تاریخ نگارش : بیست و هشتم خرداد 1390
سخنی در باب مسخ شدگان
رضا رضائی
از ظاهر بعضى از آیات و روایات استفاده مىشود که در میان امت هاى پیشین بعضى از افراد گاهى به صورت دسته جمعى و گاهى به صورت فردى در اثر ارتکاب بعضى از گناهان بزرگ ، شکل و قیافه انسانى خود را از دست دادهاند و به شکل و قیافه یکى از حیوانات در آمدهاند که در اصطلاح به این نوع دگرگونى «مسخ» گفتهمىشود.
«مسخ» در مقابل «نسخ» است که به معناى قطع علاقه یک روح از یک بدن و تعلق آن به بدن انسان و یا حیوان دیگر است که به آن تناسخ هم گفته مىشود. از نظر علما اسلامى «نسخ» یا همان تناسخ، باطل است و چنین چیزى امکانپذیر نیست هرچند که بعضى از فلاسفه آن را پذیرفتهاند(1) ولى «مسخ» یعنى تبدیل شکل انسان به شکل حیوان، مورد پذیرش اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان اسلامى است و همانگونه که گفتیم، ظواهر آیات و روایات به آن دلالت دارد.
در اینجا پیش از هر چیز آیات مربوط به مسخ را مىآوریم:
1 ـ « وَلَوْ نَشَاء لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَکَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِیًّا وَلَا یَرْجِعُونَ » (یس/67) ؛
و اگر بخواهیم آنها را بر جایشان مسخ کنیم پس نه از آنجا مىتوانند بگذرند ونه بازپس گردند.
هر چند این آیه به ظاهر مربوط به روز قیامت است ولى به هر حال از امکان مسخ خبر مىدهد و به طورى که خواهیم دید در روز قیامت گروهایى از گنهکاران به صورت حیوانات مختلفى محشور خواهند شد.
2 ـ «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَواْ مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِینَ » (بقره/65)
همانا کسانى از شما را که در روز شنبه از حد خود تجاوز کردند شناختید پس به آنها گفتیم بوزینگان رانده شده باشید.
3 ـ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ آمِنُواْ بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً » (نساء/47)
ای کسانى که کتاب به شما داده شده است به کتابى که نازل کردیم و تصدیق کننده چیزى است که همراه شماست، ایمان بیاورید پیش از آنکه صورت هایى را ناپدید کنیم و آنها را پشت سرشان برگردانیم یا لعنتشان کنیم همانگونه که اصحاب سبت را لعنت کردیم و فرمان خدا انجام شدنى است.
4 ـ «واَسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ ... فَلَمَّا عَتَوْاْ عَن مَّا نُهُواْ عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِینَ » (اعراف / 166-163)
تغییر شکل ظاهرى انسان به حیوان از لحاظ عقلى محال نیست و ما نمىتوانیم به صرف استبعاد، از ظاهر روشن آیات قرآنى دست برداریم بخصوص اینکه ظواهر این آیات را روایت هاى متعددى تقویت مىکند
و از آنها درباره مردم شهرى که کنار دریا بود، پرسش کن ... و چون درباره چیزى که از آن نهى شده بودند سرپیچى کردند ، به آنها گفتیم بوزینگان رانده شده پست باشید.
در این آیات سخن از اصحاب سبت است که قومى از یهود بودند و در کنار دریایى زندگى مىکردند و از جانب خداوند دستور داشتند که روزهاى شنبه صید ماهى نکنند ولى آنها این دستور الهى را زیر پا گذاشتند و گاهى حوضهایى مىساختند و در روزهاى شنبه که ماهى در ساحل زیاد مىشد آنها را به آن حوضها هدایت مىکردند سپس راه برگشت آنها را مىبستند و روز بعد آنها را صید مىکردند و گاهى هم گستاخانه در همان روز صید ماهى مىکردند. خداوند در مقابل این نافرمانى آنها را به صورت بوزینه درآورد. در آیه دوم و چهارم تعبیر قرآن چنین است که «به آنها گفتیم بوزینه باشید» این فرمان یک فرمان تکوینى است و در واقع سخنى رد ّو بدل نشده همان که فرمان تکوینى الهى صادر شد، آنها به صورت بوزینه درآمدند. در آیه سوم صحبت از ناپدید کردن چهرههاى افراد و لعن شدن آنهاست همانگونه که اصحاب سبت چنین شدند و جالب اینکه در پایان آیه مىفرماید: و کانامر الله مفعولاً که بر انجام یافتن حتمى فرمان تکوینى خداوند تاکید دارد.
5 ـ «قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِکَ مَثُوبَةً عِندَ اللّهِ مَن لَّعَنَهُ اللّهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ ...» (مائده / 60)
بگو آیا شما را از پاداشى بدتر از این نزد خداوند خبر بدهم؟ کسى که خداوند او را لعنت کرد و بر او خشم گرفت و برخى از آنها را بوزینگان و خوکان قرار داد.
در این آیه از قوم خاصى نام نمىبرد ولى از کسانى یاد مىکند که مورد لعنت و غضب خداوند قرار گرفتهاند و به شکل بوزینه و خوک، درآمدهاند.
این آیات به روشنى بر یک حقیقت دلالت دارند و آن اینکه گروهى از گنهکاران در میان امت هاى پیشین به صورت بوزینه و خوک مسخ شدهاند به این صورت که چهره و قیافه انسانى آنها تغییر یافته و به شکل حیوان درآمده است. نوع دانشمندان اسلامى این حقیقت را به همین صورت پذیرفتهاند و آن را یک معجزه الهى مىدانند هر چند که از مجاهد نقل شده که او گفته است: قیافه ظاهرى آنها تغییر نیافته و آنها واقعاً به شکل میمون درنیامدهاند بلکه روح و قلب آنها مانند حیوان شد و از نور هدایت خالىگردید(2)
تغییر شکل ظاهرى انسان به حیوان از لحاظ عقلى محال نیست و ما نمىتوانیم به صرف استبعاد، از ظاهر روشن آیات قرآنى دست برداریم بخصوص اینکه ظواهر این آیات را روایت هاى متعددى تقویت مىکند.
از جمله این روایات روایات متعددى است که در باره اصحاب سبت وارد شده بعضى از این روایات را مرحوم مجلسى آورده است.(2)
همچنین در روایتى از امام رضا (ع) از دوازده نوع حیوان نام برده شد که بعضى از انسانها به صورت آنها مسخ شده است (4) و در روایتى از امام صادق(ع) از مسخ شدن بعضى از بنىاسرائیل به صورت مارماهى و میمون و خوک و حیوانات دیگر سخن به میان آمده است(5) و در روایت دیگرى از امام صادق(ع) از خوردن مسوخ منع شده تا مردم از آنها نفع نبرند و عقوبت را خفیف نشمارند.(6)
شیخ صدوق در کتاب علل الشرایع از عبدالله بن فضل نقل مىکند که مىگوید: از امام صادق (ع) درباره این سخن خداوند پرسیدم: (ولقد علمتم الذین اعتدوا منکم فى السبت فقلنا لهم کونوا قردة خاسئین) فرمود: آنها سه روز مسخ شدند سپس مردند و نسل آنها باقى نماند و میمونهاى کنونى به شکل آنها هستند و خوکها و سایر مسوخ هم همین طورند. هر چه از آنها امروز دیده شود فقط به شکل مسوخ هستند و خوردن گوشت آنها حرام است(7)
در روایت دیگرى داستانى نقل شده که گویا حضرت موسى همنشینى داشت که در اثر معصیت خداوند میمون شد.(8)
روایات در این زمینه زیاد است تا جایى که در پرسشى که از سید مرتضى شده ادعاى تواتر این روایات را نموده است.(9)
همچنین از طریق اهل سنت نیز روایات متعددى در اینباره نقل شده است.(10)
روایاتى وارد شده که در میان امت اسلامى هم امکان مسخ وجود دارد در روایتى آمده است که شخصى که با حضرت على (ع) عناد مىکرد و با نفرین او به صورت سگ درآمد(14) و در روایتى دیگر آمده که عمربن سعد قاتل امام حسین(ع) پس از کشته شدن به صورت بوزینهاى درآمد که در گردنش زنجیر بود
با توجه به مجموع آیات و روایات تقریباً جاى تردید باقى نمىماند که منظور از مسخ تغییر قیافه انسانى آنها به قیافه حیوانى است و همانگونه که گفتیم این کار از نظر عقلى محال نیست و مىتواند متعلق معجزه قرار بگیرد.
گاهى گفته مىشود که این کار با سیر کمالى انسان مخالف است و از لحاظ فلسفى انسان نمىتواند در سیر استکمالى خود به ناقص برسد و یا قهقرا کند. پاسخ این اشکال روشن است زیرا چون ماهیت انسان تغییر نمىیابد بلکه فرد مسخ شده با حفظ ماهیت انسانى خود فقط از لحاظ قیافه به شکل حیوان دیده مىشود که نوعى عقوبت الهى است واساساً تغییر چهره انسانى ربطى به مراحل استکمالى او ندارد و گرنه باید تغییر قیافه شاداب یک جوان به قیافه افسرده پیر که در طول زمان صورت مىگیرد نیز محال باشد در حالى که چنین نیست و همواره جوانها پیر مىشوند و قیافههاى نامطلوبى به خود مىگیرند.
مرحوم سید مرتضى علم الهدى ضمن تأیید اینکه چنین تغییر قیافهاى محال نیست پرسشهایى را در این زمینه مطرح مىکند. از جمله اینکه، چگونه تغییر قیافه انسان به شکل حیوان، مجازات محسوب مىشود؟ در پاسخ مىگوید: اگر این شکل از آغاز به همین صورت آفریده شده باشد ، مجازات نیست ولى اگر یک انسان زندهاى که به زیباترین شکل ممکن آفریده شده تغییر شکل بدهد و به صورت حیوان درآید، این مجازات است زیرا که شخص از این تغییر دچار غم و غصه و تأسف مىشود.(11) یعنى آنها از وضع خود آگاهى داشتند و رنج مىبردند.
مطلبى که باقى مىماند این است که آیا مجازات مسخ مخصوص امتهاى پیشین بوده و براى امت اسلامى چنین مجازاتى اعمال نخواهد شد؟ و یا این یک کیفر عمومى است احتمال وقوع آن همواره موجود است؟
در بعضى از کتابها به ابنعباس نسبت داده شده که او گفته است این مجازات به امتهاى پیشین اختصاص داشت(12) و مرحوم مجلسى گفتهاست تمام مجازاتهاى امم گذشته در این امت هم وجود دارد منتهى به صورت معنوى است و مسخ در این امت به معناى مردن قلب و روح انسانى و حرمان از علم و کمال است هرچند که به ظاهر صورت آدمى داشته باشد.(13)
ولى روایاتى وارد شده که در میان امت اسلامى هم امکان مسخ وجود دارد در روایتى آمده است که شخصى که با حضرت على (ع) عناد مىکرد و با نفرین او به صورت سگ درآمد(14) و در روایتى دیگر آمده که عمربن سعد قاتل امام حسین(ع) پس از کشته شدن به صورت بوزینهاى درآمد که در گردنش زنجیر بود(15)
همچنین در روایتى از پیامبر اسلام(ص) آمده است که در میان امت من نیز خسف و مسخ اتفاق مىافتد(16) و در روایتى از امام صادق(ع) آمده که بنىامیه در حال مرگ مسخ مىشدند و از جمله عبدالملک بن مروان به شکل قورباغهاى درآمد.(17)
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها :
1 - درباره ابطال تناسخ رجوع شود به: علامه حلى، کشف المراد ص 191 و همو، مناهجالیقین ص 232 و صدرالمتألهین ، الاسفار الاربعه ج 9 ص 1 به بعد.
2 - مجمع البیان ج 1 ص 264
3 - رجوع شود به : بحارالانوار ج 14 ص 50 به بعد
4 - کافى ج 6 ص 246
5 - کافى ج 1 ص 368
6 - کافى ص 6 ص 242
7 - بحارالانوار ج 61 ص 115
8 - بحارالانوار ج 40 ص 70
9 - رسائل الشریف المرتضى ج 1 ص 352
10 - جامع البیان (تفسیر طبرى) ج 1 ص 330
11 - رسائل الشریف المرتضى ج 1 ص 353
12 - بحارالانوار ج 16 ص 306
13 - همان ج 24 ص 104
14 - همان ج 32 ص 385 ج 41 ص 208
15 - رسائل الشریف المرتضى ج 1 ص 351
16 - بحارالانوار ج 22 ص 452
17 - کافى ج 8 ص 232