تاریخ نگارش : دوازدهم شهريور 1390
نقد و تحلیل حجت الاسلام حجت ارشاد حسینی
حسن سلطانی
امام صادق(ع) فرمودند:
ای پسر جندب! بر هر مسلمانی که معرفت ما را دارا است، لازم است که در هر شبانه روز،کردارش را فرا روی خویش قرار داده و خود حسابگر اعمالش باشد. پس اگر عمل نیکی یافت، زیادش کند و اگر عیب و گناهی دید آمرزش طلب کند تا در قیامت گرفتار ننگ و عذاب نشود.
کلید واژه : صادق ال محمد
نقد و تحلیل حجت الاسلام حجت ارشاد حسینی
در میان امامان معصوم (ع)، برای هیچ کدام همانند امام صادق (ع) فرصت و شرایط مساعدی پیش نیامد تا بتوانند در سطح وسیع به انقلاب فرهنگی بپردازند و با تشریح فرهنگ غنی و پرمایه اسلام، تأسیس دانشگاه ها و مدارس، بر گسترش اسلام بیفزایند و ناآگاهان را از اطراف و اکناف، متوجه اسلام کنند. این امام بزرگوار، غدیر و فرهنگ غدیر را زنده کرد و به آرمان و محتوای خطبه حضرت زهرا (س) تحقق عینی بخشید و به عنوان صادق آل محمد (ص) در برابر دروغ سازان و نیرنگ بازان اموی و عباسی، چهره راستین اسلام و فقه آل محمد (ص) را آشکار ساخت.
ولادت با سعادت
هم زمان با سالروز ولادت رسول اکرم(ص) در روز دوشنبه هفدهم ماه ربیع الاول سال 83 هجری، مصادف با آغاز قرن هشتم میلادی در خاندان رسالت و امامت در شهر مدینه نوزادی از سلاله پاک رسالت، قدم به عرصه حیات گذاشت که جهانی از صفا، نورانیت و علم را برای دوستداران خود به ارمغان آورد و منشاء تحولات شگرفی در جهان علم، فضیلت، معنویت و انسانیت گردید. او دوازده سال تحت تربیت جدّ بزرگوارش امام سجاد(ع)، زینت سالکان راه حقیقتومعرفت بود و پس از آن، تحت توجهات پدر عالیقدرش امام باقر(ع) قرار گرفت.
مادر بزرگوارش، بانویی ارجمند، به نام فاطمه بود، که به «امّ فروه» شهرت داشت. امّ فروه دختر قاسم بن ابی بکر است. قاسم با امام سجاد(ع) پسر خاله بودند و از فقهای برجسته شیعه و از اصحاب مورد اطمینان امام سجاد(ع) به شمار می آمد.
راز نامگذاری امام ششم، به صادق و جعفر
امام سجاد(ع) روایت می کند که رسول خدا(ص) فرمود: هنگامی که پسرم جعفر بن محمد ... متولد شد، نام او را «صادق» بگذارید چرا که بزودی از نوه های او شخصی به نام جعفر، ظهور می کند و به دروغ ادعای امامت می کند، از این رو او جعفر کذاب است.[1](منظور از جعفر کذاب، یکی از فرزندان امام هادی(ع) است که به دروغ ادعای امامت کرد وبا طاغوتیان همکاری می نمود.) بنابراین از آنجا که امام صادق(ع) همنام فرزند نا خلف امام هادی(ع)، جعفر است، برای اینکه بین این دو نفر بر اثر تشابه اسمی، اشتباهی رخ ندهد، امام ششم به عنوان جعفر صادق نامیده شد، و این نام را رسول خدا(ع) برای او انتخاب کرد و این انتخاب، پیام آور آن است که امام صادق(ع) در گفتار و رفتار و همه شیوه های زندگی راستگو و درستکار است.
نام اصلی امام صادق(ع) »جعفر» است، واژه جعفر معانی متعدد دارد، یکی از آن معانی، نام نهری است در بهشت، از این رو امام باقر(ع) نام او را جعفر نهاد چرا که وجود پر برکت او همچون آب زلال نهر بهشت، حیاتبخش و پر ثمر است.
فرزندان امام صادق (ع)
بنابر بعضی روایات امام صادق (ع) دارای 10 فرزند (7 پسر و 3 دختر) بود. پسران او عبارتند از: امام کاظم (ع)، اسماعیل، عبدالله، محمد، اسحاق، عباس و علی و دختران او عبارتند از: امّ فروه، اسماء و فاطمه.
اسماعیل نخستین پسر امام صادق (ع) بود، آن حضرت او را بسیار دوست می داشت و به او مهربانی می کرد، گروهی از شیعیان معتقد بودند که امام بعد از امام صادق (ع)، اسماعیل است. اسماعیل در عصر زندگی امام صادق (ع) از دنیا رفت، امام صادق (ع) از مرگ او بسیار غمگین شد، هنگامی که جنازه او را حمل می کردند، امام صادق (ع) بطور مکرر آن را به زمین می نهاد، و پارچه کفن را از صورت او رد می کرد و او را به مردم نشان می داد، تا آنانکه به امامت او بعد از امام صادق (ع) اعتقاد داشتند یقین کنند که اسماعیل از دنیا رفته است، در عین حال گروهی از آنها پسر او محمد بن اسماعیل را امام دانستند و گروهی مرگ اسماعیل را باور نکردند و اسماعیل را زنده دانستند، در نتیجه فرقه اسماعیلیه به وجود آمد.[2]
طاغوت های عصر امام صادق(ع)
نظر به اینکه امام صادق(ع) در سال 114 هجری قمری به امامت رسید و در سال 148 به شهادت رسید، در این مدت (34 سال) با پنج طاغوت اموی و دو طاغوت عباسی روبرو بود، به این ترتیب:
1- هشام بن عبد الملک، دهمین خلیفه اموی (11سال).
2- ولید بن یزید عبد الملک (حدود یک سال).
3- یزید بن ولید بن عبد الملک( پنج ماه ودو شب).
4- ابراهیم بن ولید بن عبدالملک(70 روز از سال 126).
5- مروان بن محمد، مشهور به مروان حمار (حدود شش سال).
6- عبد الله بن محمد، معروف به سفاح، نخستین خلیفه عباسی(حدود پنج سال).
7- منصور دوانیقی (حدود 11 سال).
امام صادق(ع) در برابر این طا غوتها نه تنها هرگز تسلیم نشد و روی خوش به آنها نشان نداد، بلکه با مو ضع گیری قاطع در برابر آنها قرار گرفت و آنها را طاغوت خواند و با افشاگریهای خود، مردم را از پیروی آنها بر حذر داشت.[3]
اوضاع سیاسی عصر امام صادق(ع)
دوران زندگی امام صادق(ع) از پر آشوب ترین دوران های سیاسی تاریخ اسلام است. در این دوره حکومت امویان در آخرین روزهای سیطره خونبار خود و در آخرین روزهای سپری شدن و انقراض بود، زیرا که عباسیان علیه آنان بر پا خاسته، هر روز از هر گوشه فتنهای بر پا می کردند. در گیری و جنگ و گریز های دو گروه متخاصم که دوره فترتی ایجاد کرده بود، بهترین فرصت را برای نشر افکار زنده و تربیت احرار و آزادگان و تصحیح نظر جامعه در مورد شکل حکومت پیش آورده بود و امام صادق(ع) با روشن بینی و درایتی شایسته، از این فرصت نیکو، نیکوترین استفاده را برد و مکتب علمی خود را، هر روز توسعه وگسترش روز افزون بخشید، تا بدانجا که شمار شاگردان وی در آن عصر دوران ساز، بالغ بر چهار هزار نفر گردید.
امام صادق(ع) در روزگار عصیان و طغیان و در عصر اختناق و خفقان حکومت زور و تزویری که همچون دو سر پلی آتشبار، دو کرانه جهنمی رود خانه خروشان و خونین آن عصر را بهم می پیوست و جامعه را از دوزخ حکومت اموی به سوی دوزخ حکومت عباسی می برد، زندگی می کرد.
آن دوران، روزگار اوج طغیان در هم فرو ریختن و پاشیدن آخرین پایه های حکومت سلسله ستمگر اموی و نخستین روزهای شکل گیری حکومت جابر بنی عباس بود. وجود چنین دوران فترتی که در فاصله دو حکومت فاسد و جائر پیش آمده بود فرصتی مناسب و موقعیتی مساعد پیش آورد، تا امام صادق این یادگار ارزنده نبوی(ص) و این بزرگترین مروّج سنت و تربیت های احمدی در اجرای وظیفه ارشادی و تربیتی خود به قیامی شایسته بر خیزد و در انجام رسالت الهی و تعهد دینی در قبال اسلام و در برابر امت مسلمان کوششی سخت و سزاوار آغاز کند، تا بدین سان وظیفه وجدانی و انسانی خود را در پیشگاه آفریدگار وآفریدگان انجام دهد، وظیفهای که گاه با تعدّی و ظلم ستمگران همراه بود وگاه با زجر وتبعید و شکنجه همراه می شد. تا بدانجا که بر اثر تضییقات جدی منصور دوانیقی، حتی کسی حق سئوال کردن مطلب علمی را از امام پیدا نمی کرد و بزرگان شیعه به عنوان دستفروشی و میوه فروشی و دوره گردی به کوی امام می رفتند و از او با چاره جویی ویژه، سئوالاتی می کردند، یا آنکه امام صادق(ع) حتی نمی توانست در عاشورای جدش عزاداری رسمی در منزل خود داشته باشد، تا مبادا نهضت عاشورا بر ملا شود و مردم مرده، زنده شوند وخون پیدا کنند. گاه شکنجه های منصور در مورد امام بدانجا می رسید که کارگزاران وی، نیمه شبان امام را از درون خانه و از حال تهجد بیرون می آوردند و در حالیکه خود سواره بودند امام صادق (ع) را در آن سن کهولت و سالخوردگی، پیاده در رکاب خویش تا به دربار منصور دوانیقی عباسی می دوانیدند.
لکن با وجود این همه تضییقات امام هرگز سنگر هدایت و روشنگری را خالی نگذاشت و در انجام وظیفه پیامبر گونه اش تبعید و زجر و شکنجه را، به خود گرفت و وجود والای خویش را در برابر امواج شکننده ستم ها و ظلم ها قرار داد تا اسلام پیروز گردد و تعالیم نورانی و دوران ساز و تاریخ گردان آن به استواری پا گیرد.
شرکت در پایه گذاری نهضت عظیم فرهنگی
از امور بسیار مهم عصر امامت امام باقر(ع) پایه گذاری نهضت فکری و فرهنگی تشیع بود که پس از شهادت امیر مومنان علی(ع) بر اثر سانسور و خفقان طاغوت های اموی، به دست فراموشی سپرده شده بود، در آن عصر فرصتی به دست آمد که امام باقر(ع) به تربیت شاگردان برجسته ای پرداخت، و فقه ناب اسلام را باز سازی نمود و سنگ زیرین و پایه یک حوزه علمیه وسیع و عمیق را بنیان کرد ،و زمینه سازی بسیار استواری برای آینده نمود.
امام صادق(ع) در این نهضت عجیب و عظیم فکری و علمی، یاری بی همتا برای پدر بود، و سهم عظیمی در پایه گذاری این نهضت داشت و بعد از پدر، دنبال این نهضت را گرفت و دانشگاه عظیم جعفری را پدید آورد. دانشگاهی که از چهار هزار نفر تشکیل می شد. امام صادق(ع) با بینش معصوم خود از فرصت جنگ وکشمکش بنی عباس و بنی امیه و اشتغال ظالمان به ظالمان، نیرو های آماده را به دور خود جمع کرد و به باز سازی نیرو ها و باز نگری اساس اسلام و فقه ناب اهل بیت، که همان فقه اصلی اسلام بود، پرداخت و با این کار پر ثمر، خدمت بزرگی به جهان اسلام و تاریخ و فرهنگ اسلام نمود.
شیخ طوسی در رجال خود تعداد شاگردانی که از محضر امام صادق(ع) کسب فیض می کردند، 3197 مرد و 12 زن نام می برد[4] که برجسته ترین آنها، هشام بن حکم، زراره بن اعین، جمیل درّاج، ابان بن تغلب، مفضّل بن عمر، هشام بن سالم، مومن الطاق، حماد بن عیسی، جابربن حیان و....
مخاطبان امام صادق (ع)
امام در طول حیات پر بر حرکت خود، مخاطبان مختلفی داشتند که با ایشان به بحث و مناظره می پرداختند. لذا کیفیت بر خورد امام صادق(ع) نیز با هر کدام از آنها متفاوت بود. از جمله آنها:
1- اصحاب: امام صادق (ع) بحث بین استاد و شاگرد یا بین شاگردان را برقرار می نمود تا در علوم مختلف متبحّر شوند. شاگردان و اصحاب امام صادق(ع) از این جهت با حضرت بحث می کردند که علوم را بهتر درک کنند.
2- غُلات: غلات گروههای کوچکی بودند که در عصر ائمه ظاهر شدند و مردم را به عقاید و اندیشه های خود دعوت می کردند از آنجا که ائمه آنها را لعنت می کردند و ایشان را به مردم معرفی می نمودند، هیچ شبهه ای بر مردم مسلمان شیعه و سنی در شناخت آنان باقی نمی ماند و غالبا پس از چند صباحی نابود می شدند. شأن حضرت امام صادق (ع) و پدر بزرگوارش امام باقر (ع) به اندازه ای عظیم بود که جمعی از شیعیان و پیروان نا آگاه، در حق ایشان غلو کردند و مقام ایشان را تا مرتبه الوهیت بالا بردند. امام صادق (ع) به غلات اجازه نمی داد در مورد او و اهل بیت چیزی را بگویند که در آنها وجود ندارد. در مقابل آنها با جدیت می ایستاد،آنها را لعن و نفرین می کرد و از آنها تبری می جست. [5]
3- صوفیان: در حدود قرن دوم هجری دسته ای در بین مسلمانان به وجود آمدند که خود را زاهد و صوفی می نامیدند.آنها مدعی بودند که از نعمتهای دنیا باید دوری جست،آدم مومن نباید جامه خوب بپوشد یا غذای مطبوع بخورد و یا در مسکن عالی بنشیند، اینان دیگران را می دیدند احیانا این مواهب را مورد استفاده قرار داده اند سخت تحقیر و ملامت می نمودند. حضرت در برخورد با صوفیان، به راهنمایی آنها می پرداخت و با استناد به آیات قرآن، محروم کردن مردم از نعمتهای الهی را جایز نمی دانست. یکی از این برخورد ها میان امام صادق (ع) و سفیان صوری بود که امام را به خاطر پوشیدن لباس گران قیمت مورد سرزنش قرار داد امام (ع) در جواب ایشان فرمودند:پیامبر(ص) در زمان تنگدستی و فقر مردم می زیست و به تناسب تنگدستی مردم، لباس می پوشید. دنیا پس از آن زمان نعمتش زیاد شد و سزاوار ترین افراد به استفاده از این نعمتها نیکو کاران هستند، سپس آیه ای از قرآن تلاوت نمود و در ادامه فرمودند: پس ما نسبت به آنچه خداوند عطا فرموده است، سزاوار تریم. البته این لباس را که می بینی، برای ظاهر پوشیده ام که مردم ببینند و هماهنگ با جامعه لباس پوشیده باشم. سپس دست سفیانی را گرفت وآن لباس را کنار زد و جامه خشنی را که بر تن کرد بود، به او نشان داد و فرمود: این لباس را برای تهذیب خودم پوشیده ام. سپس جامه خشن سفیانی را کنار زد و لباس نرم و لطیفی را که زیر آن بر تن کرده بود به او نشان داد و فرمود:تو این جامه خشن را برای تظاهر به زهد پوشیده ای و این لباس لطیف را برای تن آسایی، برتن کرده ای.[6]
4- معتزله: از جمله مخاطبان امام صادق (ع)، معتزله بودند (معتزله؛ فرقه سنی مذهب معتبری در اسلام بودند که در اواخر عصر بنی امیه ظهور کردند و تا چند قرن در تمدن اسلامی تأثیر داشتند. موسس این فرقه واصل بن عطا از شاگردان حسن بصری بود. یکی از مبانی اعتقادی آنان، این بود که صفات خداوند عین ذات خداوند است.) آنان گاهی به قصد مناظره و احتجاج و گاهی به قصد سئوال کردن از مسائلی چون تفسیر قرآن و... نزد حضرت می آمدند. در تمام این برخورد ها، امام سئوا لات مخاطب خود را به نحوی شایسته پاسخ می دهد. به طوری که در پایان جلسه مخاطب امام که معمولا از روسا و دانشمندان معتزله محسوب می شدند، در برابر عظمت علمی، تواضع و اخلاق کریمانه امام، سر تعظیم فرود می آوردند.
5- ابو حنیفه (رئیس مذهب حنفیه): ابو حنیفه نعمان بن ثابت متوفای 150هجری، از جمله کسانی است که درباره مسایل مختلف، پرسش های فراوانی از امام صادق (ع) پرسیده است. وی همواره می گفت: «ما رایت اعلم من جعفربن محمد»،کسی را عالم تر از جعفر بن محمد ندیدم.[7] بارها بین امام و ابو حنیفه بحث علمی مطرح می شد و امام به کارهای اشتباه او اعتراض داشت و می فرمودند قیاس نکن.
6- مالک بن انس(رئیس مذهب مالکی): ابو عبدالله مالک بن انس متوفای سال 179هجری،یکی دیگر از مخاطبان امام صادق بود.او امام یکی از چهار مذهب رسمی اهل سنت و از اصحاب رأی و قیاس و استحسان بود. نحوه برخورد امام با او بطوری بود که مالک درباره امام گفته است با فضیلت تر و برتر از جعفر بن محمد از بعد علمی، عبادت وتقوا هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و بر قلب هیچ بشری خطور نکرده است.[8]
7- خلفاء و حکّام: از دیگر مخاطبان امام صادق (ع) خلفاء و حکّام بودند. حکّام و خلفاء، معمولا زمانی مخاطب امام قرار می گرفتندکه آنها امام را احضار می کردند وگرنه هیچ کدام از مورخان نقل نکردند که امام صادق(ع) به نزد یکی از حکّام و یا خلفاء رفته باشد مگر برای شفاعت از فرد مظلومی و یا حفظ مال و یا جان بی گناهی. البته این جزء سیره امام بود که از دربار وحکام دوری می گزید و هرگز حرکتی که موجب تأیید آنها شود، از امام مشاهده نشد. خطاب های امام با این دسته از مخاطبان، عموما تند و بی باکانه است، مگر در جایی که برای خود و یا نظام شیعه احساس خطر جدی می کردند.
8- غیر مسلمانان(اهل کتاب): امام صادق(ع) در مناظرات و برخورد با اهل کتاب سعی می کردند از مطالب مورد قبول طرفین که هم در قرآن وهم در کتب آسمانی آنها وجود داشت، به عنوان ادله مدعای آنها استفاده کنند و ضمن سفارش اصحاب خود به مهربانی با اهل کتاب که با مسلمانان معاند نبودند،آنها را به تشرف به دین اسلام تشویق می کردند.
9- زنادقه و دهریون :منحرف نمودن مسلمانان از مسیر حقیقی دین، سبب بروز عقاید و آرای متکلمان شد و مخصوصا نیروی زر و زور معاویه که موجب جنگ جمل، صفین، نهروان گردید و واقعه حکمین را به وجود آورد، عقاید مختلفی را در میان مسلمانان ایجاد کرد که موجب بروز حوادث دامنه داری شد. از این رو یک قدرت علمی لازم بود که این افکار و اوهام پریشان را با استدلال و براهین مستند به قرآن و سنت و عقل از میان بردارد و راه راست و روشن را به مردم نشان دهد. نام زندیق نخست در زبان عرب به پیروان مانی اطلاق می شد که جهان را از دو اصل ازلی نور و ظلمت می پنداشتند و به همین سبب آنها را به عنوان دو گانه پرست می شناختند. سپس این نام به مادیون اطلاق شد،که منکر خدا، پیامبران وکتابهای آسمانی هستند به ابدیت جهان معتقدند و منکر دنیای دیگر و عوالم مابعد الطبیعه می باشند. سپس این نام برکسی اطلاق شد که منکر یکی از اصول دین اسلام باشد و یا رأی و نظری داشته باشد که آن رأی و نظر در نتیجه انکار یکی از اصول عقاید باشد و بعد این نام به هر کس مخالف مذهب اهل سنت بود، اطلاق گردید و در آخر به هر شاعر و یاوه گویی که بی ملاحظه دم از معشوق می زد و یا هر نویسنده ای از این قبیل و نیز طرفداران آنها گفته می شد. گروهی از افرادی که مخاطب امام بودند و در جلسات مناظره شرکت می کردند، دهری بودند که درباره مسائل مختلفی از جمله حدوث و قدم عالم، بحث می کردند.
به نقل از مجمع البحرین، دهری یعنی ملحد وآنها گروهی هستند که معتقدند خدا و بهشت و جهنمی در کار نیست و براین باورند که ما را جز روزگار از بین نمی برد. آنها این اعتقاد خود را براساس استحسان خودشان شکل داده بودند نه تحقیق و تعمق.[9] امام با همه گروه ها به بحث و مناظره می نشست. هر چند افرادی،آنها را از خود طرد کرده باشند. امام و شاگردان او در این مناظرات همواره حافظ ارکان شریعت و اعتقادات اسلامی بودند. رفتار امام با این طبقه از جامعه، بر خوردی حکیمانه و همراه با حلم و صبر بود. مهمترین ابزار امام در برخورد با این گروه ها، همان اخلاق معنوی، کریمانه و روحیه بردباری وی بود که سرانجام مخاطب را به تسلیم وادار می کرد و آنها زبان به ستایش امام می گشودند.
چرا امام صادق (ع) قیام نکرد؟
سدیر صیرفی یکی از شاگردان امام صادق(ع) می گوید، به محضر امام صادق(ع) رفتم وگفتم: به خدا خانه نشینی برای شما روا نیست. امام(ع) فرمودند: چرا ای سدیر؟
گفتم: به خاطر دوستان و یاران بسیار که داری، سوگند به خدا اگر امیر المومنین علی(ع) آن همه یار و یاور داشت نمی گذاشت طایفه «تَیم وعَدی» (دودمان عمر و ابوبکر) به مقام او طمع کنند و حق او را بگیرند.
فرمود: به نظر تو من چه اندازه یار و یاور دارم؟ گفتم: صد هزار! فرمود: صد هزار؟! گفتم: بلکه دویست هزار، فرمود: دویست هزار؟! گفتم: بلکه نصف دنیا، حضرت پس از اندکی سکوت، به من فرمود: اگر مایل باشی و برایت سخت نباشد همراه من به «ینبُع» (مزرعه ای کوچک در مدینه) برویم. گفتم: آماده ام. امام دستور فرمود: الاغ و استری را زین کردند، من سبقت گرفتم و بر الاغ سوار شدم، تا احترام کرده باشم وآن حضرت سوار بر استر گردد. فرمود: اگر بخواهی الاغ را در اختیار من بگذار؟ گفتم: استر برای شما مناسبتر است. فرمود: الاغ برای من هموارتر است.
من از الاغ پیاده شدم و بر استر سوار شدم وآن حضرت بر الاغ سوار شد و با هم حرکت کردیم تا وقت نماز رسید، فرمود:پیاده شویم تا نماز بخوانیم، سپس فرمود: اینجا زمین شوره زار است و نماز در اینجا روا نیست (و مکروه است) از آنجا رفتیم و به زمین خاک سرخی رسیدیم و آماده نماز شدیم، در آنجا جوانی بزغاله می چرانید، حضرت به او و بزغاله ها نگریست و به من فرمود: سوگند به خدا ای سدیر! اگر شیعیان من به اندازه تعداد این بزغاله ها بودند، خانه نشینی برایم روا نبود.( و قیام می کردم)
سپس پیاده شدیم و نماز خواندیم، پس از نماز، کنار بزغاله ها رفتم و شمردم که هفده عدد بودند.[10]
مطلب فوق بیانگر این است که امام (ع) اصل قیام را روا می دانستند، ولی یاران راستینی که در خط فکری امامان خاندان رسالت حرکت کنند و قیام را به بیراهه نکشانند نداشت، از این رو قیام و نهضت فکری و انقلاب فرهنگی را بر قیام و انقلاب نظامی و مسلحانه ترجیح می داد.
برخورد امام صادق(ع) با خلفاء
سیاست و راه و رسم اهل بیت عصمت و طهارت در مقابله با ستمگران، مبارزه است تا حدودی که می توانستند و اگر امکان عملی نداشتند اصل تحریم همکاری و مساعدت و عدم اعتماد و پشتیبانی و کمک به آنان را پیش می گرفتند.
منصور دوانیقی خلیفه عباسی مانند دیگر حکام ستم پیشه که می خواهند اراده خود را بر دانش و دانشمندان تحمیل کنند و آنان را آلت مقاصد خود قرار دهند سعی در جلب و جذب امام را داشت و با عناوین گوناگون این تمایل را اعمال می کرد ولی سعی و کوشش او ثمری نداشت. یکی از روزها در نامه ای به امام نوشت شما چرا مانند دیگر مردم پیش ما نمیآیید؟ امام پاسخ قاطع دادند که: ما از نظر دنیا چیزی نداریم که با عدم حضور پیش شما از زوال آنها هراسناک و بیمناک باشیم و در محضر تو از آخرت و مسائل معنوی چیزی وجود ندارد که به امید آن به سراغ شما بیاییم تا از فیض آن بهرهمند گردیم و شما در نعمتی قرار نگرفتید که تهنیت و تبریک گوییم و در نقمت و مصیبتی قرار نگرفته ای که تسلیت بگوییم. پس روی چه حساب با شما مراوده و رفت و آمد داشته باشیم.
منصور در پاسخ امام نوشت: هدف اینست که در شرف مصاحبت شما از نصیحت شما برخوردار گردیم، امام در جواب مرقوم فرمودند: آنکه هدف دنیایی داشته باشد هرگز به نصیحت شما اقدام نمیکند و آنکه هدف آخرت و معنویت داشته باشد هرگز وقت خود را با مصاحبت شما تلف نمیکند.[11]
گفتار علمای بزرگ اهل تسنن در شأن امام صادق(ع)
1- سید مومن شبلنجی شافعی، در کتاب «نور الابصار» در شرح حال امام صادق (ع) چنین می نویسد: فضائل آن حضرت بسیار است به طوریکه حسابگر از شمارش آن درمانده می شود و فهم علمای آگاه در انواع آن علوم حیران است.
2- ابو حاتم رازی (یکی از علمای معروف اهل تسنن) می گوید: جعفربن محمد الصادق (ع) مردی مورد وثوق است و در وثوق، مثل او جای سئوال نیست.
3- ابو بحر جاحظ(دانشمند معروف قرن سوم) می گوید: جعفربن محمد (ع) شخصی است که علم و فضل او جهان را پر کرده است.
4- ابوحنیفه می گوید: من فقیه تر و آگاه تر از جعفربن محمد (ع) ندیده ام.
5- مالک بن انس رئیس مذهب مالکی می گوید: من جعفربن محمد (ع) را همواره در یکی از سه حال دیدم: یا در حال نماز بود، یا روزه بود، یا در حال ذکر. او از بندگان بزرگ الهی و از پارسایان سترگ بود.
6- ابن حجر هیثمی شافعی مفتی حجاز می گوید: به اندازه ای از امام صادق (ع) علوم مختلف نقل شده که آوازه آن در همه جا پیچیده و بزرگ ترین پیشوایان علم و حدیث مانند یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان ثوری، ابوحنیفه، ایوب سجستانی و سفیان بن عیینه از او نقل روایت می کنند.
وصیت های سیاسی امام صادق (ع)
امام صادق (ع) در شرایطی می زیست که حتی نمی توانست وصی و امام بعد از خود را معرفی کند، از این رو با سیاست مدبرانه خود، به گونه ای وصیت کرد تا جان وصی حقیقی خود (امام کاظم (ع)) را از خطر گزند منصور دوانیقی حفظ کند. در اصول کافی پیرامون این وصیت روایتی بدین مضمون آمده است: ابو ایوب نحوی می گوید: منصور در نیمه های شب مرا طلبید، به نزدش رفتم، دیدم روی کرسی (صندلی) نشسته و شمعی در برابرش است و نامهای در دست دارد، وقتی که بر او سلام کردم، نامه را به طرف من انداخت و گریه می کرد، به من گفت: این نامه محمد بن سلیمان (والی مدینه) است که در آن خبر داده، جعفربن محمد (ع) وفات کرده آنگاه سه بار گفت:« انا لله و انا الیه راجعون»، در کجا مانند جعفر (امام صادق (ع)) یافت می شود؟ سپس به من گفت بنویس: من آغاز نامه را نوشتم، گفت: (برای محمد بن سلیمان) بنویس، اگر او (امام صادق) به شخص معینی وصیت کرده است، او را احضار کن و گردنش را بزن «نامه را نوشتم و به سوی مدینه فرستاده شد» پاسخ نامه آمد و در آن نوشته شده بود: جعفربن محمد (ع) به پنج نفر وصیت نموده است که عبارتند از: 1- منصور دوانیقی 2- محمد بن سلیمان (والی مدینه) 3- عبدالله (یکی از پسرانش) 4- حمیده (مادر امام کاظم ) 5- موسی (ع).[12]
در حقیقت وصی امام صادق (ع) همان موسی بن جعفر (ع) بود، ولی آن حضرت با این سیاست، خواست جان وصی خود را حفظ کند. با توجه به اینکه عدم صلاحیت آن چهار نفر دیگر، از نظر شیعیان روشن بود.
وصیت سیاسی دیگر امام صادق (ع) اینکه: آن حضرت می دانست که خفقان حاکم بر جامعه، مانع گسترش آثار آن حضرت و بازگویی حقایق برای آیندگان است، وصیت کرد بعد از خود 7 سال در مراسم (حج) مجالس سوگواری برای او تشکیل دهند و مقداری از اموال خود را در این مراسم، به نیازمندان بدهند.[13]
چنین وصیتی آن هم در موسم حج، که مردم از اکناف و اطراف اجتماع کرده اند، حاکی است که امام می خواست در آن مجالس حقایق گفته شود تا مردم ظالم و مظلوم را بشناسند و از ماجراهای پشت پرده، ناآگاه نباشند و در نتیجه وظیفه اسلامی خود را تشخیص دهند.
امام صادق (ع) در بستر شهادت
شهادت در راه خدا و در راه پیشبرد آرمان الهی، هدف عالی و خواست قلبی وآرزوی دل هر فرد مومن و مخلصی است که به خدا عشق می ورزد و دلش برای لقاء او پر می زند. مخصوصا،که این فرد مومن، فرزند رسول خدا (ع) و رهبر راستین امت مسلمان و پیشوای معصوم شیعیان و رهبر پیروان مخلص علی(ع) باشد.
شهادت امام صادق (ع)، در زمانی واقع شد که امورکشور مضطرب، فتنه ها و آشوب ها فراوان بود. نه خون ها احترام و نه دین از نظر حکومت وقت، ارزش داشت و نه قانونی حاکم بر سرنوشت امت بود. حکام وقت با استبداد مطلق، حکومت داشتند و رعیت در دست جلادان ملعبه ای بیش نبود. پیروان علی (ع) و دوستداران اهل بیت رسالت، در عسرت کامل و تنگنای عجیبی به سر می بردند، ناسزاگویی به علی (ع) و خاندان گرامی اش و اهانت و بدگویی به بزرگان دین، عادت دیرینه ای بود که در اغلب محافل و مجالس در مسجد، کوی و برزن، جلسات دینی و درس و همه جا شنیده می شد. گویندگان رسمی و داستان سرایان و چاپلوسان دربار خلافت با این بی ادبی ها آغاز سخن می کردند. اهل بیت رسالت، با شنیدن این گونه یاوه ها و تحمل این گونه مصائب و مشقات در انتظار فرج و با اطمینان به وعده صابران به سر می بردند. فقط دوران حکومت عمر بن عبد العزیز، تنفس گذرایی بود که به مدتی کوتاه اوضاع گذشته را در هم زد ولی دولت او هم مستجل بود.
روز به روز بر عظمت امام صادق (ع) افزوده می شد، دشمنان او و در رأس آنها منصور دوانیقی نمی توانست وجود آن بزرگوار را تحمل کند. وجود علمی امام بر ستمگران و بی فضیلت ها، سنگین و غیر قابل تحمل بود تا اینکه با دسائس و نقشه های گوناگون بعد از چندین بار که شبانه به منزل او یورش بردند و در دل شب، او را از منزل بیرون کشیدند و به تبعید از وطن مجبور ساختند، تصمیم به قتل آن حضرت گرفتند. تا اینکه منصور دوانیقی، توسط مزدوران خود آن حضرت را با انگور زهر آلود مسموم نمود. سرانجام، «سم» که قاتل شخصیت های بزرگ آن روز بود امام صادق (ع) را در 25 شوال سال 148 هجری قمری در سن 65 سالگی در مدینه به شهادت رساند. مزار ایشان در قبرستان بقیع، در جوار پدر و جدّ بزرگوارش می باشد.
منابع
1- مشعلهای شعله ور، تقی متقی، دارالحدیث، 1375.
2- امام جعفر صادق پیشوا و رئیس مذهب، عقیقی بخشایشی، دفتر نشر نوید اسلام، 1360.
3- نگاهی بر زندگی امام صادق (ع) ، محمد محمدی اشتهاردی، نشر مطهر، 1376
4- شیوه مناظرات انبیاء و امام صادق (ع)، سیده فاطمه حسینی میر صفی، نشر بین الملل، 1384.
1- بحار، ج 47، ص 8 و9.
2- اقتباس از ارشاد شیخ مفید، ج2، ص200 -202.
3- اقتباس از تتمه المنتهی، ص 82-128.
4- فهرست ابن ندیم ، ص250.
5- الامام الصادق دراسات وابحاث، ص329.
6- اصول کافی، ج6، ص442.
7- الامام الصادق والمذاهب الاربعه، ج1، صص279-295.
8- الامام الصادق والمذاهب الاربعه،ج1،ص53.
9- مجمع البحرین، ج3، ص42.
10- اصول کافی، ج2، ص242.
11- تاریخ یعقوبی، ج3، ص381.
12- اصول کافی ، ج 1 ، ص 310.
13- وسائل الشیعه، ج13، ص294.