تاریخ نگارش : شانزدهم مرداد 1389
تعامل ایمان و رفتار، از نگاه قرآن و حدیث
علی اصغر تجری
یکى از آموزه‏هاى مهم در معارف اسلامى آن است که بین اعتقادات انسان و رفتارهایش تأثیر و تأثّر متقابل وجود دارد، و در نتیجه اگر انسان از ایمان و اعتقادات درست برخوردار باشد نوعاً اعمال و رفتار او نیز بر اساس صحیح و درست شکل خواهد گرفت، و متقابلاً هر رفتار درست و خوب در رشد و شکوفایى اعتقادات صحیح و ایمان صاحب عمل مؤثّر است.
از طرف دیگر ضعف ایمان و یا انحراف اعتقادى زمینه بروز رفتارهاى زشت و ناشایست را در انسان فراهم مى‏کند، و متقابلاً رفتارهاى ناشایست و گناه، موجب سستى ایمان و حتّى تباهى آن مى‏شود. بر هر یک از فرضیه‏هاى چهارگانه بالا گروهى از آیات قرآن و احادیث دلالت مى‏کند. علاوه بر آن‏که بررسى‏هاى عقلى و روحى- روانى نیز بر درستى فرضیه‏هاى مذکور تأکید دارند.

کلید واژه : رفتار، شالکه، کلمه طیّب، صدّیق، خمول فطرت، نَکَد، رَین.
مقدّمه
آیا بین اعتقادات یک انسان و رفتارهایش پیوند و ارتباطى برقرار است؟ و در نتیجه هر یک از آن دو بر روى دیگرى تأثیرگذار است؟
در صورتى که پاسخ مثبت باشد، این پرسش رخ مى‏نماید که کدام نوع از افکار و اعتقادات بر روى کدام نوع از رفتارها اثرگذار و در بروز آن‏ها مؤثّر است؟ و همچنین کدام نوع از رفتارها بر کدام نوع از اعتقادات اثر مى‏گذارد؟ آیا در قرآن کریم و حدیث به مسایل بالا پرداخته شده است؟ پاسخ قرآن و حدیث به پرسش‏هاى فوق چه مى‏باشد؟
نویسنده ضمن پذیرش اصل وجود ارتباط و پیوند بین اعتقادات و رفتارها، کوشش نموده است به پرسش‏هاى فوق از نگاه قرآن و حدیث و احیاناً با بررسى‏هاى عقلى و روحى- روانى پاسخ دهد.
با توجّه به نقش اساسى رفتارها و به‏ویژه اعتقادات انسان در سعادتمندى و یا شقاوتمندى آن جهانى و حتّى این جهانى او، اهمّیّت و ضرورت این بحث بر کسى پوشیده نیست.
قابل توجّه اینکه منظور ما در این مقاله از «رفتار» معناى عام آن است، که هم شامل رفتارهاى درونى یعنى صفات و کیفیّات روحى و اخلاقى و هم شامل رفتارهاى بیرونى و عملى که بروز و ظهورى عینى و آشکار دارند، مى‏شود.
* * *
یکى از آموزه‏هاى مهم در قرآن‏کریم و احادیث اسلامى که بررسى‏هاى عقلى و روحى- روانى نیز بر آن تأکید مى‏کند، مسأله «تأثیر متقابل ایمان و رفتار» است؛ یعنى همچنان‏که اعتقادات صحیح و ایمان سبب بروز اعمال و رفتارهاى شایسته و خوب از یک انسان مؤمن و معتقد مى‏شود، این رفتار خوشایند و پسندیده نیز سبب شکوفایى هر چه بیشتر ایمان شخص و رشد آن مى‏شود.
عکس مطالب بالا نیز صادق است؛ به این صورت که بى‏اعتقادى و ضعف ایمان سبب بروز رفتارهاى بدو ناشایست بوده، متقابلاً اعمال ناشایست و مذموم سبب نابودى یا کاهش ایمان و اعتقاد مى‏شود.
در واقع مسأله بالا به چهار مطلب فرعى زیر قابل تجزیه و تحلیل است:
1. تأثیر ایمان و اعتقادات سالم در بروز رفتارهاى صحیح و سالم؛
2. تأثیر رفتارهاى صحیح و سالم در شکوفایى و رشد ایمان و اعتقادات بحق و سالم؛
3. تأثیر ضعف ایمان و بى‏اعتقادى و یا انحرافات اعتقادى در بروز رفتارهاى زشت و گناه؛
4. تأثیر گناه و رفتارهاى زشت و ناسالم در کاهش ایمان و فرو ریختن بناى اعتقادات درست و بحق.
هنگامى که آیات قرآن کریم و احادیث را در رابطه با مطالب ذکر شده مورد بررسى قرار مى‏دهیم، با شواهد و دلایل فراوانى مواجه مى‏شویم که به‏وضوح و روشنى آن‏ها را تأیید و اثبات مى‏کند. به همین جهت هر یک از مطالب چهارگانه را به صورت جداگانه و مستقل از منظر آیات و روایات بررسى مى‏کنیم.
الف. تأثیر ایمان و اعتقاد سالم در بروز رفتارهاى صحیح و شایسته
کاملاً واضح و آشکار است که اگر انسان داراى ایمان و افکار و اعتقادات درست و سالمى باشد، غالباً رفتارها و اعمال او نیز بر اساس درستى و پاکى خواهد بود، و این مطلب نیاز چندانى به اثبات و دلیل ندارد. ولى در عین حال به برخى از آیات و روایات در این زمینه اشاره مى‏شود.
1. قل کل یعملُ على شاکِلَتِهِ فَرَبّکم أعلم بمن هو أهدى سبیلاً؛ «بگو هر کس طبق شخصیت و خلق و خوى خود عمل مى‏کند، پس پروردگار شما آن‏ها را که راهشان هدایت یافته‏تر است بهتر مى‏شناسد.» (اسراء/84)
«شاکله» در اصل از ریشه «شکل» به معنى «دربند کردن حیوان» است.(1) از آن‏جا که روحیات و سجایا و عادات هر انسانى او را مقید به رویّه‏اى مى‏کند، به آن «شاکله» مى‏گویند.(2)
از تعریف بالا استفاده مى‏شود که «شاکله» همان هویّت و شخصیت درونى هر انسانى است که عواملى متعددى از قبیل روحیّات و عادات و به‏ویژه افکار و اعتقادات شخص، در شکل‏گیرى آن مؤثر است. این شاکله در نوع و کیفیت اعمال و رفتارهاى انسان کاملاً تأثیرگذار است. همچنان‏که شیخ طبرسى همین معنى را در قالب سه نقل قول از بزرگان تفسیر که از لحاظ واقعى تفاوت چندانى بین این اقوال نیست، بیان مى‏کند و مى‏نویسد: أى کل واحدٍ من المؤمن و الکافر یعمل على طبیعته التى تَخَلَّقَ بها عن ابن عبّاس. و قیل على طریقته و سنّته التى اعتادها عن الفرّاء و الزجاج. و قیل على ماهو أشکل بالصواب و أولى بالحق عنده عن الجبائى؛ «هر یک از مؤمن و کافر بر طبق طبیعت و خلق و خویى که متخلّق به آن شده است، عمل مى‏کند. این قول ابن‏عباس است و از فراء و زجاج نقل شده که آنان در تفسیر آیه گفته‏اند: «هر انسانى بر طبق راه و سنّتى که به آن عادت کرده رفتار مى‏کند» و از جبائى نقل شده است که در تفسیر آیه گفته است: «هر کس رفتارى را که به اعتقاد او درست‏تر و به حقیقت نزدیک‏تر است انجام مى‏دهد.»(3)
در بعضى از روایات شاکله به «نیّت» تفسیر شده است. از امام صادق علیه‏السلام روایت شده: النیة أفضل من العمل، ألا و ان النیّة هى العمل ـ ثمّ تلا قوله عزّوجلّ:- «قل کلّ یعمل على شاکلته؛ یعنى «على نیّته»؛ «نیت افضل» از عمل است. اصلاً نیّت همان عمل است. سپس امام علیه‏السلام آیه قل کل یعمل على شاکلته را قرائت فرمود و اضافه نمود: منظور از «شاکله» نیّت است.(4)
و آشکار است که نیّت هر انسان از افکار و اعتقادات و مرام او برمى‏خیزد و از همین جا نقش‏افکار و اعتقادات شخص در نوع رفتارى که از او بروز مى‏کند، مشخص مى‏شود.
2. الحمدلله الذى انزل على عبده الکتاب و لم یَجْعَلْ له عَوجاً قَیّماً لیُنذِر بأساً شدیداً من لَدُنْهُ و یُبَشِّرَ المؤمنین الذین یعملون الصالحات أنّ لهم أجراً حسنا؛ «حمد مخصوص خدایى است به این کتاب (آسمانى) را بر بنده (برگزیده‏اش) نازل کرد. هیچ‏گونه انحرافى در آن قرار نداد و کتابى که سر و سامان‏دهنده (به وضع کسانى که به آن عمل مى‏کنند) است، تا (بدکاران را) از عذاب شدید بترساند و مؤمنان را که عمل صالح انجام مى‏دهند، بشارت دهد که پاداش نیکویى براى آن‏ها است.» (کهف/1-2)
آنچه از دو آیه فوق محل نظر است، آنجاست که مى‏فرماید: و یبشّر المؤمنین الذین یعملون الصالحات. در اینجا خداوند با توصیف مؤمنان به انجام اعمال صالح، بین اعتقادات سالم و ایمان از یک طرف و انجام اعمال درست و رفتارهاى صالح از طرف دیگر ارتباط و پیوند برقرار کرده است. به ویژه آن‏که این توصیف به وسیله فعل مضارع انجام شده که دلالت بر دوام و استمرار دارد.
علاوه بر آیه فوق تمامى آیاتى که در آن‏ها مؤمنان توصیف به انجام اعمال صالح شده‏اند، مى‏تواند شاهد و دلیل بر مدعاى ما باشد که به‏خاطر پرهیز از اطاله سخن از نقل و تفسیر آن آیات خوددارى مى‏کنیم.
3. و الذین آمنوا باللّه و رُسُلِهِ أولئک هُمُ الصّدّیقون و الشهداءُ عند ربّهِم لهم أجرُهُمْ و نورُهم، «کسانى که به خدا و رسولانش ایمان آوردند، آنها صدّیقین و گواهان نزد پروردگارشان هستند. بر آن‏هاست پاداش (رفتار)شان و نور (ایمان)شان.» (حدید/19)
در آیه بالا اهل ایمان توصیف به صفت «صدّیق» شده‏اند و در واقع «صدّیق» شدن از ثمرات ایمان شمرده شده است. «صدّیق» اسم مبالغه از ریشه «صِدق» به معنى «راستگویى» است. بنابراین «صدّیق» یعنى بسیار راستگو. البته نمونه بارز و آشکار راستگویى، این است که سخنان انسان مطابق با واقع باشد، ولى مفهوم راستگویى به آنچه گفته شد منحصر نمى‏باشد، بلکه شامل مطابقت اعمال و رفتار انسان با گفتارش نیز مى‏شود. در تفسیر نمونه درباره مفهوم «صدّیق» در آیه محلّ بحث چنین آمده است: «صدّیق صیغه مبالغه از «صدق» است و به معنى کسى است که سراپا راستى است، کسى که عملش گفتارش را تصدیق مى‏کند و نمونه کامل صداقت است.»(5) بنابراین لازمه «صدّیق» بودن مؤمنان، آن است که رفتار و اعمال آنان بر اساس ایمان و اعتقاداتشان باشد و از همین جا نقش و تأثیر ایمان و اعتقادات در انجام اعمال و رفتار صالح آشکار مى‏شود.
از مجموع آن‏چه بیان شد نتیجه مى‏گیریم که طبیعت و اقتضاى ایمان و اعتقادات سالم آن است که از انسان معتقد با ایمان رفتار شایسته و سالم سر زند و به اصول اعتقادى و ایمانى خود پایبند باشد. لیکن باید توجّه داشت که این مسأله به صورت قطعى نیست و کلیّت ندارد؛ زیرا چه بسا ممکن است از فرد با ایمانى نیز اعمال ناشایست و بر خلاف اقتضاى ایمانش سر بزند که این خود بنا بر علل و عواملى مى‏باشد؛ لیکن به هر علّتى که باشد امرى خلاف قاعده و طبیعت ایمان و اعتقاد خواهد بود.
این مسأله مانند مسأله علم و یقین است که طبیعتاً اقتضاى رفتار و عمل متناسب با خود را دارد، لیکن گاهى عمل و رفتار بر خلاف اقتضا علم و یقین مى‏شود، همچنان‏که قرآن‏کریم به این مسأله پرداخته و صریحاً مى‏فرماید: کسانى هستند که با دارا بودن علم و آگاهى از راه صحیح و درست، راه غلط را مى‏پیمایند، مثلاً درباره آل فرعون مى‏فرماید: و حَجَدُوا بها و اسْتَیْقَنَتْها أنْفُسُهم ظُلماً و عُلُوّاً؛ «آن‏ها آیات ما را از روى ظلم و سرکشى انکار کردند، در حالى که در دل به آن یقین داشتند.» (نمل/14) و درباره گروهى از اهل کتاب نیز مى‏فرماید: و یقولون على الله الکَذِب و هم یعلمون؛ «آن‏ها بر خدا دروغ مى‏بندند، در حالى که مى‏دانند.» (آل عمران/75)
البتّه علل و عوامل این دو مسأله در بسیارى از موارد متفاوت مى‏باشد.
ب. تأثیر عمل و رفتار صحیح و سالم در شکوفایى و رشد ایمان و اعتقادات سالم
این مسأله نیز مانند مسأله قبلى واضح و آشکار است؛ زیرا هر عمل و رفتار سالم و درستى که انسان انجام مى‏دهد، در روح و جان او اثر مثبت مى‏گذارد و تکرار رفتار و عمل صالح این اثر را دارد که تیرگى‏ها و کدورت‏ها را از دل و جان انسان بزداید و به‏جاى آن شفّافیّت و روشنایى بیاید و زمینه براى بروز هر چه بیشتر و شکوفایى و رشد و توسعه ایمان و اعتقادات سالم فراهم شود، و در نتیجه نور ایمان سراسر وجود و هستى چنین انسانى را فرا گیرد.
به تعبیر دیگر، هر رفتار خوب و شایسته ـ خصوصاً اگر از سوى شخص مؤمن و معتقد و به صورت آگاهانه و با قصد و نیّت انجام گیردـ نوعى ذکر و یادآورى مبادى و مبانى آن کار و رفتار نیز هست که از جمله آن مبادى و مبانى این است که این رفتار خیر و خوشایند خداوند است.
بنابراین با انجام هر کار خوب و شایسته‏اى نوعى ذکر و یادآورى خداوند نیز انجام مى‏گیرد و تأثیر این مسأله بر روى اعتقادات و شکوفایى ایمان بر کسى پوشیده نیست.
آیات زیر بر مطلب دوم دلالت مى‏کند:
1. الیه یَصْعَدُ الکلمُ الطیّبُ و العملُ الصالحُ یَرْفَعُهُ؛ «و کلمه‏هاى پاک به سوى او بالا مى‏رود و عمل صالح آن‏ها را بالا مى‏برد.» (فاطر/10)
منظور از «کلم طبیب» اعتقادات صحیح و بحقّ مى‏باشد، همچنان‏که در تفسیر نمونه آمده است:
«الکلم الطیّب» به معنى سخنان پاکیزه است و پاکیزگى سخن به پاکیزگى محتواى آن است و پاکیزگى محتوا به خاطر مفاهیمى است که بر واقعیت‏هاى عینى پاک و درخشان تطبیق مى‏کند و چه واقعیّتى بالاتر از ذات پاک خدا و آئین حق و عدالت او و نیکان و پاکانى که در راه نشر آن گام برمى‏دارند؟
لذا «الکلم الطیّب» را به مبدأ و معاد و آئین خداوند تفسیر کرده‏اند.(6)
در تفسیر المیزان نیز «کلم طیّب» به «اعتقادات صحیح و بحق» معنى شده است. لیکن با تعبیرى دیگر و به این صورت آمده است:
مراد از «کَلِم» آن سخنى است که از نظر عبارت، معنایى تمام داشته باشد؛ به شهادت این‏که در آیه آن را توصیف کرده به «الطیّب». پس «کلم طیّب» آن سخنى است که با نفس شنونده و گوینده سازگار باشد، به طورى که از شنیدن آن انبساطى و لذّتى در او پیدا شود، و نیز کمالى را که نداشت دارا گردد و این همه، وقتى است که کلام معناى حقّى را افاده کند، معنایى که متضمّن سعادت و رستگارى نفس باشد. با این معنایى که ارایه شد، روشن مى‏شود که مراد از آن، صرف لفظ نیست، بلکه لفظ بدان جهت که معنایى طیّب دارد، منظور است. پس در نتیجه مراد از «کلم طیب» عقاید حقّى مى‏شود که انسان اعتقاد به آن را زیر بناى اعمال خود قرار دهد و قدر یقینى از چنین عقایدى کلمه توحید است که برگشت سایر اعتقادات حق نیز به آن است.(7)
بنابراین، معنى «الیه یصعد الکلم الطیّب» چنین مى‏شود که اعتقادات بحق و صحیح به سوى خداوند، اوج مى‏گیرد که البته دارنده‏اش را نیز پرواز مى‏دهد؛ تا در جوار قرب حق قرار گیرد.
در تفسیر المیزان در این‏باره آمده است: «صعود کردن کلم طیّب، به سوى خداى تعالى عبارت است از تقرّب آن به سوى خدا. چون چیزى که به‏درگاه خدا تقرّب یابد، اعتلاء یافته، براى این‏که خدا علىّ أعلى و رفیع الدرجات است، و چون اعتقادات قائم به معتقدش مى‏باشد، در نتیجه تقرّب اعتقاد به خدا، تقرّب معتقد نیز هست.»(8)
لیکن آن‏چه از این آیه بیشتر مورد نظر ما است، جمله «والعمل الصالح یرفعه» است. از لحاظ قواعد ادب عربى، بهترین ترکیب نحوى این صورت است که ضمیر فاعلى در فعل «یرفع» به عمل صالح و ضمیر مفعولى متصل به آن، به «الکلم الطیّب» برگردد. در نتیجه معناى جمله این مى‏شود که: رفتار و عمل صالح اعتقادات حق را بالا مى‏برد، و به آن‏ها اعتلاء مى‏بخشد.
2. «والذین جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهم سُبُلَنا و إنّ اللّه لمع المحسنین؛ «و آن‏ها که در راه ما جهاد کنند، قطعاً هدایتشان خواهیم کرد و خدا با نیکوکاران است.» (عنکبوت/69)
منظور از جهاد در راه خدا، هر کار درست و خیرى است که براى خداوند انجام گیرد، و منظور از «سُبُلَنا» تمامى راه‏هایى است که انسان را به خداوند مى‏رساند؛ همچنان‏که در تفسیر المیزان همین معنى براى کلمه «سُبُلَنا» در آیه بیان شده است: فَسُبُلُه هى الطُرُق المُقرّبةُ منه و الهادیةُ إلیه تعالى(9)؛ «منظور از "سُبُل" خداوند، تمامى راه‏هایى است که نزدیک کننده به خداوند و هدایت کننده به سوى او مى‏باشد.»
3. یا أیها الذین آمنوا اِنْ تتّقوا اللّه یجعل لکم فرقاناً؛ «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، اگر تقواى الهى پیشه کنید، خداوند به شما فرقان مى‏بخشد.» (انفعال/21)
منظور از فرقان همان بصیرت و بیدارى روح و جان است. بنابراین پرهیزگارى و رعایت تقواى الهى سبب بصیرت و روشنى دل و جان و در نتیجه شکوفایى و رشد ایمان و راسخ‏تر شدن اعتقادات صحیح و حقّ است.
4. واتقوا اللّه و یعلّمکم اللّه و اللّهُ بکلٌ شى‏ءٍ علیم؛ «از خدا بپرهیزید و خداوند به شما تعلیم مى‏دهد و خداوند نسبت به هر چیزى داناست.» (بقره/282)
از کنار هم قرار گرفتن جمله «اتقوا اللّه» و جمله «یعلّمکم اللّه» در آیه فوق، رابطه‏اى روشن بین رعایت تقواى الهى و تعلیم خداوند استفاده مى‏شود.
در تفسیر نمونه در ذیل آیه آمده است: «جمله‏هاى اتقوا اللّه و یعلّمکم اللّه به صورت جمله‏هاى مستقل و عطف بر یکدیگر آمده است، ولى قرار گرفتن آن‏ها در کنار یکدیگر نشانه‏اى از پیوند میان آن دو است؛ و مفهوم آن این است که تقوا و پرهیزکارى و خداترسى اثر عمیقى در آگاهى و روشن‏بینى و فزونى علم و دانستن دارد. آرى هنگامى که قلب انسان به وسیله تقوا صیقل یابد آیینه حقایق را روشن مى‏سازد.»(10)
بنابراین از آیه فوق به خوبى نقش و تأثیر رفتار و عمل صالح در ایمان و اعتقادات حق به‏دست مى‏آید؛ زیرا آشکار است که تقواى الهى شامل انجام تکالیف و دستورات خداوند و هر کار پسندیده است که به خاطر خداوند انجام مى‏گیرد و از طرف دیگر تعلیم الهى نیز شامل توسعه و پرورش علم و معرفت نسبت به ذات حق و صفات او و نیز سایر اعتقادات حق مى‏شود.
سخن را با ذکر دو حدیث در همین زمینه پایان مى‏دهیم: 1. از حضرت على علیه‏السلام در یکى از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه روایت شده است: أمّا بعد فانّى أوصیکم بتقوى اللّه.... فإنّ تقوى اللّه دواء داء قلوبکم و بصرُ عَمى أفئدتِکم و شفاءُ مرضِ اجسادکم و صلاحُ فساد صدرکم و طَهورُ دَنَس أنفسکم و جلاءُ عَشا أبصارکم؛ «شما همه را به تقواى خدایى توصیه مى‏کنم، چنین است که تقواى الهى دردمندى دل‏هاى شما را دارو، و کورى درون شما را بینایى، بیمارى تن‏هاتان را درمان، سینه‏هاى بیمارتان را درمان بخشى، جان‏هاى آلوده‏تان را پاکیزگى، تیرگى چشمانتان را روشنایى است.»(11)
3. و نیز در نهج‏البلاغه مى‏خوانیم: أینَ العقول المستصحبةُ بمصابیح الهُدى و الأبصار اللامحة إلى منار التقوى؛ «کجاست آن اندیشه‏ها که با پرتوى از چراغ‏هاى هدایت فروزان باشد و آن نگاه‏ها که از بلنداى برج روشن تقوا دمى چشم نبندد؟»(12)
ج. تأثیر ضعف ایمان و انحرافات اعتقادى و یا بى‏دینى در بروز رفتارهاى ناسالم و زشت.
از توضیحاتى که درباره مطلب اوّل داده شد، این نکته نیز آشکار مى‏شود؛ زیرا رکن و اساس مطلب اوّل این بود که افکار و اعتقادات انسان تأثیر اساسى در چگونگى رفتار و اعمال او دارد، حال اگر افکار و اعتقادات انسان بر اساس صحیح و سالم باشد، رفتار او نیز نوعاً درست و سالم خواهد بود، و اگر افکار و اعتقادات انسان بر اساس صحیحى نباشد، بلکه دچار انحراف اعتقادى و یا حتّى بى‏دینى باشد، معلوم است که چنین مسأله‏اى تأثیر منفى بر روى اعمال و رفتار او مى‏گذارد و طبیعتاً از چنین انسانى رفتارى زشت و ناشایست سر مى‏زند؛ زیرا «از کوزه همان برون تراود که در اوست».
علاوه بر این، آیات قرآن نیز شاهدى گویا بر این مسأله است:
1. قل کلّ یعملُ على شاکِلَتِه؛ «بگو هر کس طبق شخصیت و خلق و خوى خود عمل مى‏کند.» (اسراء/84)
شرح و توضیح این آیه در مطلب اول بیان شد.
2. «و نُنزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لا یزید الظالمین إلّا خساراً؛ «و از قرآن آیاتى نازل مى‏کنیم که مایه درمان و رحمت براى مؤمنان است و ستمگران را جز خسران و زیان نمى‏افزاید.» (اسراء/82)
منظور از «ظالمین» در آیه فوق همه کسانى هستند که در مقابل دعوت اسلامى جبهه‏گیرى کرده و در صدد ردّ و انکار قرآن برمى‏آیند و مسلماً چنین افرادى دچار اعوجاج فکرى و انحراف اعتقادى هستند، و چنین حالى بر روى اعمال و رفتار آنان اثر مى‏گذارد و هنگامى که در مقابل قرآن قرار مى‏گیرند، رفتار و اعمالى زشت و ناپسند از آنان سر مى‏زند که مایه ضرر و زیان آنان مى‏شود.
بنابراین از آیه فوق به روشنى تأثیر انحرافات اعتقادى بر روى رفتار و اعمال آدمى استفاده مى‏شود، همچنان‏که علاّمه طباطبایى در ذیل آیه مى‏نویسید:
سیاق آیات دلالت بر این مى‏کند که مراد از جمله ولا یزید الظالمین إلا خساراً بیان اثرى است که قرآن در غیر مؤمنین دارد و آن، عکس اثر نیکى است که در مؤمنین دارد. پس مراد از «ظالمین» قهراً غیر مؤمنین یعنى کفّار خواهد بود.(13)
3. و البلدُ الطیّبُ یخرجُ باذن ربّهِ و الذى خَبُثَ لا یُخرِجُ إلا نَکَداً؛ «سرزمین پاکیزه (وشیرین) گیاهش به فرمان پروردگار مى‏روید، امّا سرزمین‏هاى بد طینت (و شوره‏زار) جز گیاه ناچیز و بى‏ارزش از آن نمى‏روید. این‏گونه آیات را براى آن‏ها که شکرگذارند بیان مى‏کنیم.» (اعراف/58)
در تفسیر نمونه «نَکَد» را چنین معنى مى‏کند: «نَکد به معنى شخص بخیل و ممسکى است که به آسانى چیزى به کسى نمى‏دهد، و اگر هم بدهد بسیار ناچیز و کم‏ارزش خواهد بود. زمین‏هاى شوره‏زار و نامساعد در آیه فوق تشبیه به چنین کسى شده است.(14) لیکن راغب اصفهانى «نکد» را چنین معنى مى‏کند: النکد کلُ شى‏ءٍ خَرَجَ إلى طالبه بتعسّر؛ «هر چیزى که براى خواهانش با زحمت و سختى موجود و ظاهر گردد.»(15) معنایى که راغب اصفهانى از «نکد» ارایه مى‏کند مناسب‏تر بامعناى آیه است. به همین جهت در تفسیر المیزان آمده است: «نکد به معناى کم است».(16) بنابراین معناى «نکد» کم و یا کم ارزش است. از این آیه نقش و تأثیر کور باطنى و انحرافات فکرى واعتقادى در بروز اعمال زشت و ناشایست و بى‏خیر و صلاح بودن به‏خوبى استفاده مى‏شود. همچنان‏که علاّمه طباطبایى در تفسیر المیزان بنا بر یک نظر همین معنى را از آیه استفاده مى‏کند و مى‏نویسد: «و این آیه صرف نظر از انضمامش به آیه قبلى به منزله مثال عامى است که مى‏رساند اعمال حسنه و آثار ارزنده از گوهر پاک سرچشمه مى‏گیرد، و خلاف آن‏ها از خلاف آن، ولکن اگر با انضمام آیه قبلى یک‏جا در نظر بگیریم، این معنى را مى‏فهماند که مردم اگر چه در قبول فیض پروردگار اختلاف دارند، این اختلافشان از ناحیه خود ایشان است؛ وگرنه رحمت الهیّه عام و مطلق است.»(17)
د. تأثیر انجام گناه و رفتارهاى زشت و ناسالم در کاهش ایمان و فرو ریختن اعتقادات
مطلب فوق مسأله‏اى مهم و سرنوشت ساز در زندگى معنوى و سعادت انسانى است. به همین جهت در قرآن و حدیث و آثار اسلامى توجّهى خاص و ویژه به آن شده است.
در متون و آثار اسلامى تصویرى که از نهاد اوّلیّه و روح و جان انسان ارائه مى‏شود، تصویرى پاک و بى‏آلایش مى‏باشد که نور، معرفت و ایمان در آن متجلّى است و از آن به «فطرت الهى و توحیدى» تعبیر شده است. مسأله سرشت الهى و توحیدى انسان چیزى است که در موارد متعددى از قرآن و حدیث به آن اشاره شده است، مثلاً خداوند در آیه
30 سوره روم به این فطرت الهى و توحیدى اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرة اللهِ الّتى فَطَر الناس علیها لاتبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیّم ولکنَّ أکثر الناس لایعلمون؛ «پاکدلانه روى به دین بیاور. این فطرت الهى است که مردمان را بر وفق آن آفریده است. در آفرینش الهى تغییرى راه ندارد. این دین استوار است؛ ولى بیشتر مردم نمى‏دانند».
در آیه 174 سوره اعراف نیز به اقرار و اعتراف درونى انسان‏ها به ربوبیّت الهى پرداخته است؛ آن‏جا که مى‏فرماید: و اذ اُخذ ربّک من بنى آدمَ من ظهورهم ذرّیّتَهم و أشهدَهم على اُنفسهم ألستُ بربّکم قالوا بلى شَهِدْنا اَن تقولوا یوم القیامة اِنّا کنّا عن هذا غافلین؛ «و به یاد آور هنگامى را که خداى تو از پشت فرزندان آدم ذرّیّه آن‏ها را برگرفت و آن‏ها را بر خود گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟! همه گفتند: بلى ما به پروردگارى تو گواهى مى‏دهیم که دیگر در روز قیامت نگویید ما از این غافل بودیم.»
لیکن این فطرت پاک و الهى ممکن است بر اثر علل و عواملى دچار رکود و خمول شود که یکى از مهمترین این عوامل گناه و نافرمانى خداوند و انجام اعمال زشت است. در آیات زیر به این مسأله پرداخته شده است:
1. خداوند در آیه 14 سوره مطفّفین، بعد از اشاره به صفات زشت گروهى از دوزخیان مى‏فرماید: کلّا بل رانَ على قلوبِهم ما کانوا یَکسِبُون؛ «چنین نیست که [آن‏ها خیال مى‏کنند[ بلکه اعمالشان چون زنگارى بر دلهایشان نشسته است.»
«رانَ» از ماده «رین» بر وزن «عین» است. راغب اصفهانى در کتاب مفردات خود مى‏گوید، رین، همان زنگارى است که روى اشیاء قیمتى مى‏نشیند. به گفته برخى دیگر از ارباب لغت، قشر قرمز رنگى است که بر اثر رطوبت هوا روى آهن و مانند آن ظاهر مى‏شود که در فارسى ما آن را «زنگ» یا «زنگار» مى‏نامیم، و معمولاً نشانه پوسیدن و ضایع شدن آن فلز و طبعاً از بین رفتن شفّافیّت و درخشندگى آن است. گاه آن را به معنى غلبه و تسلّط چیزى بر چیزى دیگر، یا افتادن در چیزى که راه خلاص از آن نیست، تفسیر کرده‏اند، که در واقع همه اینها لازمه معنى اصلى است.(18)
بنابراین، آیه پیش گفته بر نقش و تأثیر منفى گناه و اعمال و رفتار زشت، بر روح و جان آدمى و در نتیجه از بین رفتن نور و صفاى فطرى آن دلالت مى‏کند.
2. بلى من کسب سیّئةً و أحاطت به خطیئتُهُ فأولئک أصحاب النارهم فیها خالدون؛ «آرى، کسانى که گناه کنند و آثار گناه سراسر وجودشان را احاطه نماید، اهل آتش‏اند و جاودانه در آن خواهند ماند.» (بقره/81) منظور از احاطه گناه (خطیئه) بر تمام وجود انسان، آن است که آثارش در روح و جان او چنان متراکم گردد که روح را تاریک و به رنگ گناه درآورد و در این هنگام پند و موعظه و ارشاد معمولاً اثرى نخواهد داشت. گویى ماهیّت انسان عوض مى‏شود و صفات اخلاقى و حتّى اعتقادات او بر اثر تکرار گناه دگرگون مى‏گردد.
3. در آیه 7 سوره بقره درباره گروهى از کفّار لجوج و متعصّب مى‏خوانیم: خَتَم اللّه على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوة و لهم عذاب عظیم؛ «خدا بر دل‏ها و گوش‏هاى آن‏ها مهر نهاده و بر چشم‏هاى آن‏ها پرده افکنده شده است و براى آن‏ها عذاب بزرگى است.» (بقره/7)
روشن است که خداوند نسبت به هیچ‏کس عداوت و کینه‏اى ندارد که بر دل و گوش او مهر نهد و بر چشم او پرده بیفکند. این در واقع آثار اعمال آن‏ها است که به صورت حجاب‏ها و پرده‏ها در مى‏آید و حواس او را مى‏پوشاند و از درک حقیقت باز مى‏دارد.
4. ثمّ کان عاقبة الذین أساؤوا السُوى اَنْ کذّبوا بآیات اللّه و کانوا بها یستهزؤون؛ «سپس سرانجام کسانى که به اعمال بد مرتکب شدند، به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن‏را به سُخره گرفتند.» (روم/10)
آیه فوق یکى از بارزترین و صریح‏ترین آیات در این زمینه است؛ زیرا به روشنى دلالت مى‏کند که گناه و اعمال سوء، اعتقادات و ایمان انسان را دگرگون و تباه مى‏سازد و در نتیجه چنین انسانى سر از کفر و بى‏دینى در مى‏آورد.
آرى، اگر گناه و اصرار بر آن موجب فساد عقیده و تکذیب آیات الهى مى‏شود، جاى تعجّب ندارد؛ زیرا از دیدگاه قرآن کریم، لجاجت و اصرار بر معصیت حتّى حس تشخیص انسان را نیز عوض مى‏کند، خوب را در نظر بد، و بد را در نظرش خوب جلوه‏گر مى‏کند. همچنان‏که خداوند در آیه 103 سوره کهف مى‏فرماید: قل هل نُنبّئکم بالأخسرین أعمالاً الذین ضَلَّ سعیُهم فى الحیاة الدنیا و هم یَحْسَبُون أنّهم یُحْسِنُون صُنْعا أولئک الذین کفروا بآیات ربّهم و لقائه فَحَبِطَتْ أعمالُهم فلا نقیم لهم یومَ القیامة وزناً؛ «بگو آیا به شما خبر دهم که زیان‏کارترین شما از مردم چه کسانى هستند؟ آن‏ها که تلاششان در زندگى دنیا گم شده [و تمام سرمایه‏هاى الهى خود را از دست داده‏اند] با این حال گمان مى‏کنند که کار نیک انجام مى‏دهند. آن‏ها کسانى هستند که به آیات پروردگارشان و لقاى او کافر شدند. به همین جهت اعمال‏شان حبط و نابود شد. لذا در روز قیامت میزانى براى آن‏ها برپا نخواهیم کرد.» (کهف /103)
5. خداوند در آیه 77 سوره توبه، پیدایش حالت زشت نفاق را نتیجه دروغ‏گویى مکرّر و خلف وعده الهى مى‏شمرد و مى‏فرماید: فأعْقَبَهُمْ نفاقاً فى قلوبهم اِلى یوم یُلْقَونَه بما أخْلفُوا اللّه بما وَعَدُوه و بما کانوا یکذبون؛ «عمل آن‏ها نفاق را در دل‏هایشان تا روزى که خدا را ملاقات کنند، مستقر ساخت. این به‏خاطر آن است که از پیمان الهى تخلّف جستند و کراراً دروغ گفتند.» (توبه/77)
6. در آیه 41 سوره مائده درباره گروهى از یهود که مرتکب کارهاى خلافى از قبیل جاسوسى بر علیه اسلام شده بودند آمده است: أولئک الذین لم یُرِد اللّه أنْ یُطهِرَ قلوبَهم.... و بلافاصله در آیه بعد مى‏فرماید: سمّاعمون للکَذِبِ أکّاکون لِلسُّحْتِ؛ «آن‏ها بسیار به سخنان تو گوش مى‏دهند تا آن‏را تکذیب کنند و بسیار مال حرام مى‏خورند.»
در آیه بالا نقش تکذیب آیات الهى و خوردن مال حرام در آلودگى روح و جان و در نتیجه به وجود آمدن حالت نفاق و کفر به روشنى مشهود است.
7. أفرأیتَ من اتّخذَ إلهَهُ هواه و أضَلَّهُ اللّهُ على علم و خَتَمَ على سَمْعِهِ و قَلْبِهِ و جَعَلَ على بَصَرِهِ غِشاوةً، فَمَن یَهْدیهِ من بعد اللّه أفلاتذکّرون؛ «آیا دیده‏اى آن کسى را که هواى نفس خود را [همچون] خداى خود گرفت و خداوند او را با وجود آگاهى‏اش، بیراه گذارد، و بر گوش و دل او مُهْر نهاد، و بر چشمش پرده کشید. پس چه کسى پس از خداوند او را هدایت مى‏کند، آیا پند نمى‏گیرید؟!» (جاثیة/23)
در این آیه نیز بین پیروى از هوى و هوس که چیزى جز پیروى از شیطان و انجام معصیت و گناه نیست و از دست دادن حسّ تشخیص حق از باطل و کور باطنى که نتیجه‏اش گمراهى و شرک و نفاق است پیوند برقرار و تأثیر پیروى از هواهاى نفسانى بر ایمان و اعتقادات کاملاً مشخص شده است.
آرى پیروى از هوى و هوس همانند گرد و غبارى است که جلوى دیدگان انسان گناهکار را مى‏گیرد و نمى‏گذارد او مسیر درست زندگى خود را تشخیص دهد و به سر منزل مقصود برسد:
حقیقت سرایى است آراسته ***هوا و هوس گرد برخاسته
نبینى که هر جا که برخاست گرد ***نبیند نظر گر چه بیناست مرد
در احادیث اسلامى نیز به این مسأله توجه زیادى شده است و اهمیت آن در ارتباط با دین‏دارى و ایمان و تأثیرى که بر روح و جان آدمى دارد بیان شده است. مثلاً در حدیثى از امام جعفر صادق علیه‏السلام روایت شده است که فرمود: ما من عبدٍ إلّا و فى قلبه نکتة بیضاء فإذا أذنب خرج فى النکتة نکتة سوداء فإذا تاب ذَهَب ذلک السواد، و ان تمادى فى الذنوب زاد ذلک السواد حتّى یُغطى البیاضَ، فإذا غُطّى البیاضُ لم یرجع صاحبه إلى خیر أبداً قول اللّه -عزّوجلّ-: «کلاّ بل رانَ على قلوبِهم ما کانوا یکسبون؛ «بنده‏اى از بندگان خداوند نیست مگر آن‏که در دلش نقطه سفیدى است و هنگامى که گناهى از آن بنده سر زد در نقطه سفید، نقطه سیاهى آشکار مى‏شود. حال اگر توبه کرد آن نقطه سیاه از بین مى‏رود و اگر اصرار بر گناه کرد آن نقطه سیاه گسترش مى‏یابد تا تمامى نقطه سفید را فرا گیرد و هنگامى که نقطه سیاه تمامى نقطه سفید را پوشاند، صاحب چنین قلبى هرگز به سمت خیر و خوبى باز نخواهد گشت و این همان زنگارى است که خداوند در کتابش ذکر فرموده است: بل رَانَ على قلوبهم ما کانوا یکسبون.(19)
نتیجه‏گیرى
از مجموع آن‏چه بیان شد، به روشنى استفاده مى‏شود که ایمان و اعتقاد سالم و یا بى‏ایمانى و انحرافات اعتقادى از یک طرف و رفتار و اعمال صالح و یا ناصالح و زشت از طرف دیگر، نقش و تأثیر متقابل در یکدیگر دارند. بنابراین بر انسان معتقد و مؤمن لازم است که براى حفظ ایمان و اعتقادات خود و یا براى بالا بردن و تقویت آن، مواظب و مراقب رفتار و اعمال خود باشد و با انجام رفتار و اعمال خوب و شایسته و تقیّد و پایبندى به تکالیف و دستورات الهى فطرت توحیدى و الهى خود را متجلّى‏تر سازد. همچنان که خداوند تعالى در قرآن کریم مى‏فرماید: مَن عَمِل صالحاً من ذکَرٍ أوْ أنثى و هو مؤمنٌ فَلَنُحْیِیَنّهُ حیاةً طیّبةً و لا لَنَجْزِیَنَّهُمْ أجْرَ بِأحْسَنَ ما کانوا یعملون؛ «هر کس از مرد یا زن که کار نیکو کند و مؤمن باشد، به زندگانى پاک و پسندیده‏اى، زنده‏اش مى‏داریم و به بهتر از آن‏چه کرده‏اند، پاداششان مى‏دهیم.» (نحل/97)
پى‏نوشت‏ها:
________________________________________
* استادیار دانشگاه آزاد اسلامى اراک.
1 . راغب اصفهانى در کتاب مفردات مى‏نویسد: واصل المشالکهَ من الشَکل أى تقیید الدابة: مشاکله از شکل به معنى دربند کردن حیوان است. (مفردات الفاظ القرآن، ص 462، تحقیق: صفوان عدفان داودى، دمشق دارالقلم، چاپ اوّل، 1412 ه.ق.)
2 . مکارم شیرازى، ناصر، با همکارى جمعى از دانشمندان، تفسیر نمونه ج12، ص246، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ هشتم، 1369.
3 . طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن، مجمع‏البیان فى تفسیر القرآن، ج3، ص436، لبنان، صیدا مطبعة العرفان، 1333 ه.ق.
4 . البحرانى، هاشم، البرهان فى تفسیر القرآن ج3، ص581، قم، مؤسسه البعثه، چاپ اوّل، 1416 ه.ق.پ
5 . مکارم شیرازى، ناصر، با همکارى جمعى از دانشمندان، تفسیر نمونه، ج23، ص349، تهران دارالکتب الاسلامیه، چاپ هفتم، 1370.
6 . همان، ج18، ص 194.
7 . طباطبائى، محمدحسین، المیزان، ترجمه محمّدباقر موسوى همدانى، ج17، ص29 قم، دفتر انتشارات اسلامى، بى‏تا.
8 . همان، ص29.
9 . طباطبائى، محمدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج16، ص152، قم، اسماعیلیان، چاپ دوم، 1393 ه.ق، عربى.
10 . مکارم شیرازى، ناصر، با همکارى جمعى از دانشمندان، تفسیر نمونه، ج2 ص 39-91، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ بیست‏وسوم، 1370.
11 . نهج‏البلاغه، ترجمه عبدالمجید معادیخواه، خطبه، 189، ص239، تهران، نشر ذرّه، چاپ سوم.
12 . همان، خ144، ص174.
13 . طباطبایى، محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى، ج13، ص254، قم، دفتر انتشارات اسلامى، بى‏تا.
14 . مکارم شیرازى، ناصر، با همکارى جمعى از دانشمندان، تفسیر نمونه، ج6، ص216، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوازدهم، 1369.
15 . راغب اصفهانى، مفردات القرآن، تحقیق صفوان عرفان داودى، ص823، دمشق، دارالقلم، چاپ اول 1412 ه.ق.
16 . طباطبائى، محمدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ترجمه محمدباقر موسوى همدانى، ج8، ص200، قم، دفتر انتشارات اسلامى، بى‏تا.
17 . همان، ص200.
18 . مکارم شیرازى، ناصر، با همکارى جمعى از دانشمندان، تفسیر نمونه، ج26، ص 262ـ263، تهران، دارالکتب الاسلامیه چاپ هشتم، 1370.
19 . البحرانى، هاشم، البرهان فى تفسیر القرآن، ج5، ص612، قم، مؤسسة‏البعثة، چاپ اوّل، 1417 ه.ق.