تاریخ نگارش : بیست و نهم شهريور 1390
موجبات ابتلا به شک
حسن سلطانی
یکی از ویژگیهای روح آدمی که در عرصههای مختلف ظهور پیدا میکند این است که وقتی روی انجام کاری تمرکز پیدا کند و آن را تکرار کند، کمکم روح او با آن کار انس میگیرد و ترک آن کار برای او سخت میشود. این حالت در امور طبیعی و مادی محسوستر است. کسی که برای بار اول سیگار میکشد وقتی دود تلخ سیگار وارد حلق او میشود به سرفه میافتد و ناراحت میشود. اما چند مرتبه که این کار را تکرار کرد کمکم تلخی آن را احساس نمیکند و به آن عادت میکند، به گونهای که اگر سیگار به او نرسد گویا گمشدهای دارد.
کلید واژه : مراء وجدال
بسماللهالرّحمنالرّحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی ( دامت برکاته ) در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریــــــــــــخ 07/06/90 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
شعبه های شک
توجیه شاکله حدیث
وَالشَّکُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى التَّمَارِی وَالْهَوْلِ وَالتَّرَدُّدِ وَالِاسْتِسْلَامِ فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَیْدَناً لَمْ یُصْبِحْ لَیْلُهُ وَمَنْ هَالَهُ مَا بَیْنَ یَدَیْهِ نَکَصَ عَلَى عَقِبَیْهِ وَمَنْ تَرَدَّدَ فِی الرَّیْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِکُ الشَّیَاطِینِ وَمَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَکَةِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ هَلَکَ فِیهِمَا؛
در جلسات اخیر بحث درباره حدیثی از امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه بود که در پاسخ سؤال از ایمان بیان فرموده بودند. عرض کردیم که طبعا با شناخت اضدادِ یک حقیقت، شناخت انسان به آن حقیقت هم بیشتر میشود. شاید از این جهت است که حضرت در پایان حدیث، به حسب این نقل که در نهج البلاغه آمده، سخن از کفر و شک را هم به میان میآورند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام بعد از بیان پایههای کفر میفرمایند: شک دارای چهار شعبه است. حضرت درباره ایمان فرمودند: ایمان چهار پایه دارد و برای هر پایه چهار شعبه ذکر فرمودند، و درباره کفر فقط فرمودند: کفر چهار پایه دارد و آثار هر یک از این پایهها را ذکر کردند، و اکنون درباره شک فقط میفرمایند: شک چهار شعبه دارد. در توجیه این ترتیب میتوان به طور کلی گفت: انسان نسبت به حقایق دین، یا شناخت کافی دارد و به آنها ایمان میآورد، یا با اینکه شناخت دارد یا شناخت برای او میسر است حقایق دین را انکار میکند، یا در حالت شک باقی میماند. آخرین فراز این حدیث شریف در مقام توضیح حالت شک است. طبیعتا اگر کسی دنبال شناخت حقایق باشد هیچگاه به حالت شک اکتفا نمیکند. ولی گاهی انسان در اثر عروض حالاتی خاص، به دنبال حقیقت نمیرود و در همان حالت شک متوقف میشود. ظاهرا چهار شعبهای که حضرت برای شک ذکر فرمودهاند چهار نوع حالت است که شخص شاک میتواند داشته باشد.
مراء، شعبه اول شک
التَّمَارِی؛ «تماری» باب تفاعل از مراء است. گاهی انسان در مقام شناخت حقیقت است، اما چنان حالت مراء برای او ملکه میشود که دیگر موفق به ادامه تحقیق خود نمیشود و به نتیجه نمیرسد. کسی که در مقام تحقیق برمیآید باید شقوق مختلف مسأله مورد تحقیق را بررسی کند و برای هر یک از آنها به دنبال دلیل باشد و اگر شبههای دارد سؤال کند. این روش هیچ اشکالی ندارد و این سؤال و جوابها تتمه تحقیق محسوب میشود. اما وقتی کسی بنا بگذارد بر اینکه با هر کس بحث میکند سعی کند حرف او را رد کند و در سخن او تشکیک کند، این حالت کمکم برای او ملکه میشود و همیشه سعی او بر این است که هر حرفی را ابطال کند. به این کار «مراء» گویند.
یکی از ویژگیهای روح آدمی که در عرصههای مختلف ظهور پیدا میکند این است که وقتی روی انجام کاری تمرکز پیدا کند و آن را تکرار کند، کمکم روح او با آن کار انس میگیرد و ترک آن کار برای او سخت میشود. این حالت در امور طبیعی و مادی محسوستر است. کسی که برای بار اول سیگار میکشد وقتی دود تلخ سیگار وارد حلق او میشود به سرفه میافتد و ناراحت میشود. اما چند مرتبه که این کار را تکرار کرد کمکم تلخی آن را احساس نمیکند و به آن عادت میکند، به گونهای که اگر سیگار به او نرسد گویا گمشدهای دارد.
در امور روحی، روانی و اخلاقی هم چنین خصلتی وجود دارد. در روایات آمده است که: «إِنَّ لِلشَّرِّ ضَرَاوَةً کَضَرَاوَةِ الْغِذَاء؛1 کارهای بد هم مانند عادت به غذا به صورت عادت در میآیند.» حالت وسواس ابتدا از دقتهای بیجا شروع میشود. احیانا خود شخص هم میداند چنین دقتهایی بیجاست، اما به آنها اهمیت میدهد و آنها را تکرار میکند. سرانجام کار او به جایی میرسد که پنجاه بار دست خود را میشوید و باز میگوید: نشد!
سوفسطائیان گروهی از اهل بحث و نظر در یونان قدیم بودند که در بحث، از روش مغالطه استفاده میکردند. نظریاتی هم که اکنون به آنها نسبت داده میشود همه نظریاتی توأم با شک و انکار است. گفته میشود که این افراد ابتدا معلمانی بودند که راه بحث و جدل را به دیگران میآموختند. کمکم در این مسیر تصمیم گرفتند که به شاگردان خود روشهایی را تعلیم دهند که بتوانند هر سخنی را رد کنند. این اشتغال دائم و ممارست در تشکیک و رد سخن دیگران، کمکم خود آنها را هم دچار شک کرد و سرانجام در همه ادراکات تشکیک کردند و شکاک شدند. این رویه به آنجا رسید که یکی از فیلسوفان غربی این احتمال را مطرح کرد که: شاید من اصلا خواب باشم و همه چیزهایی که میبینم خوابی بیشتر نباشد.
تفاوت مراء با جدال
مراء با جدال فرق دارد. جدال این است که انسان در میدان بحث برای اقناع طرف مقابل از روش جدل استفاده کند تا زودتر او را قانع کند. خاصیت جدل این است که مخاطب را قانع میکند. با این روش ممکن است مطلب صحیحی القا شود و مخاطب قانع شود و احتمال هم دارد که مطلب نادرستی القاء شود. همچنین ممکن است انسان ابتدائا بحثی را با روش جدلی مطرح کند، یا برای اعتراض به ادعای کسی از جدل استفاده کند و بخواهد طرف خود را قانع کند. همه این شقوق، «جدال» نام دارند. قرآن کریم برخی جدالها را خوب و برخی جدالها را بد شمرده است. درباره جدال مذموم میفرماید: وَ مِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ؛2 و درباره جدال مطلوب میفرماید: وَ لَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ؛3 به خود پیغمبر هم میفرماید: ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ؛4 جدال أحسن با دعوت با حکمت متفاوت است. در دعوت با حکمت، از برهان عقلی استفاده میشود که به بدیهیات ختم میشود. این کار گرچه ممکن است، اما احیانا مشکل است. اما در جدال أحسن همان مطلب حق را با مقدماتی بیان میکنند که مخاطب قبول دارد و قانع میشود. چند نمونه از جدال أحسن در قرآن آمده است. مثلا خداوند خطاب به مشرکانی که داشتنِ دختر را عیب میدانستند میفرماید: أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنثَى * تِلْکَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِیزَى؛5 شما که داشتن دختر را عیب میشمارید چرا میگویید ملائکه دختران خدا هستند؟! آیا سهم شما پسر است و سهم او دختر؟! عجب تقسیم ناعادلانهای! این بحث جدلی است و خصم را محکوم میکند، اما برهانی نیست. گاهی اینگونه بحثها راه را نزدیک میکند و کار بدی شمرده نمیشود. در جدال أحسن مطلب حقی بهسادگی و با روشی قانعکننده بیان میشود. خدای متعال میفرماید: با اهل کتاب جدال أحسن کنید. به آنها بگویید: ما و شما خدای یگانه را میپرستیم و هر دو میگوییم در برابر هر چه که خدا نازل کرده تسلیم هستیم. بیایید منصفانه بررسی کنیم ببینیم آیا خدا بعد از تورات و انجیل کتاب دیگری هم نازل کرده است یا نه؟ بحث را از جایی شروع کنید که طرف احساس کند به شما نزدیک است.
اما مراء اینگونه نیست. کسی که مراء ملکه او شده همیشه میخواهد دلیل طرف مقابل را ابطال کند و به حق یا باطل بودن آن کاری ندارد. این حالت موجب میشود که او در حال شک باقی بماند و با این حال، نمیتوان امید داشت که حق را پیدا کند و به ایمان مطلوب برسد.
شعبه دوم، خودباختگی و هراس
وَالْهَوْلِ؛ عامل دیگری که ممکن است موجب ابتلای انسان به شک شود و مانع رسیدن انسان به ایمان صحیح شود، عدم اعتماد به نفس در بحث و تحقیق است. وقتی با مسألهای مواجه میشود به جای اینکه درباره آن فکر کند گمان میکند قابل حل نیست و خود را با آن مسأله درگیر نمیکند. به تعبیر روایت مبتلا به هول میشود (هَالَهُ) و حالت خودباختگی و هراس به او دست میدهد و عقبنشینی میکند (نَکَصَ عَلَى عَقِبَیْهِ). چنین انسان تنبل و ترسویی هم به ایمان صحیح نخواهد رسید.
تردید، سومین شعبه شک
شعبه سوم شک این است که انسان قدرت تصمیمگیری و تشخیص قاطع را نداشته باشد به گونهای که در میان اقوال نمیتواند یکی را انتخاب کند. مدام یک قدم پیش و یک قدم پس میگذارد. کمکم این حالت برای او ملکه میشود و وسواس ذهنی پیدا میکند و ذهنش قدرت تصمیمگیری پیدا نمیکند. دلیل روشن را مییابد و میداند که قابل قبول است، ولی دوباره سخنان مخالفان از ذهنش میگذرد و ذهن او را به آن طرف مایل میکند. اما با سخن آنها هم قانع نمیشود و برمیگردد. به این صورت، بین دو طرف رفت و آمد میکند و نمیتواند خود را قانع کند و تصمیم بگیرد. این هم نوعی بیماری روانی است. اگر انسان معمولی و نرمالی بود با دیدن دلیل روشن تصمیم خود را میگرفت و مطلب را قبول میکرد. اما وقتی حالت وسواس ذهنی پیدا کرد هرچه بگویند مطمئن نمیشود و در حالت شک باقی میماند.
تسلیم هلاکت شدن، چهارمین شعبه شک
قسم چهارم شک در انسانهای بیخیالی و ماجراجو وجود دارد. برخی افراد خود را به آب و آتش میزنند و کارهای عجیب انجام میدهند، به این امید که رکوردی به نام آنها ثبت شود و مورد تشویق تماشاچیان قرار گیرند. بسیاری از آنها هم در این راه هلاک میشوند، ولی اهمیت نمیدهند. برای چنین افرادی زندگی خیلی اهمیت ندارد. تنها همین حالت هیجان و کف و سوت زدن تماشاچیان است که برای آنها خیلی مهم است.
وقتی چنین افرادی را از مرگ و آتش جهنم بیم میدهی با بیتفاوتی از کنار آن میگذرند یا میگویند: «اگر جهنمی وجود داشت، بالاخره یک کاری میکنیم!» با مسایل دینی هم ماجراجویانه برخورد میکنند. به تعبیر امیرالمؤمنین علیهالسلام حالت استسلام دارند و هر سرنوشتی پیدا کنند برای آنها مساوی است. تنها چیزی که برای آنها اهمیت دارد لذتی خیالی است که برای خود ترسیم کردهاند.
نتایج شعبههای شک
فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَیْدَناً لَمْ یُصْبِحْ لَیْلُهُ؛ «دَیدن» به معنای عادت ثابت است. چه زیباست تعبیر حضرت! میفرمایند: اگر مراء کردن برای انسان عادت شد شب او به صبح نمیرسد و از این تاریکیها به روشنی نخواهد رسید. کسی که کار او تنها رد کردن سخن دیگران است به ایمان نمیرسد.
وَمَنْ هَالَهُ مَا بَیْنَ یَدَیْهِ نَکَصَ عَلَى عَقِبَیْهِ؛ کسی که در مواجهه با هر مسألهای که نیاز به تحقیق و فکر دارد هول سر تا پای او را میگیرید، روی پاشنههای پای خود عقب عقب میرود و همیشه از مقابل مسایل مهم فرار میکند. روشن است که چنین کسی هم هیچگاه به مقصد نمیرسد.
وَمَنْ تَرَدَّدَ فِی الرَّیْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِکُ الشَّیَاطِینِ؛ حضرت درباره آثار دو شعبه اول شک تنها فرمودند به نتیجه نمیرسد. اما برای دو شعبه دیگر نتایج خطرناکی را برمیشمارند. میفرمایند: کسی که به حالت تردد و رفت و آمد بین دو قطب عادت کرده است و نمیتواند تصمیم بگیرد، در بین راهْ شیاطین به او حمله میکنند و زیر سُم آنها له میشود. این هشدار حضرت به این معناست که این حالتی بسیار خطرناک است و باید مراقب بود که وسواس در فکر پیدا نکنیم. باید بدانیم که شناختن دلیل صحیح، راه و روش عقلی دارد و برای بررسی هر علم و هر گزارهای راه تحقیق و متدی صحیح و عقلایی وجود دارد که همه عقلای عالم کموبیش آن را میپذیرند و از آن استفاده میکنند و اگر در بعضی جزئیات آن، اختلافی وجود داشته باشد قابل اغماض است. مثلا همه شکل اول قیاس منطقی را ـ اگر مقدماتش یقینی باشد ـ مفید یقین میدانند. لذا وقتی برهانی بر اساس شکل اول با مقدمات بدیهی شکیل میگیرد، انسان سالم نمیتواند آن را رد کند. مانند حساب دو دوتا چهارتاست. اما کسی که تردید برای او ملکه شده، دیگر راهی برای اصلاح ذهن و عقل او باقی نمانده است. لذا شیاطین به او حمله میکنند و او زیر سم خود له میکنند.
وَمَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَکَةِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ هَلَکَ فِیهِمَا؛ کسی که مانند ماجراجویان با دست خود، خود را تسلیم هلاکت میکند و باکی ندارد که چه بر سرش میآید روشن است که وضعیت او از همه سختتر است. آیا کسی که خود را از بالای کوه به اعماق دره پرت میکند نجات پیدا میکند؟ اگر انسان چنین حالتی پیدا کند طبعا از ایمان و سعادت دنیا و آخرت باز میماند.
حضرت درباره ایمان و کفر، تعبیر دعائم (پایهها) را به کار میبرند. اما درباره شک، میفرماید: شک چهار شاخه دارد. یعنی گویا شکهایی که مزاحم ایمان میشوند چند نوع هستند و کسانی که مبتلا به شک میشوند چند دستهاند که در سایه این شکاکیت از ایمان محروم میشوند و سعادت دنیا و آخرت را از دست میدهند. أعاذنا الله و ایّاکم.
من در بین دعاها یک دعا را خیلی دوست دارم و آن دعایی است که بعد از زیارت ائمه اطهار علیهمالسلام میفرماید: «وَ اجْعَلْ حَظِّی مِنْ زِیَارَتِکَ تَخْلِیطِی بِخَالِصِی زُوَّارِک؛6 حظّ و بهره من را از این زیارت، مخلوط شدن با زوّار خالصت قرار بده!» من خودم این لیاقت را ندارم که بگویم از زوّار تو هستم تا به من اعتنا کنی. اما در بین زوّار شما کسانی هستند که شما آنها را دوست دارید و دعاهای آنها را آمین میگویید و برای آنها شفاعت میکنید. ما را هم با آنها قاطی کنید و برای همه ما شفاعت کنید.
خدایا! ما را هم جزء کسانی قرار بده که در این ماه، گناهان آنها را آمرزیدی و عاقبت آنها را ختم به خیر میکنی.
و صلى الله على محمد و آله الطاهرین.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . بحارالانوار، ج75 ص164.
2 . حج، 3.
3 . عنکبوت، 46.
4 . نحل، 125.
5 . نجم، 21و22.
6 . مفاتیح الجنان، فصل در زیارات جامعه، مقام دوم در دعایی که بعد از زیارت هر یک از ائمه علیهم السلام خوانده می شود.