دریافت نسخه PDF مقاله - 731KB
تاریخ نگارش : ششم دي 1401
جامعه شناسی در قرآن - قسمت اول (ابعاد جامعه شناسی)
محمد هادی حاذقی
یکی از موضوعات بنیادی در مسائل مربوط به مدیریت، عنوان جامعه شناسی است. در نظریات جهانی عمدتا دو نظریه جامعه شناسی از سایر نظریات بیشتر مطرح میباشند . نظریه لیبرال دمکرات یا همان فردگرائی افراطی و نظریه سوسیالیستی که همان جامعه گرائی افراطی است .اما اسلام دارای دیدگاه ویژه خود میباشد که هم نقاط مثبت هر دو نظریه را در بر میگیرد و هم نقاط ضعف آنها را تصحیح و هدایت می نماید و اساسا منطبق بر طبیعت مادیت و معنویت انسان تدوین گردیده است .
در قسمت اول این عنوان از مقاله ، ابعاد و گستره جامعه شناسی اسلام در قرآن را تبیین می نمائیم .
بدیهی است این موضوع دارای وسعت و گستردگی بسیاری است اما انعکاس آن از نقطه نظر و رویکرد مدیریت راهبردی تا حدودی در این نوشتار مورد توجه قرار گرفته است.
چنانکه قبلا به استحضار رسیده است این مقالات با تکیه بر تفسیر پر بار تسنیم حضرت آیت الله جوادی آملی ارجاعاتی (از پایاننامه) از گستره و ابعاد جامعه شناسی اسلام ارائه میگردد و در قسمتهای بعدی این مقاله دو بعد جامعه گرائی و فردگرائی و خانواده اسلام تالیف خواهد شد.
مفهوم سرمایه اجتماعی نیز از دیدگاه دین مبین اسلام که متکی بر انسجام اجتماعی ،اعتماد اجتماعی ، مشارکت اجتماعی است در قسمت های بعدی جمع بندی و ارائه میگردد .

کلید واژه : جامعه، اجتماع، فرد گرائی، سرمایه اجتماعی
ناشر : موسسه تدبر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏

ابعاد جامعه شناسی در قرآن
چکیده:

یکی از موضوعات بنیادی در مسائل مربوط به مدیریت، عنوان جامعه شناسی است. در نظریات جهانی عمدتا دو نظریه جامعه شناسی از سایر نظریات بیشتر مطرح میباشند . نظریه لیبرال دمکرات یا همان فردگرائی افراطی و نظریه سوسیالیستی که همان جامعه گرائی افراطی است .اما اسلام دارای دیدگاه ویژه خود میباشد که هم نقاط مثبت هر دو نظریه را در بر میگیرد و هم نقاط ضعف آنها را تصحیح و هدایت می نماید و اساسا منطبق بر طبیعت مادیت و معنویت انسان تدوین گردیده است .
در قسمت اول این عنوان از مقاله ، ابعاد و گستره جامعه شناسی اسلام در قرآن را تبیین می نمائیم .
بدیهی است این موضوع دارای وسعت و گستردگی بسیاری است اما انعکاس آن از نقطه نظر و رویکرد مدیریت راهبردی تا حدودی در این نوشتار مورد توجه قرار گرفته است.
چنانکه قبلا به استحضار رسیده است این مقالات با تکیه بر تفسیر پر بار تسنیم حضرت آیت الله جوادی آملی ارجاعاتی (از پایاننامه) از گستره و ابعاد جامعه شناسی اسلام ارائه میگردد و در قسمتهای بعدی این مقاله دو بعد جامعه گرائی و فردگرائی و خانواده اسلام تالیف خواهد شد.
مفهوم سرمایه اجتماعی نیز از دیدگاه دین مبین اسلام که متکی بر انسجام اجتماعی ،اعتماد اجتماعی ، مشارکت اجتماعی است در قسمت های بعدی جمع بندی و ارائه میگردد .
کلید واژه :

جامعه، اجتماع، فرد گرائی، سرمایه اجتماعی
الف: ابعاد و گستره جامعه شناسی اسلام

وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَی عَلَیْه»‏؛[3] یعنی مکتب اسلام برترین مکتب است و مسلمان‌ها متمدن‌ترین ملّت هستند این را فرمود. اسلام را هم معنا کرده است، اسلام یعنی انسان طرزی زندگی کند که با ساختار بدن او هماهنگ باشد، یک؛ با نظام جهان هماهنگ باشد، دو؛ ارتباطی که انسان و جهان با خدا دارند با او هماهنگ باشند، سه؛ این می‌شود متمدن‌ترین ملّت، برای اینکه نه بیراهه می‌رود نه راه کسی را می‌بندد. اگر عده‌ای بعد از کشف کریستف کلمب[4] یک سلسله ابزاری پیدا کردند قدرتی پیدا کردند از طرفی جنگ جهانی اوّل را راه انداختند، از طرفی دیگر جنگ جهانی دوم را راه انداختند، الآن که سخن از جنگ جهانی نیست جنگ‌های نیابتی را راه‌اندازی می‌کنند اینها مترقّی نیستند. اینها یک نیروی مسلّحی هستند که دیگران را به زحمت انداختند. فرمود اگر کسی مسلمان باشد ملّتی مسلمان باشد بهترین مسلمان است، چرا؟ چون که انسان را آفرید، جهان را آفرید، رابطه انسان و جهان را آفرید، می‌داند که چه چیزی برای انسان خوب است چه چیزی برای نظام خوب است چه چیزی برای انسان و نظام خوب است و چه چیزی بد است. فرمود شرک، الحاد، توحید، ظلم، خلاف، دروغ، اهانت، اینها مثل غذاهای مسموم است. این غذای مسموم وقتی وارد دستگاه روده و معده می‌شود ممکن است یکی دو ساعت کمتر یا بیشتر بماند، ولی با دستگاه سازگار نیست بالا می‌آورد. فرمود: ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾،[5] منتها بالا آوردن و پایین بردن یک نیرو می‌خواهد. فرمود ما بالا می‌آوریم. هر کس در درونش خلاف باشد، به هر حال این غذای سمی را بالا می‌آوریم آن وقت آبرویش می‌رود. این طور نیست که کسی خلاف بکند و بتواند سالم از درگاه الهی خارج بشود حالا یا دنیاست یا آخرت است یا هر دو عالَم است. گاهی هر دو عالم است که ﴿لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ﴾[6] فرمود چه در دنیا چه در آخرت اینها رسوا هستند. معصیت مثل غذای سمی است. فرمود این با مزاج سازگار نیست معصیت با فطرت سازگار نیست. علم‌ها هم همین‌طور است علوم حوزوی و دانشگاهی که مهمان ما هستند، نه صاحب‌خانه؛ ما علمی باید تعریف کنیم، یک؛ طوری باید تحصیل کنیم، دو؛ که با صاحب‌خانه بسازد. اگر خدای سبحان ـ معاذالله ـ ما را با لوح خالی خلق می‌کرد، ما مجاز بودیم هر درسی بخوانیم هر گونه علمی فراهم بکنیم؛ اما ما را که خدا با لوح خالی خلق نکرد، لوحی در دست ما بدهد بگوید بنویس! فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾;[7] خیلی از چیزها را ما در درون انسان گذاشتیم. هم فطریات عقل نظر را، هم فطریات عقل عمل را. به هیچ کودکی کسی یاد نداد که دروغ بد است، این اصلاً دروغ یاد نمی‌گیرد، مگر اینکه بعدها یاد بگیرد. به هیچ کسی انسان یاد نداد که اصل تناقض محال است که شیء هم باشد هم نباشد! اینها فطریات علمی است که به انسان دادند، آنها هم فطریات عملی است که به انسان دادند. ما چه در حوزه و چه در دانشگاه باید چیزهایی یاد بگیریم علومی باشد که مهمان‌هایی باشد که با صاحب‌خانه بسازد. اگر چیزی فرا گرفتیم که با ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ نساخت، مثل کسی است که مهمانی آورد که با صاحب‌خانه نمی‌سازد، این همیشه درگیر است. این اوّلین درگیری در درون اوست. اینکه حضرت فرمود: «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَی عَلَیْه»‏، عدل است حُسن هست، خیر هست، اطاعت هست، مصلحت است، سخا هست، وفا هست، اینهاست. اگر همه این امور را همه ما رعایت بکنیم، هم خودمان در امنیت و امانت هستیم هم دیگران؛ اما منافق چون حاضر نیست به این مکتب تن در بدهد خلاف می‌کند و آن خلاف را با سوگند خود ترمیم می‌کند. این قَسم مثل سپری است در دست اوست که هیچ خطری او را تهدید نکند، ﴿اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً﴾. بعد فرمود این قسم دروغ برای او ملکه است. قبلاً هم به عرض شما رسید آدم‌های بددهن در خواب هم که حرف می‌زنند فحش می‌گویند، این طور نیست که حالا در خواب وقتی کسی حرف می‌زند حرف صحیح بزند. اینها در قیامت هم باز دروغ می‌گویند؛ منتها کذب آنها در آن‎جا ظهور می‌کند، نه اینکه در آن‎جا واقعاً کذب ممکن باشد. فرمود قیامت ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾؛ شک‌بردار نیست؛ نه در وقوع قیامت شک است، نه در روز قیامت کسی شک دارد، چون همه چیز روشن است؛ منتها کسی که عادت کرده به دروغ، کذبش در آن‎جا بدون اختیار از او صادر می‌شود. نه اینکه واقعاً او بتواند دروغ بگوید و گرنه واقعش ﴿لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدیثاً﴾[8] که فرمود.قسمت 19/مجادله/تسنیم
مرحوم ابن بابویه(رضوان الله تعالی علیه) نقل می‌کند در زمان وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) که به مرو تشریف آوردند، آن روز حوزه علمیه بین‌المللی همین خراسان بود، هر جا که امام آن زمان حضور داشته باشد محور علم است. دانشمندان از هر جهاتی، داخل و خارج، سعی می‌کردند خودشان را به خراسان برسانند. مرحوم صدوق در همان کتاب شریف توحید خود نقل می‌کند که برخی‌ها که مناظره‌های توحیدی داشتند در محضر امام رضا(سلام الله علیه) حضرت برهان اقامه می‌کرد آنها نمی‌خواستند بپذیرند، مأمون که نشسته بود داشت عصبانی می‌شد. وجود مبارک حضرت به مأمون فرمود شما عصبانی نشوید، این بیرون می‌رود می‌گوید که احتشام خلیفه نگذاشت که من جواب علی بن موسی را بدهم شما آرام باشید من او را قانع می‌کنم. این طور با یک کافر و یا یک ملحد می‌نشست و احتجاج می‌کرد. این معنای ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی‏﴾. شاگردان رسل هم که ورثه‌های او هستند آنها هم همین طور هستند.
پس در مسئله احتجاج و برهان ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی‏﴾؛ در رخدادهای عالَم غیب، عذاب‌هایی که آمده گاهی به زمین می‌گوید قارون را بلع کن! گاهی به دریا می‌گوید فرعون را بلع کن! گاهی به باد می‌گوید ﴿سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ﴾[21] اینها هست. در مسائل جنگ ظاهری هم که دیدید اینها بی‌سلاح بودند با چوب و اینها می‌جنگیدند در جریان بدر که اوّلین جنگ بود، اینها پیروز شدند. این مسلمان‌ها با دست خالی با خوردن خرما با چوب، بر مشرکانی که مسلّح بودند با شمشیر و سواره بودند پیروز شدند. در جریان فتح مکه وقتی وجود مبارک حضرت فاتحانه وارد مکه شد، ابوسفیان متحیّرانه قدم می‌زد می‌گفت: «لَیْتَ شِعْرِی بِأَیّ شَیْءٍ غَلَبْتنِی»؛ چگونه شد ما شکست خوردیم آنها پیروز شدند؟ وجود مبارک حضرت از پشت سر رسید دست مبارک را بر دوش نحس ابوسفیان گذاشت فرمود: «بِاَللهِ غَلَبْتُک»،[22] شما قدرت غیبی را ندیدی! این خدا با این برنامه‌ها به همه ما در این بخش می‌فرماید کاری از نفاق پیش نمی‌رود، کاری از کفر پیش نمی‌رود، تنها کار، کار اسلام و مسلمین است. ما مسئله شیطان را باید جِدّ بگیریم؛ هر خیالی که در درون ما شد، باید این را بر کتاب و سنّت عرضه کنیم. فرمود: ﴿وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّه﴾[23] قبلاً که اتومبیل و اینها نبود، با همین اسب و استر و حمار رفت و آمد می‌کردند اگر یکی از اینها راه نمی‌رفت «نزغ»؛ یعنی سیخ، با سیخ این را راه می‌بردند. شیطان گاهی با سیخ افراد را جابه‎جا می‌کند، این را می‌گویند نزغ. فرمود: ﴿وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ﴾، دیدی مرتّب نگاه می‌کند، مرتّب اصرار می‌کند این نامحرم را ببین! این مال را بگیر! این رومیزی را بگیر! این زیرمیزی را بگیر! این نزغ است. این با سیخ دارد می‌گوید که این کار را بکن! فرمود اگر ﴿وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّه﴾، این آژیر خطر است. این آژیر خطر را که شنیدی برو پناهگاه، به یاد خدا باش. در زمان این دفاع مقدس وقتی آژیر خطر را می‌شنیدیم می‌گفتند بروید پناهگاه. بروید پناهگاه یعنی چه؟ یعنی در خیابان بایستید بگویید من می‌خواهم بروم پناهگاه؟ اینکه آیه فرمود: ﴿وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّه﴾؛ یعنی بگو: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم»؟ البته این ذکر است ثواب دارد، برو پناهگاه! نه بگو من می‌خواهم بروم پناهگاه. کسی بگوید «اعوذ بالله»؛ یعنی من می‌خواهم بروم پناهگاه. این طور که شما ایستادید! آن حالی که به آدم دست می‌دهد، آدم باید کنترل کند وگرنه او با سیخ هم که شد می‌برد، تا انسان به تبع او حرکت کند.
فرمود: ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی‏﴾، رسالت هم فرق می‌کند؛ یک رسالت به معنای نبوت و امثال آن است، یک رسالت هم همین است که مرحوم سید رضی در نهج البلاغه نقل کرده است. در آن‎جا دارد که حضرت امیر فرمود: «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ»؛[24] یعنی نیازمندی که آمده از ما کمک می‌خواهد، این را خدا فرستاده است. شما این کلمه مسکین را که در نهج البلاغه ملاحظه بفرمایید، این «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ» را می‌بینید؛ یعنی کسی که واقعاً نیازمند است به کسی هم مراجعه کرده که او مقدورش هست انجام بدهد. این را خدا آدرس داده، گفت برو نزد فلان کس! اگر فلان کس جواب مثبت به این آقا ندهد، چه چیزی در می‌آید؟ «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ». اگر وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) کمکی که به فقیر می‌کرد گاهی دستش را می‌بویید دستش را می‌بوسید دستش را بالای سر می‌گذاشت، دستش را روی چهره می‌کشید می‌گفت دست من به دست الله رسید.[25] این مکتب برای همیشه می‌ماند، این ملّت برای همیشه متمدن‌اند، این ملّت برای همیشه آقا هستند. این چند آیه‌ای که در این قسمت است پیام محوری‌شان این است. فرمود اینها کسانی هستند که ﴿اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً﴾، شما در همان سوره مبارکه «توبه» که بحث آن قبلاً گذشت در هفت آیه پشت سر هم سوگندِ اینها را نقل کرد. در سوره «قلم» دارد که اینها «حلّاف مَهین» هستند. پُرقسم هستند کارشان سوگند یاد کردن است و این قسم را سپر قرار دادند؛ لذا هم خودشان بیراهه رفتند هم راه دیگران را بستند، ﴿فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ﴾. هونش هم به همین جهت است.
﴿لَن تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَ لاَ أَوْلاَدُهُم مِنَ اللَّهِ شَیْئاً﴾، برای اینکه اینها مخلّد در نار هستند. چه موقع؟ ﴿یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً﴾، آن روز هم این سوگند دروغشان ظهور می‌کند: ﴿فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَمَا یَحْلِفُونَ لَکُمْ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَی شَی‏ءٍ﴾؛ با سوگند دروغ می‌توانند به هر جا برسند. ﴿أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ الْکَاذِبُونَ﴾، با اینکه آن مطلب را قبلاً فرمود، این ﴿أَلاَ﴾ را برای هشدار بازگو می‌کند. ﴿اسْتَحْوَذَ﴾؛ اینها تحت ولایت شیطان هستند. «إستحاذَ» نفرمود؛ مثل «استصوب»، «استنوق» اینها باید تبدیل می‌شد به «استحاذ»، «استناق». ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ﴾، برای اینکه کسانی که یاد خدا را فراموش کردند مشکل اساسی شیطان این است که در برابر خدا ایستاده است و گرنه یک معصیت این طور نیست که آدم را به اینجا بکشاند. شیطان مشکلش این نبود که سجده نکرد، ببینید بعضی‌ها اصلاً گاهی نماز را ـ معاذالله ـ ترک می‌کنند! این طور نیست. «جُرمش این بود که در آینه عکس تو ندید ٭٭٭ ورنه بر بو البشری ترک سجود» به تعبیر حکیم الهی قمشه‌ای(رضوان الله علیه) «این همه نیست»[26] اگر کسی نماز نمی‌خواند معصیت کرده است. به اندازه اینکه معصیت کرده، تنبیه هم می‌شود، درست است؛ اما عذاب ابد داشته باشد نیست. گناه شیطان این است که در برابر ذات اقدس الهی مستکبرانه ایستاده! گفت شما نظرتان این است من نظرم این است، اینکه قابل بخشش نیست. اینکه معصیت عادی نیست این یک کفر غلیظی است استکبار است. آن وقت اینها را از یاد خدا محروم می‌کند. ﴿أَلاَ إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ ٭ إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ﴾، اینها مرزشان را جدا کردند این منافقین مرزشان را جدا کردند مرزبندی کردند. ﴿أُولئِکَ فِی الأذَلِّینَ﴾؛ اینها در اذلّین هستند. ﴿کَتَبَ اللَّهُ﴾، در نظام هستی این تثبیت شده است که ﴿لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی﴾، در احتجاجات و نظریه‌پردازی، دین و الهیات پیروز است. در مبارزات سیاسی دین پیروز است. در جریان‌ها و رخدادهای عذاب الهی دین و پیروان دین پیروزند. در سه جبهه دین پیروز است، جبهه دیگری که نیست. ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی﴾، چرا؟ چون قوت و عزت برای خداست. همین خدا فرمود شما پیروز هستید، برای اینکه کار شما برای خدا بود ﴿وَ لَن یتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ﴾، این آیه پنج ضلعی هر کدام علّت قبلی است.قسمت 19/مجادله/تسنیم
کَتَبَ اللَّهُ﴾، این اصل کلّی است، این پایان پاراگراف قرار گرفته است؛ یعنی در هر قصّه‌ای اسلام پیروز است، حق پیروز است. در هر جریانی، در هر بخش تاریخی در هر کُشتی، به هر حال حق پیروز است، مسارعه بکنند. این طور نیست که حق و باطل، کفر و ایمان، خیر و شرّ، حَسن و قبیح، زشت و زیبا به کُشتی و مسارعه بیفتند و معلوم نشود که پیروز شد، نه، این طور نیست. ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾[22] به نحو موجبه کلّیه است، یک؛ از عمومات آبی تخصیص است، دو؛ در هیچ جایی عاقبت به غیر متقیان داده نمی‌شود، سه؛ در هر پارگرافی حق پیروز است؛ لذا فرمود: ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ﴾.قسمت 18/مجادله/تسنیم
سوره مبارکه «مجادله» که در مدینه نازل شد، ضمن اینکه بعضی از احکام فقهی را به همراه دارد، بخشی از احکام منطقه‌ای و بین‌المللی را هم به همراه دارد. اینکه فرمود به دیگران جا بدهید، تا خدا به شما فسحت و وسعت بدهد، این یک حرف بین‌المللی اسلام است. نه تنها منطقه‌ای یا محلّی نیست، بین‌المللی هم هست؛ یعنی راه را برای جامعه باز کنید، حالا این یک خصوصیت است، این قید که دخالت ندارد. شما ببینید دعاهای نورانی ماه مبارک رمضان برای چه کسی است؟ این نه ملّی و محلّی است نه منطقه‌ای. «اللَّهُمَّ أَغْنِ کُلَّ فَقِیر»؛[1] ندارد «کلّ فقیر مسلم». «اللَّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَرِیض‏»،[2] ندارد «کلّ مریض مسلم». این دید، تربیت جهانی اسلام است. اگر همه آن حداقل زندگی را داشته باشند ما راحت هستیم. اگر کسی در بند نباشد ما راحت هستیم. اگر کسی بدهکار نباشد: «اللَّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدْیُونٍ [مَدِینٍ‏]»،[3] اگر کلّ این هفت میلیارد آن حداقل زندگی را داشته باشند اوّلین روز رفاه ماست. فرمود سینه باز داشته باشید، صدرِ مشروح داشته باشید، ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی﴾[4] را تنها موسی(سلام الله علیه) درباره مبارزه با فرعون نگفت. چرا به ما گفتند این دعا را بخوانید؟ شرح صدر یعنی سینه باز، دید وسیع، تنگ‌نظر نبودن، اقتصاد را برای همه خواستن، رفاه را برای همه خواستن، داشتن حداقل زندگی را برای همه خواستن، فرمود این دید را داشته باشید خدا هم برای شما فراهم می‌کند. اما اگر «کُلٌّ یجرُّ النّار إلی قُرصه»[5] باشد، این «اللَّهُمَّ أَغْنِنِی‏»،[6] «اللَّهُمَّ اشْفِنِی‏»،[7] «اللَّهُمَّ أَیِّدْنِی‏»،[8] این باشد مشکل هست. اما ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی﴾؛ لذا فرمود باز بیندیشید، وسیع النّظر باشید، به فکر دیگران باشید، دیگران را هم جا بدهید. حالا این دینی که از آسمان آمده، برای یک متر جا در مسجد آیه نازل می‌کند، برای اقتصاد ما، رفاه ما، جامعه ما باز نمی‌کند. اینکه فرمود: ﴿تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ﴾، این یک قید در خصوص آن مورد هست و گرنه دخیل نیست. ﴿یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ﴾؛ دید وسیع داشته باشید، تنگ‌نظر نباشید. اگر خواستید علم باشد در حوزوی، برای همه بخواهید. اگر برای دانشگاهی خواستید، برای همه بخواهید. اگر کار و اشتغال بخواهید تنها برای خودمان و فرزندانمان نخواهیم. خدایا! برای هر جوانی کار، برای هر جوانی همسر، برای هر جوانی شغل! این دید، دید دینی ماست. در مدینه این دید تقویت شده، همه فهمیدند که انسان وقتی خدای سبحان مشکلات او را حلّ می‌کند که او در صدد حلّ مشکل جامعه بشری باشد. این است که خدا فرمود: ﴿مَا هِیَ إِلاّ ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾[9] نه «ذکریٰ للمسلمین»، «ذکریٰ للموحّدین»، چه رسد «ذکریٰ للشیعه». حصر هم کرد، فرمود این حقوق بشر است. حالا شما چه کار دارید ما چه کار داریم که فلان شخص مسلمان است یا کافر! او که ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوه﴾‎ را که تعطیل نکرده است، فرمود شما می‌خواهید راحت زندگی کنید این عقل و عدل را برای همه بخواهید، این آرامش را برای همه بخواهید. تبلیغ بکنید، ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ﴾،[10] اینها سرجایش محفوظ است؛ اما در آن مرحله، این فُسحت دید و وسعت دید را هم داشته باشید. آن مراحل بعدی را هم که خدا درِ جهنم را نبسته است. آن‎جا هم ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾،[11] سر جای خود محفوظ است، ولی شما بخواهید راحت باشید، به دیگران جا بدهید. بخواهید راحت باشید، تنها برای فرزندانتان دعا نکنید. این دعا در ماه مبارک رمضان ببینید که این دید جهانی است. بهترین ماه، ماه مبارک رمضان است و بهترین دعا، دعای بعد از نماز است؛ «اللَّهُمَّ أَغْنِ کُلَّ فَقِیرٍ اللَّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَرِیبٍ اللَّهُمَّ فُکَّ کُلَّ أَسِیرٍ».[12] قسمت 15/مجادله/ تسنیم
بنابراین اینکه فرمود: ﴿تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا﴾، مورد مخصّص نیست، شأن نزول مخصّص نیست. این بحث‌های اصولی را گذاشتند برای همین مطالب. حالا این در آن مورد وارد شده است؛ حتی در مورد تنگ‌تر که ﴿مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ﴾ هست. در سوره مبارکه «آل عمران» بحث آن گذشت، در آیه 121 سوره مبارکه «آل عمران» به این صورت بود: ﴿وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ﴾، شما وقتی از منزل بیرون آمدی، برای اینکه نیروهای رزمی را در جنگ بدر یا اُحد جاسازی کنی، اینها اگر یک نیروی رزمی و مسلّح وارد شد تنگ‌تر بنشینید به او جا بدهید. بله، این ﴿مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ﴾ است، همه حاضرند که ببینند وجود مبارک حضرت در جنگ بدر چه دستوری می‌دهد؟ در جنگ اُحد چه دستوری می‌دهد؟ این موردها مخصّص نیست، مقیّد اطلاقات نیست. اینکه می‌گویند این مورد مخصّص نیست، یا مقیّد نیست، برای همین است. نه جبهه جنگ بودن و نه در مسجد بودن. عمده آن است که مسلمان دیدش وسیع باشد.
در روایتی وجود مبارک حضرت یعنی رسول خدا(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) دید یکی از اصحاب دعا می‌کند. حضرت فرمود چرا می‌گویی پیغمبر و من؟ بگو جمیع بشر را، جمیع انسان‌ها را خدایا! مورد رحمت قرار بده. فرمود: «تَحَجَّرْتَ‏ وَاسِعاً».[13] شما دیدید دشت‌های وسیع بیابان‌های وسیع کسی که قدرت اداره آنها را ندارد، یک گوشه آن را سنگ‌چین می‌کند، این حق التّحجیری که در فقه مطرح است همین است. در اماکن عمومی که مباهات است یک وقت کسی بخواهد مقداری از آن را بگیرد، تحجیر می‌کند؛ یعنی یک چند متر دورش را سنگ‌چین می‌کند. این حجرچینی، این سنگ‌چینی را می‌گویند حق تحجیر. این شخص اوّل این حق التّحجیر را که اولویت است مالک می‌شود بعد اگر احیا کرد خود زمین را هم مالک می‌شود. این کتابی که در فقه ماست به نام کتاب تحجیر، همین است. حضرت فرمود: «لَقَدْ تَحَجَّرْتَ وَاسِعاً»؛ این دشت وسیع رحمت الهی را سنگ‌چین کردی، گفتی خدایا! پیغمبر را بیامرز، مرا بیامرز! لذا در بعضی از ادعیه پایان دعا این است که خدایا! هر کس نفس می‌کشد به او عنایت بکن! این راحت می‌شود. الآن هر جا شما می‌بینید در اثر این استکبار جهانی یا جنگ بلاواسطه است یا جنگ مع الواسطه، نجات آنها را انسان از خدا بخواهد، از همین قبیل است.
پس فرمود: ﴿تَفَسَّحُوا﴾ در دینتان، ﴿تَفَسَّحُوا﴾ در علمتان، ﴿تَفَسَّحُوا﴾ در فکرتان تا شما راحت باشید. اگر دیگران این حد قابل قبول زندگی را داشته باشند، شما راحت‌تر به سر می‌برید. این برای آیاتی که قبل وارد شده است. قسمت 15/مجادله/تسنیم
1: گستره جامعه اسلام

ابعاد و گستردگی دستورات و راهکارهای اجتماعی اسلام، از پائینترین لایه های جامعه تا بالاترین و بزرگترین سطوح اجتماعی مطرح می باشد .لذا در این مقوله این سطوح را با عنایت به آیات الهی تبیین می نمائیم.
بیانی در قرآن کریم هست مربوط به جوامع اسلامی است که اینها را به اصطلاح می‌گویند ملّی و محلّی که مسلمان‌ها این طور باشید نماز این طور است روزه این طور است احکام اسلامی این طور است خمس و زکات این طور است و مانند آن. این بخش ملّی و محلّی است که قرآن کریم و اهل بیت(علیهم السلام) فرمودند. یک بخش منطقه‌ای دارد که مخصوص ما مسلمان‌ها و موحدان عالم است که با اهل کتاب این طور باشید با مسیحی‌ها این طور، با یهودی‌ها این طور، آنهایی که به هر حال خدا را قبول دارند، اینها دستورهای منطقه‌ای قرآن کریم است.
یک سلسله دستورهای بین‌المللی انسانی دارد که ما با جهان انسان نه جهان توحید یا جهان اسلام، با انسان‌هایی که در عالم هستند می‌خواهد مسلمان باشد می‌خواهد کافر باشد هر نِحله‌ای که دارد قرآن کریم در آن باره سخن گفت که این جزء وظایف بین‌المللی اسلام است که این بخش سوم آیات قرآن کریم است.
اوایل سوره مبارکه «ممتحنه» آیه هشت درباره این بخش سوم بود که کفّاری که کاری با شما ندارند، تحریم نکردند، تبعید نکردند، به دشمنان شما کمک نکردند، خودشان به شما حمله نکردند، خدا شما را نهی نمی‌کند که با اینها روابط حسنه داشته باشید که بحث آن گذشت.
درباره همین کفّاری که هیچ رابطه اسلامی و توحیدی با شما ندارند، نظیر مشرکان صدر اسلام که هیچ ارتباط دینی با مسلمان‌ها نداشتند اگر شما تعهّدی سپردید امضایی کردید مادامی که آنها نقض عهد نکردند شما نقض عهد نکنید. در آیه هفت سوره مبارکه «توبه» که بحث آن گذشت فرمود: ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ﴾. مادامی که آنها عهدنامه، پیمان‌نامه، قطعنامه، روابط بین‌الملل را احترام کردند امضا کردند، پای آن ایستادند، شما هم بایستید؛ ﴿وَ إِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ﴾؛[16] اگر می‌بینید دارند خیانت می‌کنند امضای اینها را به طرف اینها پرت کنید. این معنای استقلال یک نظام اسلامی است. هم فرمودند که در کلّ جهان زنده زندگی کنید و هم اینکه ابداً زیر بار ذلت کسی نروید. فرمود: ﴿وَ إِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَی سَوَاءٍ﴾.
این جریان برجام و امثال برجام که می‌دانید این آمریکایی‌ها از همان روز اوّل اعدی عدو انسان بودند. این را ما بارها به عرض شما رساندیم، همان اوایلی که این بزرگان خواستند رابطه برقرار کنند به جناب آقای دکتر ظریف و اینها گفته شد که رابطه برقرار کنید؛ اما هر وقت با این آمریکایی‌ها دست دادید انگشتان خود را بشمارید! این نه طنز بود نه شوخی بود، جدّی بود، این بود. اما الآن اینها بدانند که خودشان را مفتضح کردند. یک بیان نورانی سیدالشّهداء در قتلگاه دارد این دستور دینی است حرف امام است، این حکم شریعت است. فرمود: «إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ وَ کُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَکُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیَاکُمْ»؛[17] این یعنی چه؟ حضرت دارد حکم شرعی را بیان می‌کند؛ یعنی اسلام سه بخش دستور دارد: یک دستور ملّی و محلّی دارد مثل نماز و روزه و زکات و خمس و اینها. یک دستور منطقه‌ای دارد که با اهل کتاب است. یک دستور انسانی و جهانی دارد و آن رعایت عهد است. بسیار خب کافر هستید کافر باشد. شما که نه مسیحی هستید، نه کلیمی هستید، هیچ دینی را در زیر این آسمان قبول نکردید. ولی به هر حال انسان هستید، اگر جناب ترامپ انسان هستید باید زیر امضای خود بایستی! این حرف همه انبیاست. شما اگر به مسیح(سلام الله علیه) معتقدید همین است این قرآن ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾[18] است. فرمود با هر کسی روی زمین قرارداد گذاشتی، امضا کردید، زیر امضای خود نزنید. اگر فرموده باشد: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[19] انسان نگران نیست، برای اینکه در این بخش سوم هم فرمود رعایت عهد جزء قوانین بین‌المللی انسانی اسلام است، کاری به دین و کاری به نحله و کاری به ملّت و مذهب ندارد.
اما درباره اینها در همان سوره مبارکه «توبه» فرمود مشکل اساسی اینها این است که اینها به هیچ قانونی از قوانین انسانی پابند نیستند، آیه ده این است: ﴿لاَ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ﴾؛ اینها نه پیمان، نه عهدنامه، نه قطعنامه، نه کنوانسیون، نه میثاق بین‌الملل هیچ کدام را رعایت نمی‌کنند. حالا اگر قرآن می‌فرماید: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾، یعنی مشکل ادبی دارد؟ اگر کسی بخواهد در جامعه زندگی کند باید بر پای امضای خود بایستد.
ببینید دین یک ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[20] دارد که همه ما این ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ را می‌شناسیم. دقیق‌تر و قوی‌تر و غنی‌تر از ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ آنکه در لسان عترت طاهرین به عنوان شرح این آمده، فرمود: ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ حکمی است امری است که به عقدتان و عهدتان وفا کنید که این یک امر بین‌المللی است؛ اما مؤمن گذشته از اینکه به ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ عمل می‌کند، «الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ»[21] نه انسان‌ها. «الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ»، یعنی شناسنامه مؤمن، هویت مؤمن، ماهیت مؤمن، حقیت مؤمن را بخواهی بدانی کجاست، این روایت به شما آدرس می‌دهد. مؤمن را کجا پیدا می‌کنی؟ پای امضای خود! نفرمود «یا ایها الذین امنوا اوفوا بالشروط»، این کجا آن کجا! فرمود اصلاً مؤمن زیر پای امضای خود ایستاده است. می‌خواهی پیدا کنی؟ این است: «الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ» کجا و ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ کجا! ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ یک تکلیف است؛ اما این دارد آدرس می‌دهد، می‌گوید مؤمن، ایران پای امضای خود هست و هست. این شرف ایران است. قبلاً برای ایران، بیگانه حساب باز نمی‌کرد، الآن برای آمریکا آشناها حساب باز نمی‌کنند، این تفاوت جنگ است.
قسمت 8/تغابن/تسنیم
ما یک شأن نزول داریم یک فضای نزول داریم و یک جوّ نزول. شأن نزول برای آیه است که باید مشخص بشود این آیه چه می‎خواهد بگوید. فضای نزول برای مجموعه این سوره است اگر این سوره در ظرف پنج سال در مکه مثلاً نازل شد باید رخدادهای جنگ و غیر جنگی که در مکه بود حوادث تلخ و شیرینی که در مکه بود ارزیابی بشود تا تعامل متقابل بین حوادث روز و این آیات نازل شده تبیین بشود. هم حوادث خارجیه خوب تبیین می‎شود هم تفسیر آیات روشن می‎شود. جوّ نزول برای مجموع قرآن کریم است که در این 23 سال در بخش‎های ملی و محلی، یک؛ در بخش‎های منطقه‎ای، دو؛ در بخش‎های بین‎المللی، سه. بخش ملی مربوط به خود مؤمنین و مسلمان‎هاست، بخش منطقه‎ای اعم از مسلمان‎ها و مسیحی‎ها و یهودی‎ها است که خدا و قیامت را قبول دارند، بخش بین‎المللی مربوط به جوامع انسانی است چه مسلمان و چه غیر مسلمان، چه موحد چه ملحد، آیات ناظر به اینهاست می‎‎فرماید: ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾[12] اینها را در سوره مبارکه «مدّثر» خواندیم فرمود این ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾،[13] یعنی ما حقوق بشر آوردیم؛ این مربوط به بخش بین‎المللی و بخش سوم است. در این بخشها هم می‎فرماید ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾ به کل جهان می‎فرماید که چیزی از حق مردم کم نگذارید حالا چه مسلمان چه کافر. در داخله اسلامی کسی خواست درس بگوید برای چهار نفر، این باید خوب مطالعه کند وگرنه وقت کسی را تلف بکند، نهی ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾ جلویش را می‎گیرد. مستحضرید که ما در بین این کلمات و مفاهیم از «شیء» عام‎تر نداریم اگر هم یک کلمه‎ای پیدا بشود معادل با «شیء» است «شیء» یعنی چیز! همه اشیای عالم را شامل می‎شود همین «شیء» هم جمع بسته شد فرمود هیچ چیز مردم را کم نگذارید درس می‎خواهید بگویید بحث می‎خواهید بکنید مسئول هستید کار مردم را می‎خواهید در اقتصاد امنیت امانت هیچ چیزی را کم نگذارید. این یک دستور بین‎المللی و «حقوقاً للبشر» است که در سوره مبارکه «مدثّر» فرمود: ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾، ﴿ذِکْری‏ لِلْبَشَرِ﴾[14] برای این بخش سوم. این قضایای عامه است قضایایی که در علوم مطرح است یا کلی است یا شخصی. اگر شخصی باشد برای گروه خاص است و تجاوز ندارد برای همین چند نفر است؛ زید این کار را کرد یا عمرو آن کار را کرده این قضیه شخصی است. اگر کلی باشد در علوم معتبر است و قضایای معتبر است. پس تقسیم «القضیه إما کلیة أو شخصیة» شخصیه در علوم معتبر نیست روی آن حساب نمی‎شود قضیه کلی یا اعم از ذهن و خارج است می‎شود قضیه حقیقیه یا خصوص ذهن است در معقولات ثانیه می‎شود قضایا ذهنیه. مثل «القضیه کذا»، «النوع کذا»، «الجنس کذا» اینها در ذهن است ما در خارج نوع و جنس نداریم؛ یا مخصوص خارج است مثل قضایای خارجیه. قضیه خارجیه کلی است نه شخصی منتها فقط افرادی که در خارج‎اند را شامل می‎شود. پس «القضیة إما کلیة أو شخصیة» شخصیه را می‎گذاریم کنار. قضیه کلی یا اعم از ذهن و خارج است می‎شود حقیقیه؛ یا مخصوص ذهن است می‎شود ذهنیه یا مخصوص خارج است می‎شود خارجیه؛ ولی قضیه خارجیه قضیه کلی است جریان اهل بیت که اتفاق افتاده است قضیه شخصی است، چهار پنج نفر(علیهم السلام) این کار را کردند همین! نه اینکه خیلی‎ها این کار را کردند؛ نظیر «قتل من فی العسکر» و امثال آن که بشود قضیه خارجیه. این چون در بعضی از تفاسیر آمده باید عنایت بکنید که آنچه مربوط به اهل بیت است قضیه شخصیه است. اما آن نقدهایی که فخر رازی و امثال فخر رازی همواره این نقد را دارند هم در جریان زکات رکوع وجود مبارک حضرت امیر، هم این آیه سوره مبارکه «انسان». این آیه اصل کلی را ذکر می‎کند به نحو قضیه خارجیه، خود اصل کلی قضیه خارجیه است؛ اما حالا چه کسی زیر بار این قضیه خارجیه رفت و آن را امتثال کرد همین خاندان ولاغیر! «لو کان لبان». غیر از وجود مبارک حضرت امیر کسی نبود در آن صحنه که در آن مسجد ﴿یُقیمُونَ الصَّلاةَ﴾ بشود، ﴿یُؤْتُونَ الزَّکاةَ﴾ بشود ﴿وَ هُمْ راکِعُونَ﴾. این لفظ ظرفیت دارد ولی آنکه در خارج اتفاق افتاده است همین ذات مقدس بود و لاغیر! بحث در این نیست که این ظرفیت ندارد بحث در این است که این ظرفیت دارد ولی غیر از اینها کسی این کار را نکردند.
اگر کسی این طور باشد نیز مشمول آیه است. این تأسی کرده به مولایش. اینها در حقیقت شاگردان و اصحاب و دست‎پروردگان همان ذوات قدسی هستند همان کارها را یاد گرفتند و می‎کنند. آنها مبتکر این عمل‎اند امام این عمل‎اند، این مؤمنین شاگردان آن عمل‎اند مأمومین هستند؛ البته به اندازه درجات خودشان. اگر کسی در این حدّ باشد بگوید ﴿لِوَجْهِ اللَّهِ﴾، بله. اما آن گونه چه کسی می‎تواند بگوید ﴿لِوَجْهِ اللَّهِ﴾؟ هم‎اکنون که این شخص دارد این کار را انجام می‎دهد به بسیاری از قیود بسته است. این یک فرض است که کسی بتواند بگوید ﴿إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً ٭ إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَریراً﴾ تا آخر باید این طور باشد. آنکه خوفش محدود است نشاطش محدود است کارش ﴿حُبًّا لِلَّهِ﴾[15] است باید آن گونه باشد اگر چنین کسی پیدا شد بله اما صرف اینکه اطعام سه شب اطعام بدهد به دیگری که نیست مثل اینکه کسی بگوید که ﴿إِنَّ صَلاتی‏ وَ نُسُکی‏ وَ مَحْیایَ وَ مَماتی‏ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾[16] ﴿وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ﴾[17] که تمام شئون من برای خداست اگر کسی چنین کسی بشود باز همان اهل بیت هستند سخن از این نیست که کسی سه شب افطاری بدهد سخن از این است که بگوید ﴿إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ﴾ و بگوید از هیچ چیزی نمی‎ترسیم فقط عنایت الهی، به هیچ چیزی امیدوار نیستیم مگر به لطف الهی؛ اگر یک چنین کسی پیدا بشود در حقیقت باز همان‎ها هستند.قسمت 6/انسان/تسنیم
این کتاب حرف اول و آخر می‌زند بر همه مکاتب جهان فائق و پیروز است. در سه سوره قرآن بالصراحه تبیین کرد فرمود: ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾،[3] ﴿وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾،[4] ﴿وَ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً﴾[5] برهان دستتان است با قرآن بیندیشید معارف قرآنی را آنچه خدا درباره توحید گفته وحی گفته نبوت گفته امامت گفته معاد گفته برزخ گفته، اینها را خوب فرا بگیرید تا بر هر مکتبی پیروز بشوید؛ پس آن مکتب‌ها را هم باید بشناسید و مکتب خودتان را هم بشناسید و تا بتوانید این را حاکم بر آن قرار بدهید.
بارها به عرض شما رسید دو تا کافر یکی مارکس[6] و یکی اِنْگِلْس[7] از آلمان برخاستند این دو نفر از این منطقه غرب آلمان برخاستند و بساط اقتصاد کمونیستی را پهن کردند و منکر مبدأ و معاد و وحی شدند و این یک میلیارد و ششصد میلیون را در چین کافر کردند. ما با داشتند انبیای الهی وجود مبارک حضرت اهل بیت عصمت و طهارت قرآن نهج البلاغه، داشتن علی بن ابیطالب(علیهم صلوات الله اجمعین) نتوانیم حرف خودمان را به جهان برسانیم، این بدرفتاری ماست. غاشیه/ تسنیم
یعنی اهل نظریه باشد اهل فتوا باشد؛ نظر به معنای نظریه‌پردازی در این آیه اراده شده است ﴿أَ فَلا یَنْظُرُونَ﴾.
در قیامت طوری است که انسان «کلام الله» را می‌شنود و از شنیدم «کلام الله» لذت می‌برد. گروهی هستند که از شنیدن کلام الهی محروم‌اند ﴿وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ این نگاه، نگاه تشریفی است
ر اینکه فرمود: ﴿وَ تَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾[19] می‌آیند تو را می‌بینند مثل یکی از اعراب عادی؛ اما نمی‌توانند بفهمند که تو با همه فرق داری، تو وحی را می‌گیری، تو رسول هستی تو معصوم هستی ﴿وَ تَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ﴾؛ اما ﴿وَ هُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ نگاه می‌کنند ولی نمی‌بینند، بصر هست ولی نظر نیست یعنی آن نظریه‌پردازی نیست. بصر غیر از نظر است؛ گاهی انسان نگاه می‌کند و نمی‌بیند مثل اینکه برای استهلال وقتی به مکان بلند می‌روند می‌گویند «نظرت؛ الی القمر و لم أره»؛ من در شب اول استهلال کردم، ولی ماه را ندیدم پس گاهی ممکن است که نظر باشد و رؤیت نباشد فرمود اینها اهل نظر هستند؛ اما نمی‌دانند که تو با دیگران فرق می‌کنی تو را به عنوان یک عرب عادی می‌شناسند ﴿وَ تَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ در سوره مبارکه «یونس» این مضمون هست.[20]
در سوره مبارکه «اعراف» فرمود: ﴿أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی‏ مَلَکُوتِ‏ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛[22] چرا در ملکوت نگاه نمی‌کنید؟ ملکوت سماوات و ارض چیست؟ فرمود اینها یک سیر افقی دارند که قبلاً چه بود الآن چه هست بعداً چه می‌شود؟ این همان لاشه علم است که دانش است که متأسفانه در دانشگاه‌های ما هست. این لاشه هیچ باری ندارد و اثری ندارد انسان مختصری بهره‌های مادی می‌برد، بعد همه اینها را می‌گذارد یادش می‌رود با دست خالی می‌میرد؛ این لاشه علم است. این علم اگر بخواهد علم دینی بشود باید از این مردار بودن به در بیاید.
یک سیر افقی دارد که زمامی دارد قلّاده‌ای در گردن اینها هست و این زمام و رهبری اینها به دست خداست ﴿فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾[23] این می‌شود ملکوت؛ یعنی آن صبغه ارتباط مخلوق به خالق که این علم را دینی می‌کند این می‌شود ملکوت؛ چه کسی آفرید؟ برای چه آفرید؟ این ملکوت آسمان و زمین است فرمود چرا ملکوت را نگاه نمی‌کنند؟ ما ملکوت آسمان و زمین را به خلیلمان ارائه کردیم او هم دید ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏﴾. شما نگاه کنید بلکه ببینید، می‌توانید ببینید؛ اگر این نگاه به رؤیت ختم نمی‌شد که دعوت نمی‌کرد.
﴿سُبْحانَ الَّذی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنینَ ٭ وَ إِنَّا إِلی‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ﴾[31] امروز وقتی سوار هواپیما یا کشتی می‌شوند یا اتومبیل، این هم ذکر مستحب است؛ منتها اینها صنعت‌اند آن طبیعت است اگر خدا همه را برای تسخیر انسان‌ها آفرید چرا انسان غافل باشد؟! منتها فرمود دست خدا در کار است، شما این دست را ببینید، این دست یعنی فعل خدا، قدرت خدا، نعمت خدا، او که ـ معاذالله ـ دست ندارد. دیدن این معنا علم را دینی می‌کند و انسان را ملکوتی می‌کند وگرنه مُلک بی‌ملکوت لاشه‌ای بیش نیست ﴿فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾.
حضرت امیر فرمود: «العُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهرُ» اینکه درباره ائمه که نیست، آنها که مقامات برجسته‌تری دارند درباره انبیا که نیست؛ فرمود علمای دین. الآن شما ببینید هر جا سخن از کلینی است سخن از مفید است سخن از سید رضی است سخن از سید مرتضی است شیخ انصاری است و امام هست، آقای بروجردی هست و سایر علما که حشرشان با اولیای الهی باشد اینها باقی‌اند؛ مآثر آنها باقی است آثارشان هم باقی است. قرآن تعبیر به ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾ دارد. بیان نورانی حضرت امیر این است که اینها باقی‌اند در فضای روزگار، «العُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهرُ»؛ قرآن دارد که اینها که «بقیة الله»اند ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾اند چرا جلوی مردم را نمی‌گیرند؟ آن جایی که اینها راه صحیح طی بکنند و اتمام حجت بکنند که قرآن گله ندارد، غرض این است که این تعبیرات قرآن کم نیست فرمود: ﴿وَ سَکَنْتُمْ فی‏ مَساکِنِ الَّذینَ ظَلَمُوا﴾.
حضرت فرمود بعضی‌ها که کار خلاف نمی‌کنند برای اینکه جهنم نروند یا بهشت بروند معصیت نمی‌کنند، بعضی آزاد از بهشت و جهنم‌اند ولیّ الهی‌اند «قربة إلی الله» و «لقاء الله» این کار را می‌کنند. فرمود چرا مردان آزاده پیدا نمی‌شوند که از لماظه صرف نظر کنند. این «لماظه» با «طاء ظاء» این مانده لای دندان است[38] کسی غذایی را خورده چیزی در لای دندانش بماند این را می‌گویند لماظه. فرمود این را پهلوی‌ها و امثال پهلوی‌ها از این باغ و راغ ایران استفاده کردند تا آنجا که ممکن بود؛ آنچه لای دندان اینها مانده بود را درآوردید گذاشتید زمین. آزادمردانی می‌خواهم که از این لماظه بگذرد اینها دست دوم است، دست اول که نیست، همه این کاخ‌ها، همه این نیاوران‌ها، همه اینها دست دوم است اینها لماظه پهلوی است. فرمود من یک آزاد مرد می‌خواهم این کتاب بوسیدنی نیست؟!
بنابراین دانشگاه‌ها اگر بخواهد اسلامی بشود، آن سرجایش محفوظ است، ما دانشجویان عزیزی داریم، اینها اهل اعتکاف هستند جبهه رفته‌اند شهید داده‌اند جانباز هستند اینها سرجایش محفوظ است؛ اینها را مسجد و حسینیه تربیت کرده است اینها میوه دانشگاه نیستند؛ بله اینها حرف‌های امام رهبری علما مراجع مسجد حسینیه عاشورا اربعین بله اثر کرده است اما خود دانشگاه بخواهد دینی بشود باید این علم، دینی بشود؛ چه کسی آفرید؟ برای چه آفرید؟ و ذات اقدس الهی این صحنه‌ها را آینه قرار داد فرمود اینها که آسمان و زمین را نگاه می‌کنند و آفریدگارشان را نمی‌بینند کور هستند. قبلاً هم به عرض شما رسید الآن در تابلویی که یک خط خوب نوشته شده این تابلو را به دست یک انسان نابینا بدهید این یک دست می‌کشد می‌بیند یک شیشه است جایی را نمی‌بیند؛ اما وقتی به آدم بصیر بدهید این خط زیبا را می‌بیند می‌گوید بَه‌بَه! این را چه کسی نوشته است؟ عجب خطّاطی است! بین بصیر و أعمی فرق همین است؛ فرمود چرا اینها آسمان را نگاه نمی‌کنند؟ مگر می‌شود این آسمان آفریدگار نداشته باشد؟! مگر می‌شود این زمین آفریدگار نداشته باشد؟! مگر می‌شود این سلسله جبال منظم که «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ أَرْضِهِ»[42] یعنی اینها به منزله میخ زمین‌اند که زمین نلرزد اینها را ببیند و خدا را نبیند؟ لذا فرمود اینها کور هستند لذا فرمود درباره همین مردم در آیات دیگر دارد که ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ﴾.[43]
بنابراین کمک به فقرا جزء دستورهای بین‌المللی اسلام است. اینکه فرمود: ﴿إِلاّ ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾؛[23] یعنی حقوق بشر. اینکه در سوره «فرقان» فرمود: ﴿لِلْعالَمینَ نَذیراً﴾؛[24] یعنی حقوق بشر. به جهانیان وجود مبارک پیامبر، پیامبر جهانیان است: ﴿کَافَّةً لِلنَّاسِ﴾.[25] اینها برنامه‌های بین‌المللی اسلام است؛ منتها اگر کسی کافر بود و مسلمان شد، طبق قاعده‌ای که در خود اسلام است: «الْإِسْلَامُ یَجُبُّ مَا قَبْلَهُ»، تمام گناهان او بخشیده می‌شود؛ اما گناهانی که منشأ آن خود اسلام است، اسلام گفته این زکات را، آن کفّاره را، آن دیه را اینها را باید بدهی، نداده؛ اما یک سلسله حقوقی که اسلام امضا کرده، نه اینکه اسلام آورده باشد، کسی جنسی را اقساطی خریده، نسیه خریده، بدهکار است، حالا که مسلمان شد، نباید بدهد؟ زکات و خمس را نباید بدهد؛ اما این مال مردم را که باید بدهد، چون این مال مردم را که اسلام نیاورده، اسلام امضا کرده و فرمود: ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾؛[26] ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ﴾،[27] را که اسلام نیاورده است، این بیان امضایی اسلام است. مال مردم را کاری نداشته باشید. حالا اگر کسی مالی را نسیه خریده، بعد مسلمان شده، بگوییم: «الْإِسْلَامُ یَجُبُّ مَا قَبْلَهُ»؟ آنچه را که خود اسلام آورده؛ مثل خمس، زکات، دیه، کفّاره، زکات فطر، اینها بله، کسی که اسلام آورد دیگر بدهکار نیست؛ اما آن حقوق مردمی که اسلام امضا کرده است، اسلام نیاورده، این را انسان باید بپردازد.قسمت 1/ نوح/ تسنیم
﴿وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقینَ﴾ که این را ـ قبلاً ملاحظه فرمودید ـ فرمود: ﴿مَا هِیَ إِلاّ ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾[13] این حقوق بشر است، اختصاصی به گروهی ندارد؛ منتها متقیان از آن استفاده می‌کنند؛ مثل اینکه قرآن ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾[14] است؛ ولی متقیان از آن بهره می‌برند: ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ﴾[15] با اینکه فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنَّاسِ﴾،[16] هم ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ است، هم ﴿ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ است، هم ﴿لِلْعالَمینَ نَذیراً﴾[17] است، هم ﴿کَافَّةً﴾[18] است؛ اما آن که بهره می‌برد؛ مؤمنین هستند، متقین هستند و مانند آن. قسمت 11/حاقه/ تسنیم
حوزه مسئولیت وجود مبارک حضرت، سه قسمت بود: بخش ملّی و محلّی، بخش منطقه‌ای، بخش بین‌المللی. بخش ملّی و محلّی حوزه مسلمان‌ها بود، بخش منطقه‌ای مسلمان‌ها و یهودی‌ها و سایر اهل کتاب بود، بخش بین‌المللی حوزه انسانیت بود، چه ملحد، چه مشرک، چه کافر هر کسی، ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾،[14] ﴿ذِکْری‏ لِلْبَشَرِ﴾،[15] ﴿لِلْعالَمینَ نَذیراً﴾، این ﴿لِلْعالَمینَ نَذیراً﴾ حرف جهانی باید بزند. حرفی بزنی که اگر امروز گفتی، امروز داری مصداقش را معین می‌کنی نه محدوده حرف را، چون اگر دیگری که شرق عالم یا غرب عالم هست، بشنود هم همین حکم را دارد. شما الآن دارید مصداق را معین می‌کنید، وگرنه در سوره مبارکه «فرقان» آمده است که ﴿لِلْعالَمینَ نَذیراً﴾، آن وقت وجود مبارک حضرت منذِر این نذیر است. عده‌ای که برابر آیه سوره مبارکه «توبه» می‌آیند حوزه‌های علمیه، حشرشان با اولیای الهی! ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِم‏﴾، اینها فضیلتی دارد. اثر اهل هر شهری، هر روستا و هر محلّی اثرگذارتر از دیگری است. برای اینکه آن مستمع دیگری را که نمی‌شناسد؛ اما این آقا را می‌شناسد، سوابق او را می‌شناسد، علم و عمل او را می‌شناسد. این ﴿لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾، این مسئولیت اینهاست؛ اما حضرت فرمود تو هم اگر ﴿کَافَّةً لِلنَّاسِ﴾[16] هستی، اگر ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾[17] هستی، ﴿لِلْعالَمینَ نَذیراً﴾ هم هستی؛ لذا حالا به چه کسی و درباره چه چیزی سخن بگو! بعداً روشن می‌شود؛ اما کار تو انذار است. یک وقت می‌گوییم: ﴿أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبینَ﴾، جلسه خصوصی و فامیلی است تا مهم‌ترین مسئله خلافت و امامت را باید ذکر بکنی. یک وقت حرف‌های جهانی است. ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾[18] است، ﴿ذِکْری‏ لِلْبَشَرِ﴾ است.قسمت 1/ مدثر/ تسنیم
مستحضرید که اسلام سه بخش از احکام را به ما فهماند: یک بخش مربوط به داخله اسلامی است که مسلمان‌ها چگونه باشند که می‌‌گویند ملّی و محلّی. یک بخش مربوط به منطقه‌ای است که مربوط به موحدان است، مسلمین و یهودی‌ها و مسیحی‌ها که وحی و نبوت را قبول دارند. یک بخش هم مربوط به انسان‌هاست. همه انسان‌ها در این بخش سهیم هستند. حالا تکلیف برای همه است؛ اما اجرائیات دنیایی‌ آن برابر قاعده الزام حالا این نماز نخواند، ما او را به چوب ببندیم، نیست، برای اینکه قاعده الزام این است. حالا از این طرف مال طیّب و طاهر می‌فروشند، از آن طرف پولی که از آنها می‌گیرند، پول خمر و خنزیر است، این بر اساس قاعده الزام، فرمود شما کار نداشته باش که چه پولی را از چه تهیه کرده! این پولی که آن کافر به شما می‌دهد، ولو از راه خمر و خنزیر درآورده باشد، برای شما مسلمان‌ها حلال است بر اساس قاعده الزام، وگرنه این‌طور نیست که حالا ما بگوییم ما این نفت را فروختیم، شما آن پول خمر و خنزیر را به ما بدهید؟ این بر اساس قاعده الزام درست است؛ اما او در قیامت چه جوابی باید بدهد؟ در قیامت درباره تک‌تک این فروع باید جواب بدهد، همان‌طوری که باید درباره اصول جواب بدهد؛ یعنی کفّار هم به فروع مکلّف هستند هم به اصول. حالا ملاحظه بفرمایید که چگونه به فروع مکلّف هستند. در اینجا می‌فرماید جهنمی‌ها چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّهُ کانَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظیمِ﴾، این ملحد بود، مشرک بود، خدا را قبول نداشت، یک؛ ﴿وَ لا یَحُضُّ عَلی‏ طَعامِ الْمِسْکینِ﴾، به فقرا نمی‌رسید. این جزء احکام فقهی است. انسان ولو کافر هم باشد، مکلّف است، موظّف است به فقیر برسد. حالا نمی‌خواند یا انجام نمی‌دهد، یک مطلب دیگر است. در سوره مبارکه «مدثّر» می‌فرماید آنجا وقتی که از کفّار سؤال می‌کنند که چرا شما را به جهنم می‌برند و عذاب می‌کنند، آنها هم به فروع استدلال می‌کنند هم به اصول. سوره مبارکه «مدثر» وقتی که اهل بهشت از مجرمین سؤال می‌کنند: ﴿فی‏ جَنَّاتٍ یَتَساءَلُونَ ٭ عَنِ الْمُجْرِمینَ ٭ ما سَلَکَکُمْ فی‏ سَقَرَ ٭ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ﴾؛ ما نماز نمی‌خواندیم. ﴿وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکینَ ٭ وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ ٭ وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ﴾،[44] ما می‌گفتیم قیامت نیست، نماز نمی‌خواندیم، فقرا را کمک نمی‌کردیم. اینکه می‌گوید قیامت نیست، کافر است. نمی‌گوید من چون قیامت را انکار کردم، عذاب می‌بینم. می‌گوید قیامت را انکار کردم، عذاب می‌بینم، نماز نمی‌خواندم، عذاب می‌بینم، کمک نمی‌کردم، عذاب می‌بینم. هیچ کافری نمی‌تواند بگوید من چون کافر هستم، روسری را قبول ندارم، این است! قسمت 7/حاقه/ تسنیم
2: ابعاد جامعه شناسی اسلام
انسان گرائی اسلام

بالاترین و کلان ترین سطح اجتماعی اسلام دیدگاه انسان گرایانه آن است .
خلقت یا به طبیعت برمی‌گردد یا به اخلاق اکثری مردم برمی‌گردد، وگرنه ساختار خلقتی که به «الله» برگردد را که ایشان نمی‌فرمایند. ایشان می‌فرمایند ذات أقدس الهی کلّ جهان را به زیباترین وجه خلق کرد و درباره انسان هم فرمود خدا که انسان را آفرید «احسن الخالقین» است، پس انسان «احسن المخلوقین» است. آن وقت چگونه می‌شود خدا کار خود را مذمت بکند؟ این معلوم می‌شود به اخلاق مردم برمی‌گردد، نه به کار خدا. خلقت کار خداست که خدا خلق کرد: ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾، اینها فرمایشات خود مرحوم علامه هم هست.قسمت 9/ معارج/تسنیم
صبر را برای چه گذاشتند؟ آدم هر حادثه‌ای که پیش آمد که نباید ناله کند. اصلاً امتحان برای چیست؟ حادثه‌ای پیش آمد، آدم نمی‌داند، نه اسرار قبل را می‌داند، نه بعد را می‌داند، نه راز و رمز را می‌داند، برای چه شیون بکشد؟ برای چه ناله سر بدهد؟ شاید حکمت یا مصلحتی در آن باشد.
یک وقت است که وجود مبارک موسای کلیم به خضر(سلام الله علیهما) گفت که شما این کشتی را سوراخ کردید، ممکن است آب وارد کشتی بشود و همه را غرق بکند. فرمود من طرزی کشتی را سوراخ کردم که آب نمی‌آید، این یک؛ ثانیاً در این بندر جنگی یا غیر جنگی، مسئله تجارتی یا غیر تجارتی مطرح است که کشتی‌های سالم را غصب می‌کنند. ثالثاً این کشتی یک وسیله نقلیه باری است، برای خانواده‌ای که از این راه ارتزاق می‌کنند، این ﴿أَمَّا السَّفینَةُ فَکانَتْ لِمَساکینَ یَعْمَلُونَ﴾،[39] این را اجاره‌کشی می‌کنند، روزی‌هایشان هم از همین راه تأمین است. اگر این کشتی سالم سالم باشد، می‌برند آنجا، وقتی به بندر رسیدند، غصب می‌کنند و اینها از نان‌خوری می‌افتند. خضری می‌خواهد که به موسای کلیم بگوید که اگر ما یک وقت یک گوشه را سوراخ کردیم، صد درصد منفعت دارد، حالا تو چرا اعتراض می‌کنی؟ اینها یک نمایش است، وگرنه خود کلیم الهی هم البته مقام والایی دارد، این نمایشی است که شما چه می‌دانید که الآن مصلحت در این نیست.
یک وقت زراره با عده‌ای رفتند خدمت وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) حضرت از زراره به خوبی یاد نکرد؛ مثلاً عیب‌جویی کرد.[40] غرض اینکه گاهی یک حادثه پیش می‌آید، برای اینکه خون آدم محفوظ باشد. آدم فوراً جزع بکند، برای چه؟ انسان جزعش راهی دارد، ناله‌اش راهی دارد، صبرش راهی دارد، دستوارت دینی هم برای همین است. غرض این است که این به خلقت و به کار خدا برنمی‌گردد. قسمت 9/ معارج/تسنیم
آن حد تعدیل است، انسان باید شهوت داشته باشد، غضب داشته باشد که اگر عقل عملی باشد، اینها را تعدیل می‌کند نه تعطیل. در برابر بیگانه انسان باید تعّال باشد، جلوی بیگانه را بگیرد. یک بیان نورانی حضرت امیر در نهج‌البلاغه دارد که قبلاً هم خوانده شد که فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ»،[41] سنگ‌زن نباشیم؛ اما سنگ‌خور هم نباشیم. سنگ را از هر کجا آمد، برگردانید: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ». بی‌خود به سر یک کشور ضعیفی سنگ بزنید، این درست نیست. یا یک آدم ضعیفی را سنگ بزنی، درست نیست؛ اما سنگ را از همان‌جا که آمد، برگردانید، «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ». در بخش‌های دیگر فرمود: «لَا یَمْنَعُ الضَّیْمَ الذَّلِیلُ‏»؛[42] ستم را جز ملّت پست کسی تحمّل نمی‌کند. اینها خوب است. وقتی عقل پیروز شد، غضب را تعدیل می‌کند نه تعطیل؛ ولی وقتی غضب پیروز شد عقل را تعطیل می‌کند. این بیان نورانی حضرت امیر است که فرمود: «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ‏ الْعَقْل‏»؛[43] سبات با «سین»، «سَبت»؛ یعنی تعطیلی. روز شنبه را می‌گفتند «یوم السبت»، چون تعطیل بود. گفت من پناه می‌برم به خدا از اینکه عقل عده‌ای بخوابد و تعطیل شود! گاهی به زبان اثبات، گاهی به زبان نفی، گاهی به زبان مدح، گاهی به زبان ذمّ، از عظمت عقل یاد کردند. اگر غضب پیروز بشود، عقل را سر می‌بُرَد یا آن را می‌خواباند. فرمود: «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ‏ الْعَقْل‏» که عقل یک ملّت بخوابد. همین است! بنابراین اینها را تعدیل می‌کند و نه تعطیل. نتیجه اینکه کار خدا زیباست، همه اوصاف را سرجای خودش به اندازه لازم قرار داده است.قسمت 9/معارج/تسنیم
در آیه هفده و هجده فرمود: ﴿وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً ٭ ثُمَّ یُعیدُکُمْ فیها وَ یُخْرِجُکُمْ إِخْراجاً﴾ به این سه مرحله اشاره کردند. فرمودند که رویش اوّلی بدن شما از زمین است؛ همانند بذری که ذات أقدس الهی او را در زمین بذرافشانی کرد، انبات از طرف خداست، نبات از طرف مردم. نفرمود «و الله انبتکم من الارض انباتاً»، یک مفعول مطلقی است که از سنخ خود فعل نیست، از مصدر دیگر است. باید به حسب ظاهر گفته می‌شد: «انبتکم انباتا»؛ اما فرمود: ﴿أَنْبَتَکُمْ﴾؛ به تدریج رشد کردید که گاهی مفعول مطلق از خود فعل هست، گاهی از فعل نیست: ﴿وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً﴾، این در پیدایش اصلی انسان از زمین است. ﴿ثُمَّ یُعیدُکُمْ فیها﴾ که درباره مرگ است. شما را با مرگ دوباره به زمین می‌برد. ﴿وَ یُخْرِجُکُمْ إِخْراجاً﴾، که این مرحله سوم است. این مراحل سه‌گانه که حیات در دنیا، مرگ بعد از حیات و زنده کردن بعد از مرگ، به این مراحل سه‌گانه اشاره فرمود. در تمام این اقسام سه‌گانه ضمیر «کُم» مخاطبش همان انسان‌ها هستند. ﴿أَنْبَتَکُمْ﴾، شما جامعه انسانی را؛ ﴿یُعیدُکُمْ﴾، شما جامعه انسانی را؛ ﴿یُخْرِجُکُمْ﴾، شما جامعه انسانی را. اما تفصیلش در آیات دیگر است که انسان بدنی دارد که با زمین مرتبط است، یک روح دارد که با ملکوت مرتبط است، از آنجا آمد به آنجا می‌رود. اینکه در همین آیه فرمود، شما را از زمین خلق کردیم، دوباره به زمین برمی‌گردید، سه باره از زمین بیرون می‌آوریم، نه یعنی تمام حقیقت شما را، گرچه این آیه و آیه ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَ فِیهَا نُعِیدُکُمْ وَ مِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾[1] مخاطب انسان‌ها هستند؛ اما آن طایفه ثالثه مفسِّر است. طایفه ثالثه می‌گوید که انسان بدنی دارد زمینی و روحی دارد ملکوتی. در طایفه ثالثه جواب عده‌ای از منکران معاد که می‌گفتند؟ ﴿ءَإِذَا مِتْنَا﴾،[2] ما که می‌میریم، می‌رویم در زمین می‌پوسیم، همین! بعد از پوسیدن دیگر خبری نیست: ﴿ءَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾. پاسخ این نفی معاد، این است که ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ﴾،[3] «کذا و کذا». شما نه در زمین می‌روید نه می‌پوسید، مرگ در زمین رفتن نیست، پوسیدن نیست؛ مرگ از پوست به درآمدن است. تمام حقیقت شما را هنگام قبض روح فرشته(سلام الله علیه) می‌گیرد. شما گفتید: ﴿أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ﴾،[4] ما مُردیم و رفتیم زیر خاک و پوسیدیم، خیر! بدن شما می‌رود زیر خاک و می‌پوسد؛ اما حقیقت شما که بدنی نیست، زمین نمی‌رود، شما از پوست به در‌می‌آیید نه بپوسید: ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم﴾، «توفّی»، مستحضر هستید از وفات است، وفات «تاء» جزء کلمه نیست، «کما تقدم مراراً». این زائد است. «تاء»، «تاء» مصدریه است. آن «تایی» که جزء کلمه است، فوت است و قرآن انسان را فوت شده نمی‌داند. وفات یافته می‌داند. این وفات «تاء» تای مصدریه است، جزء کلمه نیست. اصل کلمه «واو» است و «فاء» است و «یاء»؛ «وفات، توفّا، مستوفِی، مستوفا»، همه اینها در مورد أخذ تام است. وقتی می‌گویند این شخص مستوفا مطلب را بیان کرد یا مقاله‌اش مستوفا بود یا مستوفا ادا کرد؛ یعنی تمام مطلب را بیان کرد. وقتی در مسئله حقوقی می‌گویند فلان شخص حق خود را استیفا کرد؛ یعنی همه حقّش را گرفت. اصلاً «توفّی متوفِّی متوفّا استیفا»؛ یعنی أخذ تام که هیچ چیزی فروگذار نمی‌شود. فرمود خدا متوفّی است، عزرائیل(سلام الله علیه) متوفّی است، فرشتگان زیر مجموعه آنها متوفّی هستند، حالا تا چه کسی در چه حدّی باشد که خدا قبض روح کند یا عزرائیل، مگر عزرائیل(سلام الله علیه) برای هر کسی حاضر می‌شود که قبض روح کند؟! آنهایی که ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الأنفُسَ﴾،[5] برای آن اوحدی است: ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾، برای اوساط است. ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾،[6] برای مدبرات و ملائکه که زیر مجموعه عزرائیل(سلام الله علیه) هستند که اینها فشار می‌بینند به هر حال، عادی نیست برای اینها. عزرائیل مثل جبرائیل(سلام الله علیهما)، میکائیل و اسرافیل، اینها که حاملان عرش هستند، اینها برای هر فردی حضور پیدا نمی‌کنند. خیلی کم اتفاق می‌افتد! «توفّی، متوفّی، متوفّا، مستوفِی، مستوفا»، همه این مشتقات مربوط به أخذ تام است. فرمود در جواب این منکران معاد، بگو تمام حقیقت شما در دست ماست. شما نمی‌پوسید. آنها که می‌گویند ﴿أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ﴾، ایشان می‌فرماید صغریٰ ممنوع است، چون نمی‌پوسید تا بگویید بعد از پوسیدن حیاتی نیست: ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلی‏ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ﴾ و مانند آن. قسمت نوح/ 7/ تسنیم
اینکه فرمود: ﴿وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً ٭ ثُمَّ یُعیدُکُمْ فیها وَ یُخْرِجُکُمْ إِخْراجاً﴾، این معلوم می‌شود مربوط به بدن هست؛ اما آن طایفه اخیر جبران کننده است که تمام حقیقت شما به دست فرشته(سلام الله علیه) است که توفِّی می‌کند: ﴿وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ بِساطاً ٭ لِتَسْلُکُوا مِنْها﴾، ما اصلاً این زمین را برای شما مسخّر کردیم که شما روی دوش زمین سوار شوید، با عُرضه از این معادن استفاده کنید: ﴿فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها﴾،[17] «مِنکَب»؛ یعنی دوش. روی دوش زمین سوار شدن، بر بدن مسلّط بودن، خام فروشی نکردن، چگونه قرآن با ما حرف بزند؟ فرمود ما یک انسان داریم، یک حیوان؛ آن که خام‌خور است، حیوان است و زندگی‌اش زندگی حیوانی است. این صنعت داشته باشد، تولید داشته باشد، کارخانه ببرد، بپزد، کوره باشد، اینها نیست. این خام‌خور است. این نفت‌فروشی خام‌خوری است. این گازفروشی خام‌خوری است. این سنگ معدن‌فروشی خام یعنی خام! فرمود شما انسان هستید. انسان باید این را بپزد، مرمر درست کند، کشور خود را تأمین بکند. صدها برکت از این معدن نفت در بیاورد، گاز دربیاورد، آبرومندانه زندگی کند، همین‌طور خام‌فروشی می‌کنید و پولش را در‌می‌آورید، اینکه نشد! فرمود این را باید تلاش و کوشش بکنید، اگر بخواهید همین‌طور صاف این سنگ‌های گران‌قیمت را همین‌طور بفروشید، نفت را همین‌طور بفروشید، پس انسانیت کجاست؟ فرمود شما باید روی دوش زمین سوار شوید: ﴿فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها﴾، «منکَب»؛ یعنی دوش. روی دوش زمین باید سوار شوید، بپزید و بخورید. اینکه علف بیابان را می‌خورد، او انسان نیست. اینکه می‌پزد و می‌خورد، انسان است. فرمود بپز و بخور! این سنگ را بپز و بخور، همین‌طوری نخور! این را چگونه بگوید قرآن؟ فرمود از شما طلب می‌کنم که زمین را آباد کنید! این یعنی چه؟ این سوره مبارکه «هود» که آیه‌اش را قبلاً خوانده شد، فرمود: ﴿وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها﴾،[18] ما یک استعمار مذموم داریم «کما تقدم»، استعمار مذموم این است که بیگانه مسلط بشود بگوید کار بکن برای من! قبلاً همین‌طور بود، از عهد قجر و غیر قجر، مخصوصاً دوره پهلوی این استعمار، استعمار همین بود. کار بکن برای من! اما خدا می‌گوید: من مستعمِر هستم، می‌گویم کار بکن برای خودت، جیب تو پُر، کیف تو پُر، آبروی تو محفوظ است! بعد فرمود کشوری که جیبش خالی است، کیفش خالی است، این کشور ذلیل است، این نشسته است. بارها به عرض شما رسید که قرآن کتاب علم است! ما در فارسی ـ به فارسی خودمان علاقهمند هستیم، زبان مادری ماست ـ اما زبان علم نیست. ما کسی که جیبش خالی است، کیفش خالی است، می‌گوییم گدا. گدا که بار علمی ندارد؛ اما قرآن نمی‌گوید گدا یعنی فاقد، ندار؛ می‌گوید فقیر. این فقیر فعیل به معنی مفعول است؛ مثل قتیل به معنی مقتول است. ملّتی که جیبش خالی است، کیفش خالی است، فقیر است؛ یعنی ستون فقراتش شکسته است. دیگر قرآن چگونه بگوید؟ مسکین است؛ یعنی زمین گیر است، قدرت حرکت ندارد. دیگر قرآن چگونه بگوید؟ املاق دارد، «املاق»؛ یعنی اهل تملّق و چاپلوسی است. هیچ‌ جایی ندارد، ملّتی که جیبش خالی است، فاقد یا ندار است! نداری بار علمی ندارد یا فقیر تعبیر می‌کند یا مسکین تعبیر می‌کند یا خشیه املاق تعبیر می‌کند.[19] قسمت 7/ نوح/ تسنیم
بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هم در نهج همین‌طور است: «إِذَا أَمْلَقْتُمْ‏ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَة»،[20] این استعمار را خدا از ما خواست، فرمود این «الف و سین و تاء» را گذاشتم برای طلب، ﴿وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا﴾. چگونه بگوید؟ یعنی «أطلب منکم عمارة الارض»، زمین را آباد کن، آقای خودت باش! اما دیگری به ما می‌گفت زمین را آباد کن برای من. سالیان متمادی ما گرفتار این بدخیم بودیم. قبلاً هم به عرض شما رسید که بعضی از آلودگی‌ها را، مثل خون را، بول را، مدفوع را، باران را پاک می‌کند؛ اما این مدفوع را، یعنی استعمار را فقط خون پاک می‌کند، نه آب! ما دهه فجر، دهه انقلاب، چهل سال انقلاب را مدیون این تطهیر هستیم، مگر این بدخیم را، مگر این آلودگی را، مگر این رجس را غیر از خون شهدا چیزی دیگر پاک می‌کرد؟ البته زیارت ثواب دارد؛ اما این مکتب است، به هر حال این زیارت‌ها و زیارت‌نامه‌ها آدم می‌بیند یک عرض ادبی می‌کند؛ اما این زیارت‌نامه‌ها درس هست. فرمود بخوانید اینها را و در پایان بگویید درود خدا بر شما! «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ»،[21] شما کشور استعمار زده، استحمار زده، استعباد زده، غارت شده، این کشور نجس بود، رجس بود، چرا قرآن می‌فرماید شرک رجس است؟ ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾،[22] این بت‌پرستی نجس است. رجس است. این نجس را آب پاک نمی‌کند، باران پاک نمی‌کند؛ فقط خون پاک می‌کند، «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ». این کار خون است! قسمت 7/نوح/ تسنیم
قرآن کریم هم دارد وقتی کشور با خون پاک شد، باید میوه خوب بدهد: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾;[23] این جمله جمله خبریه نیست که ما بگوییم ﴿الْبَلَدُ الطَّیِّبُ﴾، مبدا ﴿یَخْرُجُ﴾، خبر! این جمله خبریهای است که به داعی انشا القا شده است؛ یعنی 22 بهمن که شد، بکوش میوه بگیر! آن وقت کسی در خانه باشد یا مثلاً من حال نداشتم، بر همه ما لازم است با جان و با سر، این شهدا را، این امام را، این جانبازان را، بعضی از جانبازها بودند واقعاً ما هر وقت شرح حال اینها را می‌خوانیم یا می‌بینیم، غیر از خجالت چیزی دیگر نیست. ده سال، بیست سال همین‌طور در بستر افتاده، این برای این است که این کشور را پاک بکند. ما غیر از قرآن و روایت چیزی دیگر داریم که به آن دل بسپاریم؟ این حرف‌ها را چه کسی به ما گفته است؟ فرمود کشور را فقط خون پاک می‌کند، این همه باران! باران آن عُرضه را ندارد که استعمار را پاک کند، آقایی بیاورد برای ملت، «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ». بعد به همه، مخصوصاً مسئولین! مسئولین! مسئولین! که بکوشید این جمله جمله خبریه نیست که مبتدایی داشته باشد و یک خبر؛ یک جمله خبریه‌ای است که به داعی انشا القا شده است؛ یعنی «ایها الناس و ایها المسئولین»، میوه طیّب و طاهر بگیرید. حالا اگر زمینی آب آمد، شیار شد، همه کارها فراهم شد، باید به هر حال یک کشاورز، کشاورزی بکند یا نکند؟ فرمود اینها آمدند این زمین را پاک کردند. مگر زمین آب نمی‌خواهد؟ خون می‌خواهد، اینها هم به اندازه کافی خون دادند. شما باید درختکاری کنید و شجره طیّب بیاورید. ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾. این 22 بهمن این است، این چهل سالگی انقلاب این است. این نظام این است. نباید بگویید دیگری بد کرد. ما باید بگوییم خودمان چه کار کردیم، ما می‌توانیم حرفمان را به جهان برسانیم.قسمت 7/ نوح/ تسنیم
بخش پایانی سوره مبارکه «نوح» که درخواست آن حضرت را ذکر می‌کند، نشان می‌دهد که این تقریباً ده قرن تلاش و کوشش بسیار کم‌اثر بود، برای اینکه فقط یک گروه خاصّی به آن حضرت ایمان آوردند؛ لذا به خدا عرض کرد: پروردگارا! ﴿إِنَّهُمْ عَصَوْنی﴾، شما دستور دادید، فرمودید: ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ﴾ و من از طرف شما گفتم: ﴿وَ أَطیعُونِ﴾؛ یعنی توحید باشد، شریعت الهی باشد، پیروی از پیغمبر باشد، چون جامعه را گذشته از احکام فقهی، احکام حکومتی هم باید اداره کند. اینها هم فرمان تو را، هم نبوت مرا قبول نکردند. ﴿إِنَّهُمْ عَصَوْنی﴾، یک؛ چه اینکه حرف‌های شما و دستورهای شما را هم عمل نکردند که این قبلاً بیان شد، این دو؛ ﴿وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ یَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلاَّ خَساراً﴾، پیرو کسانی بودند که سود دنیایی نداشتند، گذشته از اینکه سود آخرت نداشتند. گذشته از اینکه پیرو آن افراد بودند، توطئه هم داشتند. مکر بزرگ داشتند در دین‌زدایی. دین‌زدایی، گاهی با مکرهای مادی است؛ نظیر اینکه فرعون به مردم مصر می‌گفت که موسای کلیم تلاش و کوشش او این است که ﴿أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ﴾،[1] یک؛ ﴿یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ﴾،[2] دو؛ اینها بهانه‌های سیاسی و اجتماعی بود. یک سلسله دسیسه‌های دینی هم داشت که موسای کلیم ﴿أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُم﴾، این می‌شد مکر دینی، آن دو تا می‌شود مکر سیاسی و اجتماعی که ﴿یُریدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ﴾، یک؛ ﴿أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ﴾، دو؛ اما این ﴿أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُم﴾، مکر دینی بود. این از درازمدت بود؛ منتها از زمان نوح(سلام الله علیه) شروع شد.
فرمود اینها مکر کبّار داشتند، گذشته از آن مکرهای سیاسی، اجتماعی و مانند آن، مکر دینی هم داشتند. گذشته از این فرعون از طرفی هم در مکرهای حکومتی و سیاسی‌ خود هم می‌گفت که ﴿أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الأنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی﴾،[3] من ﴿أَنَا خَیْرٌ﴾،[4] او که نمی‌تواند درست حرف بزند ـ معاذالله ـ چون موسای کلیم فرمود آنچه در تحت زبان من هست که به هر حال عُقدی هست: ﴿وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی﴾،[5] نه اینکه نمی‌توانست حرف بزند، آن‌طوری که برادرش می‌توانست فصیحانه سخنرانی کند و تبلیغ کند، آن‌طور مقدور موسای کلیم نبود؛ لذا به خدا عرض کرد که برادرم هارون را وزیر قرار بده: ﴿هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً﴾،[6] نه اینکه من فصیح نیستم. من فصیح هستم؛ ولی سخنران باید أفصح باشد تا جامعه را به آن حقیقت بیدار کند؛ یعنی یک مبلّغ دینی هم خوب حرف بزند، هم حرف خوب بزند. اگر هم پیغمبر بخواهد حرف‌های خود را تبلیغ کند، باید این دو عنصر محوری را داشته باشد. حرف خوب زدن و خوب حرف زدن، این جامعه را روشن می‌کند. با اینکه خود موسای کلیم فصیح بود؛ ولی تبلیغ را به عهده برادرش هارون گذاست که فرمود: ﴿هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً﴾، معلوم می‌شود خود حضرت فصیح بود، گذشته از اینکه ذات أقدس الهی فرمود الآن که شما سمَت رسالت پیدا کردی و مبلّغ الهی شدی، آن خواسته شما را هم که گفتی: ﴿وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی﴾ آن هم داده شد: ﴿قَدْ أُوتیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی﴾،[7] چند تا خواسته داشتی؛ یکی اینکه گفتی: ﴿رَبِّ اشْرَحْ لی﴾،[8] یکی اینکه گفتی: ﴿وَ اجْعَلْ لی‏ وَزیراً مِنْ أَهْلی‏ ٭ هارُونَ أَخی﴾،[9] یکی اینکه گفتی: ﴿وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی﴾، من همه اینها را دادم؛ اما با وجود این برای اینکه جامعه به احکام الهی خوب روشن شود، عوامانه حرف زدن، بی‌سند حرف زدن، حرفی که با طنز همراه باشد، مخلوط کردن، همه اینها آن تبلیغ را بی‌اثر می‌گذارد. فقط دو چیز است که در تبلیغ لازم و ضروری است: یکی خوب حرف زدن، یکی حرف خوب زدن. محقّقانه، عالمانه، ادیبانه، حساب شده با سند سخن گفتن و مؤدّبانه حرف زدن. این کار انبیاست، وگرنه بی‌اثر است.قسمت نوح 6/ تسنیم
کاری که وجود مبارک نوح کرد همچنین همه انبیا کردند، آمدند درباره این مکر بحث کردند؛ گفتند که اینها کارشان یا حیله‌های سیاسی اجتماعی و امثال آن است یا حیله‌های دینی است. نظام جاهلی؛ چه جاهلی کهنه چه نو، حرفشان این است که با گمان می‌اندیشند و با هویٰ حکم می‌کنند. دین به ما گفته با علم بیندیش و با عدل حکم کن! آنها با گمان می‌اندیشند با هویٰ حکم می‌کنند: ﴿إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ﴾،[30] به جای علم. ﴿وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ﴾، به جای عدل. به جای عدل، هویٰ حاکم است، به جای علم گمان حاکم است؛ اما این بیان نورانی را مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد اسلام که آمده، دو تا مرز گذاشته، دو تا سیم خاردار: یکی در طرف تصدیق، یکی در طرف تکذیب؛ یکی در طرف قبول، یکی در طرف نکول؛ کلّ فرهنگ جاهلی را عوض کرد. در جاهلیت فرهنگشان این بود ما چیزی را قبول داریم که پدران ما گفته باشند، چیزی را نفی می‌کنیم که آنها نگفته باشند. معیار قبول و نکول جاهلیت، گفته پدران و نگفته آنهاست. اگر چیزی را پدرانشان گفته بودند، اینها می‌پذیرفتند، می‌گفتند: ﴿إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلَی أُمَّةٍ﴾[31] چیزی را به نسل قبل، پدرانشان نگفته بودند، می‌گفتند: ﴿ما سَمِعْنا بِهذا فی آبائِنَا الْأَوَّلینَ﴾،[32] این روح، روح تقلید بود. این روح پلید تقلید را اسلام کلّاً عوض کرد. فرمود دو اصل کلّی را وجود مبارک امام صادق، طبق نقل مرحوم کلینی در همان جلد اوّل کافی کتاب عقل دارد که ذات أقدس الهی دو اصل را آورد: یکی اینکه اگر کسی بخواهد چیزی را تصدیق کند، باید دستش پُر باشد. بخواهد تکذیب کند، باید دستش پُر باشد. با گمان و میل و خیال و هویٰ نمی‌تواند دهن باز کند. این دو آیه را وجود مبارک امام صادق به عنوان دو تا مرز ذکر کرد، فرمود: «إِنَّ اللَّهَ خَصَّ عِبَادَهُ بِآیَتَیْنِ مِنْ کِتَابِهِ»،[33] حالا یا «حَصَّنَ»[34] است که از حِصن و دژ و قلعه است. یا «حَضّ»[35] است که تحضیض کرده. یا «خَصَّ» است که اختصاص داده، چند تا نسخه در همین کافی هست. «إِنَّ اللَّهَ حَصَّنَ»، حِصن، قلعه دو تا دژ گذاشته. «حَصَّنَ عِبَادَهُ بِآیَتَیْنِ مِنْ کِتَابِهِ»، یکی ﴿أَنْ لا یَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَق‏﴾؛[36] دهن باز کرد، باید برهان داشته باشد. همین! نفی کرد، باید برهان داشته باشد: ﴿أَنْ لا یَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَق‏﴾، یک؛ اگر خواست بگوید نه، رأی منفی بدهد، نباید جاهلانه باشد: ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِه﴾‏،[37] دو؛ باید محیط به فهم باشد تا سر بلند کند، بگوید نه، یا سر خم کند، بگوید آری؛ چه در حوزه، چه در دانشگاه، چه در مناصب قانون‌گذاری بخواهد چیزی را قبول کند باید محقّقانه، نکول کند محقّقانه. این فرهنگ دینی است.
در جاهلیت معیار قبول و نکول آنها حرف نیاکانشان بود، اگر گفته بودند، می‌گفتند: ﴿إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلَی أُمَّةٍ﴾ نگفته بودند، ﴿ما سَمِعْنا بِهذا فی آبائِنَا الْأَوَّلینَ﴾؛ اما این بیان نورانی امام صادق می‌فرماید، فرهنگ دینی براساس فهم است. با دست پُر حرف بزنیم، جامعه هر چه می‌خواهد بنویسد، هر چه می‌خواهد بگوید، این جامعه همین می‌شود؛ اما وقتی عالمانه و محقّقانه حرف می‌زند، نه جامعه لرزان است، نه پراکندگی هست، نه اختلاف و مخالفت بی‌جا هست. اگر هر کسی حرف می‌زند با برهان حرف بزند، نفی می‌کند با برهان نفی بکند، این می‌شود جامعه جامعه اسلامی! قسمت 6/ نوح/ تسنیم
اسلام دین توده مردم

انبیا نیامدند برای توده مردم آن معارف عرشی را بیان کنند. آن‎که جامعه را اصلاح می‌کند همین است. جامعه‌ای که بر مدار عقل و عدل حرکت کند، نه بیراهه برود و نه راه کسی را ببندد جامعه سعادتمندی است. حالا شما می‌خواهید حرف‌های بوعلی و فارابی و اینها را بگویید، اینها که از کسی توقع ندارند، انبیا هم نیامدند این حرف‌های را برای همه مردم بگویند. ذیل همین ﴿ن وَ الْقَلَمِ﴾[16] که قبلاً هم به عرض شما رسید در تفسیر روایی آمده،[17] خدمت حضرت ‌میرسیدند عرض میکردند این ﴿ن وَ الْقَلَمِ﴾ چیست؟ می‌فرمود که ﴿ن﴾، نهر است وقتی که ﴿ن وَ الْقَلَمِ﴾ را بخواهد معنا کند، به خواص اصحاب می‌گوید نهر است. به افراد عادی می‌گوید قلم، قلم است؛ نون مرکّب است اینهاست! این طور نیست که همه اسرار را برای مردم بخواهند بگویند تا بگویند ما نمی‌فهمیم که چه می‌گویی! فرمایشات مهم حضرت شعیب همین بود؛ گرانفروشی نکنید، کم‌فروشی نکنید، مال مردم را نگیرید «یا قوم، یا قوم، یا قوم» همه همین بود. آنها می‌گفتند: ﴿أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَن نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا﴾،[18] فرمود: «یا قوم» این حرف‌ها سعادت دنیا و آخرت شماست. شما می‌خواهید دنیایتان آرام باشد امنیت داشته باشید امانت داشته باشید، راهش همین است. اینها می‌گفتند ما نمی‌فهمیم که شما چه می‌گویید! این داشت شبهه ابن کمونه[19] را می‌گفت؟ حرف‌های برهان صدیقین را می‌گفت؟ استصحاب تعلیقی و تنجیزی را می‌گفت؟ نه همین را می‌گفت که مال مردم را رعایت کنید و اینها می‌گفتند ما نمی‌فهمیم!
در بخش‌های دیگر هم همین طور است؛ در سوره مبارکه «انفال» که ذات اقدس الهی می‌فرماید: ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ﴾ کذا، درباره همین‌هایی است که ﴿وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ﴾؛[20] اینها می‌گویند ما نشنیدیم، چه چیزی را نشنیدیم؟ اگر ـ معاذالله ـ حجت بر اینها تمام نشود که خدا تهدید به جهنم نمی‌کند. هیچ دیوانه‌ای جهنم نمی‌رود، الآن خیلی از کفّار هستند که در دورترین منطقه چین، یا ژاپن یا شوروی سابق، اینها هستند کفّار مستضعف‌اند اینها که جهنم نمی‌روند. البته بهشت رفتنِ اینها فیض الهی اینها ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾[21] هستند. بعضی از دوستان ما می‌گفتند اوّل انقلاب ما سفری به چین کردیم، منقطه‌ای از روستاهای دوردست چین اینها مسلمان بودند، چون اوّل انقلاب بود و نام مبارک امام شرق و غرب عالم را گرفته، اهالی آن روستا فهمیدند که ما از طرف امام آمدیم زن و بچه اینها آمدند، تنها اثر دینی آنها همین «لا اله الا الله» بود اصلاً نماز را نشنیدند که چیست! سالیانی است که کمونیست آن‎جا حاکم است. قرآن که ممنوع است، روایات ممنوع است، اهل بیت ممنوع است، پیغمبر ممنوع است فقط همین که ما را دیدند، می‌گفتند: «لا اله الا الله، لا اله الا الله». غیر از «لا اله الا الله» را نشنیدند اصلاً، این گونه از کفّار مستضعف را که خدا جهنم نمی‌برد، دسترسی ندارند اینها.قسمت 6/مجادله/تسنیم
خاطره استاد

من سال 61 بود، کنگره‌ای بود در لندن، بنیان‌گذار و مسئول اوّلش هم خود جمهوری اسلامی بود، این دکتر کریم صدّیق آنجا معهدی داشت، این معهد را آماده کردند، خدا غریق رحمت کند مرحوم دکتر حبیبی هم در جمع بود! بعد از اینکه سخنرانی تمام شد، آقایی آمد به دنبال من که حاج آقا! من عرضی دارم. گفتم بفرمایید رفتیم به جایی که میزی بود و یک طرف او یک طرف ما، گفت حاج آقا! ما جایی زندگی می‌کنیم که نه تنها شهر ما بلکه اسم کشور ما را هم کسی نشنیده است. ما هر جا که می‌رویم باید شناسنامه ما همراه ما باشد. گفتم منظور شما چیست؟ دیدم دست کرد جیب و کاغذی درآورد و روی این میز پهن کرد، گفت این شناسنامه ماست. بعد این اقیانوس کبیر را نشان داد، بعد دستش را روی اقیانوس کبیر مرتّب برد، برد، برد، نزدیک‌های قطب دیدم یک نقطه سیاهی است، گفت اینجا جزیره‌ای است، ما اینجا می‌نشینیم. سلام مردم ما را به ایران و ایرانی‌ها برسانید، بگویید ما تشنه حرف شما هستیم، شما چه کار کردید که آزاد شدید؟ ما هم همان کار را بکنیم!
ما می‌توانیم حرفمان را به جهان برسانیم. با عمل می‌توانیم، با علم می‌توانیم؛ منتها با عقلانیت! حرف وقتی عقلی شد، جهانی شد، می‌رود. حرف اگر عرفی و کم‌مایه شد، می‌ماند. آن حرفی پرواز می‌کند که عقلی باشد، با وحی هماهنگ باشد. ما 22 بهمن ما این است. ما مسئولیم، نگوییم دیگری چکار کرد! ما در رشته خودمان هم می‌توانیم به درجات عالیه علمی برسیم. این زمان‌هایی که شیخ بهایی بود، میرداماد بود، فلان حکیم بود، فلان فقیه بود، اینها در زمان مناسب بود. ما در حوزه‌هایمان این‌طور باشد، آن بزرگواران دانشگاه می‌توانند این‌طور باشند، مردم هم می‌توانند آن‌طور باشند، البته چهار نفر دیگران می‌توانند این‌طور باشند، البته چهار نفر هم دارند خلاف می‌کنند؛ اما امام(سلام الله علیه) فرمود شما هرگز نگاه به پایین‌تر از خودت نکن. همیشه نگاهت به بالاتر از خود باشد که اینها به کجا رسیدند،[24] ما چرا نرسیم؟ به چهار تا اختلاسی و چهار تا نجومی فرمود نگاه نکنید. آنها را باید به بَند کشید؛ ولی شما گِله‌تان آن نباشد. تلّقی‌تان به این عظمت و جلال و شکوهی باشد که عده‌ای رفتند.قسمت 7/ نوح/ تسنیم
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً﴾ به همه مردم خطاب کرده است؛ آیه 158 سوره مبارکه «اعراف» این است: ﴿قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً﴾، نه «یا ایها العرب»! ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً﴾، این ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاّ کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾[10] سوره مبارکه «سبأ» هم همین است. ﴿مَا هِیَ إِلاّ ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾[11] همین است، حقوق بشر را این باید تعیین کند چه غرب چه شرق. نفرمود برای عرب هستم یا برای عجم هستم. البته زادگاهش در أُمّیین است، نه «الی الأُمّیین» و گرنه حضرت فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً﴾، از آن بخش هم در سوره «سبأ» دارد: ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاّ کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾، برای جمیع مردم روی زمین. حالا این آمده مردم روی زمین را پاک کند، اکثر این مردم هم یا گرفتار شرک جلی‌ هستند یا گرفتار شرک خفی و شرک به هر وسیله‌ای باشد آلودگی دارد. ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُونَ﴾؛[12] که در بخش پایانی سوره مبارکه «یوسف» بحث آن گذشت، فرمود اکثر مسلمان‌ها مشرک‌ هستند! یعنی یک ده درصدی آن غدّه بدخیم شرک در خیلی‌ها هست که در روز خطر خودش را نشان می‌دهد. خدا هست ولی اینها قبیله من هستند، اینها حزب من هستند، اینها جناح من هستند، اینها بستگان من هستند، اینها فامیل من هستند، یک ده درصدی هست. فرمود تا این ده درصد معالجه نشود پاک نمی‌شوید: ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُونَ﴾. به امام(سلام الله علیه) عرض کردند که چگونه مؤمن مشرک‌ هستند؟ فرمود همین که بگویند «لَولا فَلانٌ لَهَلَکْتُ»،[13] بگویند اوّل خدا دوم فلان شخص. خدا اوّلی نیست که دومی داشته باشد. ما باید باور ما این باشد که بگوییم خدا را شکر که به وسیله فلان شخص یا فلان طبیب مشکل ما را حلّ کرد، نه اینکه اوّل خدا دوم طبیب، یا اوّل خدا دوم فلان شخص. فرمود همین که می‌گویند: «لَولا فَلانٌ لَهَلَکْتُ»، این معلوم می‌شود مشکل شرک دارند. این تزکیه برای همین است: ﴿وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾، پس آنچه در سوره مبارکه «اعراف» آمده است فرمود ما جریان پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) را در تورات گفتیم، در انجیل گفتیم، همه اینها را مشخص کردیم که در فلان مقطع پیامبری با فلان خصوصیت می‌آید و خود حضرت هم صریحاً اعلام کرد که ﴿قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ‌﴾، پس رسالت او «الی الأُمّیین» نیست، «الی الناس اجمعین» است و اختصاصی هم به عرب هم ندارد. در سوره مبارکه «سبأ» هم این مضمون هست که برای همه مردم؛ آیه 28 سوره مبارکه «سبأ» این است: ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاّ کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ﴾، پس طلیعه بعثت او در بین أُمّیین است نه «الی الأُمّیین». ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنهُم﴾.قسمت 2/جمعه/تسنیم
فرمود: ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً﴾، چگونه ﴿هَلُوعاً﴾؟ این به اخلاق و اوصاف او وصف کرده است: ﴿إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً ٭ وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً﴾، اینکه در ساختار خلقت اینها نیست، اگر این باشد، چطور بعضی‌ها هلوع نیستند، چون انسان که دو حقیقت ندارد، یک حقیقت دارد، اصناف متعدد دارد بر اثر اخلاق. اگر انسان هلوع است، چرا این همه اولیای الهی صابر هستند؟ این همه خیرین مفیض خیر هستند و دارند به دیگران خیر می‌رسانند؟ پس انسان هلوع خلق نشد، اخلاق عده‌ای از مردم هلَع است که باید درمان بشود و راه درمانش هم این است.
همین دستورات دین، اخلاق می‌دهد، حیات می‌دهد، در سوره مبارکه «انفال» فرمود: ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾؛[13] فرمود دین شما را زنده می‌کند، منظور از زنده، همان حیات معنوی و اخلاق است، وگرنه انسان این حیات را دارد: ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾.
بنابراین آن قسمت‌ها به اخلاق برمی‌گردد. این قسمت‌ها که فرمود: ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً﴾ با دو آیه این هلَع را شرح داد، فرمود هلوع بودن این است که ﴿إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً ٭ وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً﴾، این تفسیر قرآن به قرآن أنحایی دارد که خود قرآن به بهترین وجه این انحاء را به جامعه آموخت. قسمت مهم تفسیر قرآن به قرآن به این است که فرمود آیات الهی دو قسم است: ﴿مُحْکَماتٌ هُنَّ﴾ که ﴿أُمُّ الْکِتابِ﴾ است ﴿وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ﴾.[14] بعد فرمود محکمات کار مادر مسیح را می‌کند؛ یعنی وقتی شما کلّ قرآن را بررسی می‌کنید، می‌بینید که روح‌اللّهی است که از مادر خود متولد شد. نگفت این «أب» متشابهات است یا مجموع محکمات «أب» و «إبن» متشابهات‌ هستند. فرمود آیات قرآن یک قسمت محکمات است: ﴿هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ﴾، این «أُمّ» بدون «أب» آیات دیگر را تفسیر می‌کند؛ یعنی سبک قرآن سبک روح‌اللّهی است، سبک مسیحا دم شدن است، سبک عیسوی است؛ منتها به لسان وجود مبارک پیغمبر تکمیل شده است: ﴿هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ﴾. «أُمّ» چه کار می‌کند؟ این محکمات را شیر می‌دهد، می‌پروراند، دست آن را می‌گیرد پا به پا می‌برد، آن را به مقام رشد می‌رساند و ثمربخش می‌کند. این غیر از آن است که مطلقات را با مقیّدات ما تقیید کنیم که یک کار فقهی و اصولی است و کار خوبی هم هست، باید هم این کار را بکنیم. تفسیر مطلقات به مقیدات یک نحو است، تفسیر عام به خاص که مخصّص‌ هستند یک نحو است، تفسیر ذی‌القرینه به قرینه یک نحو است، تفسیر مفهومی یک راه دارد، تفسیر تطبیق مصداقی یک راه دارد؛ اما تفسیر مادر و فرزندی راه دیگری دارد. آن وقت تمام متشابهات آیه باید به این محکمات برگردد. محکمات توحید است و وحی است و نبوت است که دیگر «لا ریب فیه» است. قطعی است، هیچ تخلّفی در آن نیست، هیچ اختلافی در آن نیست، متن صراط مستقیم است. این بهترین راه برای تفسیر قرآن به قرآن است که آن مقدور خیلی از ما نیست.قسمت 9/معارج/ تسنیم
تقریباً بیش از پنجاه مورد انسان مذمت شده است. انسان ﴿کانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً﴾،[30] ﴿جَزُوعًا﴾، این قتور بودن، بخیل بودن و امثال آن بودن این است. فرمود اگر ما کلّ ذخایر زمین را باز به انسان بدهیم، انسان قتور است. منّاع خیر است،[31] ممسک است. آنجا سخن از خلقت نیست. بیش از پنجاه مورد انسان مذمت شده است؛ اما کمتر جایی به خلقت اشاره شده است. برخلاف ﴿خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ﴾،[32] ﴿إِنَّ الْانسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا﴾، این قسمت را باید درمان کرد و آن این است که اینها به اخلاق برمی‌گردد نه به خلقت، به چند دلیل: یک دلیل این است که اگر به خلقت برگردد که ﴿لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾،[33] در حالی که این آیات دارد این اخلاق را عوض می‌کند. دوم اینکه اگر به خلقت برگردد، انسان یک حقیقت است، چطور بعضی این‌طور هستند، بعضی صبورند بعضی مفیض خیرند، جلوی خیر را نمی‌گیرند.قسمت 9/ معارج/تسنیم
اگر در این جهاد، عقل پیروز باشد، وهم و خیال را تعدیل می‌کند و نه تعطیل، آن می‌شود محقّق خوب. اگر عقل عملی پیروز بشود، شهوت و غضب را تعدیل می‌کند و نه تعطیل، می‌شود یک عارف خوب، متخلّق خوب، زاهد خوب، ناسک خوب. اما اگر از این طرف وهم و خیال بر عقل پیروز بشوند، بی‌رحمانه او را سر می‌بُرَند. اگر شهوت و غضب پیروز شوند، بی‌رحمانه عقل عملی را به قتل می‌رسانند. این بیانات نورانی حضرت امیر که فرمود: «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ [لَمْ یَنْفَعْهُ‏] لَا یَنْفَعُه‏»،[34] همین است. فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیر تَحْتَ هَوَیً أَمِیر»،[35] جنگ است. جنگ اگر یک وقت به وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، می‌گوید: «إذهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاء»،[36] مکه را مهد آزادی قرار می‌دهد؛ اما به دست دیگران باشد که جگر را می‌دَرَند. این حمزه سیّدالشهداء(سلام الله علیه) را جگر دَریدند.
غرض این است که اگر آن جاهل پیروز شود، کار او درّندگی است. اگر عاقل پیروز شود، کار او رهبری و هدایت است. این جهاد هست، حضرت فرمود شما از جهاد اصغر آمدید به جهاد اکبر رو کنید، برای اینکه «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»،[37] این انسان باید این کار را انجام بدهد.قسمت 9/ معارج/تسنیم
اما آن که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرده، در همین جلد اوّل اصول کافی، ائمه فرمودند ما محکمات جامعه هستیم،[38] نه تنها محکمات قرآن صامت هستیم، ما محکمات قرآن ناطق هستیم. ما خودمان قرآن ناطق هستیم و از محکمات. این از بیانات نورانی ائمه(علیهم السلام) است که مرحوم کلینی در جلد اوّل فرمود اهل‌بیت(علیهم السلام) محکمات جامعه هستند. به استثنای این چهارده نفر خیلی‌ها متشابه هستند، باید آنها را به اینها تفسیر کرد. ما محکم محض کم داریم. اگر چند نفر محکم باشند، در کنار همین سفره است. در این سفره ظاهر این روایات حصر است؛ یعنی این چهارده نفر محکمات جامعه هستند. فرمود همان‌طوری که قرآن محکماتی دارد، آیات متشابه را باید با این محکمات تفسیر کرد، جامعه هم همین‌طور است. جامعه افرادی هستند که اوصافی دارند، اقوالی دارند، آرایی دارند، این آرا و افکار جامعه را باید با این محکمات حلّ کرد. فرمود ما محکمات جامعه هستیم. هم محکمات قرآن کریم‌ هستند، چون خودشان قرآن کریم هستند، هم محکمات جامعه هستند.قسمت 9/معارج/تسنیم
بعد برهان بیرون از انسان، می‎فرماید نظم جهان را شما می‎بینید: ﴿أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً﴾ ما این زمین را کفات و وسیله ضمّ و ضمیمه کردن و جمع کردن کردیم؛ تا زنده‎اید روی زمین هستید وقتی مُردید درون زمین هستید. این «کَفت» یعنی ضمّ یعنی شما را جمع می‎کند، زنده هستید روی زمین، مرده هستید درون زمین؛ پس زمین «کَفت» یعنی ضمّ یعنی جمع دارد «کِفات و کفت» به این معناست؛[14] ﴿أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً ٭ أَحْیاءً﴾؛ روی زمین هستید ﴿وَ أَمْواتاً﴾؛ زیر زمین هستید ﴿وَ جَعَلْنا فیها رَواسِیَ شامِخاتٍ﴾؛ ما کوه‎های بلندی روی این زمین گذاشتیم که روی این گسل‎ها را مهار کند زلزله‎ای نیاید آرامش داشته باشد؛ «راسیه» کوهی را می‎گویند که جلوی اضطراب را می‎گیرد. در بیانات نورانی حضرت امیر در خطبه اول نهج البلاغه است که «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ أَرْضِهِ»[15] «مَیدان» یعنی اضطراب، «مَادَ» یعنی «إضطَرَبَ»؛ جلوی مَیدان، نوسان، اضطراب کره زمین را با این میخ‎ها و با این سنگ‎ها گرفته. «وَتَّدَ»؛ یعنی میخکوب کرد، «صخور» هم که جمع صخر و صخره و سنگ بزرگ است. با این سنگ‎های بزرگ زمین را میخکوب کرده که بیخود نلرزد «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ»؛ یعنی نوسان زمین را، این کار خداست درباره زمین که بتوانید روی آن زندگی کنید. ﴿وَ جَعَلْنا فیها رَواسِیَ شامِخاتٍ﴾، همین کوه‎های سر به فلک کشیده تمام تگرگ‎ها و برف‎ها و باران‎ها را در خود ذخیره می‎کند در جان خود در باطن خود در دل خود جا می‎دهد از دامن آن چشمه و چاه در می‎آید که مشکل آشامیدنی شما و مزرعه و سایر نیازهای آبی شما را حل بکند، این شما را سیراب می‎کند وگرنه اگر کسی نباشد این آب‎ها می‎رود زیر زمین هدر می‎رود. اینها کاملاً سینه را سپر کردند که تمام این برکات الهی را بگیرند و ذخیره کنند و از دامنشان به شما چشمه بدهند این کار کوه‎هاست. فرمود این کار را کردیم ﴿وَ أَسْقَیْناکُمْ ماءً فُراتاً﴾ فُرات یعنی آب خالص و خوب. ما این کار را کردیم وای به حال کسی که قیامت را تکذیب کند و در قیامت ما به اینها چه می‎گوییم؟ می‎گوییم حالا هر طرف می‎خواهید بروید بروید شما که با برهان عقلی با برهان نقلی با معجزات با آیات انبیا و اولیا و اهل بیت(علیهم السلام) گفتیم چیزی را باور نکردید حالا هر طرف می‎خواهید بروید عذاب است.قسمت 5/مرسلات/ تسنیم
﴿وَ ما هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ﴾. این هم شرف جهانیان است، ما حرفی برای عرب یا عجم نیاوردیم، برای جهان حرف آوردیم. ﴿ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ﴾ است. بهره‌برداری از این شرف برای تو و سایر مؤمنین است، حالا آنها بهره نبردند بماند. ﴿وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِک‏﴾[36] که در بخش‌هایی از آیات آمده است. فرمود شما و پیروان شما! مثل اینکه قرآن ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾؛[37] است، ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنَّاسِ﴾؛ اما آن که بهره می‌برد ﴿هُدیً لِلْمُتَّقینَ﴾[38] است، وگرنه قرآن ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ است. این هم تذکره جهانی است، هدایت جهانی است، نام و یاد جهانی است به یک معنا. هم نام‌آفرین و نام‌آورکننده جهانیان است، اگر قرآنی بیندیشند؛ لکن اکثری مردم چون چنین نیستند، ﴿وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِک‏﴾؛ مایه شرف تو و پیروان توست. آنها در جهان شریف و کریم هستند.قسمت قلم/11/ تسنیم
جهانی بودن اسلام

دین وقتی جهانی بودن خود را اعلام کرد، مکتبش باید جهانی باشد چه اینکه هست، معبدش باید جهانی باشد چه اینکه هست، استقبال به معبدش باید جهانی باشد چه اینکه هست، حج و عمره که کنگره جهانی است باید پایگاه جهانی داشته باشد که دارد و اینها را عظمت کعبه و خصوصیت‌های بنیان‌گذاران کعبه تعیین کردند. فرمود: ﴿وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ﴾.
قرآن کریم از همان اوایل، جهانی بودن آن را اعلام کرد؛ درست است که احکام ملی و محلی دارد برای مسلمان‌ها و احکام منطقه‌ای دارد که مشترک بین مسلمین و یهودی‌ها و کلیمی‌ها و مسیحی‌ها که موحدان هستند و اهل توحید هستند؛ بلکه برای جهانیان گذشته از موحّد، ملحدان را؛ گذشته از موحد، مشرکان را؛ گذشته از بیدارها، غافلان را و برای همه یک پناهگاه عمومی که به سمت آن بنگرند و آن را هدف قرار بدهند تا هر گونه اختلافی رخت بربندد و به جامعه متحد تبدیل بشود. اینها باعث شد که این سرزمین حرمتی پیدا کرد و ذات اقدس الهی به این سوگند یاد کند.
در سوره مبارکه «مدّثّر» یعنی در آیه 31 و در آیه 36 سخن از جهانی بودن قرآن است؛ قرآن در آغازین روز ورودش فرمود من جهانی هستم. اختصاصی به منطقه ملّی و محلّی نظیر مسلمین یا منطقه‌ای نظیر مسلمین و موحدین کلیمی و مسیحی و امثال ذلک ندارد برای بشر است بشر ولو ملحد باشد نیازی به راهنمایی وحی الهی دارد؛ لذا در آن آیه 31 فرمود: ﴿مَا هِیَ إِلاّ ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾، در آیه 36 فرمود: ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾؛ این ترسیم حقوق بشر است این تبیین برنامه بشری است، این بشر را به یک کجا دعوت کردن و هر گونه اختلاف را برطرف کردن است. در مسائل شخصی ممکن است کسی عقیده‌ای داشته باشد اما وقتی که قرآن آمد فرمود شما انسان هستید انسان از یک جا پدید آمد و به همان جا برمی‌گردد باید مشترکات فراوان را گرفت، حالا اگر یک کسی نپذیرفت نکول عده‌ای به زیان آنها است چه اینکه قبول عده‌ای هم به نفع آنها است. «علی أیّ حال» جامعه باید بدون جنگ زندگی کند جامعه بدون اختلاف زندگی کند، جامعه بدون غارتگری زندگی کند، جامعه به دو بخش فقیر و غنی تقسیم نشود، به ظالم و مظلوم تقسیم نشود، به آشنا و بیگانه تقسیم نشود؛ «الانسان اخ الانسان احبّ أم أکره»[9] انسان برادر انسان است چه بخواهد چه نخواهد.بلد /تسنیم
اگر کسی بخواهد به مقام والای انسانیت برسد باید تلاش و کوشش کند. در همان سوره مبارکه «تین» که اشاره شد فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ٭ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ﴾[15] این عظمت انسان را بعد از سوگند به بلد امین که همان کعبه است ذکر می‌کند. اگر خدا سوگندی یاد کرده است در سوره «تین» که ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویمٍ ٭ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ ٭ إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ﴾[16] یعنی این سرزمین که ﴿ذِکْری‏ لِلْبَشَرِ﴾،[17] ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾ است برای تمام جوامع بشری کارآمد است این سرزمین می‌تواند رابط خوبی بین قرآن و عترت و جوامع جهانی باشد؛ لذا حشر اکبر هم از همین جا شروع می‌شود «دحو الأرض» هم گفتند از همین جا شروع شده نه البته از روی زمین، بلکه از دل زمین.بلد / تسنیم
ببینید اینکه بعد از آنها فرمود: ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾، حالا این طلیعه است برای قول ثقیل؛ یعنی مسایل سیاسی و مسایل نظامی بخواهد پیاده شود، سنگین است. این تنها ثقلش در مسائل معنوی و فهمیدن که نیست. باید پیاده شود: ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾، اسم همان مرحله‌ای است که «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْ‏ء». این اسم و این الفاظ که ما می‌گوییم، این ثواب دارد؛ ولی آن مشکل را حل نمی‌کند. مفاهیم تفسیری آن در ذهن هست، بی‌اثر نیست، آن اسمی که «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی»، که در «دعای سمات» است، در «دعای ندبه» است، موسیٰ بود، عیسیٰ بود، او مشکل را حل می‌کند. ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾؛ لذا در اینجا فرمود: ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأعْلَی﴾،[11] ﴿وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً﴾؛ چه باب تفعّل را به تفعیل برگردانیم، چه تفعیل را به تفعّل برگردانیم، چه همسان بکنیم، چه هر کدام را در جای خود معنا کنیم، هر کدام از اینها لطایف تفسیری خود را دارد. این رب تنها ربّ تو نیست: ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾؛ یعنی کنایه از کل عالم است. ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾ است و واحد هم هست، شریک هم ندارد: ﴿لا إِلهَ إِلاَّ الله﴾،[12] برو وکیل بگیر! این را وکیل بگیر؛ یعنی من وکیل شما می‌شوم. اگر کسی بگوید شما مرا وکیل بگیر، خدا بگوید مرا وکیل بگیر، به من توکل بکن؛ یعنی من وکیل شما نمی‌شوم؟! این یعنی چه؟ اینجا فرمود توکل بکن؛ یعنی چه؟ یعنی شما خودت که نمی‌توانی، می‌خواهی به دیگری بگویی، چرا به دیگری می‌گویی؟ به من بگو. ما باور نکردیم این حرف‌ها را. خدا حفظ کند حضرت آیت الله حسن‌زاده را!
به مجاز این سخن نمی‌گویم ٭٭٭ به حقیقت نگفته‌ای الله[13]
او می‌گوید من وکیل شما هستم، اعلام هم کرد، رایگان هم هست. بیایید مرا وکیل بگیرید. ما این حرف‌ها را باور نکردیم. ﴿فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً﴾.قسمت 4/مزمل/تسنیم
﴿هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتیِ یُکَذِّبُ بهِا المْجْرِمُون﴾؛ لذا فرمود: ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾[19] بَه‎بَه چه جای خوبی است! وقتی انسان جهان را با نقشه جهان‎آفرین می‎بیند، می‎بیند جهنم چقدر جای خوبی است! البته جهنم وقتی در برابر بهشت سنجیده می‎شود عذاب است، سخت است؛ اما وقتی که از محضر عدل الهی جهنم را می‎بیند می‎گوید چه جای خوبی است برای افراد ظالمین و تبهکاران و صدّام‎ها و امثال آنها، روی نقشه عالم که نگاه می‎کند می‎گوید بَه‎بَه چه جای خوبی است، برای اینکه عدل است، بهترین مظهر عدل همان جهنم است؛ لذا فرمود: ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾ چه جای خوبی است، بَه‎بَه عجب نعمت خوبی است. اگر جهان باشد و جهنم نباشد، این همه ظالمان و کافران و داعشی‎ها چکار باید بکنند؟ وقتی جهان را از چهره تدبیر الهی می‎بینید، می‎بینید که جهنم لازم است. در آنجا هم نعمت‎های بهشت مطرح است هم نعمت‎های دنیا هم خود جهنم: ﴿هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتیِ یُکَذِّبُ بهَِا المُْجْرِمُون ٭ یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمیمٍ آن ٭ فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾[20] نقشه عالم را دارد نشان می‎دهد، می‎شود نقشه عالم بی‎جهنم باشد؟ آن وقت ذات أقدس الهی که عادل است چگونه از تبهکاران و ظالمان و داعشی‎ها کیفر بگیرد. وقتی روی نقشه عالم نگاه می‎شود همه اینها نعمت‎اند، چیزی در عالم که نعمت نباشد نیست، در اینجا سخن از بیان نعمت نیست، سخن از انذار است؛ لذا در همین آیه سوره پنجاه آیه‎ای دوازده بار دارد: ﴿وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ﴾؛ آنجا دارد ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾ اینجا دارد کسانی که قیامت را تکذیب می‎کنند وای بر آنها! حالا یا «ویل» جهنم چاه است یا به معنی عذاب است هر چه هست به هر حال وای به حال کسی که معاد را انکار کند! آن ترجیع‎بند و محور اصلی این سوره مبارکه «مرسلات» مسئله معاد است که مناسب با وضع اول مردم مکه است. بعد از این چند آیه که سوگند در آن هست و آیه ششم که بیانگر آن است که یا عذر را بازگو می‎کند یا انذارآور است، فرمود: ﴿إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ﴾؛ ﴿إِنَّما﴾ یعنی «إنَّ مَا» تحقیقاً آنچه را که شما وعده می‎بینید یا دشمنان دین وعید می‎بینند، حتماً واقع می‎شود. ﴿إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ﴾ کی واقع می‎شود؟ ﴿فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ﴾ اینها «اشراط الساعة»اند. می‎فرماید به اینکه کل این صحنه را ما آفریدیم؛ اولاً در سوره مبارکه «انبیا» گذشت که مگر نمی‎بینند که ﴿أَنَّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا﴾[21] اول آسمان و زمین بسته بود این می‎شود رتق، ما فتق کردیم. «رتق و فتق» یعنی بسته را گشودن؛ رتق یعنی بسته، فتق یعنی گشودن؛ ﴿کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا﴾ ما اول بستیم بعد گشودیم، باز کردیم. بعد فرمود کل اینها را در شش روز خلق کردیم؛ بعد فرمود به اینکه دو روز برای آسمان، دو روز برای زمین، دو روز هم بین آسمان و زمین که ﴿وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها﴾[22] و آن را فرمود: ﴿خَلَقَ الْأَرْضَ فی‏ یَوْمَیْنِ﴾[23] دو روز مربوط به آسمان ﴿ثُمَّ اسْتَوی‏ إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ﴾[24] ﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ﴾ آن هم ﴿فی‏ یَوْمَیْنِ﴾[25] دو روز کار این نظام سپهری تمام شد، دو روز مال زمین بود، دو روز مال «بین الأرض و السماء؛» البته روز در آنجا به معنای برهه‎ای از زمان است نه اینکه روز در برابر شب؛ روز در برابر شب نیست یا به معنی مجموع شبانه‎روز نیست. کل این مجموعه را فرمود ما آفریدیم، تدبیر کردیم و همه را هم برای شما آفریدیم؛ یعنی انسان نه تنها می‎تواند، بلکه باید از تمام اینها باخبر بشود و از همه اینها بهره بگیرد، فرمود ما برای شما خلق کردیم، مسخّر شما هم کردیم. هیچ موجودی در آسمان یا زمین از نظام‎های طبیعی نیست که تحت تسخیر انسان قرار نگیرد، مسخِّر«الله» است نه انسان؛ اما ذات أقدس الهی آنچه در آسمان‎هاست، آنچه در زمین است، آنچه در دریاهاست طرزی قرار داد که انسان بتواند از آن صنعت و مانند آن درست کند و بهره بگیرد؛ فرمود: ﴿سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ﴾؛[26] ممکن نیست کسی بگوید من نمی‎توانم از آفتاب کمک بگیرم یا از قمر کمک بگیرم یا از فلان ستاره دور کمک بگیرم، این‌طور نیست هر چه در آسمان است هر چه در زمین است هر چه در دریا هست، فرمود اینها سفره الهی است برای شما خلق کردیم و مسخَّر هم کردیم: ﴿سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ﴾ این کاملاً می‎توانید بهره بگیرید؛ منتها علمتان باید علم جهانی باشد، جهانی حرف بزنید و قمی فکر بکنید این نمی‎شود جهانی که آدم حرف می‎زند باید جهانی فکر بکند. کل جهان برای انسان است، کل جهان حوزه علمیه و دانشگاه است، کل جهان انسان می‎تواند از آن مدد بگیرد، ما در تحریم هستیم و نمی‎گذارند و اینها این همان جهانی حرف زدن و قمی فکر کردن است. ما این آیات را می‎خوانیم به اینکه ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾؛[27] تمام این آیات این است که آسمان و زمین برای شماست، مگر یک آیه و دو آیه و ده آیه است؟ فرمود همه را برای شما خلق کردیم، مخزن شماست، دسترس شماست، بروید ﴿فَسِیرُوا فِی الأرْضِ﴾[28] کذا، آسمان هم بروید.
بنابراین حالا ما بگوییم منتظور ظهور حضرتیم، وقتی حضرت ظهور می‎کند جهانی کار می‎کند. جهانی کار می‎کند؛ یعنی ما باید جهانی بیندیشیم، جهانی فکر بکنیم، جهانی زندگی بکنیم، از کل جهان باخبر باشیم و نگوییم ما همین چهار گوشه در دست ماست، راه را بسته‎اند، نه خیر راه بسته نیست. اصرار قرآن کریم این است که هیچ‌جا بسته نیست و همه‎اش برای شماست؛ منتها مواظب باشید خودتان را بشناسید، جهان را بشناسید. سوگند هم یاد می‎کند قسم به همه اینها قیامت حق است؛ برای اینکه مگر می‎شود امر و نهی باشد، شریعتی باشد حساب و کتابی نباشد؟ این شدنی نیست. اگر یک برنامه‎ای هست، یک امتحانی هست، ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ﴾[29] هست، حتماً پاداش هست.قسمت 1/مرسلات/تسنیم
ابعاد بین المللی اسلام

ما یک اسلام داریم که توحید و نبوت و وحی و امامت و اخلاق و به هر حال خطوط کلّی دین است که هر پیامبری اینها را آورده است. یک شریعت و منهاجی داریم که ﴿جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾،[26] که مثلاً این امت چند رکعت نماز بخوانند، آن امت چند رکعت نماز بخوانند؟ اینها به کدام طرف نماز بخوانند؟ اینها امور جزئی است که اختلاف دارند. در خطوط کلّی که مسائل اخلاق هست، حقوق است، حقوق بشر است، حقوق الهی است، حقوق نظام هست، که فرمود: ﴿بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا ٭ وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقی ٭ إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی‏ ٭ صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی﴾،[27] در جریان همین سوره مبارکه «نجم» می‌فرماید: ﴿بِما فی‏ صُحُفِ مُوسی‏ ٭ وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفَّی﴾،[28] در جریان ظهور حضرت حجت(سلام الله علیه) دارد که ﴿وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ﴾،[29] اینها خطوط کلّی است که ما گفتیم، چون این خطوط کلّی را خدا گفته، و تغییرناپذیر است نه تنها به مردم می‌فرماید ما این حرف‌ها را گفتیم، به پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) هم می‌فرماید: ﴿فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ﴾،[30] نه «بِهُمُ اقْتَدِه». به اهل کتاب می‌فرماید که پیرو رهبرانتان باشید، به پیغمبر می‌فرماید پیرو دینی باش که به انبیا گفتیم، نفرمود: «فَبِهُمُ اقْتَدِه»، بلکه فرمود: ﴿فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ﴾، ما این معارف را گفتیم، در صحف ابراهیم گفتیم، در جریان صحف موسای کلیم چون چند لوح بود، ﴿أَلْقَی الْأَلْواحَ﴾[31] «کلّ لوحٍ» به منزله صحیفه است، پس الواح به منزله صحف خواهد بود. به هر حال صحف موسی هست، صحف ابراهیم هست، زبور داود هست، فرمود این مطالب را گفتیم، به مردم می‌فرماید پیرو اینها باشید، به خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید ما این حرف‌ها را تنها به تو نگفتیم، به همه آنها گفتیم، نه به آنها اقتدا کن، تو اشرف از آنهایی، «فَبِهُمُ اقْتَدِه» نفرمود، بلکه فرمود: ﴿فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ﴾، هدایتی که ما دادیم اقتدا بکن، چون این اصل کلّی است تو و امت تو در این جهت فرقی ندارید، همه شما باید تابع آن معارف الهی باشید، ارجاع داده است.قسمت 19/نجم/تسنیم
در قرآن کریم آمده بین دین و بین منهاج و شریعت فرق گذاشته است؛ فرمود دین بیش از یکی نیست، ما ادیان نداریم، دینَین نداریم، دینی که خدا آورده است نه تثنیه است نه جمع که آن را هم در سوره مبارکه «آل عمران» فرمود: ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾.[15] در همان اوایل سوره مبارکه «آل عمران» فرمود: ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾، نسبت به دین تثنیه و کثرت و اینها نیست. آیه نوزده سوره مبارکه «آل عمران» این است که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾. پس همه انبیا اسلام آوردند؛ البته برای انبیای صاحب شریعت فرمود: ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾،[16] شاخه‌ها و فروعات فرعی این شجره طوبا فرق می‌کند؛ حالا بعضی‌ها نماز واجبشان مثلاً هفده رکعت است، مستحباتشان مجموعاً پنجاه و خورده‌ای رکعت است، بعضی‌ها کمتر یا بیشتر؛ روزه گرفتن‌ها همین طور است، قبله همین طور است. اینها فروعات دین است که فرمود فرق می‌کند: ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾. اما دین «عند الله» یکی است. این دینی که «عند الله» یکی است، تنها مربوط به اصول نیست؛ یعنی توحید و وحی و نبوت و اینها نیست، بلکه خطوط کلّی فقه این طور است، خطوط کلّی اخلاق این طور است، مسئله عدل و ظلم این طور است، کم‌فروشی بد است، این طور است؛ لذا آن بخش‌هایی که مربوط به اصول دین نیست، ولی مربوط به خطوط کلّی اخلاق و فقه و حقوق است، می‌فرماید ما این حرف‌ها را در قرآن گفتیم، در صحف ابراهیم و موسی گفتیم، به انبیای قبلی هم گفتیم؛ یعنی این حرف‌ها جزء دین محسوب می‌شود، نه جزء شریعت و منهاج. اگر گفتیم: ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾، ناظر به این است که شما چند روز روزه بگیرید، آنها هم چند روز روزه بگیرند، اینها ممکن است فرق بکند، شما چند رکعت نماز بخوانید آنها چند رکعت نماز بخوانند؟ اما عدل و ظلم، ادب، احسان، ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾،[17] این جزء قوانین عامه بین‌المللی اسلام است، این جزء دین است. نه ما کلمه‌ای از ناس عام‌تر داریم، نه کلمه‌ای از «الف و لام» استغراق که روی «ناس» بیاید عام‌تر داریم! «الناس» یعنی «الناس»! نه کلمه‌ای از «شیء» عام‌تر داریم، نه هیئت جمعی که روی شیء بیاید بشود اشیاء، از این عام‌تر داریم! فرمود چه در شرق عالم، چه در غرب عالم، با هر کسی زندگی می‌کنید به عهد خود وفا کنید. چیزی فروختید کم نگذارید: ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾. این جزء دین است. این که فرمود: ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾، با کسی قرار گذاشتید، قرارداد کردید، تعهّد سپردید، این حرف همه انبیاست. این طور نیست که وجود مبارک مسیح یک حرف دیگری آورده باشد و وجود مبارک موسی(سلام الله علیهما) حرف دیگری آورده باشد. فرمود بنا شد که جایی درس بگویی، بدون مطالعه نرو درس نگو! در جایی خواستی سخنرانی بکنی، بدون مطالعه نرو سخنرانی بکن! این اختصاصی به خرید و فروش ندارد، اختصاصی به اجاره ندارد، اختصاصی به عقود اسلامی ندارد. فرمود حق هیچ کسی را چه کافر چه مسلمان، حقّ هیچ شنونده‌ای را چه مجلس عزا و چه مجلس غیر عزا، بی‌مطالعه سخنرانی نکنید، بدون مطالعه نروید سر کلاس درس، وقت کسی را تلف بکنید، بدون بررسی مبادا پژوهش بکنید، هیچ چیزی را از هیچ کس کم نگذار. این جزء دین است. فرمود این گونه از مطالب را ما به ابراهیم گفتیم، به موسی گفتیم، به عیسی گفتیم، اینها را گفتیم. اختصاصات مربوط به شرعه و منهاج نیست تا شما بگویید که هر کسی دین خودش را دارد، نخیر! ما تثنیه نداریم، چه رسد به جمع. دین «عند الله» اسلام است و این اسلام یک سلسله اصول کلّی دارد که مشخص است که آنها را فرمود: ﴿وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی‏ وَ عیسی‏‌﴾ همین مسئله توحید و وحی و نبوت را. مسئله‌ای جزء خطوط کلّی اخلاق است، خطوط کلّی فقه است، اینها را فرمود ما به انبیای قبلی گفتیم؛ لذا شما می‌بینید چند جای قرآن سخن از این است که این حرف‌ها حرف‌های کلّی است شما چه با مسلمان چه با کافر طرف هستید باید حق او را ادا کنید. در مسئله «حبّ الدنیا» خطر غرور و امثال آن، اینها جزء دین است جزء شرعه و منهاج نیست. در بخش پایانی سوره مبارکه «اعلی»، ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلی‏﴾، آن‎جا آمده است که ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکی‏ ٭ وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلی‏ ٭ بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ وَ الاَْخِرَةُ خَیرٌ وَ أَبْقَی ٭ إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولیَ‏ ٭ صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسی﴾، غرور، «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة»[18] بودن، اینها حرفی است که ما به همه انبیا گفتیم. در آیه محل بحث سوره مبارکه «نجم» نام مبارک موسی قبل از ابراهیم آمده است بر اساس نکته‌ای که در بحث دیروز اشاره شد که تورات موسای کلیم مشهورتر و جامع‌تر از صحیفه حضرت ابراهیم بود؛ اما اینجا نام مبارک حضرت ابراهیم قبل از حضرت موسی است: ﴿صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسی‏﴾. در آیات محل بحثی که در سوره «نجم» داریم، اینجا هم می‌فرماید این که هیچ کسی بار دیگری را برنمی‌دارد، اصلاً در قیامت جا برای باربری نیست، دو؛ سوم: بار، صاحب‌بار را رها نمی‌کند، اینها حرف‌هایی است که ما به همه انبیا گفتیم. یک وقت است که می‌گوییم هیچ کسی بار دیگری را برنمی‌دارد، یک وقت می‌گوییم اصلاً باربر در آن صحنه نیست، یک وقت می‌گوییم که اصلاً بار زمین افتاده نیست تا کسی بردارد، بار هر کسی روی دوش اوست، این سه طایفه از آیات است، اگر بار کسی روی دوش کسی هست، زمین نیست تا کسی باربری بکند. فرمود اینها جزء دین است. اینها ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾ است، این اختصاصی به عنوان شریعت و منهاج نیست که ما بگوییم در تورات موسی است. اینها همایش‌های مشترک است، اینها اگر مسیحی باشند باید حرف‌های حضرت را گوش بدهند، اگر کلیمی باشند باید حرف‌های وجود مبارک موسای کلیم را گوش بدهند. فرمود این حرف‌ها را ما گفتیم و خودتان را تزکیه نکنید، هر نعمتی هم که هست به وسیله ما به شما رسیده، شما مهمان ما هستید و شما دو تا مال دارید: آنچه را که عقیده شماست مال شماست. آن که علم صائب شماست مال شماست. آن که عمل صالح شماست مال شماست. اینها مال شما هست، آن باغ و راغی را که فراهم کردید که مال شما نیست. در سوره مبارکه «کهف» گذشت، آیات دیگر گذشت، فرمود آنچه انسان فراهم می‌کند زمین را مزین می‌کند، نه خود را. اگر خانه می‌سازد باغ می‌سازد راغ می‌سازد، اتومبیل تهیه می‌کند، فرش تهیه می‌کند، زمین را زینت می‌دهد نه خود را. ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الأرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾،[19] مرحوم صدر المتألهین یک بیان لطیفی دارد و آن این است که خیلی‌ها درختی زندگی می‌کنند، گیاهی زندگی می‌کنند و گیاه هیچ گاه ترقّی نمی‌کند. این دو تا حرف را ایشان دارند؛ بعضی‌ها تمام تلاش آنها این است مثل یک نهال و یک درخت، یک درخت سه تا کار می‌کند: خوب غذا می‌خورد، خوب بالندگی دارد، خوب آرایش دارد جامع سبز در بر می‌کند و خودش را مزین می‌کند در بهار، این کار درخت است. غذای خوب، بالندگی خوب، جامه خوب. این سه تا کار، کار گیاه است. فرمود عده‌ای حیات گیاهی دارند؛ خوب غذا می‌خورند خوب خودشان را می‌آرایند، خوب بالنده هم هستند. اما اینها زندگیشان شجری است، گیاهی است و گیاه هرگز ترقّی نمی‌کند، برای اینکه سرش در لجن است. مغزش، فکرش، ریشه‌اش، اصل درخت آن است. آنچه بیرون آمده، فروعات درخت است، اصل درخت که این نیست؛ لذا هیچ درختی ترقّی نمی‌کند، هیچ انسانی و هیچ جامعه درختی ترقّی نمی‌کند، برای اینکه تمام کارهایش یا روی رباست یا روی ریاست به هر حال روی لجن است. چرا یک عده ﴿إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِم﴾ سر به زیر محشور می‌شوند؟ یعنی خدا اینها را که مستوی القامة بودند سر به زیر کرد؟ یا اینها اصلاً «ناکس الخلقة» هستند؟ «ناکِس» و سر به زیر هستند. فرمود: ﴿إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِم عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾، اینها مثل حیوانات سر به زیر خلق می‌شوند، مثل گیاهان سر به زیر هستند، سرشان پایین است، برای اینکه تمام کارهای آنها این بود که از این لجن‌ها چیزی در بیاورند روی این لجن‌ها بگذارند با دست خالی بروند. کسی که گیاهی زندگی می‌کند که غیر از این کاری ندارد. در قیامت هم که مستوی الخلقه محشور نمی‌شوند. فرمود: ﴿إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِم عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾، اینها سر به زیر هستند. در دنیا سرشان به طرف خاک بود، الآن هم سرشان به طرف خاک است. فرمود ما کاری نکردیم، ما هر طوری که اینها بودند، اینها را محشور کردیم.قسمت 15/نجم/تسنیم
بنابراین یک سلسله بحث‌های جهانی است. اینکه می‌گویند بین المللی و جهانی، این است. اینها اگر واقعاً انسان باشند باید به تعهّد برجامشان عمل کنند، فرق نمی‌کند این چه نسبت به ایران، چه نسبت به غیر ایران؛ اگر مسیح است حرفش این است، اگر کلیم است حرفش این است. فرمود وقتی تعهّد سپردید پای عهدتان بایستید. این حرف می‌تواند جهان را زنده کند. الآن اینها خسته شدند از جنگ جهانی اوّل و جنگ جهانی دوم، هفتاد میلیون کم نیست. بارها به عرض شما رسید از هفتاد میلیون که کمتر نقل نکردند، اینها هفتاد میلیون نفر را کشتند، آن وقتی که جمعیت بشر کم بود. نه جنگ جهانی اوّل مشکل را حلّ کرد، نه جنگ جهانی دوم مشکل را حلّ کرد، نه این جنگ‌های نیابتی که هشت سال ایران را درگیر کردند، الآن سوریه را چند سال درگیر کردند، یمن بیچاره را درگیر کردند، عراق را درگیر کردند، اینها این هستند. تنها حرفی را که آدم را نگه می‌دارد حرف وحی خداست و این را فرمود ما به موسی گفتیم، به عیسی گفتیم، به ابراهیم گفتیم، به انبیای ابراهیمی گفتیم، به همه‌شان گفتیم و گفتیم نه بیراهه بروید و نه راه کسی را ببندید: ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾،[20] این قرآن است که آدم می‌بوسد و بالای سر می‌گذارد، این است که می‌تواند جامعه را هدایت کند. فرمود این حرف‌ها، حرف‌های جهانی است، این حرف‌ها را ما قبلاً گفتیم، چند بار است که می‌گوید این در صحف ابراهیم هست، در صحف موسی هست: ﴿أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِمَا فیِ صُحُفِ مُوسی٭ وَ إِبْرَاهِیمَ الَّذِی وَفیَّ﴾، این سه اصل را ما گفتیم که هیچ کس بارِ کسی را برنمی‌دارد، یک؛ باربر در آن عالم نیست، دو؛ بار در زمین نیست، سه؛ تا کسی بار بردارد، هر کسی روی دوش خودش با بار می‌آید. این است که فرمود: ﴿لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی﴾[21] این است. فرمود آن باغ و راغی که تهیه کردید که مال شما نیست شما خدمتگزار زمین بودید داشتید زمین را مزین می‌کردید ما در سوره «حشر» گفتیم که زینت انسان عقیده است و عمل صالح که ﴿لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ﴾،[22] زینت انسان علم صائب و عمل صالح است، این با اوست. وگرنه آن که زینت زمین است، حالا بر فرض کسی آسمان برود این کرات آسمانی را مالک بشود، شمس و قمر را مالک بشود آن‎جا هم حکم همین است. فرمود: ﴿زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِب﴾[23] شمس زینت هست؛ اما زینت انسان نیست، قمر زینت هست؛ اما زینت انسان نیست، انسان برتر از شمس و قمر است. روزی می‌شود که بساط شمس و قمر برچیده می‌شود: ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت‏﴾[24] ولی انسان که از بین نمی‌رود، روزی است که قمر هم از بین می‌رود: ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِل لِلْکُتُبْ﴾؛[25] و اما انسان ابدی است که ابدی است. فرمود زینت انسان آن چیزی است که با او باشد، هر چه که دارد به همراه خودش دارد. پس اینکه فرمود: ﴿لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی﴾، مربوط به باغ و راغ نیست، انسان اجیر این منطقه است، دارد این سرزمین را آباد می‌کند، بله این سرزمین آباد شده، زینت انسان نیست. این دو تا اصل را قرآن به اعلی بیان فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ زینَةً لَها﴾، نه «لکم». ﴿زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِب﴾، اینهاست. اما درباره انسان فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ﴾.قسمت 15/نجم/تسنیم
معاهدات بین المللی

جوّ نزول مربوط به کل قرآن است که در ظرف این 23 سال چه حادثه‏ای در جهان اتفاق افتاد و چه سلسله اثرهایی بین قرآن و آنها بود تعامل متقابل بین کل قرآن و حوادث و رخدادهای این 23 سال در منطقه ملی و محلی یعنی داخله مسلمین، منطقه‏ای یعنی مسلمان‏ها و مسیحی‏ها و یهودی‏ها که اهل کتاب‏اند، بین‏المللی یعنی مسلمان‏ها و یهودی‏ها و مسیحی‏ها و کفار و مشرکین. در هر سه بخش یعنی بخش بین‏المللی که قرآن کریم با اینها خیلی کارهای شدید دارد می‏فرماید اینها کسانی هستند که باید به هر حال با آنها مبارزه کرد برای اینکه اینها مسلمان که نیستند هیچ؛ ما با افرادی که مسلمان نیستند ولی کاری با کسی ندارند که کاری نداریم با ما که کاری ندارند هم که دعوایی نداریم اما به هر حال پیوند تجاری داریم اقتصادی داریم روابط داریم امضا می‏کنیم اما اینها زیر تمام امضاها می‏زنند؛ لذا در این بخش فرمود ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾[4] نه «لا إیمان لهم،» نه چون ایمان ندارند کافر هستند بجنگید ما با هر کافری که نمی‏جنگیم. ما با کسی مبارزه می‏کنیم که «لاَ أَیْمَانَ لَهُ»؛ أیمان جمع یمین است یعنی کسی امضا می‏کند پای امضایش می‏زند، تعهد می‏سپارد پای عهدش نیست، قرارداد، میثاق، مواثیق، بین‏الملل کنوانسیون امضا می‏کند طرف قرارداد او را هم به رسمیت می‏شناسد زیر امضایش می‏زند. فرمود با اینها که نمی‏شود زندگی کرد. تمام تلاش و کوشش شما این است که با اینها رابطه داشته باشید بسیار خوب! یک پیمان تجاری یا غیر تجاری می‏بندید بسیار خوب! طرفین امضا می‏کنید بسیار خوب! شما امضا می‏کنید ولی او زیر امضایش می‏زند فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾، چرا؟ نه برای اینکه اینها کافرند بسیار کافر در عالم هستند. ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾، نه «لا إیمان لهم» لذا نمی‎توانید با اینها زندگی کنید ﴿لاَ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾[5] هیچ تعهد هیچ میثاق هیچ روابط بین‎الملل هیچ امضا، اینها هیچ چیزی را به رسمیت نمی‎شناسند. این گروهی از مشرکین در صدر اسلام هم همین طور بودند که ﴿لاَ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلّاً﴾ این «إلّا» یعنی تعهد یعنی امضا ﴿وَ لاَ ذِمَّةً﴾، قراردادها امضاها مواثیق هیچ کدام را به رسمیت نمی‎شناند نمی‎شود با اینها زندگی کرد.قسمت 5/انسان/ تسنیم
به استناد آیه مبارکه سوره «توبه» که فرمود: ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ﴾؛[6] شما با مشرکین وقتی تعهّد دارید و امضا کردید، پای امضای خود بایستید، نگویید اینها مشرک‌اند، بت‌پرست‌اند، وفای به عهد و احترام به امضا جزء برنامه‌های بین‌المللی اسلام است، نه برنامه‌های ملّی و محلّی، یک؛ نه برنامه‌های منطقه‌ای که بین ما و موحّدان باشد، دو؛ بلکه برنامه بین‌المللی اسلام است. ما چه با مسلمان‌ها، چه با مسیحی‌ها، چه با کلیمی‌ها، چه با زرتشتی‌ها، چه با کمونیسم، چه با مشرکین، چه با ملحدین امضا کردیم باید پای امضای خود بایستیم، این آیه سوره «توبه» همین را می‌گوید. آنها که در مکه بودند، بت‌پرست بودند. فرمود: ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ﴾، امضا کردید پای امضای خود بایستید. ما امضا کردیم، قطعنامه را پذیرفتیم. صدّام چون قدرت نظامی آماده داشت، حمله کرد به کویت، امیر کویت هم رفت به آمریکا و دست از عبای مطلّا درآورد و دستمال درآورد و گریه کرد و گفت به داد من برسید! آمریکا و اروپا اتحادیه تشکیل دادند، به طمع نفت آمدند تا صدّام را از کویت بیرون کنند و از امیر کویت آنچه را که خواستند بگیرند، همین کار را هم کردند، لشکرکشی کردند. ما حالا قطعنامه را پذیرفتیم، بعد از پذیرش قطعنامه، همین منافقین، تمام نیروهای صدّام را گرفتند و علیه ایران حمله کردند و عملیات مرصاد را راه‌اندازی کردند که خدا غریق رحمت کند شهید صیاد شیرازی را که به حیات اینها خاتمه داد. کم کشته‌ای ما بعد از پذیرش قطعنامه ندادیم، این کاری بود که به عنوان عملیات مرصاد، منافقین با دستیاری همین صدّام انجام دادند. حالا اتّحادیه اروپا آمده حمله می‌کند، دارد صدّام را می‌گیرد. همه آنها از ایران خواستند که شما هم چهار تا گلوله از شرق بزنید که کار ما آسان‌تر بشود. همه خواستند! نه مسئولین نه مردم هیچ کدام حاضر نشدند، گفتند ما قطعنامه را قبول کردیم شما با هم جنگ دارید ما چرا دخالت کنیم؟ اگر از این طرف هم ایران حمله می‌کرد کسی اعتراض نمی‌کرد. ما دَه سال از اینها کشته دادیم، مگر ملائکه بودند بهتر از این می‌کردند؟! گفتیم ما امضا کردیم و پای امضای خود ایستادیم، یک گلوله از ایران نرفت، با اینکه صدّام هر چه می‌خواست بکند کرد. هم علما و فقهای ما را در نجف شهید کردند هم اینجا. شما نشان بدهید اگر ملائکه‌ای در روی زمین بود بهتر از این می‌کرد؟ این دین این ظرفیت را دارد. ما باید به اینها افتخار بکنیم تا پرچم ایران بالا برود وگرنه کسی به دیگری لگد بزند، مشت بزند، پرچم ایران بالا برود این تمدّن نیست. ما با داشتن اینها باید فخر بکنیم، شما این را در سطح بین‌الملل می‌توانید طرح کنید و دوّمی هم ندارد. چه کسی دَه سال کشته داد، بعد گفت ما امضا کردیم، پای امضای خود می‌ایستیم؛ یعنی اگر ملائکه در ایران بودند بهتر از این می‌کردند؟ این دین این ظرفیت را دارد، حالا چهار جا چهار تا مشکل هست باشد، اما گفت: «آتش که را بسوزد گر بولهب نباشد»،[7] بدنه نظام این است، عنصر اصلی نظام این است، همه گفتند ـ یعنی همه این حمله‌کنندگان به صدّام ـ که شما ما را کمک کنید، چهار تا تیر هم از طرف شرق شما بزنید. گفتیم ما کاری نداریم، ما قطعنامه را قبول کردیم. شما روی کره زمین چنین جایی پیدا کنید، کسی دَه سال کشته بدهد، بعد تعهّد داشته باشد، پای تعهّدش بایستد، این را قرآن را به ما گفته. از تک‌تک مردم سؤال کنید که چرا حمله نمی‌کنید؟ می‌گویند ما چون قطعنامه را پذیرفتیم، امضا کردیم، پای امضای خودمان هم می‌ایستیم. این بیان نورانی حضرت امام سجاد فرمود با آن شمشیر که پدرم را کشتند اگر کسی به عنوان امانت نزد من بسپارد، من تعهّد بسپارم که حفظ بکنم، حفظ می‌کنم و به آنها برمی‌گردانم.[8] این دین است! این می‌شود تمدّن، این می‌شود جامعه انسانی، این می‌شود فرشته‌خوی! اگر این دین این ظرفیت را دارد ما در این قسمت‌ها باید تلاش و کوشش بکنیم، حالا کسی مشت بزند، یکی لگد بزند پرچم برود بالا، آن مهم نیست، آن راه‌های پُرفضیلت فراوانی که ما داریم، باید بر آن تکیه بکنیم.قسمت 14/طور/تسنیم
نتیجه گیری

با توجه به آنکه اسلام یک دین کامل است و برای هدایت انسان و انسانیت بعنوان برترین موجودات و اشرف مخلوقات ارسال شده است همه سطوح و اقشار انسانی را در بر می گیرد و برای همه گروهها و جوامع انسانی دستورات و راهنمائی های مناسب و شایسته خویش را ابلاغ نموده است. بنابراین کمال و جهان شمولی این دین مبین در ابعاد جامعه شناسی در این قسمت تدوین گردید تا مقدمه ای برای بررسی مولفه های جامعه گرائی و فرد گرائی این مکتب که بطور همزمان در راستای هدایت انسان به ودیعه گذاشته شده است باشد .
لازم به ذکر است که در این سلسله مقالات صرفا به روش نقلی و با استفاده از تفسیر تسنیم مطالب تالیف و در قالب مقالات مروری ترویجی ارائه گردیده است .