانی که به مقام توحید رسیده‏اند و تنها محبت خدا در دلشان هست و همه محبت‏های دیگر فرعی و شعاعی از محبت خداست افراد خاصی هستند که خدا دلهایشان را برای خودش خالص کرده است افراد متوسط و مؤمنین متعارف باید طوری باشند که محبت‏های دیگر بر محبت خدا غالب نشود.
و اما آیه «انّ من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم فاحذروهم» ناظر به همسران و فرزندانی است که آن ایمان لازم را ندارند، و آن وقت که شما می‏خواهید به انجام وظایف بپردازید، در جهاد شرکت کنید، جانبازی کنید یا اموالتان را در راه خدا صرف کنید مزاحمتان می‏شوند. در چنین حالات و شرایطی است که آنها حکم دشمن شما را خواهند داشت. زیرا شما را از راه خیر و کمال باز می‏دارند. این جاست که باید حواستان را جمع کنید «فاحذروهم» و طوری نباشد که دلبستگی شما به آنان مانع از انجام وظایف واجبتان بشود.
یکی از بهترین مظاهر تعارض و غلبه و یکی از این محبت‏ها جهاد است در این جا معلوم می‏شود که چه کسی دلبستگی بیشتری دارد. آن جایی که جهاد واجبی باشد آیا دلبستگی به زن و فرزند مانع از شرکت در آن می‏شود یا نه؟ اگر شد معلوم می‏شود که آن عاطفه غلبه دارد و دلبستگی به آنها بیشتر است و این خطرناک است: «فتربّصوا حتی یأتی الله بأمره» منتظر امر خدا باشید، زیرا شما در موقع خطرناکی قرار گرفته‏اید!
بنابراین این گونه آیات هم دلالت ندارند بر این که اصل ازدواج یا ارضای غریزه جنسی یا همسر گرفتن امر نامطلوبی است و ارزش منفی دارد، این نکوهش‏ها مربوط به حالات عارضی است و به واسطه غلبه بر محبت خدا و رسول و انجام وظایف است اگر چنین چیزی نباشد آن جا هم نامطلوب نخواهد بود.
آیات زیادی هست تحت عناوین مختلفی که به این بحث مربوط می‏شود از جمله آیاتی است که عنوان «نکاح» یا عنوان «احصان» (محصنات و محصنین) را مطرح کرده است در مقابل عنوان زنا، فحشاء، فاحشه، سفاح و اتخاذ اخدان (دوست‏گیری).
«خدن» اصطلاحا دوستی است که غیر از همسر قانونی باشد. امروز هم چنین تعبیرهایی در زبان‏های اروپایی در مورد روابط نامشروعی که بین مرد و زنی برقرار می‏شود و برای مدتی طولانی ادامه می‏یابد هست در جاهلیت هم چنین چیزی مرسوم بوده که کسانی غیر از همسرشان با زن دیگری روابط جنسی داشته باشند چنان که امروز در کشورهای غربی وجود دارد. قرآن کریم به خصوص روی این موضوع تکیه می‏کند و در آیه 25 سوره نساء درباره زن‏ها می‏فرماید: «محصنات غیر مسافحات و لامتخذات اخدان» و در آیه 5 سوره مائده درباره مردها می‏فرماید: «محصنین غیر مسافحین و لامتخذی اخدان».
وقتی دقت می‏کنیم همه اینها به یکی از آن سه جهتی که عرض کردم برمی‏گردد: یا رابطه با جنس موافق که خلاف فطرت است، یا بر خلاف مصالح اجتماعی است که با یک قراردادهای اجتماعی تضمین می‏شود و قانون حدود آن را تعیین می‏کند از جمله این که زن از محارم و خویشان نزدیک مانند خواهر و عمه و خاله نباشد، مادرزن و خواهر زن نباشد و سوم آن که کیفیت تمتع بر طبق مقررات شرعی و در جهت مطلوب باشد. همه آنچه مذمت شده در این زمینه به یکی از این سه نوع حدودی که باید رعایت بشود برمی‏گردد، اگر اینها رعایت نشد نه تنها مذمتی ندارد بلکه برعکس مورد مدح و تشویق است: «وانحکوا الایامی منکم و الصالحین من عبادکم و امائکم» به خاطر این که باید این نیاز فطری به گونه‏ای که موافق مصالح فردی و اجتماعی باشد تأمین گردد تا اغراض تکوینی الهی حاصل بشود و نسل بشر ادامه یابد.
تا این جا ما این میل را از نظر قرآن بررسی کردیم و دانستیم که میل پلیدی نیست آن طوری که بعضی از ادیان یا بعضی از نحله‏ها چنین تلقی می‏کنند که اصلاً زن شیطان است یا روابط جنسی اساسا یک کار پلیدی است. اینها در اسلام مطرح نیست ما هیچ جا نداریم که آمیزش با زن فی حد نفسه یک چیز پلید و نامطلوبی است اما هر چیزی حدودی دارد که باید آن حدود رعایت بشود.

میل جنسی در آخرت
در این جا ممکن است تصور بشود که این میل جنسی مخصوص این عالم دنیاست، و وجود آن فقط به خاطر این است که مصالح این عالم تأمین بشود یعنی بقای نوع انسان در گرو آن است. اگر این میل وجود نداشته باشد کسی داعی بر ازدواج ندارد و نسل بشر منقرض می‏شود این یک تدبیر الهی است که این میل را در وجود انسان قرار داده تا مصالح تکوینی تأمین بشود. و چون در عالم آخرت توالد و تناسل نیست ممکن است کسی فکر کند در آن جا دیگر این میل وجود نخواهد داشت. ولی آیات زیادی داریم که دست کم ظاهر آنها ـ اگر نگوییم صریح آنها ـ این است که این میل در آن جا هم وجود دارد. البته می‏دانیم که زندگی این دنیا و زندگی آخرت و نظام این دو جهان بسیار با هم تفاوت دارد، نمی‏توان گفت که دقیقا آنچه در دنیا هست در آخرت هم وجود دارد و آنچه در آخرت هست عینا همان چیزی است که در دنیاست. یک نوع شباهت‏هایی بین اینهاست و مفاهیم عامش بر هم منطبق می‏شود، اما دقایق و خصوصیاتش را نمی‏توان گفت که حتما عین هم هست، ولی تعبیراتی که به کار می‏رود تعبیراتی است که به حسب مفاهیم عامش دو مصداق می‏تواند داشته باشد: یک مصداق دنیوی و یک مصداق اخروی، چنان که در خوردن و آشامیدن هم همین طور است. اکل و شرب در دنیا هست در آخرت هم هست، در بهشت هست در جهنم هم هست، ولی آیا عینا همین اکل و شربی است که ما در این جا داریم یا گونه دیگری است که فعلاً عقل ما نمی‏رسد؟ آن را خدا می‏داند. ولی به هر حال طوری است که مفهوم اکل و شرب به هر دو صادق است * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کسانی که در مراتب بالایی از معرفت و توحید هستند توجه به لذایذ مشخصی برای آنها کسر شأن است و مرتبه‏شان را پایین می‏آورد ولی از نظر قانونی و آنچه برای عموم مردم مطرح می‏شود اگر رعایت احکام الهی بشود ارزش منفی نخواهد داشت.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عین همین مطلب در مورد ازدواج و میل جنسی هم هست. تعبیراتی در قرآن کریم داریم که مؤمنین را به «ازواج مطهّره» بشارت می‏دهد، پس معلوم می‏شود که در آن عالم هم التذاذ از همسر وجود دارد. در این زمینه تعبیرات تقریبا به سه دسته تقسیم می‏شود:
یک دسته تعبیراتی است که به طور کلی می‏فرماید: «مؤمنین همسران پاکیزه‏ای در بهشت خواهند داشت» اما به دست نمی‏آید که آیا همین همسران دنیویشان هستند یا کسانی از همین قبیل یعنی انسان‏هایی هستند که در بهشت همسر مؤمنین هستند یا مردهای مؤمنی هستند که همسر زنان مؤمنه هستند، یا این که منظور همسران دیگری است. عنوان «أزواج مطهرة» در سه آیه آمده است: آیه25 سوره بقره، آیه15 سوره آل عمران و آیه 57 سوره نساء.
در بعضی از آیات هست که راجع به همسران همین عالم صحبت می‏فرماید که در بهشت با همسرانشان هستند تا آن جا که بنده برخورد کردم چهار آیه به این مطلب دلالت می‏کند: یکی آیه 23 سوره رعد: «جنّات عدن یدخلونها و من صلح من آبائهم و أزواجهم» همسران صالح هم با همسرانشان در بهشت خواهند بود. نظیر این تعبیر «و من صلح من ابائهم و ازواجهم و ذریاتهم» در آیه 8 سوره غافر هم آمده است.
دیگری هم آیه 56 سوره یس است: «هم و أزواجهم فی ضلال علی الارائک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
پس یکی از نویدهایی که قرآن به مردان و زنان مؤمن و صالح می‏دهد این است که در بهشت هم با همسرانشان خواهند بود.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
متکئون» مؤمنین با همسرانشان در بهشت بر روی تخت‏ها تکیه می‏کنند. و چهارمی هم آیه 70 سوره زخرف: «ادخلوا الجنّة انتم و ازواجکم».
پس یکی از نویدهایی که قرآن به مردان و زنان مؤمن و صالح می‏دهد این است که در بهشت هم با همسرانشان خواهند بود.
و بالأخره از آیات دیگری استفاده می‏شود که منحصر به این همسران دنیوی نیستند بلکه از مخلوقات الهی در بهشت هستند که برای مؤمنین آفریده می‏شود، در این زمینه هم حدود ده آیه داریم: یکی آیه 48 ـ 49 سوره صافات: «و عندهم قاصرات الطرف کانهنّ بیض مکنون»، آیه 52 سوره ص: «و عندهم قاصرات الطرف اتراب»، آیه 54 سوره دخان «کذلک و زوّجناهم بحور عین»، آیه 20 سوره طور: «و زوّجناهم بحور عین» و آیا ت56 تا 58 و 70 تا 74 سوره الرحمن. در دو مورد «فیهن قاصرات الطرف...» و «فیهن خیرات حسان...»، آیه22 سوره واقعه: «و حور عین کامثال اللؤلؤ المکنون». و آیه 34 تا 38 از همین سوره: «عربا اترابا لاصحاب الیمین»، آیه 33 از سوره نبا: «و کواعب اترابا». البته در بعضی از این آیات احتمال دارد که شامل همسران دنیا هم بشود.
به هر حال مجموعا استفاده می‏شود که التذاذ اهل بهشت هم از همسران مؤمنشان هست و هم از حورالعین. پس این میل در آن جا هم وجود دارد و اختصاص به این عالم ندارد. پس می‏توان گفت که یک میل ثابت انسانی و یکی از ابعاد وجود انسان است، منتها در دنیا به خاطر تأمین مصالح و بقای نسل است چنان که خوردنی‏ها و آشامیدنی‏ها در دنیا برای حفظ وجود انسان و بقای او در این عالم است ولی در آن عالم، اصل التذاذش مطلوب است دیگر برای رشد بدن یا بقای نسل نیست.
است، و چنین خصلتی وقتی به دست می‏آید که انسان در برابر نفس سرکش ایستادگی کند، تا آن را به مرحله «نفس مطمئنّه» برساند، امیرمؤمنان علی(ع) در شمارش خصال پرهیزکاران، گفتاری دارد، از جمله می‏فرماید: «اِنْ اِسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فی ما تَکْرَهُ لَمْ یُؤتِها سُؤلَها فی ما تُحِبُّ؛ هرگاه نفس او در انجام وظایفی که خوش ندارد، سرکشی کند (و به راه گناه برود) او هم از آن چه نفس دوست دارد، محرومش می‏سازد.»1
و از این طریق نفس سرکش را مجازات می‏کند، و نیز فرمود: «إذا صَعُبَتْ عَلَیک نَفْسُکَ فَاصْعَبْ لَها تَذِلُّ لَکَ؛ هنگامی که نفس تو سخت گیرد (و در برابر اطاعت فرمان حق، به آسانی تسلیم نگردد) تو هم بر او سخت بگیر (و خواسته‏هایش را بر او دریغ دار) تا در برابر تو تسلیم گردد.»2

پاورقیها:

--------------------------------------------------------------------------------
1 ) شیخ صدوق، کمال الدین، طبق نقل علامه مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص125.
2 ) همان، ص128.
3 ) شیخ صدوق، خصال، طبق نقل علامه مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص123.
4 )مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص125.
5 ) همان، ص146.
6 ) محدث نعمانی، غیبة النّعمانی، ص172.
7 ) همان، مطابق نقل علامه مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص358.
8 ) همان.
9 ) مجلسی، بحارالانوار، ج88، ص18.
10 ) همان، ج52، ص123، 128.
11 ) محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج1، ص197.
12 ) محقّق قزوینی، الامام المهدی من المهد الی الظّهور، ص515.
13 ) محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج2، ص74.
14 ) همان، ص169.
15 ) شیخ حرّ عاملی، اثباة الهداة، ج7، ص24.
16 ) سید ابوالقاسم دهکردی، نورالابصار فی فضیلة الانتظار، ص67.
17 ) نهج البلاغه، خطبه 193 (خطبه متّقین).
18 ) علامه آمِدی، غرر الحکم، طبق نقل میزان الحکمة، (چاپ جدید) ج4، ص3323.