تاریخ نگارش : هشتم تير 1390
فرضیه های رستاخیز (1)
محمد رضا صائبی پور
این مقاله کوششى است‏به منظور دستیابى به نظریه‏اى بهتر براى چگونگى احیاى مردگان در روز رستاخیز. قبل از آغاز بحث لازم به ذکر است که بدن ما از قسمت‏هاى مختلفى تشکیل شده، که نقش بعضى از آنها در هویت و هستى ما غیرقابل چشم‏پوشى است.

ناشر : پزوهشگاه علوم و فرهنگ قرآنی
محمدرضا صائبى‏پور

این مقاله کوششى است‏به منظور دستیابى به نظریه‏اى بهتر براى چگونگى احیاى مردگان در روز رستاخیز. قبل از آغاز بحث لازم به ذکر است که بدن ما از قسمت‏هاى مختلفى تشکیل شده، که نقش بعضى از آنها در هویت و هستى ما غیرقابل چشم‏پوشى است.
براى ما آدمیان، صحنه بسیار تکان‏دهنده‏اى است، وقتى جسم سرد «انسان‏» عزیزى که روزها و سالهاى بسیار از حرارت و شور و معنى آکنده بوده، در برابر دیدگان بازماندگانى بیقرار، با تمام شخصیت، دانش، تجارب، و همه خاطره‏هایش به خاک و سنگ و مورچگان قبرستان سپرده مى‏شود.
در آن لحظات معمولا به فکر فرو مى‏رویم. ما باور داریم که او روزى زنده خواهد شد. باورى که مایه دلدارى و تسکین داغداران و البته همه ماست، زیرا بدون شک ما نیز روزى خواهیم مرد.
هم اکنون ما در عصرى زندگى مى‏کنیم که نظریه تکامل و فرضیه‏هاى پیدایش حیات، مبتنى بر پژوهشهاى روزافزون خیل عظیم محققان و دانشمندان، در کتب علمى و درسى‏مان، ارائه مى‏شوند و جوانان فطرتا پاک و حقیقت‏جوى ما که اخبار جستجوى حیات در دیگر سیارات را پیوسته مى‏شنوند، طبعا گاهى همانند حضرت ابراهیم‏علیه‏السلام از خدایشان مى‏خواهند، به آنان نشان دهد «چگونه آیا دوباره زنده خواهند شد؟»براستى بعد از آن که رخت از این جهان بربستیم، چگونه زنده خواهیم شد؟ آیا تصورى از چگونگى این امر غریب و شگفت‏انگیز داریم؟
معاد از اصول تمام ادیان الهى، نقطه عطف افکار فلسفى بشر و معنابخش زندگى دردآلود آدمى است. میزان و شدت اعتقاد، به معاد رقم‏زننده سرنوشت ما در تصمیم‏گیرى‏هاى حساس و خطیرى است که در مسیر زندگى، از سالهاى بلوغ و جوانى تا آخرین لحظات عمر، به عمل مى‏آوریم. از دیگر سو، هر چه تصور قانع کننده‏ترى از چگونگى زنده شدن مجدد خود داشته باشیم، طبعا اطمینان قلبى بیشترى پیدا خواهیم کرد. حضرت ابراهیم‏علیه‏السلام پیامبر اولوالعزم خداوند، عطش خویش را در کسب اطلاع از چگونگى رستخیز آدمیان، با پرسیدن بى‏واسطه از خداوند، فرو نشاند. تصور، ابزار تفکر آدمى است. در ترجمه‏هاى قرآن گاه مى‏خوانیم که مردگانى که استخوانهایشان نیز متلاشى شده به طریقى دوباره جان خواهند گرفت و از درون قبرهاى خود بیرون خواهند آمد. تنها تصورى که به صورت یک نمایش کارتونى در زمینه چگونگى معاد ارائه مى‏گردد بازگشت ذراتى است که به استخوانهاى الاغى مرده مى‏چسبند و جان مى‏گیرند. این در حالى است که بسیارى از درگذشتگان قبرى ندارند و شبهه آکل و ماکول از دیرباز همچنان مطرح است.
بوعلى‏سینا دانشمند مشهور اسلامى نیز نتوانست تصورى معقول از معاد اجسام آدمیان در ذهن خویش ترسیم نماید. او از آنجا که به صداقت پیامبرصلى الله علیه وآله ایمان داشت، زندگى اخروى را باور کرد. بسیارى از ما نیز چنین مى‏کنیم. اما اگر بوعلى‏سینا، امروز در کنار ما مى‏بود و از کشف اسرار حیرت‏انگیز دنیاى حیات اطلاع مى‏داشت، تصدیق مى‏نمود که جاى یک تفسیر عصرى، جاى نظریه‏اى رسمى و جامع که جوابگوى نیاز اذهان عمومى بویژه نسل دانشجو باشد; خالى است. با توجه به مسائل سیاسى و فرهنگى عصر حاضر، ما نیازمند نظریه‏اى هستیم که با حقایق علمى سازگارتر و براى دانشمندان و متفکران جهان قابل‏تامل‏پذیرتر باشد و از همه مهمتر بتواند مانع نفوذ افکارى در جامعه اسلامى ما گردد، که با سنگ زیربناى فرهنگى‏مان تضاد دارند.
این مقاله کوششى است‏به منظور دستیابى به نظریه‏اى بهتر براى چگونگى احیاى مردگان در روز رستاخیز. قبل از آغاز بحث لازم به ذکر است که بدن ما از قسمت‏هاى مختلفى تشکیل شده، که نقش بعضى از آنها در هویت و هستى ما غیرقابل چشم‏پوشى است. مغز ما با ذخایر اطلاعاتى و قابلیتهایى که در تبدیل و تجزیه و تحلیل اطلاعات محیط و نیز صدور فرامین دارد، مهمترین جایگاه را در ساختار هستى ما داراست. اما فعالیت مغز، مستلزم فعالیت دیگر قسمتهاى عمده بدن است تا انرژى موردنیاز سلولهاى مغزى تامین شود. بنابراین سؤال بسیار مهمى که پاسخى روشن مى‏طلبد این است که آیا در روز رستاخیز ما داراى جسمى مادى خواهیم بود و مغزمان را که خصوصیات منحصر به فرد انسانى و در واقع هویت ما را رقم زده و با خود خواهیم داشت؟ از این‏رو بایستى تصریح گردد که با عنایت‏به کلیه آیات و تفاسیر ارائه شده در مورد رستاخیز، ما نیز در زمینه فرض ذیل به بررسى موضوع پرداخته‏ایم:
پیش‏فرض: «آدمى در روز رستاخیز داراى جسمى مادى خواهد بود».

ما چه هستیم؟ این چه چیزى است که باید زنده شود؟

بدن هر یک از ما در واقع مجموعه‏اى از ده هزار میلیارد سلول از حدود 200 نوع مختلف است، که در کنار همدیگر به فعالیتهاى زیستى مشغولند. زندگى ما حاصل تعاملى گسترده و پیچیده میان این سلولهاست. بنابراین قابل تصور است آنچه که باید در روز رستاخیز، زندگى مجدد ما را تحقق بخشد مجموعه عظیمى از سلولها خواهد بود. حال چطور چنین مجموعه‏اى ساخته خواهد شد؟ آیا ده هزار میلیارد سلول به طور جداگانه ایجاد خواهند گشت و سپس هر یک در جاى مقرر خود گذاشته خواهند شد؟ با تامل و تدبر در آیات قرآن مى‏توان چنین نتیجه‏گیرى کرد که آنچه در روز رستاخیز روى مى‏دهد، چندان غریب و تصور ناکردنى نیست. چرا که مثالهایى همچون رویش گیاهان سبز پس از بارش باران در صحرایى خشک و نیز یادآورى چگونگى پا به عرصه وجود نهادن ما آدمیان از دید علم زیست‏شناسى، کاملا معنى‏دار هستند، به گونه‏اى که به جرات مى‏توان براساس آنها به نظریه‏اى علمى براى معاد دست‏یافت. اما براى درک بهتر نظریه جدید بایستى با روابطى که بین اجزاى بدن ما وجود دارد، قدرى آشنا شویم.
همه موجودات زنده‏اى که بشر از دیرباز با آنها آشنا بوده از گیاهان گرفته تا انواع جانوران، مجموعه‏هایى از سلول هستند و همه این مجموعه‏هاى سلولى مستقل، شکل نهایى ساختار خود را پس از تقسیمات متوالى یک سلول اولیه که به سلول تخم مشهور است‏به دست مى‏آورند. آنچه در بذر هر گیاه موجب رشد جوانه و ایجاد گیاهى جدید مى‏گردد و یا در درون تخم پرندگان‏و خزندگان موجبات پیدایش جنین و جانورى تازه را فراهم مى‏آورد، همان سلول اولیه تخم است. در پستانداران سلول تخم در داخل جایگاه مساعدى در درون بدن پستاندار ماده تقسیم‏هاى متوالى خود را انجام مى‏دهد.
از سلولهاى تخم گوناگون، جانداران گوناگون به وجود مى‏آیند. در واقع این تفاوت اطلاعات ژنتیکى موجود در سلولهاى تخم جانداران است که همه تفاوتهاى مشهود بین آنان را به وجود آورده، از تفاوت‏هاى ظاهرى دو خواهر گرفته تا اختلاف شکل و ساختار گیاه گل نیلوفر با پروانه.
اطلاعات ژنتیکى چه هستند؟

اطلاعات ژنتیکى هر سلول را، نحوه کنار هم قرار گرفتن اجزاى زنجیره‏اى ملکولى، که بسیار طولانى است، تعیین مى‏کند. این زنجیره مولکولى به نام DNA مشهور است و اجزاى آن ملکولهاى قلیائى هستند. در تمام جانداران تنها چهار نوع ملکول یعنى بازهاى آدنین، تیمین، گوانین و سیتوزین در ساختمان زنجیره ملکولى مزبور شرکت دارند. این بدان معنى است که تمام دنیاى عظیم حیات، با یک زبان چهار حرفى نگاشته شده است!
ملکول سحرآمیز DNA که در درون هسته سلول فرمانروایى مى‏کند، با جذب و اتصال خارق‏العاده انبوهى از ملکولهاى بیجان سیاره زمین، انواعى از ترکیب‏هاى ملکولى بزرگ را تولید مى‏کند و در نهایت توده ملکولى عظیمى را در قالب مجموعه‏اى از سلولهاى سازمان یافته که به فعل و انفعالات شیمیایى و تقابلهاى بسیار پیچیده مشغولند، به وجود مى‏آورد.
مهمترین ویژگى ملکول DNA ، قابلیت تولید ملکولهایى مشابه خود است. این پدیده نقطه عطفى در فعل و انفعالات شیمیایى زمین در سه‏ونیم میلیارد سال قبل بوده است; زیرا همه حیات امروزى زمین به دنبال بروز قابلیت تکثیر در یک ملکول بیجان روى داده است. این ملکول سحرآمیز را حتى در آزمایشگاه مى‏توان به تکثیر واداشت.
ملکول DNA در جریان فعالیتهایش محتاج محیطى است پایدار که داراى شرایط مشخصى از نظر غلظت انواع مواد باشد. این محیط ویژه که همان «سلول‏» است، همچون خانه‏اى براى زندگى به هر ملکول DNA فرصت مى‏دهد تا قابلیتهاى خود را بروز دهد. این که چه شد یک ملکول DNA براى نخستین‏بار مسکن خود را یافت و در درون یک سلول مستقر گردید یکى از موضوعات پژوهشى بسیار جذاب است و فرضیه‏هایى راجع به آن وجود دارند. اما چگونگى وقوع این پدیده به هر نحوى هم که بوده باشد; چندان براى موضوع اصلى مورد بحث ما کلیدى نیست، بلکه این آگاهى از اسرار و خواص ملکول DNA است که به ما کمک مى‏کند نظریه و تصورى براى معاد اجسام خود بیابیم.
ساختمان ملکول DNA

ساختمان ملکول DNA شبیه نردبانى است که حول یک محور فرضى در گردش مى‏باشد. پله‏هاى این نردبان از فت‏بازهاى چهارگانه تشکیل شده‏اند. باز آدنین تنها با باز تیمین قابلیت جفت‏شدن دارد و باز تیمین تنها با باز آدنین جفت مى‏شود باز سیتوزین نیز تنها با باز گوانین پیوند تشکیل مى‏دهد و برعکس. بنابراین اگر باز آدنین را با A نشان دهیم و باز تیمین و سیتوزین و گوانین را به ترتیب با T و C و G ، پلکان نردبان تنها یکى از چهار نوع زیر خواهد بود:
A -T یا T-A یا C-G یا G-C ستون‏هاى این نردبان از ملکول‏هاى قند دزوکسى ریبوز (آنها را با S نشان مى‏دهیم) و گروه‏هاى فسفات (آنها را P نشان مى‏دهیم) که به صورت یک درمیان به هم متصل شده‏اند، تشکیل شده است. فاصله هر پله تا پله بعدى 34/0 نانومتر است. به ازاى هر ده پله، یک چرخش در ملکول DNA کامل مى‏شود. یعنى در هر 4/3 نانومتر ملکول DNA یک دور حول محور فرضى مى‏چرخد. زاویه هر پله نیز با پله بعدى‏36 درجه مى‏باشد.
پیوندى که بین هر دو باز برقرار مى‏شود از نوع پیوند هیدروژنى است. پیوند هیدروژنى نسبت‏به دیگر پیوندهاى ملکول DNA که کووالانسى هستند، ضعیف‏تر است. چنانچه این پیوندهاى هیدروژنى گسسته شوند، دو رشته حاصل مى‏شود که هر رشته شامل توالى بازهاى چهارگانه (البته به صورت منفرد) با ستونى از قند و فسفات خواهد بود. هر یک از این دو رشته، یک رشته پلى‏نوکلئوتید خوانده مى‏شوند درست مانند این که نردبانى را از قسمت میانى پلکان آن، به دو نیمه تقسیم کنیم.
این دو نیمه از نردبان یعنى در واقع دو رشته پلى نوکلئوتید، مى‏توانند هر یک از بازهاى منفرد خود را با بازهاى پراکنده موجود در فضاى سلول جفت کنند. ملکولهاى پراکنده قند و فسفات نیز ستون طرف مقابل را ترمیم مى‏کنند. هر یک از بازها، طبق آنچه آمد، تنها با جفت‏خود قابلیت اتصال و تشکیل پیوند هیدروژنى دارد، بنابراین هر یک از دو رشته پلى‏نوکلئوتید (نیمه‏هاى نردبان) به ملکول DNA یى دقیقا نظیر ملکول DNA ى اول (نردبان اولى) تبدیل مى‏شوند. ملکول DNA این‏گونه تکثیر مى‏یابد. اطلاعات ژنتیکى را نیز ترتیب قرار گرفتن بازها در رشته‏هاى پلى نوکلئوتید ملکول DNA تعیین مى‏کند.
از یک سلول تا یک جاندار پرسلولى

ملکول DNA در درون هر سلول، مانند کلافى، کاملا درهم پیچیده شده است. این ملکول ضمن آن که فعالیت‏هاى شیمیایى خاصى را در درون سلول به راه انداخته و آنها را کنترل مى‏کند، همان‏طور که توضیح داده شد، در شرایط مناسب، ملکول DNA ى جدیدى مشابه خود را نیز به وجود مى‏آورد.
در سلول اولیه تخم انواع جانداران پرسلولى، معمولا چندین ملکول DNA حجم بسیار زیادى از اطلاعات لازم براى تشکیل مجموعه‏اى میلیاردها سلولى را در خود نهفته دارند. در سلول تخم این جانداران وقتى ملکول‏هاى DNA ى جدید ساخته مى‏شوند به همراه نیمى از ارگانهاى سلولى که آنها نیز تکثیر یافته‏اند به گوشه‏اى از سلول مهاجرت مى‏کنند و آن گاه دیوارى از جنس دیواره سلول بین دو گروه ملکول DNA ى قدیم و جدید در سلول ایجاد مى‏گردد. اکنون مجموعه ملکول‏هاى DNA ى جدید با حصار کاملى که به دورش وجود دارد، در واقع سلول تازه‏اى است در کنار سلول اولیه.
سپس دو سلول که هر دو، ملکول‏هاى DNA ى مشابهى دارند، دوباره شروع به ساختن ملکول‏هاى DNA ى جدیدى مى‏کنند و ملکول‏هاى DNA ى جدید نیز به گوشه‏اى از سلول مهاجرت مى‏کنند و فضاى بین دو گروه ملکول DNA در هر دو سلول توسط دیوارهایى تقسیم مى‏شود و مجموعه دو سلولى ما به مجموعه‏اى چهار سلولى تبدیل مى‏شود و هر چهار سلول مجددا ملکول‏هاى DNA ى جدیدى مى‏سازند و بدین‏ترتیب تعداد سلولهاى مجموعه ما مشتمل بر 8 سلول و سپس‏16 و سپس 2 برابر و 2 برابرهاى دیگر مى‏گردد.
در انسان، مجموعه سلولهاى تکثیر شونده، توده‏اى را تشکیل مى‏دهند که بتدریج در میان این توده، حفره‏اى به وجود مى‏آید و در نتیجه گویچه‏اى توخالى ایجاد مى‏شود. در این گویچه بعضى از سلولها جنین را به وجود مى‏آورند و سلولهاى دیگر به عمل تکثیر خود ادامه مى‏دهند و غشاى محافظ جنین و نیز جفت را - که از طریق آن با سیستم خونى مادر ارتباط برقرار مى‏شود - به وجود مى‏آورند. توده سلولى که جنین از آن به وجود مى‏آید، ابتدا داراى دو لایه و سپس سه لایه مى‏شود. این پدیده اولین انقلاب عمده‏اى است که بین سلولهاى بدن ما تفاوت ایجاد مى‏کند و در درون سلولهاى مجاور هم، تداخلهاى فیزیکى و شیمیایى به وجود مى‏آورد. به گونه‏اى که در برخى از سلولهاى مجموعه، قسمت‏هاى خاصى از ملکول DNA از حالت کلاف بیرون مى‏آیند. در نتیجه آن، نسل تولیدى این سلولها که در نحوه پیچ‏خوردگى کلافه DNA یشان، تغییر ایجاد شده، نیز این تغییر را در پیچ‏خوردگى‏هاى کلاف DNA ى خود خواهند داشت.
قسمت‏هاى بیرون آمده از حالت کلاف ملکول DNA که در اصطلاح علمى به قسمت‏هاى بیان شده (Expressed) موسومند، خواص کلیدى خود را در سلول بروز مى‏دارند و باقى قسمتهاى ملکول DNA به طور خاموش در درون سلول باقى مى‏مانند تا مگر در نسلهاى بعدى از حالت کلافگى خارج و فعال گردند.
نقش ملکول DNA در تمایز سلولى

چگونگى ارتباط میان قسمتهاى بیان شده ملکول DNA در هر سلول با شکل و خصوصیات کلى آن سلول را مى‏توان به شرح زیر تجسم نمود.
جفت ملکولهاى بازى در قسمتهایى از ملکول DNA که از حالت کلاف پیچیده خارج شده‏اند در اثر فعالیت‏یک پروتئین (آنزیم) موجود در فضاى سلول از هم جدا مى‏شوند و ملکولهاى بازى آزاد در فضاى سلول را طبق همان خاصیت جفت‏شوندگى خود جذب مى‏کنند و براساس قوانین و معانى ملکولى نهفته در توالى بازها، در کنار یکدیگر قرار مى‏دهند و بدین‏ترتیب زنجیره‏هاى کوتاهى از ملکول‏هاى باز ساخته مى‏شود و در فضاى سلول رها مى‏گردد که دقیقا از روى ملکول و بدین‏ترتیب زنجیره‏هاى کوتاهى از ملکول‏هاى باز ساخته مى‏شود و در فضاى سلول رها مى‏گردد که دقیقا از روى ملکول DNA الگوبردارى شده‏اند.
این زنجیره‏هاى ملکولى به RNA مشهورند. RNA در فضاى سلول نقش الگویى را براى در کنار هم قرار گرفتن ملکولهاى نسبتا بزرگترى که به اسید آمینه مشهورند، بازى مى‏کنند. بیست نوع ملکول اسید آمینه در فضاى سلولهاى جانداران وجود دارند که با در کنار هم قرار گرفتنشان براساس RNA ، زنجیره‏هاى ملکولى عظیم و غول‏آسایى به نام پروتئین ایجاد مى‏شود.
پروتئین‏ها انواع مختلفى دارند و هر یک خاصیتى ویژه خود را داراست. خاصیت مهم پروتئین‏ها از زوایاى ملکولى خاصشان ناشى مى‏شود، زیرا علاوه بر این که خودشان نقش ساختمانى دارند، مى‏توانند ملکولهاى مختلف موجود در سلول را با هم ترکیب کنند و مواد ساختمانى جدیدى، بسازند. ملکولهاى ساختمانى ایجاد شده پیوسته در فضاى سلول رها مى‏شوند و بعد از مدتى سرگردانى عاقبت‏به دلیل شکل فضایى و نیروهاى جاذبه و دافعه ملکولى، به جایى که دقیقا با زوایاى ملکولى‏شان جور باشد برخورد مى‏کنند و قویا متصل مى‏شوند. پروتئین‏هاى مختلف بویژه به دلیل ساخت ملکولهاى ساختمانى گوناگون، ساختارهاى مختلفى را در سلول تشکیل مى‏دهند. بدین‏ترتیب همچون ساختمان انواع بلورها که براساس خواص ملکولهاى سازنده خود، تشکیل و حتى ترمیم مى‏شوند، ساختمان سلول رقم مى‏خورد.
کلیه واکنش‏هاى شیمیایى و فیزیکى حیاتى در سلول‏ها توسط پروتئین‏ها به انجام مى‏رسد. سرخى خون ما به علت پروتئینى است که ملکولهاى اکسیژن هوا را از آلوئولهاى ریه به سلولهاى بدن ما مى‏رساند.
براساس این که چه نوع ملکولهاى پروتئینى و با چه مقدارى در هر سلول تولید شوند - که طبعا این را قسمتهاى بیان شده ملکول DNA رقم مى‏زند - شکل و فعالیتهایى که آن سلول دارا خواهد بود، تعیین مى‏شود.
هم اکنون با توجه به پدیده بیان شدن قسمتهاى مختلف ملکول DNA در جریان تقسیم سلولى، مى‏توان دریافت که چگونه از یک سلول تخم با یک ملکول DNA که همواره در همه تقسیم‏ها دقیقا بازسازى مى‏شود و بدون تغییر به سلولهاى بعدى منتقل مى‏گردد، گاه سلول شبکیه چشم به وجود مى‏آید که در اثر تابش نور، نوعى جریان الکتریسیته را تولید و به مغز مى‏فرستد و گاه سلول عضلانى که در اثر جریان الکتریسیته‏اى که از مغز مى‏آید، در یک جهت جمع و کوچک مى‏شود و به جاندار حرکت مى‏بخشد.
تغییر در بیان ملکول DNA بارها در تقسیمات سلولى جنین در مراحل و محل‏هاى مختلف به نحو برنامه‏ریزى شده اى روى مى‏دهد و در نتیجه نسلهاى سلولى جدیدى که از نظر ظاهر و فعالیت‏با سلولهاى والد خود متفاوتند به وجود مى‏آیند و همچون درختى که هر شاخه‏اش عضوى را بسازد و هر عضو، شاخه‏هاى جدیدى را، ساختمان جنین با تمامى ارگانهاى مختلفش از مغز گرفته تا قلب و کلیه و پوست‏شکل مى‏گیرد. (لازم به ذکر است‏بیان شدن ملکول DNA بعد از مراحل اولیه تقسیمات سلولى به طور وسیعى متاثر از اطلاعات ژنتیکى این ملکول و محصولات پروتئینى است که حاصل مى‏کند).
قرآن و رستاخیز

با توجه به این حقایق علمى، زمانى که به قرآن و تفسیرهاى موجود مراجعه مى‏کنیم که دریابیم تا چه حد مى‏توان پى برد که در روز رستاخیز با چه سازوکارى زندگى دوباره خود را به دست‏خواهیم آورد، به نکات جالب توجه و افشاکننده‏اى برمى‏خوریم که به شرح زیر گزارش مى‏شود.
اگر تمامى آیات مرتبط با چگونگى وقوع رستاخیز اجسام‏مان را دسته‏بندى کنیم، دسته‏اى از آیات به رویش گیاهان اشاره دارند:
«و ان کل لما جمیع لدینا محضرون وآیة لهم الارض المیتة احییناها و اخرجنا منها حبا فمنه یاکلون‏» (یس /23 و33).
«و هو الذى یرسل الریاح بشرا بین یدى رحمته حتى اذا اقلت‏سحابا ثقالا سقنه لبلد میت فانزلنا به الماء فاخرجنا به من کل الثمرات کذلک نخرج الموتى لعلکم تذکرون‏» (اعراف /57)
«ومن آیاته انک ترى الارض خشعة فاذا انزلنا علیها الماء اهتزت وربت ان الذى احیاها لمحى الموتى انه على کل شى‏ء قدیر» (فصلت /39)
«فانطر الى اثار رحمت الله کیف یحى الارض بعد موتها ان ذلک لمحى الموتى و هو على کل شى‏ء قدیر».
«.. رزقا للعباد واحیینا به بلدة میتا کذلک الخروج‏» (ق /11)
«والذى نزل من السماء ماء بقدر فانشرنا به بلدة میتا کذلک تخرجون‏» (الزخرف /11)
«یخرج الحى من المیت ویخرج المیت من الحى و یحى الارض بعد موتها وکذلک تخرجون‏» (روم /19)
«والله الذى ارسل الریاح فتثیر سحابا فسقنه الى بلد میت فاحیینا به الارض بعد موتها کذلک النشور» (فاطر /9)
نوع مثالهایى که در این آیات و آیات مشابه دیگر انتخاب شده‏اند، تصور آفرینند. آشکار است که هرگز ساقه‏هاى خشک و بیجان در اثر بارش باران، جان دوباره نمى‏گیرند. بلکه این رویش گیاهانى جدید با ساقه و برگهایى تازه است که حیات را در سرزمینى خشک و مرده به وجود مى‏آورد. از دید ملکولى نکته جالب توجهى را که این دسته آیات به آن اشاره دارند مى‏توانیم خاصیت‏خارق‏العاده ملکول DNA در بذر گیاهان بدانیم. ملکولى که در اثر بارش باران و ایجاد رطوبت کافى فعال مى‏شود و به طرز حیرت‏انگیزى ملکولهاى خاک و هوا را با هم ترکیب مى‏کند و مواد سبزرنگى ایجاد مى‏کند که انرژى خورشید را جذب مى‏کنند و به فرآیندهاى فتوشیمیایى خاص خود مشغول مى‏شوند. قدرت الهى در سبز کردن یک بیابان خشک در واقع در ملکول DNA متجلى مى‏شود، زیرا باران هرگز نمى‏تواند در خاک کاملا خالص و فاقد ملکول DNA سرسبزى ایجاد کند، مگر این که پس از میلیونها سال تداوم رطوبت و فعل و انفعالات شیمیایى میان عناصر خاکى بیجان باز مجددا ملکول DNA یى حادث و حاصل گردد.
گروهى از آیات نیز به دوران جنینى پیدایش انسان اشاره دارند:
«وانه هو امات و احیا و انه خلق الزوجین الذکر و الانثى من نطفة اذا تمنى و ان علیه النشاة الاخرى‏» (نجم /47-44)
«فلینظر الانسان مم خلق خلق من ماء دافق یخرج من بین الصلب والترائب انه على رجعه لقادر یوم تبلى السرائر» (طارق /9-5)
«الم یک نطفة من منى یمنى ثم کان علقة فخلق فسوى فجعل منه الزوجین الذکر والانثى الیس ذلک بقادر على ان یحیى الموتى‏» (قیامت /40-37)
«من اى شى‏ء خلقه من نطفة خلقه فقدره ثم السبیل یسره ثم اماته فاقبره ثم اذا شاء انشره‏» (عبس/22-18)
در بعضى از آیات نیز آمده است همین‏گونه که اینک موجودیت‏یافته‏ایم، یک‏بار دیگر نیز زندگى را به دست‏خواهیم آورد:
«وعرضوا على ربک صفا لقد جئتمونا کما خلقنکم اول مرة بل زعمتم الن نجعل لکم موعدا» (کهف /47)
«.. کما بداکم تعودون‏» (اعراف /29)
«ولقد جئتمونا فردى کما خلقناکم اول مرة‏» (انعام /94)
«افعیینا بالخلق الاول بل هم فى لبس من خلق جدید» (ق /15)
«اولم یر الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین × وضرب لنا مثلا ونسى خلقه قال من یحى العظام وهى رمیم. قل یحییها الذى انشاها اول مرة وهو بکل خلق علیم × الذى جعل لکم من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم منه توقدون × او لیس الذى خلق السموات والارض بقادر على ان یخلق مثلهم بلى و هو الخلاق العلیم‏» (یس /81-77)
به نظر ما نقطه اشتراک دیدگاههاى همه این آیات، خواصى است که از ملکول AND برمى‏خیزد. آیه زیباى زیر این نظرمان را قوت مى‏بخشد:
«والله انبتکم من الارض نباتا ثم یعیدکم فیها و یخرجکم اخراجا» (نوح 18-17)
با توجه به اصطلاح بسیار ظریف رویانیدن (انبتکم) در این آیه و دوران جنینى (رویانى) موجود در رحم مادر و نیز شواهد علمى و مستندى که در زمینه پیدایش و گسترش حیات در طول 5/3 میلیارد سال در سیاره زمین ارائه گردیده است. (1) مى‏توان به ملکول AND و روند منطقى رویش و تقسیم سلولى که توسط طبیعت و در واقع اراده پروردگار براى پیدایش حیات و انسان برگزیده شده، به عنوان افقى راهگشا نگریست که بخش عمده‏اى از ابهامات تولد دوباره در روز رستاخیز را براى ما قابل تصور مى‏سازد.
ارائه یک تصور در قالب چند فرضیه

خداوند بزرگ که از نگرانى فراوان بشر نسبت‏به سرنوشت‏خویش آگاه بوده است، در برابر این پرسش قدیم و مستمر آدمیزادگانش در کتابى که براى راهنمایى تمام بشر نازل فرموده، مثالهایى را برگزیده است که امروزه به کمک کشفیات علمى آنها را بسیار معنى‏دار مى‏یابیم. چرا که براستى از دید ملکولى، اساسا تفاوتى میان رویش گیاهان و پیدایش انسانها نیست و هر موجود زنده پرسلولى که بنا باشد به وجود بیاید، محتملترین راه پیدایشش تقسیمات فوق‏العاده حساب شده و هدفدار سلولى است تا تمامى سلولهاى این موجود زنده موردنظر، در محل ویژه خود نقش خویش را ایفا کنند و مجموعه واحدى از زندگى را تشکیل دهند.
از این‏رو براساس آنچه آمد براى پیدایش مجدد انسانها (که موجوداتى پرسلولى هستند) در روز رستاخیز مى‏توان متصور شد که:
فرضیه اول: «براى پیدایش مجدد هر انسا،ن یک رویش جنینى روى خواهد داد که در آن رویش، ملکول AND در یک سلول اولیه، مشابه سلول نطفه در زندگى زمینى، نقش اصلى را در رقم‏زدن خصوصیات هر فرد بازى خواهد کرد».
قسمت‏هاى بعدى تصور در خصوص محل وقوع تقسیمات سلولى و رویش جنینى و نیز چگونگى ساخت ملکول AND را پس از مطالعه دیگر آیات قرآن ارائه مى‏نماییم. در نگاه اول ممکن است چنین به نظر رسد که آیات‏259 و 260 سوره بقره مخالف فرضیه ارائه شده هستند. از این‏رو گزارش بررسى این آیات ارائه مى‏شود:
آیه اول: «او کالذى مر على قریة وهى خاویة على عروشها قال انى یحیى هذه الله بعد موتها فاماته الله مائة عام ثم بعثه قال کم لبثت قال لبثت‏یوما اؤ بعض یوم قال بل لبثت مائة عام فانظر الى طعامک وشرابک لم یتسنه وانظر الى حمارک ولنجعلک آیة للناس وانظر الى العظام کیف ننشزها ثم نکسوها لحما فلما تبین له قال اعلم ان الله على کل شى‏ء قدیر» (بقره /259)
در کتب تفسیر اختلاف‏نظرهایى در دیدگاه‏هاى مفسران نسبت‏به بندبند این آیه مشهود است، در حالى که طبعا در هر مورد یکى از این تفسیرها به حقیقت نزدیک‏تر مى‏باشد. اگر گزیده‏هایى از این تفاسیر متعدد را در مورد هر بخش این آیه کنار هم بگذاریم، به نکات جالب و افشاءکننده‏اى مى‏رسیم:
اولا با توجه به آیه 60 سوره انعام که در آن از خوابیدن به هنگام شب به مرگ موقتى تعبیر شده که به هنگام برخاستن از خواب (ثم یبعثکم... همین‏گونه که در آیه‏259 بقره از بعثه استفاده شده) پایان مى‏یابد، اگر نظر مفسرى را بپذیریم که اظهارنظر کرده بود بدن آن مرد (احتمالا نام او عزیر بوده است) از هم نپاشیده و تنها در خوابى طولانى فرو رفته است. (2) ثانیا اگر از میان مفسران (سدى، ضحاک، و قتاده و ربیع) نظر سدى را بپذیریم که اظهار داشته این پیدایش دوباره الاغ بوده که به نمایش گذاشته شده، در این صورت به یک رویش جنینى مى‏رسیم!
البته این سؤال را که این رویش جنینى در چه محیطى و به چه نحوى روى داده که براى عزیر قابل رؤیت‏بوده نمى‏توان پاسخ داد، اما به دو دلیل این پیدایش، جنینى بوده است:
دلیل اول: در تفسیر المیزان آمده است که «ننشز» در آیه‏259 بقره از مصدر انشاز به معنى رشد و نمو دادن است، و در دنباله، نظر مفسران دیگرى آورده شده که با توجه به معنى «ننشر» تا حدى دریافته بودند که به عزیر خطاب شده به رشد استخوان‏ها بنگرد. اما ظاهرا چون نتوانسته بودند توجیه کنند که این کدام استخوانها هستند که رشد مى‏کنند که عزیز باید به آنها بنگرد، گفته‏اند: «مراد به عظام، استخوان‏هاى داخل بدن زندگان است که انشاز آنها یعنى این که خدا آنها را نمو مى‏دهد و گوشت‏بر روى آنها مى‏پوشاند، خود از آیات بعث است‏براى این که مى‏فهماند آن خدایى که به این استخوان‏ها جان مى‏دهد و در نتیجه استخوان‏ها نمو مى‏کنند، قادر است مردگان را زنده کند» (ص 290 تفسیر المیزان ترجمه) (البته تفسیر المیزان نظر این مفسران را قبول نکرده است).
دلیل دوم: پوشاندن استخوانها با گوشت (ثم نکسوها لحما) دقیقا همان بیانى است که یک‏بار دیگر نیز در قرآن کریم، استفاده شده است. اما، براى یک رویش جنینى: «ولقد خلقنا الانسان من سلالة من طین ثم جعلناه نطفة فى قرار مکین ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین‏»؟
مى‏بینیم که بیان زیباى «کیف ننشزها ثم نکسوها لحما» دیگر حرفى براى گفتن باقى نگذاشته است.
آیه دوم: «واذ قال ابراهیم رب ارنى کیف تحى الموتى، قال اولم تؤمن قال بلى ولکن لیطمئن قلبى قال فخذ اربعة من الطیر فصرهن الیک ثم اجعل على کل جبل منهن جزءا ثم ادعهن یاتینک سعیا واعلم ان الله عزیز حکیم‏» (بقره /260)
در تفسیر المیزان در مورد این آیه تصریح شده است که این آیه نحوه احیاء مجدد را بیان مى‏دارد، نه امکان آن را خصوصا با توجه به این که در پایان آیه آمده است: «... واعلم ان الله عزیز حکیم‏» و نیامده: «.. واعلم ان الله على کل شى‏ء قدیر».
موارد زیر در تفسیر المیزان در همین زمینه آمده است:
«و این همان اشکالى است که فرعون به موسى کرد و گفت: پس بگو ببینم سرنوشت گذشتگان چه شد؟ موسى در پاسخش، سخن از علم خدا کرد و گفت، علم این مساله نزد پروردگار من در کتابى است و پروردگار من نه چیزى را گم مى‏کند و نه از یاد مى‏برد» (طه/51)
«سؤال ابراهیم‏علیه‏السلام از کیفیت زنده کردن مردگان است که خدا چطور آنان را زنده مى‏کند. نه از این که اجزاى مرده چگونه براى بار دوم حیات را مى‏پذیرد. او پرسید: کیف تحى؟ (به ضم تاء) یعنى چطور زنده مى‏کنى و نپرسید کیف تحیى؟ (به فتح تا)، یعنى چطور زنده مى‏شوند؟»
«ابراهیم مى‏خواسته کیفیت فعل خدا در احیاى مردگان را ببیند، نه کیفیت زنده شدن اجزا را. این معنا را از خود کلمه - ادع - نیز مى‏توان استفاده کرد، براى این که اگر منظور ابراهیم تماشاى زنده شدن اجزاى طیور بود، با در نظر گرفتن این که طیور در محلى دور قرار گرفته بودند، و صدا زدن از راه دور در واژه عرب - نداء - گفته مى‏شود، نه - دعا - باید فرموده باشد - ثم نادهن- و چون این طور نفرموده بلکه کلمه دعا را که مخصوص صدا زدن از نزدیک است‏به کار برده، مى‏فهمیم که با اجزاى طیور کارى نداشته. معناى این که فرمود «یاتینک سعیا» این است که روح مرغان به جسد خود برمى‏گردد و بعد با سرعت‏به سویت مى‏آیند».
و نیز: «.. خداى سبحان هم وقتى موجودى از موجودات جاندار را ایجاد کند و یا زندگى را;چ ظظ دوباره به اجزاى ماده آن برگرداند، ایجادش تحت‏به روح صاحب حیات آن متعلق مى‏شود. و آن گاه به تبع آن البته اجزاى مادى آن نیز موجود مى‏شود، و همان روابطى که قبلا بین اجزا بود، مجددا برقرار مى‏گردد و چون آن روابط نزد خدا، محفوظ است، این ماییم که احاطه‏اى به آن روابط نداریم، پس تعیین جسد به وسیله تعیین روح است و جسد بلافاصله بعد از تعیین روح، متعین مى‏شود».
واضح است که تحلیل آیات فوق به این نتیجه منجر نشده که ذرات پراکنده همه از همه سو جمع شده‏اند و در یک جا پرنده‏اى را ایجاد کرده‏اند. اگر هدف طرح چنین تصورى براى ما مى‏بود کافى بود تنها یک پرنده قطعه قطعه و بخوبى له و پراکنده شود (شاید برخى معتقد باشند، منظور رفع شبهه آکل و ماکول بوده است. اما شبعه آکل و ماکول موضوع دیگرى است. موضوع تنها این نیست که اگر ذرات بدن دو جاندار با هم مخلوط شود، چگونه از هم جدا خواهند شد. شبهه این است که مثلا فرزند یک زن و مرد آدمخوار که تقریبا همه ذرات بدنش متعلق به آدمهایى دیگر است، چگونه در روز رستاخیز، ذرات بدن خود را از خورده‏شدگان خواهد گرفت).
ما معتقدیم، پیامى که در مخلوط کردن گوشت‏ها نهفته، تاکیدى است‏بر این که فرقى نمى‏کند گوشت این پرنده باشد یا پرنده دیگر و تفاوتى ندارد که ذرات تشکیل‏دهنده بال پرنده‏اى که زنده مى‏شود، حتما همان ذرات قبلى خودش باشد. ذرات و ملکولهاى سازنده سلولهاى بدن پرندگان اهمیتى و اصالتى نداشته‏اند که حتما به پرنده قبلى بازگردند. مهم، همان پرنده قبلى بوده که تنها با روابط دقیقى که بین اجزا و ذراتش برقرار بوده، متعین مى‏شده است. جالب است که تفسیر المیزان نیز از روابطى بین اجزاى مادى که نزد خدا محفوظ بوده و ما به آن احاطه‏اى نداریم یاد مى‏کند و بیشتر از آن که این مورد را معجزه‏گونه بداند، آن را یک روند حساب شده و علمى قلمداد مى‏کند. چه روابط مهمى بین ذرات بدن پرنده وجود دارند که او را با همه خصوصیاتش رقم مى‏زنند و هست مى‏کنند؟ ملکولهاى بدن پرنده با چه آرایشى کنار هم چیده مى‏شوند؟ چه برنامه‏اى، چه اطلاعاتى این ملکولها را به صورت پروتئین و گوشت و پوست و استخوان درمى‏آورد؟ با توجه به حقایق علمى ارائه شده، جواب این سؤال را در حد بسیار خوب و قابل‏قبولى مى‏دانیم.
بررسى آیات‏259 و 260 سوره بقره از این بابت مهم بودند که روشن شود با فرضیه نظریه جدید ناسازگار نیستند و نمى‏توانند صرفا تاکیدکننده نظریه سابق باشند. صحیح نخواهد بود اگر تنها این دو آیه را مستمسک خود قرار دهیم، زیرا ما در زمان وقوع این دو ماجرا حاضر نبوده‏ایم، اما رویش گیاهان واقعه‏اى بوده است در معرض دید تمام انسان‏ها. هرگز در سرزمینى خشک ساقه خشکیده و مرده یک بوته گیاه وحشى، به آب باران جان دوباره نمى‏گیرد، بلکه همواره ساقه‏اى نو مى‏روید و برگ سبز تازه‏اى ایجاد مى‏کند، چرا باید استخوانهاى مرده دوباره جان بگیرند؟