دریافت نسخه PDF مقاله - 57KB
تاریخ نگارش : پانزدهم مهر 1390
پژوهشی پیرامون حدیث ؛الحیاء علی وجهین
سمیه قانع پور
روایت «الحیاءُ علی وجهین» به معرفی دو شاخه اصلی حیاء می پردازد. که نوع اول آن ممدوح و مورد تأئید ائمه اطهار است و اثر باز دارندگی فایده بخشی خواهد داشت .معنای لغوی حیاء ناظر به همین حیاء ممدوح است و اهل سنت هم قائل به معنای حیاء در این قسم اند. این قسم از حیاء، جزء جدائی ناپذیر اسلام و ایمان است. اما نوع دوم که ما آن را حیاء مذموم شمرده ایم عامل نقص و ضعف شخصیت فرد است و این همان است که گاهی به شکل خجالت از امور پسندیده بروز می کند. در روایات این قسم، حیاء حمق معرفی شده و عامل آن را جهل دانسته اند. نویسنده با جستجویی در روایات دریافت که بسیاری از روایات موضوع حیاء، به معرفی مصادیق این دو شاخه اصلی پرداخته اند ودر تعدادی هم به اثرات وجود حیاء و پیامدهای حذف آن از شخصیت افراد پرداخته شده است.
کلید واژه : : اثرات، حدیث ، حیاء ، مذموم ، ممدوح




مقدمه:
حیاء از صفات اخلاقی است که هم در آموزه های دینی و هم در علوم اجتماعی مثل علم روانشناسی توجه ویژه ای به آن عطوف است. از جمله پیامبر اکرم (ص) در حدیثی می فرمایند: « الْحَیَاءُ عَلَى وَجْهَیْنِ فَمِنْهُ الضَّعْفُ وَ مِنْهُ قُوَّةٌ وَ إِسْلَامٌ وَ إِیمَانٌ » ؛ حیاء بر دو گونه است : یک قسم آن ضعف و زبونی و قسم دیگرش قوت و اسلام و ایمان است .
در این نوشتار تلاش شده که دیدگاه ائمه و بزرگان پیرامون وجوه این ویژگی بررسی شود تا روشن گردد که آیا این صفت تنها به عنوان یک صفت پسندیده مد نظر است که بودنش بر ویژگی های نیکوی افراد می افزاید؟ یا اینکه از ویژگی های ضروری در اخلاق انسان ها است که نبودنش ضربه ای مهلک به شخصیت و تکامل فرد وارد می کند؟ روایت پیامبر اکرم (ص) را با رویکرد توجه به دیگر روایات ، به خصوص کلام وصی و جانشین برحق ایشان، امیرالمومنین (ع) بررسی کرده و در این باره نظری به جمع آوری آراء دانشمندان غربی و صاحب نظران علم روانشناسی نبوده است. تنها در اندکی از موارد در تایید و توضیح برخی از احادیث از دیدگاه بزرگان دینی مثل علامه مجلسی استفاده شده است.
با توجه به اینکه دسترسی به تمام منابع شیعه و سنی امکان پذیر نبوده است ، مسیر تحقیق از جستجوی مقالات و احادیث مرتبط در اینترنت آغاز شده و از نرم افزارهایی مثل جامع الاحادیث و گنجینه روایات نور و المکتبة الشاملة بهره فراوان برده شده است. سیر بحث هم با الهام گرفتن از مقاله ای در سایت اندیشه قم ، به نام حیاء، شکل گرفته است. البته لازم به تذکر است که مقاله مذکور موضوع محور بوده و از منابع آن هم در حد راهنمایی استفاده شده. اما تمامی منابع این پژوهش بر طبق نرم افزارهای نام برده و با مراجعه شخصی ذکر شده اند و به هیچ عنوان کپی برداری نیستند.
متن و اعتبار حدیث
حدیث « الْحَیَاءُ عَلَى وَجْهَیْنِ فَمِنْهُ الضَّعْفُ وَ مِنْهُ قُوَّةٌ وَ إِسْلَامٌ وَ إِیمَانٌ» ؛ شرم و حیاء بر دو گونه است، یک نوع آن ضعف و زبونی و نوع دوم نشانه تکامل و اسلام وایمان است. از احادیث رسول اکرم (ص) است که توسط امام صادق (ع) و آباء طاهرینشان از پیامبر (ص) به صورت مسند و مرسل نقل شده است . مرحوم صدوق این روایت را به صورت مسند با این سند نقل می کند: « حدثنا محمد بن علی ماجیلویه رضی الله عنه ، عن عمه محمد بن أبی القاسم ، عن هارون بن مسلم ، عن مسعدة بن زیاد ، عن جعفر بن محمد ، عن أبیه ، عن آبائه ، عن علی (ع) قال : قال رسول الله (ص) ...» که متن مورد نظر در این پژوهش از خصال مرحوم صدوق انتخاب شده است.
ابن شعبه حرانی همین روایت را به طور مرسل از امام صادق (ع) نقل می کند.
در قرب الاسناد هم این حدیث به طور مسند ولی با سندی متفاوت از سند ذکر شده توسط مرحوم صدوق آمده است . سند ذکر شده در قرب الاسناد این گونه است: « هارون بن مسلم ، عن مسعدة بن صدقة ، عن جعفر بن محمد ، عن أبیه ، عن آبائه ، قال رسول الله (ص) ... »
البته لازم به ذکر است که متن حدیث قرب الاسناد به صورت : « الْحَیَاةُ عَلَى وَجْهَیْنِ فَمِنْهُ الضَّعْفُ وَ مِنْهُ قُوَّةٌ وَ إِسْلَامٌ وَ إِیمَانٌ » آمده که ممکن است در آن تصحیف رخ داده باشد. هرچند احتمال اینکه حدیث ذکر شده حدیثی کاملا متفاوت از حدیث انتخابی در این پژوهش باشد قوی تر است زیرا از نظر سند و معصوم هم با هم مختلف اند.
علامه مجلسی هم در دو جای بحارالانوار این حدیث را ذکر می کند :
الف) در جلد 68 به طور مسند به نقل از قرب الاسناد اما متفاوت از آن چه نگارنده در نسخه های فعلی قرب الاسناد یافت.
زیرا نقل علامه از قرب الاسناد به صورت « الْحَیَاءُ عَلَى وَجْهَیْنِ » است نه «الْحَیَاةُ عَلَى وَجْهَیْنِ» و این احتمالاً ناشی از تصحیف در نسخ و تفاوت در نسخه ای که بدست علامه رسیده با نسخه مورد مراجعه ما می باشد.
ب) در جلد 75 به طور مرسل به نقل از تحف العقول.
جز این موارد ما حدیث را در جای دیگری از منابع شیعی و سنی نیافتیم.
با مراجعه به کتب اهل سنت مضامینی قریب به مضمون این روایت در برخی از کتب آن ها دیده شد از جمله:
-عمران بن حصین به طور مسند از رسول خدا (ص) نقل می کند:« الْحَیَاءُ کُلُّهُ خَیْرٌ »؛حیاء همه اش نیکی و خیر است. البته در منابعی که این حدیث ذکر شده در ادامه آمده:« فَقَالَ بُشَیْرُ بْنُ کَعْبٍ إِنَّا لَنَجِدُ فِى بَعْضِ الْکُتُبِ أَوِ الْحِکْمَةِ أَنَّ مِنْهُ سَکِینَةً وَوَقَارًا لِلَّهِ وَمِنْهُ ضَعْفٌ. » و سپس اضافه شده: « قَالَ فَغَضِبَ عِمْرَانُ حَتَّى احْمَرَّتَا عَیْنَاهُ وَقَالَ أَلاَ أُرَانِى أُحَدِّثُکَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَتُعَارِضُ فِیهِ.»
-به طور مرسل از نبی اکرم (ص) نقل کرده اند: « الحیاء حیاءان، طرف من الإیمان والآخر عجز»
البته صاحب جامع الحکم مستلزم به مضمون این حدیث نمی شود ومی گوید: « حقیقت امر همان گونه است که عمران گفته چون حیاء در کلام نبی اکرم (ص) ممدوح است ومنظور از آن ، آن خصوصیتی است که انسان را بر انجام کار نیکو وترک کار زشت تشویق می کند. اما ضعف وعجزی که موجب کوتاهی در برخی از حقوق خداوند یا بندگانش می شود از حیاء نیست.»
با این توضیح و جستجویی که در احادیث اهل سنت شد به نظر می آید که آنها چیزی به نام حیاء مذموم را نمی پذیرند وحیاء را مختص به امور ممدوح می دانند. البته این نظر اهل سنت عجیب نیست زیرا همان گونه که در قسمت های بعدی این پژوهش می آید مصادیق حیاء مذموم همه از طریق اهل بیت به ما رسیده است و اهل سنت از این منابع گرانقدر محروم اند.
لازم به توضیح است از آنجایی که بررسی سند و رجال سند در محدوده تخصص و اطلاعات نگارنده نیست از بحث سندی درباره حدیث مذکور در صدر مقاله چشم پوشی کرده و در صحت و اعتبار حدیث به وجود آن در منابع معتبری مثل خصال اکتفا می شود .
بررسی محتوای حدیث
الف) واژه شناسی
حیاء در لغت از ریشه (حیّ) گرفته شده است. این ریشه دارای دو معنا است که یکی از آن دو شرم و آزرمی است که در مقابل عمل زشت ناپسند باشد و ضد آن وقاحت است.
به عبارت دیگر، حیاء همان شرم و خجالتی که نفس کارهای زشت باز می دارد و به ترک گناه منجر می شود.
لازم به ذکر است که حیاء در لغت نوعی حالت نفسانی و غریزی دانسته شده در حالی که در بعضی روایات شاخه ای از ایمان معرفی شده است. و ایمان امری اکتسابی است و نمی تواند غریزی باشد. در جواب می توان گفت: « کسی که حیاء می کند به واسطه حیاء است که از گناه چشم می پوشاند. مثل مومن که به واسطه ایمان خود دست از گناه می کشد. پس گویی حیاء بین مومن و معاصی قرار دارد و وسیله مومن در ترک گناهان است».
به بیانی دیگر اگر ایمان را تقسیم به پیروی از اوامر الهی و خودداری از منهیات خداوند کنیم، این خودداری با حیاء بدست می آید و این گونه حیاء جزئی از ایمان قرار می گیرد.
ابوهلال عسگری در تفاوت «حیاء» با «خجالت» می گوید:
« خجالت بعد از عمل به وجود می آید و اثر آن در چهره فرد خودش را نشان می دهد. علت آن هم غمی است که در قلب فرد به خاطر رفتن آبرو یا احتمال ریختن آبرو ایجاد می شود و آن غم اثر خودش را در چهره ظاهر می کند. اما حیاء، خودداری از انجام کاری است و عامل آن یک نیروی درونی است و مربوط به قبل از انجام فعل می باشد. البته گاهی حیاء را در جای خجالت به کار می برند که سبب آن، توسعه دادن عرب در معنای خجالت است».
پس با این بیان حیاء، صفت پسندیده ای برای نفس آدمی است ولی خجالت حالتی عارضی است که انسان ها به آن متصف می شوند و غالباً بار معنایی منفی دارد.
در تفاوت «حیاء» با «خوف و تقوی» هم می توان گفت که محور باز دارندگی در حیاء، ادراک حضور ناظر محترم و بلند مرتبه و حفظ حرمت و حریم اوست حال آنکه محور بازدارندگی در خوف وتقوی، درک قدرت خداوند و ترس از مجازات اوست.
ب) بررسی مضمون حدیث
در توضیح این روایت می توان گفت پیامبر(ص) حیاء را به دو قسم حیاء ممدوح و حیاء مذموم تقسیم کرده اند که یک قسم آن نشانه ضعف شخصیت فرد و قسم دیگر آن نشانه وجود قوت در شخصیت و اسلام و ایمان شخص می باشد. پس روایت پیامبر(ص) ناظر به بحثی بنیادین در تقسیم بندی حیاء است. که دو قسم معرفی شده در آن کاملا مجزا و حتی متضاد با هم هستند.
در تعبیر دیگری از روایات، حیاء به حیاء عقل و حیاء حمق تقسیم شده است. که دو قسم معرفی شده در روایات دسته دوم دقیقاً ناظر به دو قسم معرفی شده در روایت مورد پژوهش اند اما گویی در آن روایات علت هر قسم گفته شده به این بیان که: حیائی که نشان دهنده ضعف فرد است علت آن حماقت، جهالت و کوته فکری است.
آیت الله مشکینی در توضیح « فمنه ضعفٌ» می فرمایند:
« از امراض روحی معروف، حیاء و خجالت از مردم است به گونه ای که گاه فرد حتی قادر به خوردن و صحبت کردن هم نیست و این از مسائل جدی است».
حیائی هم که نشان دهنده قوت و اسلام و ایمان است علتش وجود عقل سلیم در فردی است که به این صفت متصف شده است.چنانچه امیرالمومنین (ع) عاقل ترین افراد را با حیاء ترین ایشان می داند.
با سیری در روایات، بدست می آید که بقیه روایات مصادیق این دو شاخه اصلی را معرفی کرده اند یا به بیان علل و آثار هر قسم پرداخته اند.البته در روایاتی که حیاء به طور مطلق بیان شده غالباً حیاء ممدوح مد نظر است.
علامه مجلسی نیز در بیان این تقسیم می فرمایند:
«حیاء بر دو قسم است که یک قسم آن ممدوح و قسم دیگر مذموم می باشد. اما حیاء ممدوح، ناشی از عقل است به این نحو که حیاء شخص و خودداری درونی اش به واسطه امری است که عقل صحیح و شرع به آن حکم می کنند، مانند حیاء از مکروهات و معاصی. اما حیاء مذموم آن حیائی است که ناشی از حماقت فرد می باشد وفرد از امری که مردم عامی آن را زشت می شمارند حیاء می کند در حالی که حقیقت عقل و شرع آن را فرمان نمی دهند، مانند حیاء کردن از سئوال در مسائل علمی یا در به جاآوردن عبادات شرعی که جاهلان آن را زشت می شمارند».

ملازمه بین ایمان و اسلام با حیاء
در حدیث آمده: « الْحَیَاءُ عَلَى وَجْهَیْنِ: ... وَ مِنْهُ قُوَّةٌ وَ إِسْلَامٌ وَ إِیمَانٌ » این ملازمه ای که در این فقره از روایت آمده در تعداد زیادی از احادیث دیگر ائمه اطهار هم بیان شده است. به عبارتی ائمه معصومین حیاء را از ارکان ایمان و بلکه بالاتر از آن، از ارکان اسلام دانسته اند. پیامبر (ص) می فرمایند: «مَن لَم یَکُن حَیاءٌ فَلا دینَ لَهُ»؛ کسی که شرم و حیاء نداشته باشد، دین ندارد. یا در جای دیگری می فرمایند:« ان لِکُلّ دینٍ خَلقاً ، وان خَلق الاسلامِ عارضةُ الحیاءِ »؛ برای هر چیزی خلقتی است و اسلام بر مبنای حیاء خلق شده است. امام صادق (ع) نیز در تلازم ایمان و حیاء می فرمایند:« لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ »؛ ایمان ندارد کسی که حیاء ندارد.
روایات دیگری هم از معصومین به دست ما رسیده اند که با عبارت هایی دیگر این ارتباط را بیان می کنند که در زیر چند مورد از آنها را ذکر می کنیم:
-امیر المومنین(ع) می فرمایند:« اَلْإِیمَانُ وَ الْحَیَاءُ مَقْرُونَانٍ فی قَرنٍ وَ لا یَفتَرقَان »؛ ایمان و حیاء دو همراه و همنشینی هستند که هیچ گاه از هم جدا نمی شوند.
-امام موسی کاظم (ع) فرموده اند: « اَلْحَیَاءُ مِنَ الْإِیمَانِ وَ الْإِیمَانُ فِی الْجَنَّةِ »؛ حیاء از ایمان و ایمان در بهشت است.
-امیر المومنین(ع) فرموده اند:« کَثرَةُ حَیَاءِ الرَجُلِ دَلیلُ إیمانِهِ»؛ حیاء زیاد شخص دلالت بر ایمان او دارد.
در ادامه بحث تلاش می کنم تنها با استفاده از سخنان گهر بار ائمه اطهار گزیده ای از آنچه که در فهم روایت مد نظر، تاثیرگذار است را تحت عناوینی کلی بیان کنم و مصادیق مطرح شده توسط خود معصومین که ناظر به بحث این مقاله است را بیاورم.
ماهیت حیاء در روایات
در روایات رسیده از ائمه اطهار(ع) حیاء ارزشمند شمرده شده و با عبارات مختلفی توصیف و ستوده شده است. البته همان طور که قبلاً هم تذکر داده شد در تمام این موارد، حیاء ممدوح که همان حیاء عقل و نشانه ای از قوت و اسلام و ایمان فرد است قصد شده است.
رسول اکرم (ص) حیاء را زینت آدمی شمرده وفرموده اند:« مَا کَانَ الْحَیَاءُ فِی شَیْ‏ءٍ قَطُّ إِلَّا زَانَهُ وَ لَا کَانَ الْفُحْشُ فِی شَیْ‏ءٍ قَطُّ إِلَّا شَانَهُ »؛ حیاء با هیچ چیز همراه نشد مگر اینکه آن را آراست و بی شرمی با هیچ چیز همراه نشد مگر اینکه آن را زشت گردانید. و در کلامی دیگر، در مرتبه ای بالاتر، حیاء را زینت اسلام دانسته و فرموده اند: « اَلحَیاءُ زینَةُ الاِسلامِ»؛ حیاء زینت اسلام است.
از امیر المومنین (ع) هم عبارات بسیاری در مدح حیاء بدست ما رسیده است از جمله :
الف) کلید خوبی ها؛ امیرالمومنین (ع) می فرمایند: « اَلحَیَاءُ مِفتَاحُ کُلِّ خَیرِ»؛ حیاء، کلید همه خوبی ها است.
ب) لباس اسلام؛ قال امیرالمومنین (ع): «أحسَنُ مَلاَبِسِ الدِینِ، اَلحَیاءُ»؛ بهترین ونیکوترین لباس دین، حیاء است.
ج) اخلاقی پسندیده؛ قال امیرالمومنین (ع): «اَلحَیاءُ خُلقٌ جَمیلٌ»؛ حیاء، اخلاقی زیبا و پسندیده است.
د) همنشین عفت؛ قال امیرالمومنین (ع): « اَلحَیاءُ قَرینُ العِفافِ»؛ حیاء، همنشین عفت و پاکدامنی است.
و) سبب هر نیکویی؛ فی وصیة امیرالمومنین (ع) لولده الحسن (ع): « وَالحَیَاءُ سَبَبٌ إلی کُلِّ جَمیِلٍ»؛ حیاء، عامل هر نیکویی و زیبایی است.
مصادیق حیاء مذموم در روایات
چنانچه در ابتدای بحث مربوط به روایت انتخابی در این پژوهش آمد، پیامبر(ص) دسته ای از حیاء کردن ها را نشانه ضعف و زبونی فرد دانسته اند و در روایات دیگری آن را ناشی از حماقت و جهل افراد دانسته اند. در این قسمت تلاش شده به روایاتی اشاره شود که ناظر به حیاء ناپسند هستند، اهمیت این دسته از آن جهت است که در بین روایات مربوط به حیاء عنوانی خاص گرفته اند در حالی که دانستیم غالباً موارد عام حیاء در کلام اهل بیت، ناظر به حیاء ممدوح است.
برخی از موارد و مواقعی که جایگاه حیاء ورزیدن نیست بدین قرارند:
1) در گفتن حق؛ قال امیرالمومنین(ع): « مَن اِستَحیَا مِن قَولِ الحَقِّ فَهُوَ اَحمَقٌ »؛ کسی که از گفتن حق شرم و حیاء نماید احمق و نادان است.
2) در طلب حق 3) در خدمت به مهمان 4)دراحترام گذاردن به دیگران؛ امیرالمومنین(ع) پیرامون این موارد می فرمایند: « ثَلَاثٌ لَا یُسْتَحْیَا مِنْهُنَّ خِدْمَةُ الرَّجُلِ ضَیْفَهُ وَ قِیَامُهُ عَنْ مَجْلِسِهِ لِأَبِیهِ وَ مُعَلِّمِهِ وَ طَلَبُ الْحَقِّ وَ إِنْ قَلَّ»؛ از سه کار نباید حیاء کرد: خدمت به مهمان، از جا برخواستن در برابر پدر و آموزگار خویش و طلب حق اگر چه اندک باشد.
5) در تحصیل علم؛ قال امیر المومنین(ع) :« لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ یَعْلَمِ الشَّیْ‏ءَ أَنْ یَتَعَلَّمَهُ »؛ کسی از آموختن آنچه نمی داند شرم نکند.
6) از تحصیل در آمد حلال؛ قال الصادق(ع): « مَنْ لَمْ یَسْتَحِ مِنْ طَلَبِ الْمَعَاشِ خَفَّتْ مَوونَتُهُ وَ نَعَّمَ أَهْلَه »؛ کسی که از طلب مال حلال حیاء نکند، هزینه هایش سبک شود وخدا خانواده اش را از نعمت بهره مند گرداند.
7) از اعتراف به ندانستن؛ قال امیرالمومنین(ع):« لَا یَسْتَحِییَ أَحَدُکُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا یَعْلَمُ أَنْ یَقُولَ لَا أَعْلَم»؛ اگر از کسی سئوال کردند و نمی داند، شرم نکند از آنکه بگوید نمی دانم.
8) از درخواست از خداوند؛ قال ابی عبدالله (ع): « لَیْسَ شَیْ‏ءٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَنْ یُسْأَلَ، فَلَا یَسْتَحْیِی أَحَدُکُمْ أَنْ یَسْأَلَ اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ وَ لَوْ بِشِسْعِ نَعْلٍ »؛ هیچ چیز نزد خداوند محبوب تر از آن نیست که از او چیزی در خواست شود، پس هیچ یک از شما نباید شرم کند از اینکه از رحمت خداوند درخواست کند، اگرچه (خواسته او) یک بند کفش باشد.
9) از بخشش اندک؛ قال امیر المومنین: « لَا تَسْتَحْیِ مِنْ إِعْطَاءِ الْقَلِیلِ، فَإِنَّ الْحِرْمَانَ أَقَلُّ مِنْهُ»؛ از بخشش اندک شرم مدار که محروم کردن از آن کمتر است.
10) از خدمت به خانواده؛ « نَظَرَأَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَة قَدِ اشْتَرَى لِعِیَالِهِ شَیْئاً وَ هُوَ یَحْمِلُهُ، فَلَمَّا رَآهُ الرَّجُلُ اسْتَحْیَا مِنْهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع): اشْتَرَیْتَهُ لِعِیَالِکَ وَ حَمَلْتَهُ إِلَیْهِمْ؟ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَهْلُ الْمَدِینَةِ لَأَحْبَبْتُ أَنْ أَشْتَرِیَ لِعِیَالِیَ الشَّیْ‏ءَ ثُمَّ أَحْمِلَهُ إِلَیْهِمْ.»؛ امام صادق (ع) مردی از اهل مدینه را دید که چیزی برای خانواده اش خریده و با خود می برد. آن مرد چون امام را دید خجالت کشید. امام فرمود: این را خودت خریده و نزد خانواده ات می بری ؟ به خدا سوگند اگر اهل مدینه نبودند ( که سرزنش و خرده گیری کنند) من هم دوست داشتم برای خانواده ام چیزی بخرم و ببرم.
در پایان به مناسبت بحث حیاء در این مقاله، به اثراتی که بودن یا نبودن این صفت اخلاقی بر افراد می گذارد می پردازیم. در این بخش هم با رویکرد روایی مطالب بیان می گردد.
اثرات وجود حیاء در افراد
حیاء به عنوان یک نیروی قوی درونی که زائیده آموزه های دینی است می تواند افراد را از بسیاری انحرافات مصون نگه داشته و صفات نیکی را در آنها ایجاد کند.
فرد با حیاء ابتدا زشتی هایش از دیگران پوشیده می ماند. در این رابطه حضرت علی (ع) می فرمایند: « مَنْ کَسَاهُ الْحَیَاءُ ثَوْبَهُ خَفِیَ عَنِ النَّاسِ عَیْبَهُ »؛ کسی که لباس حیاء و پاکدامنی به خود بپوشاند، عیوبش از دیگران پوشیده خواهد ماند.
در گام بعدی حیاء باعث می شود دیگر مرتکب گناه نشود : قال امیر المومنین (ع): « اَلحَیَاءُ یَصُدُّ عَن فِعلِ القَبیِحِ »؛ شرم و حیاء انسان را از کار زشت باز می دارد.
علاوه بر این با حیاء بودن باعث می شود که خطاهای قبلی افراد محو و پوشیده گردد. شاهد این کلام هم اینکه امیر المومنین (ع) می فرمایند: «اَلحَیَاءُ مِنَ اللهِ یَمحُو کَثِیراً مِنَ الخَطایا»؛ شرم و حیاء از پروردگار، بسیاری از گناهان را از بین می برد.
چنین فردی در جهان آخرت از عذاب الهی و جهنم مصون و محفوظ می گردد. قال امیر المومنین (ع):« اَلحَیاءُ مِنَ اللهِ سُبحَانَهُ تَقِیَ عَذَاب النَّار»؛ شرم و حیاء از خداوند سبحان انسان را از آتش جهنم مصون می دارد.
حیاء غیر از اثر بازدارندگی، حالت سازندگی هم دارد. امیرالمومنین در این خصوص می فرمایند :« ثَمَرَةُ الحَیاءِ العِفَّة»؛ نتیجه و میوه حیاء، عفت و پاکدامنی است.
این چنین بنده ای است که محبوب ذات لایزال الهی می گردد: قال رسول الله (ص) :« إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْحَیِیَّ الْحَلِیمَ الْعَفِیفَ الْمُتَعَفِّفَ»؛ خداوند انسان با حیای بردبار پاکدامنی را که پاکدامنی می ورزد را دوست دارد.
موارد ذکر شده در احادیث بالا تنها گوشه ای از ثمرات و نتایج حیاء در افراد بود و در این باره احادیث بسیاری از سوی آن بزرگواران به ما رسیده است. به عنوان آخرین روایت در این قسمت کلامی از نبی اکرم (ص) ذکر می شود که در آن مجموعه ای از آثار حیاء در کنار هم نام برده شده اند:
قال رسول الله (ص): « أمّا الحَیاءُ فَیَتَشَعَّبُ مِنهُ اللِّینُ و الرَّأفَةُ وَ المُراقِبَةُ لِلهِ فی السِّرِّ وَ العَلانِیَةِ وَ السَّلامَةُ وَ اجتِنابُ الشَّرِّ وَ البَشاشَةُ وَ السَّماحَةُ وَ الظَفَرُ وَ حُسنُ الثَناءِ عَلَى المَرءِ فی النّاسِ، فَهذا ما أصابَ العاقِلَ بِالحَیاءِ فَطوبى لِمَن قَبِلَ نَصیحَةَ اللهِ وَ خافَ فَضیحَتَهُ‏»؛ اما شاخه های حیاء عبارت اند از : نرمش، مهربانی، در نظر داشتن خدا در آشکار و نهان، سلامت، دوری از بدی ، خوشروئی، گذشت، بخشش، پیروزی و خوش نامی در میان مردم. این ها فوایدی است که خردمند از حیاء می برد. خوشا به حال کسی که نصیحت خدا را بپذیرد و از رسوایی خودش بترسد.
اثرات بی حیائی
از آنجا که کلام اهل بیت کامل و جامع است به موازات بحث حیاء و ثمرات آن در روایات ، تذکراتی هم در نبودن این حالت در افراد داده شده است که در این قسمت به قسمتی از این تذکرات پرداخته می شود: همان طور که هر خوبی و نیکی از حیاء نشأت می گیرد کسی هم که حیاء ندارد گویی هیچ بهره ای از نیکویی ندارد. امیر المومنین (ع) در این باره می فرمایند:« مَن لا حَیاءَ لَهُ فَلا خَیرَ فیهِ»؛ کسی که حیاء داشته نباشد هیچ خیری در او نیست.
از مهمترین مضرات بی حیائی این است که عامل نگه دارنده در مقابل گناهان در وجود شخص از بین می رود و با کم شدن ترس از خداوند، کم کم فرد بی حیاء به سوی آتش جهنم رهسپار می گردد. این کلام امیر المومنین(ع) هم ما را به همین نکته توجه می دهد: « مَن لَم یَستَحیِ مِنَ النّاسِ لَم یَستَحیِ مِنَ اللهِ سُبحانَهُ »؛ کسی که از مردم شرم و حیاء نداشته باشد، از خداوند سبحان نیز شرم و حیاء نخواهد داشت. یا در روایت دیگر می فرمایند: « مَنْ قَلَّ حَیَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ فَقَد دَخَلَ النَّارَ»؛ کسی که شرم و حیاء او کم شود، ورع و پارسائی او کم خواهد شد و هر کس پارسائی او کم شود قلب او می میرد و کسی که قلبش بمیرد داخل آتش جهنم می گردد.
در این قسمت از زیباترین عبارات، آنچه امام صادق (ع) به مفضل می فرمایند است، در آن کلام ، حضرت به بیان این نکته می پردازند که اگر صفت حیاء نبود ، آدمیان چگونه روزگار می گذراندند:
قال ابوعبدالله (ع) :« اُنْظُرْ یَا مُفَضَّلُ إِلَى مَا خُصَّ بِهِ الْإِنْسَانُ دُونَ جَمِیعِ الْحَیَوَانِ مِنْ هَذَا الْخَلْقِ الْجَلِیلُ قَدْرُهُ، الْعَظِیمُ غَنَاؤُهُ أَعْنِی الْحَیَاءَ، فَلَوْلَاهُ لَمْ یُقْرَ ضَیْفٌ وَ لَمْ یُوَفَّ بِالْعِدَاتِ وَ لَمْ تُقْضَ الْحَوَائِجُ وَ لَمْ یُتَحَرَّ الْجَمِیلُ وَ لَمْ یَتَنَکَّبِ الْقَبِیحُ فِی شَیْ‏ءٍ مِنَ الْأَشْیَاءِ حَتَّى إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأُمُورِ الْمُفْتَرَضَةِ أَیْضاً إِنَّمَا یُفْعَلُ لِلْحَیَاءِ فَإِنَّ مِنَ النَّاسِ مَنْ لَوْ لَا الْحَیَاءُ لَمْ یَرْعَ حَقَّ وَالِدَیْهِ وَ لَمْ یَصِلْ ذَا رَحِمٍ وَ لَمْ یُؤَدِّ أَمَانَةً وَ لَمْ یَعْفُ عَنْ فَاحِشَة»؛ ای مفضل ... اگر حیاء نبود انسان هیچ گاه میهمان نمی پذیرفت، به وعده وفا نمی کرد، نیازها(ی مردم) را برآورده نمی ساخت، از نیکی ها برحذر بود و بدی ها را مرتکب می شد. بسیاری از امور واجب و لازم نیز برای حیاء انجام می شود. بسیاری از مردم اگر حیاء نمی کردند و شرمگین نمی شدند حقوق والدین را رعایت نمی کردند، هیچ صله رحمی نمی کردند، هیچ امانتی را به درستی باز پس نمی دادند و از فحشاء بر حذر نبودند.




نتیجه گیری
با توجه به مطالبی که گذشت می توان نتیجه گرفت که اسلام دین تعادل است و حتی در صفات اخلاقی که به طور کلی پسندیده اند، اگر افراط صورت گیرد به نوعی مذموم می گردند. چنانچه حیاء که از صفات شایسته اخلاقی و عامل ترک گناهان و محبوبیت نزد حضرت حق و ... است، شایسته نیست در همه جا به کار بسته شود و در مواردی مثل تحصیل علم وکسب در آمد حلال و یا درخواست از خداوند و بخشش اندک به دیگران و ... اگر این صفت وارد شود، نه تنها پسندیده نیست بلکه نشان دهنده ضعف ودرک کوته فرد است. پس شایسته است با تمسک به احادیث ائمه اطهار، که خود منبعی سرشار و بدون نقص اند، موارد نیکو و ناپسند حیاء را به درستی بشناسیم تا از سر جهل راه را به خطا نرویم.
والحمد لله اولاً وآخراً






فهرست منابع
1- ابن أثیر(أبوالسعادات المبارک ابن محمد الجزری)، النهایة فی غریب الحدیث والأثر: بیروت، المکتبة العلمیة،1399 ه.ق .
2- ابن فارس، احمد، معجم مقائیس اللغة: بی جا، دارالفکر، 1399 ه.ق .
3- ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب: بیروت، دارصادر، چاپ سوم، 1414 ه.ق .
4- آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم: قم، دفتر تبلیغات حوزه علمیه، چاپ اول، 1366 شمسی .
5- حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول: قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه، چاپ دوم، 1404 ه.ق .
6- حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد: تهران، انتشارات کتابخانه نینوا، بی تا.
7- حنبلی، ابوالفرج عبدالرحمن بن احمد بن رجب، جامع العلوم والحکم: بیروت، دارالمعرفة، چاپ اول، 1408 ه.ق .
8- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن: بیروت دمشق، دارالعلم الدارالشامیة، چاپ اول، 1404 ه.ق .
9- سید رضی، نهج البلاغة: (مترجم: محمد دشتی)، قم، انتشارات مشرقین، چاپ چهارم، پائیز 79.
10- شیخ صدوق (محمد بن علی بن بابویه قمی)، الخصال: قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362 شمسی .
11- شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه: قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404 ه.ق .
12- شیخ مفید (محمد بن محمد نعمان عکبری)، الأمالی: قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول ،1413 ه.ق .
13- طبرانی، سلیمان بن احمد بن یعقوب، المعجم الکبیر: موصل، مکتبة العلوم والحکم، چاپ دوم، 1404 ه.ق .
14- عسگری، ابو هلال، المعجم الفروق اللغویة: قم، موسسه النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، چاپ اول، 1412 ه.ق .
15- فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین: قم، انتشارات رضی، بی تا.
16- کلینی، محمد بن یعقوب، کافی: تهران، دارالکتاب اسلامیه، چاپ چهارم، 1365 شمسی.
17- مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار: تهران، چاپ اسلامیه، مکرر، مختلف.
18- مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول: بی جا، بی نا، بی تا.
19- مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم: بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا.
20- مشکینی، علی، تحریرالمواعظ العددیة: قم، نشر الهادی، چاپ هشتم، 1424 ه.ق .
21- مصطفوی، حسن، التحقیق فی الکلمات القرآن الکریم: تهران، ناشر و بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360 شمسی.
22- محدث نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل: قم، موسسه آل البیت لإحیاءالتراث، چاپ اول، 1408 ه.ق .
23- ورام بن أبی فارس، مجموعه ورام (تنبیه الخواطر): قم، مکتبة فقیه، چاپ اول، بی تا.