تاریخ نگارش : هشتم تير 1390
داستان داوود علیه السلام در قرآن
رضا رضائی
اصبرْ عَلى مَا یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الاَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ
إِنَّا سخَّرْنَا الجِْبَالَ مَعَهُ یُسبِّحْنَ بِالْعَشىِّ وَ الاشرَاقِ
بر آنچه مى گویند، صبر کن و به یاد آور بنده ما داوود را که نیرومند بود و بسیار به خدا رجوع داشت .
ما کوهها را با او مسخر کردیم که نزد او مجتمع گردند و همه دمساز باشند.
اصبرْ عَلى مَا یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الاَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ
إِنَّا سخَّرْنَا الجِْبَالَ مَعَهُ یُسبِّحْنَ بِالْعَشىِّ وَ الاشرَاقِ
بر آنچه مى گویند، صبر کن و به یاد آور بنده ما داوود را که نیرومند بود و بسیار به خدا رجوع داشت .
ما کوهها را با او مسخر کردیم که نزد او مجتمع گردند و همه دمساز باشند.
داستان داوود علیه السلام
اصبرْ عَلى مَا یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الاَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ
إِنَّا سخَّرْنَا الجِْبَالَ مَعَهُ یُسبِّحْنَ بِالْعَشىِّ وَ الاشرَاقِ
وَ الطیرَ محْشورَةً کلُّ لَّهُ أَوَّابٌ(
وَ شدَدْنَا مُلْکَهُ وَ ءَاتَیْنَهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصلَ الخِْطابِ
وَ هَلْ أَتَاک نَبَؤُا الْخَصمِ إِذْ تَسوَّرُوا الْمِحْرَاب
إِذْ دَخَلُوا عَلى دَاوُدَ فَفَزِعَ مِنهُمْ قَالُوا لا تَخَف خَصمَانِ بَغَى بَعْضنَا عَلى بَعْضٍ فَاحْکُم بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَ لا تُشطِط وَ اهْدِنَا إِلى سوَاءِ الصرَطِ(
إِنَّ هَذَا أَخِى لَهُ تِسعٌ وَ تِسعُونَ نَعْجَةً وَ لىَ نَعْجَةٌ وَحِدَةٌ فَقَالَ أَکْفِلْنِیهَا وَ عَزَّنى فى الخِْطابِ
قَالَ لَقَدْ ظلَمَک بِسؤَالِ نَعْجَتِک إِلى نِعَاجِهِ وَ إِنَّ کَثِیراً مِّنَ الخُْلَطاءِ لَیَبْغِى بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلا الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ وَ قَلِیلٌ مَّا هُمْ وَ ظنَّ دَاوُدُ أَنَّمَا فَتَنَّهُ فَاستَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ رَاکِعاً وَ أَنَاب
فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِک وَ إِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَ حُسنَ مَئَابٍ
یَدَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَک خَلِیفَةً فى الاَرْضِ فَاحْکُم بَینَ النَّاسِ بِالحَْقِّ وَ لا تَتَّبِع الْهَوَى فَیُضِلَّک عَن سبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شدِیدُ بِمَا نَسوا یَوْمَ الحِْسابِ
وَ مَا خَلَقْنَا السمَاءَ وَ الاَرْض وَ مَا بَیْنهُمَا بَطِلاً ذَلِک ظنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ
أَمْ نجْعَلُ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ کالْمُفْسِدِینَ فى الاَرْضِ أَمْ نجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کالْفُجَّارِ
کِتَبٌ أَنزَلْنَهُ إِلَیْک مُبَرَکٌ لِّیَدَّبَّرُوا ءَایَتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الاَلْبَبِ
بر آنچه مى گویند، صبر کن و به یاد آور بنده ما داوود را که نیرومند بود و بسیار به خدا رجوع داشت .
ما کوهها را با او مسخر کردیم که نزد او مجتمع گردند و همه دمساز باشند.
و نیز مرغان را مسخر کردیم که نزد او مجتمع گردند و همه به سوى او رجوع مى کردند.
و ما پایه هاى ملک او را محکم کردیم و او را حکمت و فصل خصومت دادیم .
آیا از داستان آن مردان متخاصم که به بالاى دیوار محراب آمدند، خبر دارى ؟
وقتى که بر داوود در آمدند، از ایشان بیمناک شد، گفتند: مترس ! ما دو متخاصم هستیم که بعضى بر بعضى ستم کرده . تو بین ما بحق داورى کن و حکم خود جور مکن و ما را به سوى راه راست رهنمون شو.
اینک این برادر من است که نود و نه گوسفند دارد و من یک گوسفند دارم . او مى گوید این یک گوسفندت را در تحت کفالت من قرار بده ، و در این کلامش مرا مغلوب هم مى کند.
داوود گفت : او در این سخنش که گوسفند تو را به گوسفندان خود ملحق سازد، به تو ظلم کرده ، و بسیارى از شریکها هستند که بعضى به بعضى دیگر ستم مى کنند، مگر کسانى که ایمان دارند و عمل صالح مى کنند، که این دسته بسیار کم اند. داوود فهمید که ما با این صحنه او را بیازمودیم ، پس طلب آمرزش کرد و به رکوع درآمد و توبه کرد.
ما هم این خطاى او را بخشودیم و براستى او نزد ما تقرب و سرانجام نیکى دارد.
اى داوود، ما تو را جانشین خود در زمین کردیم ، پس بین مردم بحق داورى کن و به دنبال هواى نفس مرو، که از راه خدا به بیراهه مى کشد و معلوم است کسانى که از راه خدا به بیراهه مى روند، عذابى سخت دارند به جرم اینکه روز حساب را از یاد بردند.
و پنداشتند که ما آسمان و زمین را بباطل آفریدیم و حال آنکه چنین نبود و این پندار کسانى است که کفر ورزیدند. پس واى بر کافران از آتش !
و یا پنداشتند که ما با آنهایى که ایمان آورده و عمل صالح کردند و آنهایى که در زمین فساد انگیختند، یکسان معامله مى کنیم و یا متقین را مانند فجار قرار مى دهیم .
این کتابى است که ما به سوى تو نازلش کردیم تا در آیات آن تدبر کنند و در نتیجه خردمندان متذکر شوند.
(از سوره مبارکه ص )
خداى سبحان در چند مورد او را از انبیا شمرده و بر او و بر همه انبیا ثنا گفته ، و نام او را بخصوص ذکر کرده و فرموده : ((و آتینا داود زبورا)) (ما به داوود زبور دادیم ) و نیز فرموده : ((به او فضیلت و علم دادیم )) و نیز فرموده : ((به او حکمت و فصل الخطاب دادیم ، و او را خلیفه در زمین کردیم )) و او را به اوصاف ((اواب )) و ((دارنده زلفا و قرب در پیشگاه الهى )) و ((دارنده حسن مآب ستوده )).
داستان داوود (ع ) در روایات
در الدرالمنثور به طریقى از انس و از مجاهد و سدى و به چند طریق دیگر از ابن عباس ، داستان مراجعه کردن دو طایفه متخاصم به داوود (علیه السلام ) را با اختلافى که در آن روایات هست نقل کرده است . و نظیر آن را قمى در تفسیر خود آورده . و نیز در عرائس و کتبى دیگر نقل شده ، و صاحب مجمع البیان آن را خلاصه کرده که اینک از نظر خواننده مى گذرد:
داوود (علیه السلام ) بسیار نماز مى خواند، روزى عرضه داشت : بار الها ابراهیم را بر من برترى دادى و او را خلیل خود کردى ، موسى را برترى دادى و او را کلیم خود ساختى . خداى تعالى وحى فرستاد که اى داوود ما آنان را امتحان کردیم ، به امتحاناتى که تاکنون از تو چنان امتحانى نکرده ایم ، اگر تو هم بخواهى امتیازى کسب کنى باید به تحمل امتحان تن در دهى . عرضه داشت : مرا هم امتحان کن .
پس روزى در حینى که در محرابش قرار داشت ، کبوترى به محرابش افتاد، داوود خواست آن را بگیرد، کبوتر پرواز کرد و بر دریچه محراب نشست . داوود بدانجا رفت تا آن را بگیرد. ناگهان از آنجا نگاهش به همسر ((اوریا)) فرزند ((حیان )) افتاد که مشغول غسل بود. داوود عاشق او شد، و تصمیم گرفت با او ازدواج کند. به همین منظور اوریا را به بعضى از جنگها روانه کرد، و به او دستور داد که همواره باید پیشاپیش تابوت باشى (و تابوت عبارت است از آن صندوقى که سکینت در آن بوده ). اوریا به دستور داوود عمل کرد و کشته شد.
بعد از آنکه عده آن زن سرآمد، داوود با وى ازدواج کرد، و از او داراى فرزندى به نام سلیمان شد. روزى در بینى که او در محراب خود مشغول عبادت بود، دو مرد بر او وارد شدند، داوود وحشت کرد. گفتند مترس ما دو نفر متخاصم هستیم که یکى به دیگرى ستم کرده - تا آنجا که مى فرماید - و ایشان اندکند.
پس یکى از آن دو به دیگرى نگاه کرد و خندید، داوود فهمید که این دو متخاصم دو فرشته اند که خدا آنان را نزد وى روانه کرده ، تا به صورت دو متخاصم مخاصمه راه بیندازند و او را به خطاى خود متوجه سازند پس داوود (علیه السلام ) توبه کرد و آن قدر گریست که از اشک چشم او گندمى آب خورد و رویید.
آنگاه صاحب مجمع البیان مى گوید - و چه خوب هم مى گوید - داستان عاشق شدن داوود سخنى است که هیچ تردیدى در فساد و بطلان آن نیست ، براى اینکه این نه تنها با عصمت انبیا سازش ندارد، بلکه حتى با عدالت نیز منافات دارد، چطور ممکن است انبیا که امینان خدا بر وحى او و سفرایى هستند بین او و بندگانش ، متصف به صفتى باشند که اگر یک انسان معمولى متصف بدان باشد، دیگر شهادتش پذیرفته نمى شود و حالتى داشته باشند که به خاطر آن حالت ، مردم از شنیدن سخنان ایشان و پذیرفتن آن متنفر باشند؟!.
مؤ لف : این داستان که در روایات مذکور آمده از تورات گرفته شده ، چیزى که هست نقل تورات از این هم شنیعتر و رسواتر است ، معلوم مى شود آنهایى که داستان مزبور را در روایات اسلامى داخل کرده اند، تا اندازهاى نقل تورات را - که هم اکنون خواهید دید - تعدیل کرده اند.
داستان داود (ع ) در نگاه امام رضا و امام صدق (ع )
و در کتاب عیون است که - در باب مجلس رضا (علیه السلام ) نزد ماءمون و مباحثه اش با ارباب ملل و مقالات - امام رضا (علیه السلام ) به ابن جهم فرمود: بگو ببینم پدران شما درباره داوود چه گفته اند؟
ابن جهم عرضه داشت : مى گویند او در محرابش مشغول نماز بود که ابلیس به صورت مرغى در برابرش ممثل شد، مرغى که زیباتر از آن تصور نداشت . پس داوود نماز خود را شکست و برخاست تا آن مرغ را بگیرد. مرغ پرید و داوود آن را دنبال کرد، مرغ بالاى بام رفت ، داوود هم به دنبالش به بام رفت ، مرغ به داخل خانه اوریا فرزند حیان شد، داوود به دنبالش رفت ، و ناگهان زنى زیبا دید که مشغول آب تنى است .
داوود عاشق زن شد، و اتفاقا همسر او یعنى اوریا را قبلا به ماءموریت جنگى روانه کرده بود، پس به امیر لشکر خود نوشت که اوریا را پیشاپیش تابوت قرار بده ، و او هم چنین کرد، اما به جاى اینکه کشته شود، بر مشرکین غلبه کرد. و داوود از شنیدن قصه ناراحت شد، دوباره به امیر لشکرش نوشت او را همچنان جلو تابوت قرار بده ! امیر چنان کرد و اوریا کشته شد، و داوود با همسر وى ازدواج کرد.
راوى مى گوید: حضرت رضا (علیه السلام ) دست به پیشانى خود زد و فرمود: ((انا لله و انا الیه راجعون )) آیا به یکى از انبیاى خدا نسبت مى دهید که نماز را سبک شمرده و آن را شکست ، و به دنبال مرغ به خانه مردم درآمده ، و به زن مردم نگاه کرده و عاشق شده ، و شوهر او را متعمدا کشته است ؟
ابن جهم پرسید: یا بن رسول اللّه پس گناه داوود در داستان دو متخاصم چه بود؟
فرمود: واى بر تو خطاى داوود از این قرار بود که او در دل خود گمان کرد که خدا هیچ خلقى داناتر از او نیافریده ، خداى تعالى (براى تربیت او، و دور نگه داشتن او از عجب ) دو فرشته نزد وى فرستاد تا از دیوار محرابش بالا روند، یکى گفت ما دو خصم هستیم ، که یکى به دیگرى ستم کرده ، تو بین ما به حق داورى کن و از راه حق منحرف مشو، و ما را به راه عدل رهنمون شو. این آقا برادر من نود و نه میش دارد و من یک میش دارم ، به من مى گوید این یک میش خودت را در اختیار من بگذار و این سخن را طورى مى گوید که مرا زبون مى کند، داوود بدون اینکه از طرف مقابل بپرسد: تو چه مى گویى ؟ و یا از مدعى مطالبه شاهد کند در قضاوت عجله کرد و علیه آن طرف و به نفع صاحب یک میش حکم کرد، و گفت : او که از تو مى خواهد یک میشت را هم در اختیارش بگذارى به تو ظلم کرده . خطاى داوود در همین بوده که از رسم داورى تجاوز کرده ، نه آنکه شما مى گویید، مگر نشنیدهاى که خداى عزّوجلّ مى فرماید: ((یا داود انا جعلناک خلیفة فى الاءرض فاحکم بین الناس بالحق ....))
ابن جهم عرضه داشت : یا بن رسول اللّه پس داستان داوود با اوریا چه بوده ؟
حضرت رضا (علیه السلام ) فرمود: در عصر داوود حکم چنین بود که اگر زنى شوهرش مى مرد و یا کشته مى شد، دیگر حق نداشت شوهرى دیگر اختیار کند، و اولین کسى که خدا این حکم را برایش برداشت و به او اجازه داد تا با زن شوهر مرده ازدواج کند، داوود (علیه السلام ) بود که با همسر اوریا بعد از کشته شدن او و گذشتن عده ازدواج کرد، و این بر مردم آن روز گران آمد.
و در امالى صدوق به سند خود از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده که به علقمه فرمود: انسان نمى تواند رضایت همه مردم را به دست آورد و نیز نمیتواند زبان آنان را کنترل کند همین مردم بودند که به داوود (علیه السلام ) نسبت دادند که : مرغى را دنبال کرد تا جایى که نگاهش به همسر اوریا افتاد و عاشق او شد و براى رسیدن به آن زن ، اوریا را به جنگ فرستاد، آن هم در پیشاپیش تابوت قرارش داد تا کشته شود، و او بتواند با همسر وى ازدواج کند.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی حکومت جهانی امام مهدی