تاریخ نگارش : هفدهم مرداد 1390
تاریخ نگرى و تاریخ نگارى در قرآن کریم
. پوربافرانی
قرآن کریم از آغاز نزول پر برکت خود بر قلب مبارک خاتم پیامبران(ص) یک تحول فرهنگى بسیار گسترده و عمیقى را خبر داد.
ناشر : پدید آورنده : نامشخص ، صفحه
تاریخ نگرى و تاریخ نگارى در قرآن کریم
تاریخ و علوم آن
قرآن کریم از آغاز نزول پر برکت خود بر قلب مبارک خاتم پیامبران(ص) یک تحول فرهنگى بسیار گسترده و عمیقى را خبر داد.
این تحول از یک ایده و پیش بینى، به یک واقعیت غیرقابل انکار تبدیل گشت. جهان اسلام از تمدنى بى مانند برخوردار شد، و حوزه هاى علمى قرآنى رونقى ویژه پیدا کرد. بشریت از ظلمت هاى جاهلیت به انوار پر فروغ ایمان و معرفت گرایش پیدا کرد. مسلمانان در اوج عزت و فرزانگى قدم هاى استوارى را به سوى تمدن اسلامى برداشتند و رغم تمام مشکلات از انحراف در مسیر رهبرى مسلمین، با حمایت هاى بى دریغ اهل بیت عصمت، نور پر فروغ هدایت هاى الهى بر مسلمین پرتو افکنده بود.
ولى افسوس که کوران مشکلات و حوادث تاریخى با دور شدن تدریجى مسلمانان از تعالیم آسمانى قرآن کریم دست به دست هم داده و وضعیتى اسف بار در آموزش و پرورش آنان به وجود آورد، و دشمنان دیرینه اسلام و قرآن را بر بهره بردارى منفى و سواستفاده از وضعیت بحرانىِ فکرى، اجتماعى، سیاسى و اقتصادى، جهان اسلامى تشویق نمود، و به تدریج فرصت را براى استعمار در حوزه هاى فرهنگى و سیاسى و اقتصادى در کشورهاى اسلامى فراهم نمود و ما را در دریایى از خودباختگى و نابارورى فرو برد. تا اینکه رادمردانى غیور، خود باور، اسلام شناس و قرآن فهم در جهان اسلام طلوع نمودند و کوس غروب استعمار و غربزدگى را کوبیدند و سرود رهایى مسلمانان را سر دادند، به امید اینکه به دامن قرآن کریم ـ چون گذشته ـ برگردند و اسلام ناب را در سرتاسر جهان حاکمیتى تازه ببخشند.
با توجه به نگرش تاریخى عمیقى که این مردان الهى از کتاب خدا داشتند، توانستند با مآل اندیشى، مسلمانان را به سوى آینده سوق دهند. بهره گیرى از نگرش تاریخى قرآن کریم و تأمل ورزى در آن همواره راه گشاى رهبران و عالمانى بود که نداى صلاح و سداد آنان، رستگارى جوامع انسانى را به همراه داشته است.
مهم ترین این رهیافت معرفتى عبارتند از:
1 ـ ژرف نگرى در پرتو تربیت روحیه پژوهشگرى و تحقیق.
2 ـ قرآنى بودن و قرآنى زیستن در اندیشه، انگیزه ها، روش ها و رفتارها.
3 ـ مطالعه عمیق تاریخ و فهم صحیح گذشته، و الگو گرفتن براى آینده.
4 ـ آینده نگرى کلان در پرتو تاریخ شناسى قرآنى.
نوشته حاضر تلاشى است در این جهت به منظور آشنایى آموزه ها و نگرش هاى تاریخى قرآن، به امید اینکه شاهد بر داشتن گامى بزرگ در آینده اى نه چندان دور توسط پژوهشگران قرآنى باشیم.
واژه تاریخ
هر چند واژه تاریخ، به معناى مرزبندى زمان(2)و تعیین زمان وقوع یک حادثه و رویداد به کار رفته،(3)ولى مفهوم متعارف آن؛ سرگذشت یا گذشته یک شى ء یا یک موضوع مى باشد.(4) بنابراین؛ قلمرو تاریخ و علوم مربوط به آن حوادث زمان گذشته است، چه در سطح گزارش آن حوادث و یا ریشه یابى آن و یا فراتر از ریشه یابى ریشه هاى واقعى دور و نزدیک آن حوادث که همه به علوم تاریخ معروف مى باشند. در واقع، به تعداد موضوعات موجود و تحقق یافته و حوادث مرتبط با آن موضوعات تاریخى وجود دارد. مانند: تاریخ جهان، تاریخ انسان، تاریخ تک تک موجودات دیگر در جهان، تاریخ جوامع بشرى، تاریخ علم، تاریخ تک تک علوم، تاریخ انبیاء، تاریخ حاکمان و قدرتمندان، تاریخ نهضت ها، تاریخ کواکب و سیّارات و... .
علوم تاریخ
آگاهى هاى ما از گذشته یک موضوع، در چند سطح طبقه بندى مى شود و براى هر سطح از سطوح آگاهى، ابزار و روش و اصول متفاوت خواهیم داشت. بنابراین به جاى علم تاریخ باید به علوم تاریخ توجّه کنیم یا اینکه براى علم تاریخ رشته هاى گوناگون در نظر بگیریم.
شاید ساده ترین فعّالیت علمى در حوزه تاریخ ـ به معناى رویدادهاى گذشته ـ ثبت آن رویدادها باشد و دانشى که به این مهم بپردازد علم تاریخ نقلى نامگذارى مى شود و چنانچه فعالیت علمى ما در زمینه ریشه یابى رویدادها باشد و علل و پى آمدهاى حوادث گذشته را مورد مطالعه قرار دهد علم تاریخ تحلیلى نامگذارى مى گردد. اما چنانچه به قوانین حاکم بر شکل گیرى رویدادها و تحوّلات گذشته بپردازیم، مطالعه علمى ما در سطحى بالاتر و فراتر از رویدادهاى گذشته خواهد بود و به چنین تلاشى علمى علم فلسفه تاریخ گفته شده است.
در حوزه تاریخ نقلى نیز دو فعالیت چمشگیر مطرح است:
الف: تاریخ نگارى یا نگارش و ثبت حوادث و رویدادها.
ب: تحقیق پیرامون حوادث ثبت شده، چه در زمینه اصل تحقق یک حادثه و چه در زمینه کیفیت وقوع آن حادثه.
در حوزه تاریخ تحلیلى نیز در زمینه علت یابى و معلول یابى و کشف ارتباط حوادث و رویدادها با همدیگر، مى توانیم فعالیت علمى داشته باشیم.
در حوزه فلسفه تاریخ نیز در زمینه بررسى قانون مندى رویدادها و کشف قوانین حاکم بر مجموعه رویدادهاى گذشته و آینده مى توانیم به طور علمى وارد شویم و به نتایج اساسى و زیر بنایى دست یابیم.
تاریخ نگارى؛ چالش ها و پى آمدها
در نگارش هاى تاریخى موجود، سه مشکل عمده مطرح مى باشد:
1 ـ ارزش علمى منابع گزارش دهنده رویدادها.
2 ـ اختلاف فاحش منابع در نحوه گزارش یک رویداد.
3 ـ امکان تحریف و غرض ورزى در گزارش یک رویداد تاریخى.
هم عصر نبودن یک تاریخ نگار با رویدادهاى گزارش شده، مستند نبودن گزارش و بى دقتى و محیط نبودن مورّخ به آنچه گزارش مى دهد، درصد اعتماد به گزارش هاى او را پایین مى آورد. با توجه به جدى بودن تحریف در گزارش رویدادهاى تاریخى و دست کارى اسناد تاریخى نمى توانیم براى هر رویداد گزارش شده، دست به تحلیل و تفسیر بزنیم، مگر اینکه مرحله تحقیق و تفحّص و بررسى به طور کامل انجام گیرد واز صحّت ثبت وقایع مطمئن گردیم. در صورتى که گمان داشتن به بخشى از حقیقت نیز مى تواند یک مفسّر را به انحراف بکشاند و او را از فهم و تفسیر صحیح واقعیت ها دور نگه دارد.
بدین ترتیب با زیر سؤال رفتن تاریخ نقلى و عدم امکان تحقیق در رویدادهاى گزارش شده، باید از هر گونه تفسیر و تحلیل تاریخى خوددارى کرد. به همین خاطر بحث هاى استقرایى مستند به تاریخ نقلى در باب فلسفه تاریخ نیز مفید نخواهد بود.
قرآن و تاریخ نگارى
در قرآن کریم از واژه تاریخ استفاده نشده است، ولى سوره هاى بسیار طولانى، چون: اعراف، هود، یوسف، نمل، قصص، طه و محمد به سرگذشت امت ها، شخصیت ها و نهضت ها اختصاص داده شده است.
سنّت هاى الهى جارى در جوامع بشرى در جاى جاى سوره هاى قرآنى مطرح گشته و مورد بهره بردارى قرار گرفته است. همچنین تحلیل هاى تاریخى براى حوادث و جریان هاى گوناگون عرضه شده است و تاریخ بشریت و آفرینش انسان و کلیه جریانات مربوط به انسان مورد بررسى قرار داده شده است.
قرآن کریم تابلویى بسیار تابناک و گویا از عصر صدر اسلام براى مطالعه کنندگان و پژوهش گران ترسیم نموده است.
آینده بشریت را در این جهان به طور دقیق عرضه نموده و انسان را رویاروى گذشته و آینده اش قرار داده است. در نگارش جریان ها و پدیده هاى تاریخى نهایت دقت و ظرافت را به کار گرفته، و از تکرار و تأکید و تغییر واژه ها نگارش هاى گوناگون و بسیار ظریف به مخاطبان خود ارایه داده است.
کلیدها و واژه هایى که یک پژوهشگر را دنبال خود مى کشاند تا به مطالب تاریخى قرآن دسترسى پیدا کند از قرار ذیل مى باشند:
کلیدها:
1 ـ کلیه افعال که با صیغه ماضى به کار برده شده است، نشانگر حوادث سپرى شده و رویدادهاى گذشته مى باشد که در سرتاسر قرآن کریم به چشم مى خورد.
2 ـ کلیه اقوام و ملت هاى گذشته و نام هاى اشخاص یاگروه هاى موجود قبل از نزول قرآن کریم، در حوزه تاریخ قرآنى قابل مطالعه و بررسى مى باشد.
3 ـ کلیه آیاتى که در صدر اسلام و در عصر نزول قرآن از حوادث و رویدادهاى آن عصر تابلویى ترسیم نموده باشد در حال حاضر به عنوان یک منبع تاریخى قابل اعتماد قرار مى گیرند.
بنابراین؛ در قرآن کریم آیات بسیار زیادى به تاریخ اختصاص داده شده است.
واژه هاى کلیدى
واژه هایى که به طور ویژه مفهوم تاریخ را در بردارند و مورد توجه قرار گرفته اند، گوناگون و حایز اهمیت بوده و باید مورد مطالعه جدّى قرار گیرند.
از باب نمونه به واژه هایى که در آیات ذیل آمده است، نظر خواننده را جلب مى نمایم:
1 ـ خَلا، خَلَت، خَلوْ:
«و إن من اُمّة الّاخلافیها نذیر»(5)
و امّتى نیست مگر آنکه در میان آنان هشدار دهنده اى بوده است.
«تلک اُمّة قد خَلَتْ لها ما کسبتْ»(6)
آن امتى است که در گذشته است و براى اوست آنچه را که انجام داده است.
«و ما محمدّ الّارسولٌ قد خلت من قبله الرسل»(7)
و محمد نیست جز پیامبرى که پیامبرانى پیش از او بوده اند.
«ما المسیح ابن مریم الّارسول قد خلتْ من قبله الرسل»(8)
مسیح پسر مریم، نیست جز پیامبرى که پیش از او هم پیامبرانى بوده اند.
«کذلک أرسلناک فى اُمّةٍ قَد خلتْ من قبلها اُمم»(9)
بدین سان تو را به میان اُمتى فرستادیم که پیش از آنها امت هایى رفته بودند.
«و حقّ علیهم القولُ فى اُمم قد خلت من قبلهم من الجنّ و الانس»(10)
حکم عذاب در حق ایشان تحقق یافت در میان امت هایى از جن و انس که پیش از ایشان بوده اند.
«أتعداننى أن أُخرج و قد خلت القرون من قبلى»(11)
آیا به من وعده مى دهید که از گور بیرون آورده خواهم شد و حال آنکه نسل هاى بسیارى پیش از من بوده اند و زنده نشده اند؟!
«و اذکر أخا عادٍ اذ أنذر قومه بالأحقاف و قد خلت النذر من بین یدیه و من خلفه»(12)
و از برادر عادیان (هود) یاد کن که قومش را در احقاف هشدار داد و پیشاپیش وى و پس از وى هشدار دهندگانى به میان آمده بودند.
«قد خلتْ من قبلهم المثلات»(13)
حال آنکه پیش از آنها عقوبت هاى الهى برقرار بوده است.
«سنّت الله التى قد خلتْ فى عباده»(14)
این سنّت الهى است که در میان بندگانش جارى بوده است.
«لایؤمنون به وقد خلتْ سنة الأولین»(15)
به آن ایمان نمى آورند در حالیکه سنت پیشینیان نیز چنین گذشته است.
«سنّة الله التى قد خلتْ من قبلُ و لن تجد لسنّة اللّه تبدیلا»(16)
این سنت الهى است که پیش از این نیز جارى بوده است و هرگز در سنت الهى تغییر و تبدیلى نخواهى یافت.
«أم حسبتم أن تدخلوا الجنّة و لمّا یأتکم مثل الذین خَلوا من قبلکم»(17)
آیا گمان کرده اید به بهشت مى روید حال آنکه نظیر آنچه بر سر پیشینیان شما آمده بر سر شما نیامده است؟
«فهل ینتظرون الّا مثل أیّام الذین خَلوا من قبلهم»(18)
پس آیا انتظارى جز مانند روزگار کسانى که پیش از آنان گذشته اند مى کشند؟
«و لقد أنْزلنا الیکم آیاتٍ مبیّنات و مثلاً من الذین خَلَوا من قبلکم»(19)
و به راستى براى شما آیاتى روشنگر نازل کردیم و مثلى از کسانیکه پیش از شما آمدند و رفتند.
«سُنّة الله فى الذین خَلَوا من قبل»(20)
این سنت الهى است که در حق پیشینیان معمول بوده است.
در این آیات واژه خلا و مشتقات آن به کار برده شده و به جز صیغه فعل ماضى واژه هاى قبل، اولین نیز آمده است که در قلمرو؛ أمّت ها، أقوام، شخصیت ها، افراد، ایّام، مثل ها، عبرت ها و سنّت ها بکار رفته است و گویا به تمام عناصر و حوادث تشکیل دهنده تاریخ و گذشته انسان توجه شده است.
2 ـ نبأ، أنباء:
«تلک القرى نقصّ علیک من أنبائها»(21)
آن شهرهایى هستند که از اخبارش (و رویدادهایش) بر تو مى خوانیم (و بازگو مى کنیم).
«کذلک نقصّ علیک من انباء ما قد سبق»(22)
بدین سان بر تو از اخبار و (رویدادهاى) آنچه گذشته است مى خوانیم.
«و کلاًّ نقصّ علیک من أنباء الرسل ما نثبّت به فؤادک»(23)
و یکایک از اخبار پیامران بر تو مى خوانیم،همانچه به آن دل تو را استوار مى داریم.
«ذلک من أنباء القرى نقصّه علیک منها قائم و حصید»(24)
و آن است از اخبار آن شهرها که بر تو مى خوانیم، که برخى از آنها هنوز پا برجا مانده اند و برخى بر باد رفته اند.
«ما کنت تعلمها انت و لاقومک من قبل هذا»(25)
و پیش از این نه تو و نه قوم تو آنرا نمى دانستند.
«تلک من أنباء الغیب نوحیها إلیک»(26)
آن از اخبار غیب است که بر تو وحى مى کنیم.
«نحن نقصّ علیک نبأ هم بالحق»(27)
ما داستانشان را براستى و درستى ـ بر اساس حق ـ بر تو مى خوانیم.
«و اتل علیهم نبأ ابنىْ آدم بالحق»(28)
و بر آنان داستان دو فرزند آدم را به راستى و درستى بخوان.
«و اتلُ علیهم نبأ الذى آتیناه آیاتنا فانسلخ منها»(29)
و بر آنان بخوان خبر (و داستان) کسى که به او آیات خود را بخشیده بودیم سپس از آن آیات فاصله گرفته و درآمد.
«و لقد جاءک من نبأ المرسلین»(30)
تحقیقا از داستان پیام رسانان (فرستاده شدگان خدا) به سوى تو گزارش هایى آمده است.
«ألم یأتهم نبأ الذین من قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود»(31)
آیا داستان گذشتگانى پیش از آنان «یعنى قوم نوح و عاد وثمود» براى آنان نیامده است و از آن آگاه نگشته اند؟
«ألم یأتکم نبأ الذین من قبلکم قوم نوح و عاد و ثمود»(32)
مگر داستان (و خبر) آنانکه پیش از شما بوده اند: «قوم نوح و عاد و ثمود» به شما نرسیده است؟
«و اتل علیهم نبأ ابراهیم.»(33)
و بر آنان بخوان و تلاوت کن، خبر و داستان ابراهیم را.
«نتلوا علیک من نبأ موسى و فرعون بالحق لقومٍ یؤمنون»(34)
بر تو مى خوانیم از داستان موسى و فرعون ـ به راستى و درستى ـ براى کسانى که ایمان مى آورند.
«ألم یأتکم نبأ الذین کفروا من قبل فذاقوا و بال امرهم»(35)
مگر براى شما نیامده است، خبر و داستان کسانى که پیش از شما کفر ورزیدند و عاقبت کارشان را چشیدند؟
واژه (نبأ) به تنهایى گزارش یک رویداد و مفهوم یک خبر را مى رساند، که در صورت ارتباط با گذشته مى تواند گویاى یک بحث تاریخى باشد و در قلمروهاى گوناگون به کار برده شده است. مانند: (أنباء القرى)، (أنباء الرسل)، (أنباء الغیب)، (نبأ المرسلین)، (نبأ الذین من قبل) و (نبأ الذین کفروا) که هر کدام گویاى یک جریان تاریخى یا یک رویداد محدود یا گسترده مى باشد. اقوام، تمدن ها، پیامبران، افراد، اصناف و گروه ها و حاکمان و فرمانروایان در این آیات مطرح مى باشند.
3 ـ نقصّ، قصص:
«نحن نقصّ علیک أحسن القصص بما أوحینا الیک هذا القرآن»(36)
ما بر تو بهترین قصه ها (و داستان ها) را مى خوانیم و گزارش مى دهیم با فرستادن همین قرآن.
«و کُلّا نقصّ علیک من انباء الرسل ما نثبّت به فؤادک»(37)
و یکایک از اخبار و داستان هاى پیامبران را بر تو مى خوانیم همانچه به آن دل تو را استوار مى داریم.
«نحن نقصّ علیک نبأهم بالحقّ»(38)
ما داستان آنان را بر تو مى خوانیم با راستى و درستى.
«فلنقصّنَّ علیهم بعلمٍ و ما کنّا غائبین»(39)
ما بر آنان از روى علم و آگاهى فرو خوانیم و ما غافل از احوال آنان نبوده ایم.
«کذلک نقصّ علیک من أنباء ما قدسبق»(40)
بدین سان بر تو از اخبار آنچه گذشته است مى خوانیم.
«و رسلاً قد قصصنا هم علیک من قبل و رسلاً لم نقصصهم علیک»(41)
و پیامبرانى که پیشتر داستان آنان را بر تو خوانده ایم و پیامبرانى که داستان آنان را نخوانده ایم.
«فاقصص القصص لعلّهم یتفکّرون»(42)
پس بر ایشان این داستان را بخوان باشد که اندیشه کنند.
«لقد کان فى قصصهم عبرة لأولى الالباب ما کان حدیثا یفترى ولکن تصدیق الذى بین یدیه و تفصیل کل شى ء و هدى و رحمة لقوم یؤمنون»(43)
به راستى که در بیان داستان ایشان مایه عبرتى است براى خردمندان و این قرآن ـ و داستانهایى که در او آمده است ـ سخنى بر ساخته نیست بلکه هم خوان با کتابى است که پیشاپیش آن است و روشنگر همه چیز و رهنمود و رحمتى براى اهل ایمان است.
4 ـ قرن، قرون:
«و لقد أهلکنا القرون من قبلکم لمّا ظلموا»(44)
و به راستى اقوام پیش از شما را آنگاه که ستم پیشه کردند نابود کردیم.
«و کم أهلکنا من القرون من بعد نوح»(45)
و چه بسیار اقوامى را که پس از نوح هلاک کردیم.
«و لقد آتینا موسى الکتاب من بعد ما أهلکنا القرون الأولى»(46)
و به راستى پس از آنکه نسل هاى نخستین را نابود کردیم به موسى کتاب آسمانى را دادیم.
«ألم یرواکم أهلکنا من قبلهم من قرن مکّناهم فى الارض»(47)
آیا ندیدند که پیش از آنان چه بسیار اقوامى که به آنان در روى زمین امکان و اقتدارى داده بودیم که به شما نداده بودیم، نابود کردیم؟!
«ثمّ أنشأنا من بعدهم قرنا آخرین»(48)
پس از هلاک قوم نوح باز قوم دیگرى ایجاد کردیم.
5 ـ قریة، قرى:
«ولقد أهلکنا ما حولکم من القرى»(49)
و راستى چه بسیار شهرهایى که پیرامون تان بود نابود کردیم.
«و تلک القرى أهلکناهم لمّا ظلموا و جعلنا لمهلکهم موعدا»(50)
و آن شهرها را چون اهلش ستم ورزیدند هلاک کردیم و براى نابودیشان زمانى و وعده اى مقرر داشتیم.
«و ما کان ربّک لیهلک القرى بظلم و اهلها مصلحون»(51)
و پروردگار تو در حالى که اهلش اهل صلح باشند (یا اصلاح گر باشند) ستمگرانه نابود نمى کند.
«و جعلنا بینهم و بین القرى التى بارکنا فیها قرى ظاهرة و قدّرنا فیها السیر»(52)
در بین آنان آبادى هایى که به آنها برکت بخشیده بودیم آبادى هاى بهم پیوسته قرار داده بودیم.
«ذلک من أنباء القرى نقصّه علیک منها قائم و حصید»(53)
اخبار آن شهرهاست که بر تو مى خوانیم برخى از آنها هنوز بر جاى مانده و برخى بر باد رفته اند.
«و کأین من قریة هى أشدّ قوةٍ من قریتک التى اخرجتک اهلکنا هم فلاناصرلهم»(54)
و چه بسیار شهرها که از شهر تو که تو را آواره کردند ـ نیرومندتر بودند، نابودشان کردیم و یاورى نداشتند.
«و کأین من قریة عتت عن أمر ربّها و رسله»(55)
و چه بسا شهرهایى که مردمانش از فرمان پروردگار و پیامبران او سرپیچیدند.
«وما أهلکنا من قریةٍ إلّا لها منذرون»(56)
و اهل هیچ شهرى را نابود نکردیم مگر آنکه هشدار دهندگانى داشتند.
«و کم من قریةٍ أهلکناها»(57)
و چه بسیار شهرهایى که آنها را هلاک و نابود کردیم.
6 ـ سلف، سلفا:
«فمن جاءه موعظة من ربّه فانتهى فله ما سلف»(58)
کسى که پند پروردگارش به او رسیده و دست بردارد گذشته اش را ایرادى نیست.
«عفاالله عمّا سلف»(59)
خداوند از گذشته ها گذشته است.
«قل للذین کفروا إن ینتهوا یغفرلهم ما قد سلف»(60)
به کافران بگو اگر دست از کفر خود بردارند گذشته هایشان آمرزیده مى شود.
«فجعلنا هم سلفا و مثلاً للآخرین»(61)
و آنان را پیشینه و مایه عبرت واپسیان گرداندیم.
7 ـ بین یدیه، بین یدىّ:
«نزّل علیک الکتاب بالحق مصّدقا لما بین یدیه»(62)
این کتاب را هم خوان با کتب آسمانى پیشین به درستى بر تو نازل کرد.
«و قفّینا على آثار هم بعیسى ابن مریم مصدّقا لما بین یدیه و آتیناه الانجیل فیه هدى و نور و مصّدقا لما بین یدیه»(63)
و به دنبال ایشان عیسى فرزند مریم را فرستادیم که گواهى دهنده بر حقانیت تورات بود که پیشاپیش او بود. و به او انجیل را دادیم که در آن رهنمود و نورى هست و همخوان با تورات است که پیشاپیش آن نازل شده است.
«و هذا کتاب انزلناه مبارک مصّدق الذى بین یدیه»(64)
و این کتابى است مبارک که فرو فرستاده ایم همخوان با کتابى است که پیشاپیش آن است.
«إنّى رسول الله الیکم مصدّقا لما بین یدىّ من التوریة»(65)
من پیامبر خداوند به سوى شما هستم و تصدیق کننده توراتى که پیشاروى من است.
8 ـ أیّام اللّه :
«أیّام اللّه » به روزهاى تاریخى و سرنوشت ساز که در بردارنده حادثه اى مهم براى برخى جوامع بشرى بوده گفته مى شود. و بهره بردارى از این یادآورى نعمت هاى الهى در طول تاریخ بوده است. نمونه آن را در وظایف الهى تعیین شده براى حضرت موسى علیه السلام مى بینیم:
«و لقد ارسلنا موسى بآیاتنا أن اَخرج قومک من الظلمات الى النور و ذکّرهم بأیّام اللّه إن فى ذلک لآیات لکلّ صبّار شکور.»(66)
بدرستى که موسى را بوسیله آیات و نشانه هاى خود مأموریت دادیم که قوم خود را از تاریکى ها به سوى نور بیرون آور و آنان را به روزهاى خدایى یادآورى کن، تحقیقا در آن یادآورى براى هر انسان بسیار صبر کننده بر بلاها و سپاس گزار آیاتى فراوان وجود دارد.
9 ـ آیات الله:
«آیات الله» نیز با توجه به ذیل آیه فوق مى تواند شامل کلیه آیات الهى که در حوزه تاریخ جوامع بشرى مطرح بوده و نشانه اى از نشانه هاى توحید و قدرت و علم خدا را تشکیل مى دهد، باشد. آیات قرآن کریم در مواردى نیز شامل افعال الهى ویژه جوامع بشرى است و نمى تواند ناظر به جریانات تاریخى آن جوامع باشد.(67)
قرآن و سنّت نگارى
قرآن کریم؛ تمام پدیده هاى جهان را ـ بدون استثنا ـ خاضع و تابع قوانین مشخص و تخلّف ناپذیر مى بیند و مجموعه پدیده هاى طبیعى و بشرى را در حال حرکت به سمت اهدافى والا دیده و نظمى دقیق و شایسته مطالعه براى جهان وپدیده هایش مطرح مى کند.
آنچه براى بشریت حائز اهمیت است؛ شناخت سنّت ها و قوانین حاکم بر رفتار افراد و جامعه مى باشد. با توجه به این قانون گرایى (سنت گرایى) لازم است از مسیر سنّت نگارى صحیح به سنّت شناسى برسیم. و بدین ترتیب تمام حوادث تاریخى ـ گذشته و حال و آینده ـ با هم ارتباطى تنگاتنگ پیدا مى کنند و گذشته چراغ راه آینده مى گردد. این قانون مندى را قرآن کریم به شیوه هاى گوناگون و در چند سطح مطرح کرده است.
لطفا به آیات ذیل توجه فرمایید:
«قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فى الأرض فانظروا کیف کان عاقبة المکذّبین»(68)
پیش از شما سنت هایى جارى شد (و گذشت) پس در زمین سیر کنید و ببینید عاقبت منکران و تکذیب کنندگان چگونه بوده است.
«سنّت الله التى قد خلت فى عباده و خسر هنالک الکافرون»(69)
سنت خدا که در میان بندگانش جارى بوده است و در آنجا کافران زیان کار شدند.
«سنة الله التى قد خلت من قبل و لن تجد لسنّة الله تبدیلا»(70)
سنت خدا که در باب پیشینیان جارى بوده و هرگز براى سنت خدا جاى گزین (تبدیلى) نمى یابى.
«فهل ینظرون الّا سنّة الأولین فلن تجد لسنّة الله تبدیلاً ولن تجد لسنّة الله تحویلا»(71)
آیا جز سنّت پیشینیان را نظاره مى کنند (و منتظر هستند) پس براى سنت خدا هیچ جاى گزینى و هیچ دگرگونى نمى بینى.
«سنّة من قد ارسلنا قبلک من رسلنا و لاتجد سنّتنا تحویلا»(72)
این سنت همان است که در حق پیامبران خویش که پیش از تو فرستاده بودیم برقرار بود و در سنت ما دگرگونى نمى بینى.
«یریدالله لیبیّن لکم و یهدیکم سنن الذین من قبلکم»(73)
خداوند مى خواهد شما را روشن کند (و احکام خویش را براى شما روشن سازد) و شما را به سیره و سنت هاى حسنه پیشینیان راهبر شود.
در این مجموعه از آیات قرآن کریم، اصل سنّت گرایى (قانون گرایى) به خوبى مطرح شده و شناساندن و بیان سنّت ها به مخاطبین قرآن ـ که انسان ها مى باشند ـ به عنوان یک هدف مهم براى خدا در جهت هدایت انسان ترسیم شده است.
حال این سنّت هاى الهى که حاکم بر حیات و جوامع بشرى مى باشند کدام اند؟ و چگونه به شناخت دقیق این سنت ها مى رسیم؟
در اینجا قرآن کریم به بیان احکام و قوانین اساسى در قلمرو جوامع بشرى پرداخته، و شیوه ارتباط این سنتها و قوانین را به اختیار و اراده انسان نیز توضیح داده است، و اختیارى بودن حرکت انسان را با تخلّف ناپذیرى پدیده ها از قوانین عامّ الهى جمع نموده است و انسان را از دو چالش جبرگرایى و بى بندوبارى بیرون آورده است.
لطفا به آیات ذیل توجه فرمایید:
«ولکل اُمة أجل فإذا جاء أجلهم لایستأخرون ساعة و لایستقدمون»(74)
و براى هر اُمتى أجلى وجود دارد که پس و پیش نمى شود.
«و لقد بعثنا فى کل أمةٍ رسولاً»(75)
و تحقیقا در هر امتى رسولى و فرستاده اى، برانگیختیم.
«ولکلّ اُمةٍ رسول»(76)
و براى هر امتى رسولى هست.
«و إن من اُمّة الّا خلافیها نذیر»(77)
هیچ امتى وجود ندارد مگر آنکه در آن نذیر و رساننده اى وجود داشته باشد.
«کذلک زیّنا لکل اُمة عملهم»(78)
این چنین براى هر امتى رفتارش (کردارش) را زیبا جلوه دادیم.
«تلک اُمة قد خلت لها ماکسبت و لکم ماکسبتم»(79)
همانا آن امتى است که گذشته است (آمده و رفته است) و براى اوست آنچه را که انجام داده است.
«لکل اُمّة جعلنا منسکا هم ناسکوه»(80)
براى هر امتى شریعتى و عبادتى را مقرّر داشته ایم که ایشان به آن عمل مى کنند.
این آیات بخشى از احکام عام مربوط به امّتها را به صورت کلان بیان نموده است، در حالى که مجموعه بسیار مهمّى از سنّت ها را قرآن کریم در جاى جاى سوره هاى خود با شیوه هاى گوناگون معرّفى و تبیین کرده است.
طبقه بندى مخاطبان و بهره وران قرآنى
طبقه اول: تمام مردم و عموم أصناف
کلیه آیات قرآنى که از واژه «ناس»(81)به صورت خطاب (یا ایها الناس) و واژه «عالمین»(82)استفاده نموده، نشان دهنده گستردگى دایره مخاطبان قرآنى بوده و پیام ها و معارف قرآنى مطرح شده براى این گروه از مخاطبان، هم جهانى است و هم قابل فهم در سطوح مختلف و با گرایش هاى متفاوت بوده است.
طبقه دوم: کلیه کسانى که یک انگیزه روانى واخلاقى قوى براى دانستن و فراگیرى داشته باشند.
مانند موارد ذیل:
«و ترکنا فیها آیة للذین یخافون العذاب الالیم»(83)
و در آن آیه و نشانه اى گذاشتیم. (البته) براى کسانى که از عذاب الهى ترسان باشند.
«کذلک نصّرف الآیات لقوم یشکرون»(84)
بدین سان آیات را براى سپاسگزاران گوناگون بیان مى نماییم.
«إنّ فى ذلک لآیة للمؤمنین»(85)
تحقیقا در آن آیه اى و نشانه اى براى مؤمنان مى باشد.
«تبصرة و ذکرى لکل عبدٍ منیب»(86)
براى روشنگرى و یادآورى هر بنده اى که اهل انابت و بازگشت به خدا باشد.
طبقه سوم: کلیه کسانى که از ذهنى باز و آماده و آگاه برخوردار بوده و در صدد دانستن و فهمیدن حقایق باشند.
افراد این طبقه نیز در سطوح مختلف مى توانند قرار بگیرند.
لطفا به آیات ذیل توجه شود:
«لقد کان فى یوسف و اخوته آیات للسائلین»(87)
به درستى که در یوسف و برادرانش آیات و نشانه هایى براى پرسشگران وجود داشته است.
«إنّ فى ذلک لعبرة لاولى الأبصار»(88)
تحقیقا در آن عبرت و پندى است براى کسانى که بینا وصاحب بصیرت باشند.
«إنّ فى ذلک لآیات لمتوسّمین»(89)
تحقیقا (در جریان قوم لوط) براى افراد با فراست و زیرک آیاتى چند وجود دارد.
«قد فصّلنا الآیات لقومٍ یفقهون»(90)
تحقیقا آیات خود را به طور متصّل براى کسانیکه مى فهمند (خوب مى فهمند) بیان نمودیم.
«یفصّل الآیات لقوم یعلمون»(91)
آیات خود را براى کسانى که مى دانند (یا مى خواهند بدانند) به تفصیل بیان نمودیم.
«کذلک نفصّل الآیات لقومٍ یتفکّرون»(92)
بدین سان آیات خودرا براى کسانى که مى اندیشند به تفصیل بیان مى نماییم.
«و لقد ترکنا منها آیة بیّنةً لقوم یعقلون»(93)
تحقیقا از آن پدیده روشنگرى براى خرد ورزان باقى گذاردیم.
«قد بیّنا الآیات لقومٍ یوقنون»(94)
تحقیقا آیات و نشانه هاى خود را براى کسانى که یقین مى کنند روشن نمودیم.
طبقه بندى اهداف تاریخ نگارى و تاریخ شناسى
مجموعه اهداف یاد شده در قرآن کریم براى مطالعه تاریخ به سه نوع هدف قابل تقسیم مى باشند.
الف: اهداف شناختى
ب: اهداف عاطفى
ج: اهداف رفتارى
تفکر، هوشیارى، عبرت گرفتن، فهمیدن، آگاه شدن، روشن شدن و تعقل از نوع اهداف شناختى مى توانند باشند.(95)
به یقین رسیدن و ایمان داشتن و تقوا پیدا کردن و مصونیت از گناه یافتن و بازگشت به سوى حق داشتن، اهداف عاطفى بشمار مى روند هر چند با پشتوانه اى شناختى و بارى رفتارى مى باشند.(96)
امام سپاس گزارى و قدردانى و استقامت و پایدارى و پیروى از پیامبران و انضباط بر قوانین الهى مى توانند اهدافى رفتارى باشند.(97)
تعامل اهداف تاریخ نگارى در قرآن
1 ـ کمترین بهره طرح مسایل تاریخى، ایجاد زمینه اى براى تفکر و طرح سؤال و کاوش و تحقیق مى باشد.(98)
2 ـ عصاره تجربیات یک مجموعه انسانى در اختیار مجموعه هاى دیگر قرار مى گیرد تا خردمندان از این تجربیات بیشترین بهره را ببرند.(99)
3 ـ حجاب غفلت و خود فراموشى با توجه به تأثیر شگرف هویت تاریخى زدوده مى شود.(100)
4 ـ توان مقاومت و پایدارى انسان در تنگناهاى زندگى و حیات دنیوى به تدریج رو به رشد مى رود و یأس و ناامیدى زدوده مى شود.(101)
5 ـ ایمان انسان به قدرت و علم بى پایان الهى با توجه به احاطه حق به تمام جریانات تاریخى و دخالت در مسیر تکامل بشرى او به رشد مى باشد.(102)
6 ـ انبیاء الهى محور حرکت مستمر تاریخ بشریت قرار دارند و همگى یک خط واحد و ممتد و ریشه دارى را تشکیل داده و توانایى و پویایى این خط بشریت را به سر منزل مقصود رهنمون مى سازد.(103)
و انسان هاى تاریخ شناس را افرادى پخته و بلندنظر و آینده نگر مى سازد و آنان را بر طى نمودن مسیر تکامل مقتدرتر مى نماید.(104)
اصول و مبانى تاریخ نگارى قرآن کریم
قرآن کریم تمام انسان ها را به طور جدّى به مطالعه و بررسى تاریخ دعوت نموده است و خود نیز عملاً بیشترین اهتمام را به تاریخ شناسى و تاریخ نگارى نشان داده است و براى خود نیز اصول ومبانى منحصر به فردى را قایل شده است. این اصول و مبانى را به ترتیب ذیل یادآورى مى نماییم.
1 ـ تمام گزارش هاى تاریخى قرآن بر اساس معاصرت کامل با جریانات تاریخى مى باشد.(105)
2 ـ گزارش گر حوادث تاریخى در قرآن خود شاهد عینى و مستقیم و بدون واسطه بوده است.(106)
3 ـ احاطه تام به تمام ابعاد هر جریان تاریخى بلکه احاطه تام به تمام جریان ها و حوادث، آگاهى از ارتباط و پیوستگى تمام حوادث بهم پیوسته، در اختیار همان گزارش گر حوادث تاریخى قرآن مى باشد.(107)
4 ـ دور بودن از هر گونه تحریف و تزویر در بیان حقایق.(108)
5 ـ دقت فوق العاده در بیان و تصویر جریانات تاریخى.(109)
6 ـ واقعیت گرایى و پرهیز از هر گونه مبالغه گویى و خیال پردازى و افسانه سازى.(110)
7 ـ ژرف نگرى و دقت در تحلیل و ریشه یابى علل و عوامل اصلى جریان هاى تاریخى.(111)
روش کلى تاریخ نگارى قرآن کریم
1 ـ توجه کامل به تمام مقاطع بشریّت، رغم تأکید و گزینش در مطرح نمودن برخى مقاطع تاریخ و توجه دادن به بهم پیوستگى جریان هاى تاریخى.
2 ـ بهره بردارى کامل از نگارش یک جریان یا مقطع تاریخى در سطوح مختلف و منحرف نشدن از اهداف تربیتى خود براى نسل هاى حاضر و آینده.
3 ـ برخورد علمى و منطقى در نگارش و تحلیل تاریخى و عدم اعتماد به تعبّد در نگارش مسائل.
4 ـ توجّه به مسائل کلیدى و ریشه اى در هر جریان تاریخى.
5 ـ تکرار، تأکید، تنوع و اجمال و تفصیل به تناسب تنوع اهداف آموزشى و تربیتى.
6 ـ توجه دادن به زوایاى دید گوناگون و خلاصه نشدن در یک بُعد در بررسى هاى خود.
7 ـ در کنار ذکر هر رویدادى به تحلیل پرداخته است.
8 ـ اصول تحلیل و مستندات آن را به خوبى بیان نموده است.
9 ـ به تمام سنت هاى اجتماعى و تاریخى توجه کرده است و آنها را مورد تأکید و بهره بردارى قرار داده است.
10 ـ اهداف آموزشى را با پرورش روح تتبع و تحقیق همراه نموده است.
11 ـ تنوع در مسایل و موضوعات تاریخى را عنایت داشته است.
12 ـ عوامل دور و نزدیک را هنگام ریشه یابى و تحلیل هاى خود مدنظر داشته و آنها را طبقه بندى نموده است.
13 ـ روش علمى خود را در زمینه تحلیل و تحقیق و ارزیابى، مطرح نموده و آن را مورد تطبیق قرار داده است. (کاربردى کردن مسائل نظرى).
14 ـ به تمام مسایل فلسفه تاریخ پرداخته و کلیدهاى اصلى حرکت تکاملى انسان را در اختیار او قرار داده است و انسان را به سلاح علم و معرفت و کاوش و تحقیق و آینده نگرى و ایده آل گرایى در عین واقعیت نگرى مسلّح نموده است.
--------------------------------------------------------------------------------
1 مدرس حوزه علمیه و پژوهشگر فقه و تاریخ
2ـ آیینه وند، صادق، علم تاریخ در گستره تمدن اسلامى، 1/37
3ـ طریحى، مجمع البحرین، 2/429
4ـ مطهرى، مرتضى، جامعه و تاریخ: تاریخ چیست؟
5ـ فاطر / 24.
6ـ بقره / 134 و 141.
7ـ آل عمران / 144.
8ـ مائده / 75.
9ـ رعد / 30.
10ـ فصّلت / 25.
11ـ احقاف / 17.
12ـ احقاف / 21.
13ـ رعد / 6.
14ـ غافر / 85.
15ـ حجر / 13.
16ـ فتح 23.
17ـ بقره 214.
18ـ یونس / 102.
19ـ نور / 34.
20ـ احزاب / 38و62.
21ـ اعراف / 101
22ـ طه / 99
23ـ هود / 120
24ـ هود / 100
25ـ هود / 49
26ـ هود / 49
27ـ کهف / 13.
28ـ مائده / 27
29ـ اعراف / 175
30ـ انعام / 34.
31ـ توبه / 70
32ـ ابراهیم / 9
33ـ شعراء / 69
34ـ قصص / 3
35ـ تغابن / 5
36ـ یوسف / 3
37ـ هود / 120
38ـ کهف / 12
39ـ اعراف / 7
40ـ طه / 99
41ـ نساء / 164
42ـ اعراف / 176
43ـ یوسف/ 111
44ـ یونس / 13
45ـ اسراء / 17
46ـ قصص / 43
47ـ انعام / 6 و همین مضمون در آیات: مریم / 74و98، ص/3، ق/36
48ـ مؤمنون / 31
49ـ احقاف/ 27
50ـ کهف / 59
51ـ هود / 117
52ـ سبأ / 18
53ـ هود / 100
54ـ محمد / 13
55ـ طلاق / 8
56ـ شعراء / 208، و همین مضمون در آیه: حجر / 4
57ـ اعراف / 4 و همین مضمون در آیات: انبیاء / 11، حج / 45و48، قصص / 58
58ـ بقره / 275
59ـ مائده / 95
60ـ انفال / 38
61ـ زخرف / 56
62ـ آل عمران / 3 و همین مضمون در آیات: بقره / 97، مائده / 48، یونس / 27، سیأ / 31
63ـ مائده / 46
64ـ انعام/ 92
65ـ صف / 6
66ـ ابراهیم / 5
67ـ مطفقین / 13، انعام / 130، اعراف / 35، کهف / 9، قلم / 15، فرقان / 37، شعرا / 67، قمر / 15
68ـ آل عمران / 137
69ـ غافر / 85
70ـ فتح / 23
71ـ فاطر / 43
72ـ اسراء / 77
73ـ نساء / 26
74ـ اعراف / 34 و همین مضمون در آیات: یونس / 49، حجر / 5
75ـ نحل / 36
76ـ یونس / 47
77ـ فاطر /24
78ـ انعام / 108
79ـ بقره / 134 و 141
80ـ حج / 67
81ـ بقره / 187
82ـ فرقان / 1
83ـ ذاریات / 37
84ـ اعراف / 58
85ـ حجر / 77
86ـ ق / 8
87ـ یوسف / 7
88ـ آل عمران / 13 و در همین مضمون در آیه: حشر / 2
89ـ حجر / 75
90ـ أنعام / 98
91ـ یونس / 5
92ـ یونس / 24
93ـ عنکبوت /35
94ـ بقره / 188 و در همین مضمون در آیه: ذاریات / 20
95ـ یوسف/111، اعراف/176، انعام/55، یونس/24، بقره/266،219،221،242، کهف/17، آل عمران/3، قمر/15
96ـ بقره/187، رعد/2، هود/120، یوسف/11
97ـ
98ـ اعراف / 176
99ـ یوسف /111
100ـ یوسف / 3
101ـ هود/ 120 و طه / 99
102ـ طه / 133
103ـ انبیاء / 34
104ـ هود/120و177، زخرف/56، محمد/13، یوسف/111
105ـ بقره / 255
106ـ احزاب / 52
107ـ انعام / 80
108ـ کهف / 13
109ـ اسراء / 105
110ـ فضلت / 42
111ـ روم / 6-7 و طه / 7