تاریخ نگارش : بیست و هشتم تير 1390
راز ماندگاری قرآن(4)
مسعود مستعلی
این مقاله به فصاحت و بلاغت و بی مثالی قرآن و به تعالی مضامین آن نمی پردازد و تنها آنچه را که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای جاودانگی این معجزه الهی انجام داده اند، در نگاهی گذرا مورد نظر قرار می دهد و با اقرار به ناتوانی از احاطه به عمق و ابعاد کارها، آنچه فعلا مقدور است عرضه می کند.
کلید واژه : ماندگاری قرآن- جاودانگی قرآن
ناشر : پایگاه اینترنتی حجت الاسلام جاودان
7. امامت جمعه و جماعت
چنانکه دیدیم در فرماندهی لشکر یا فرمانداری شهر یا ریاست گروه نمایندگی ، یکی از ملاکهای انتخاب، قرآن دانی نیکوتر وافزون تر بود و البته واضح است که ملاکها و معیارهای دیگری مثل قابلیت فرماندهی(44) یا مسولیتهای دیگر مثل امامت جمعه و جماعت ، این ملاک عامل ، اولین ملاک و عامل محسوب می شد.در اسناد و مدارک موجود، نمونه های چندی دیده می شود که به خوبی نشان داده می دهد که عامل قرآن دانی در این زمینه چقدر اهمیت و تاثیر داشته است. از جمله:
« عمرو بن سلمه بن قیس جرمی» می گوید:
ما در کنار آبی زندگی می کردیم که از آن راه عبور کاروانها و مسافران می گذشت. اسلام ظهور یافته بود و ما از هر کس که از محل ما عبور می کرد ، در مورد این حادثهء تازه سوال می کردیم. مردم می گفتند: مردی آمده است که خود را پیامبر می داند و معتقد است که خداوند او را فرستاده است و فلان و فلان مطلب را بر او وحی کرده است. من به پیشواز هر قافله می رفتم و به دنبال آیات تازه ای که از قرآن نازل شده بود می گشتم. رهگذران نیز آیات تازه ای را که شنیده بودند برای من می خواندند. من هم همه را به خاطر می سپردم و آن را طوری حفظ می کردم که گویی در سینه ام ثبت گشته است. این کار منحصر به یک بار و دوبار نبود. من تا آنجا که توانستم آن را ادامه دادم و در نتیجه قرآن فراوانی آموخته و حفظ کردم.در آن ایام مردم قبایل عرب، همه به فتح مکه نظر داشتند و می گفتند اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)بر مشرکان این شهر غلبه کند پیامبری صادق است ؛ لذا به محض آنکه حادثه فتح مکه پیش آمد ، هر یک در اسلام آوردن بر دیگری پیشی می گرفت. در همان ایام، پدر من هم با خبر اسلام آوردن قبیلهء ما به مدینه رفت و در آنجا مدتی در محضر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) توقف کرد. وقتی به قبیله بازگشت ما به استقبال وی رفتیم. چون به یکدیگر رسیدیم پدرم گفت : به خدای سوگند! من از نزد پیامبر بر حق خدا می آیم. بعد گفت: او شما را به فلان و فلان چیز امر نهی می کند.
او امر می کند فلان و فلان نماز را در فلان وقت به جای آورید. او امر می کند که چون وقت نماز رسید یکی از شما اذان می گوید و آن کس که از همه قرآن بهتر می خواند و بیشتر می داند امامت جماعت را بر عهده بگیرد.(45)
عمرو بن سلمه می گوید:
آنها جستجو کردند و هیچ کس را از من دانا تر به قرآن نیافتند. لذا با اینکه کم سن بودم مرا به امامت جماعت قبیله برگزیدند. مورخان گفته اند: این مرد تا پایان عمر امامت جماعت قبیلهء خود را بر عهده داشت.(46)
این فرمان به طوری عام بود و به نوعی در جامعهءمسلمانان رسوخ داشت و همه به آن آشنا بودندکه هر جا ما در عصر نبوت(صلی الله علیه و آله و سلم)نشانی از امامت جمعه و جماعت پیدا می کنیم ، نماز به امامت دانا ترین افراد نماز خوان به قرآن، بر پا شده است. از جمله:
هنگامی که اولین مها جران مسلمان از مکه به مدینه هجرت می کردند، در تمام طول راه و آنگاه که در سرزمین عصبه نزدیکی قبا منزل کردند ، ونیز وقتی به قبا رسیدند سالم مولی أبی حذیفهبر همه امامت می کرد ؛ زیرا او همهء آنها قرآن بیشتری حفظ داشت.(47)واقدی معتقد است که حتی او در مدینه هم تا آمدن پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)بر مهاجران امامت کرده است.(48)
مصعب بن عمیر مشهور به مصعب الخیر، که به فرمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)برای تعلیم قرآن به شهر مدینه آمده بود، امامت جمعه و جماعت مسلمانان این شهر را نیز به عهده داشت و این منصب را تا آمدن آن حضرت به مدینه حفظ کرد.(49)
معاذ بن جبل که به عنوان معلم قرآن به یمن فرستاده شده بود، در آنجا بر مردم مسلمان در نماز جماعت امامت می کرد.(50)
در محلات مختلف شهر مدینه چندین مسجد وجود داشت که مسلمانان هر محله در روزهای عادی هفته در آنجا نماز جماعت می خواندند و فقط روزهای جمعه برای نماز جمعه همه در مسجد بزرگ و اصلی شهر یعنی مسجد النبی(صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر می شدند.(51)ما تنها از امام یکی از این مساجد در عصرنبوی(صلی الله علیه و آله و سلم)خبر ونشان داریم و او یکی از حافظان مشهور این عصر است و سعید(یا سعد) بن عببید بن نعمان انصاری اوسینام دارد. او در زمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) عنوان قاری گرفته است و چنانکه گفته اند اولین نفر از قبایل انصار است که قرآن را حفظ کرده است.(52) وی به امامت مسجد طایفهء عمرو بن عوف منصوب شده و تا سال پانزدهم هجری ، که در قدسیه شهید شده ، این منصب را دارا بوده است.(53)
8 . تشویقهای معنوی
تأیید های پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)و تشویقها و ترغیبهای ایشان از قرآن دانی و حفظ ونوشتن وخواندن آن، در إعطای فرماندهی لشکر، امارت و فرمانداری شهرها و مناطق مختلف ، ریاست دستهء نمایندگان ، امامت جمعه و جماعت و.... به افرادی که قرآن را می دانند یا بهتر با آن آشنا هستند منحصر نبود و به مسائلی بعد از مرگ و درجات قیامت و بهشت و نیز گسترش می یافت. از جمله :
در جریان جنگ احد که تعداد شهیدان مسلمان زیاد بود و ناچار آنها را در قبرهای دسته جمعی دفن می کردند ، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)دستور دادند که آن کس را که بیشتر قرآن می داند پیش روی دیگران روی قبر قرار دهند.
هشام بن عامر انصاری می گوید:
انصار روز اُحُد به نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند و عرضه داشتند: ما صدمهء سخت خورده ایم ، چه امر می کنید؟ فرمودند:« زمین را حفر کنید، آن را وسیع قرار دهید . دو یا سه تن را در یک قبر بگذارید.» گفتند: چگونه؟ فرمودند:« کسی را که بیشتر قرآن می داند، پـیشتر قرار دهید.»(54)
جابر بن عبد الله انصاری می گوید:
روز اُحد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به بازدید اجساد شهدای جنگ پرداخت. بعد فرمود: آنها را همانطور خون آلود دفن کنید.آن روز شهدا را دو تن و سه تن دفن می کردند. ابتدا سوال می کردند کدام یک از آنها به قرآن داناترند؟ بعد هنگام دفن او را مقدم می داشتند.(55)
در روایت دیگر جابر آمده است: پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)در روز اُحد هر دو کشته را در یک قبر قرار می داد و هنگام دفن کردن سوال می فرمود: « کدام یک از ایشان قرآن بیشتری آموخته است؟» وقتی به یکی از آنها اشاره می شد، او را در قبر جلوتر و پیشتر از دیگری قرار می داد و می فرمود:« من در قیامت بر اینان شاهد هستم» و امر می فرمود که آنها را خون آلود دفن کنند و غسلشان نمی دادند.(56)
مجموعهء آنچه که حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله و سلم)انجام می دادند و در این چند صفحه بخشی از آنرا در مدارک موجود دیدیم به زودی آثار خود را نشان داد . ما نشانه های اولیهء وسعت و گسترش یافتن آن را در زمان حیات خود آن حضرت مشاهده می کنیم.
در این زمان، تعلیم و تعلم قرآن از مراکز اصلی آن یعنی مسجد النبی(صلی الله علیه و آله و سلم)بیرون آمده بر شهر مدینه سایه افکند. پس از مدتی ، از مدینه به شهرهای دیگر جزیره العرب و از شهرها به روستا ها وبیابانها و قبایل بدوی گسترش یافت.
شواهد و قراین این ادعا را در گذشته تا حدودی دیدیم. البته این یادگیری در حدّ مردان با سواد نبود و اگر بی سوادی هم وجود داشت در حدّ امکان به حفظ قرآن پرداخت و آن را یاد گرفت. تعلیم قرآن در این مرحله باقی نماند ودر اینجا متوقف نشد. مردان تعلیم یافتهقرآن را به خانه های خویش بردند و زنان فرزندان خود را قرآن آموختند. این تعلیم و تعلم و فرهنگ حاکم بر جامعهء اسلامی به صورتی بود که گویی هر کس قرآن را میآموزد بار تکلیف آموختن به نسلهای بعد را نیز به دوش می گیرد. یعنی علاوه بر اینکه زنان پرده نشین و فرزندان _أعنی نسل دوم_ قرآن را آموزش دیدند، وظیفهء تعلیم دادن به نسل بعد را نیز یاد گرفتند. لذا چیزی از دورهء پیامبر دور نشین که قرآن کریم همه گیر گردید.
« عوف بن مالک انصاری»صحابی رسول خدا می گوید:
روزی ما نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودیم. ایشان نگاهی به آسمان انداخته و فرمودند « همین روزها علم از دست شما بیرون خواهد رفت». مردی از انصار موسوم به « زیاد بن لبید»به ایشان عرض کرد : یا رسول الله! آیا علم از میان ما می رود با اینکه قرآن در میان ماست و ما آن را به فرزندان و زنان خویش می آموزیم؟ پیامبر اکرم در جواب او به گمراهی اهل کتاب ، با وجود داشتن کتاب آسمانی اشاره فرمودند.
یعنی همانطوری که آنها کتاب آسمانی خویش را در دسترس داشتند، مع الوصف به گمراهی گرفتار شدند، شما هم با رحلت من در معرض چنین خطری هستید.(57)
همین صحابی، یعنی زیاد بن ولید ، خود نقل می کند:
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از چیزی یاد کردند و فرمودند :« این چیز هنگام از دست رفتن علم اتفاق خواهد افتاد.» عرض کردم: یا رسول الله! چطور علم از دست می رود در حالی که ما قرآن را می خوانیم و آن را به فرزندان خویش می آموزیم و آنها نیز به فرزندان و نسل بعد خود می آموزند و همینطور تا روز قیامت ادامه خواهد یافت؟ فرمودند: « مگر نه این است که یهود و نصارا هم در میانشان تورات و انجیل بود و آنها آن را قرائت می کردند، اما از آنچه در این کتابها بود بهره ای نبردند.»(58)
هراسی که در پیامبر بزرگ اسلام دیده می شود، هراس حفظ الفاظ و عبارات و آیات و سور قرآن نیست. ایشان با آنچه کرده بودند و با آنچه مسلمانان به راهنماییها و تشویق و ترغیبهای ایشان به عمل آورده بودند، دیگر جای تحریف لفظ قرآن در آیات و سور آن باقی نگذارده بودند. اما آنچه در عین حفظ لفظ در معرض خطر بود و پیامبر بزرگوار از آن هراس داشتند، سرنوشت معنی و تفسیر قرآن بود و تفسیر قرآن بود و این چیزی بود که پیامبر در فرصت اندک ده سال بعد از هجرت، با درگیری در هشتاد جنگ کوچک و بزرگ، نتوانسته بود به وسعت عام تلاوت و قرائت و حفظ قرآن ، آن را گسترش بخشد. آشنایی با معنی و تفسیر قرآن در شهر مدینه مانده و از حیطهء بزرگان صحابه بیرون نرفته بود. بنابراین ، مفاهیم درست آیات در معرض خطر قرار داشت و هراس پیامبر از خطری بود که برای تغییر صحیح و مبتنی بر وحی قرآن وجود داشت و این خطر همان چیزی بود که صاحبان قدرت بعد از پیامبر با منع تعلیم قرآن با تفسیر بسنده کردن به تلاوت الفاظ، آن را فعلیت بخشیدند.
چندسالی بیشتر از دورهء پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) نگذشته بود که با گسترش و نفوذی عظیمتر و وسیعتر روبرو می شویم. شهر های بزرگ وتازه بنیاد بصره و کوفه و شهرهای بزرگ قدیمی دوردستی چون دمشق و حمص به چیزی خیلی بیشتر از مدینه می رسند. تعلیم و تعلم قرآن هر روز به وسعت بیشتری دست یافته و علاقه مندان زیادتری را به خود جلب کرده است.
در این، عصر به دنبال نهضتی که از دوران حیات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)شروع شده بود ، قرآن خواندن و حفظ کردن آن به قدری اعتبار و ارزش یافته و آنقدر وسعت و دامنه پیدا کرده که از شهرهای بزرگ عالم اسلام صدای قرآن به چشم می رسد و معلمان وقاریان که به آن گسیل شده اند، جواب نیازهای مردم مسلمان را نمی دهد و هر روز احتیاج به معلمان بیشتری پیدا می شود . البته سیاست حاکم نیز به جهاتی با این نهضت عام همراه است و آن را تأیید می کند.
« قرظه بن کعب انصاری خزرجی» صحابی می گوید:
آنگاه که خلیفه دوم ما را به عراق مأمور ساخت همراه ما از شهر مدینه بیرون آمده و مدتی ما را بدرقه و مشایعت کرد تا اینکه به منزل صرار رسیدیم. آنجا توقف کرد و وضو ساخت. پس از ما پرسید: آیا می دانید چرا من شما را مشایعت کردم؟ همراهان ما گفتند : ما اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)بودیم و نظر به احترام ما داشتی . او گفت : البته این طور است. اما علاوه بر این ، مقصد دیگری نیز داشتم. شما به شهری می روید که صدای مردم آن به خواندن قرآن مانند صدای زنبوران عسل در کندو ، در هم پیچیده است. شما آنها را با احادیث پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)از این کار باز ندارید. قرآن را از تفسیر پیرایش کنید و از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کم نقل کنید. بروید به کارهایتان برسید ومن شریک شما هستم.(59) ناقل این سند تاریخی یعنی قرظه، یکی از ده تن همراهان عمار بن یاسر در مأموریت به شهر کوفه است.(60)
به همین شکل، هنگامی که خلیفه دوم ، ابو موسی اشعری را به عنوان فرماندار بصرهمی فرستاد به او گفت :
تو به میان مردمی می روی که صدای آنها به خواندن قرآن در مساجدشان ، مانند صدای در هم پیچیده است ، آنها را به آنچه دارند واگذار و به احادیث مشغولشان نکن.(61)
آنچه ما از این دو سند در نظر داشتیم این بود که به وضوح نشان میدادند که شهر کوفه وبصره ، که از بزرگترین شهرهای عالم اسلام بودند، بیشترین یا تنها مشغولیت تعلیم وتعلمشان به قرآن مربوط استو صدای قرآن خواندن قاریان و متعلمان در شهر به گوش می رسد. در همین زمان، فرماندار سرزمین شام به خلیفه نوشت: مردم شام (سوریه،اردن،لبنان،فلسطین) زیادت و کثرت یافته و شهرها را پر کرده اند و نیاز به آموزش قرآن و اسلام دارند ؛ مرا در این کار یاری کنید. خلیفه سه تن را برای انجام دادن این مهم به شام فرستاد که هر سه تن از استادان بزرگ تعلیم قرآن بودند که عبارتند از : عباده بن صامت، معاذبن جبل؛ و ابودرداء و اینان تا پایان زندگی در آن سرزمین ماندند و هر کدام در بخشی از دنیا رفتند.(62)
بدین ترتیب قرآن کریم در مکه و مدینه مراکز اصلی نزول خویش محصور نماند و از آن شهرها بیرون آمده و همراه گسترش موج اسلام به همه جا رفت. هر جا مسلمانی پا می نهاد و در هر جا که اسلام حضور می یافت، قرائت و حفظ قرآن و تعلیم و تعلم آن نیز می رفت. به همراه مسلمانان به عراق رفت و همه گیر شد و شهرهای بزرگی چون بصره و کوفه را فرا گرفت. به شام رفت و گسترش و توسعه یافت و حمص و دمشق و فلسطین و نواحی اطراف آن شهر ها را در بر گرفت . به یمن و حضرموت رفت و بر شهرها و روستا های آن سرزمین سایه افکند.
در اینجا ما دو سند مختصر و کوتاه می آوریم و فکر می کنیم تنها همین دو سند برای وسعت نفوذ قرآن و تعلیم و تعلم آن در همهء عالم اسلام کفایت می کند و به اطلا عاتی بیشتر در این زمینه نیازی نیست.
1 .طبری از ابو مخنف . او از ابوالصلت تیمی نقل می کند :
در جنگ صفین [حضرت] علی(علیه السلام)خالد بن معمررا بر پرچم قبیله ربیعه ولایت داد. او می گوید معاویه قبیله حمیر را، که یکی از مهمترین بخشهای لشکرش بود، برای مقابله و جنگ و با یکی از سه قبیله بزرگ و پر جمعیت لشکر عراق یعنی ربیعه و همدان و مذحج نامزد کرد و برای تعیین هماورد به قرعه دست زد . قرعه قبیله حیمر به مقابله با ربیعه افتاد .
ذوالکلاع رئیس قبیله حمیراز این سهمیه به خشم آمد و آن را لایق قبیله خویش ندید. لذا گفت: ای سهم، خدا تو را رو سیاه کند! آیا از جنگ و مبارزه کراهت داشتی؟ بعد ذوالکلاع با حمیر و قبایل وابسته اش روی به جنگ با قبیله ربیعه آورد. عبید الله بن عمر بن الخطاببا چهار هزار نفر از قرّاء شام با ایشان همراه بود. اینها به قبیله ربیعه حمله آوردند.(63)
چنانکه در نقل ابو مخنفمورخ بزرگ عراق می بینیم ، در یک حمله و همراه یک ستون نظامی از سپاه شام، چهار هزار قاری حضور دارد. در متن نوشته ابو مخنف می خوانیم« چهار هزار تن از قاریان شام» و این نص نشان می دهد که قاریان حاضر در جنگ صفین هستند.
نص دیگری که در وقعه صفینتألیف نصر بن مزاحماز متون درجه اول و کهن تاریخ اسلام وجود دارد ، در عین اینکه مؤیّد این نظر است ، تعداد عظیم قریان قرآن موجود در این جنگ را نشان می دهد.
نصر بن مزاحم منقری می نویسد:
قاریان اهل عراق و قاریان اهل شام ، که سی هزار تن بودند، از جمع لشکر عراق و کوفه جدا شده و در محلی خاص جای گرفتند، و[حضرت] علی(علیه السلام)بر سر آب مکانی یافت و معاویه بالاتر از آن لشکرگاه ساخت. قاریان حل اختلاف میان معاویه و[حضرت]علی(علیه السلام) پای در میان نهادند.(64)
تعداد سی هزار قاری در جمع دو لشکر کوفه و شام، کثرت فوق العاده قاریان عالم اسلام را نشان می دهد. این عدد بزرگ در سال 36 هجری یعنی حدود 25 سال بعد از وفات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)وجود داشته و منحصر به قاریان و حافظان دو یا سه ناحیه و شهر از نواحی و شهرهای فراوان عالم اسلام است و اگر آن را با جمعیت دو لشکر مقایسه کنیم و نسبت بگیریم، درصد بالایی به دست می آید. طبق نقل نصر بن مزاحم، حضرت امیر المومنین(علیه السلام)و معاویه هر کدام به صد و پنجاه هزار نفر در میدان جنگ صفین حاضر شدند،(65) لذا مجموع جمعیت این دو لشکر سیصد هزار تن خواهد شد و سی هزار تن قاری جمع سیصد هزاری لشکریان دو طرف نسبت ده درصد را نشان می دهد که نسبت بسیار قابل توجه و بالایی است.
پانوشتها:
44- از جمله مراجعه کنید به جریان فر ماندهی اسامه بن زید در مرض وفات پیامبر بر لشکر اسلام و همهء بزرگان مهاجر و انصار و سخن آن حضرت در مورد لیاقت او برای فرماندهی : (( و الله لئن طعنتم فی امارتی اسامه لقد طونتم فی امارتی اباه من قبله ، و ایم الله ، ان کان للامارة )) . المغازی للقوادی ، ج3 ، ص 117-119 ؛ الطبقات ، ج2 ، ص 189- 192.
45- لیصل بکم اکثرکم جمعا او اخذا للقرآن ، الطبقات الکبری ، ج1 ، ص 336.
46- سنن ابی داود ، ج1 ، ص 160-159 ؛ سنن نسائی ، ج2 ، ص 9-10؛ مسند احمد ، ج5 ، ص 30 ؛ الطبقات، ج1 ، ص 337-336 و 7، ص 89-90 ؛ اسد الغابه ، ج4 ، ص 235 ، ترجمه 3945.
47- سنن ابو داود ، ج1 ، ص 160 ، باب من احق بالامامه ، تحقیق محمد محیی الدین عبد الحمید ؛ الطبقات ، ج3 ، ص 87-88 ؛ انساب الشراف ، ج1 ، ص 258 ؛ اسد الغابه ، ج2 ، ص 307 ، ترجمه 1892.
48- انساب الاشراف ، ج1 ، ص 273.
49- انساب الاشراف ، ج1 ، ص239 ؛ اسد الغابه ، ج5 ، ص 181 ، ترجمهء 4929.
50- (( و کان یصلی بنا معاذ بن جبل )) ، الکامل فی التاریخ ، ج2 ، ص 341 ؛ ج 3 ،ص 235.
51- انساب الاشراف ، ج1 ص 273 مقایسه کنید با الاصابه فی تمییز الصحابه ، ج2 ، ص 28 ، چ مصر 1358.
52- اسد الغابه ، ج2 ، ص360 ، ترجمه 2017.
53- الطبقات الکبری ، ج 4 ، ص 372 و 458.
54- اسد الغابه ، ج3 ، ص 118 و 5 ، ص 403 و نیز مراجعه کنید به مسند احمد ، ج5 ، ص 431.
55- مسند احمد ، ج5 ، ص 431.
56- صحیح بخاری ، کتاب الجناور ، باب 79 ، ج1 ، ص 93 ، چ سلطان عبد الحمید ؛ سنن ابو داود، ج3 ، ص 196.
57- مسند احمد ، ج 6 ، ص 26.
58- مسند احمد ، ج4 ، ص 218-219 ، دو حدیث در اینجا نقل شده که ما در ترجمه از هر دو بهره برده ایم.
59- الطقات الکبری ، ج6 ، ص7 ؛ تذکره الحفاظ ، ج1 ، ص7 ، چ افست بیروت .
60- اسد الغابه ، ج4 ، ص 400 ، ترجمهء 4285.
61- البدایه و النهایه ، ج8 ، ص107 ، چ اول 1966در تایید این دو سند نگاه کنید به وصیت و سفارش خلیفه به همهء کارگزاران خویش : تاریخ طبری ، ج4 ، ص 204 ، چ محمد ابوالفضل ابراهیم.
62- تاریخ مدینه دمشق ، ترجمه عبادة بن صامت ، ج32 ، ص23 ، تحقیق دکتر شکری فیصل و دیگران ، چ دارالفکر دمشق ؛ مختصر تاریخ دمشق ، ج11 ، ص 306 ، تحقیق روحیه النحامی ، چ دارالفکر دمشق.
63- تاریخ طبری ، ج5 ، ص34 پ، تحقیق محمد ابالفضل ابراهیم ، چ دار المعارف مصر 1971، و ق 1 ،ص 3312 ، چ اروپا ؛ وقعه صفین ، ص 290- 291 ، چ عبدالسلام محمد هارون.
64- وقعه صفین ، ص 188.
65- همان ، ص 156.