تاریخ نگارش : هشتم بهمن 1393
وصله ی ناجور
روح الله متوسل
مبادا فرزندانِ مان، سالیان بعد از ما میانِ سبک های زندگیِ غربی و اسلامی دست و پا بزنند و از فرهنگ اسلامی فقط کتیبه ها و نقوش اسلیمی ش در ذهنِ شان، نقش بندد!
کلید واژه : مدرنیته, سبک زندگی, سینما, دیپلماسی, رنسانس
در میان وابستگان _این که همه ی ما امروزه وابستگی و صله داریم یا نه! بماند_ آشنایی داریم که خیلی تحصیلکرده است آن هم در اروپا، آن قدیم ترها وقتی به او می گفتیم گل گاوزبان و اسطوخودوس خواص زیادی دارد، نگاهی می کرد و لبخندی می زد و نمی خورد؛ نگاهی که عاقل به سفیه می کند، لبخندی که دانا به نادان می زند.
یحتمل با خود می گفته، اگر گل گاوزبان و چه و چه مفید بود اروپاییان به حتم آن را کشف کرده بودند.
برخی از پزشکان نیز هیچ اعتقادی به داروهای گیاهی ندارند، وقتی از این داروها یا روش های سنّتی و محلّی برایشان می گویی انگار نه انگار؛ اصلاً گوش نمی کنند. احتمالاً در این فکرند که اگر داروهای گیاهی خوب بود حتماً دانشمندان غربی به آن می رسیدند و این حالت در همه چیز تسرّی دارد حتّی در معماری و مهندسی! امان از آپارتمان _منظورم علاقه ی به آپارتمان نشینیه نه مجبور به آپارتمان نشین شدن_ و وصله ی ناجورِ OPEN
به طور کلّی بعضی فکر می کنند همه ی آن چه غربی ها گفته اند بهترین است. امّا بالأخره امکان چند درصد خطا وجود دارد!!! ... ندارد؟!
در سیاست هم همین وضعیت است، هر حرفی که متفاوت با باورهای غربی باشد را اشتباه فرض می کنند و هر چیزی متفاوت با آن را عقب مانده و اشتباه می دانند و محکوم به شکست.
درحالی که اتفاقاً در سیاست و جامعه شناسی بیشتر از مهندسی و پزشکی احتمال اشتباه غربی ها وجود دارد، زیرا آن ها اختلافات فرهنگی ما را درنظر نمی گیرند؛ چراکه آن ها ما را به اندازه ی خودمان نمی شناسند.
مثلاً مگر نمی شود دیپلماسی در دنیای امروز؛ حداقل بخشی از آن، بر طبق ایده های غربی رقم نخورد؟
مگر مفاهیم انسانی ای چون استقلال ، عفّت، غیرت، استکبارستیزی، ... به محض ورود به فضایِ مُدرنیته (سینما، ورزش، روابط سیاسی، علوم انسانی، ...)، تاریخ مصرف شان تمام می شود؟
ویلیام چیتیک اندیشمندی که در زمینه عرفان اسلامی تحقیقاتی دارد، می نویسد: «من در غرب بزرگ شده ام و از زمانی که دانشجوی سال سوم دانشگاه بودم، فهمیدم که جامعه غرب مانند مرغ بسمل (مرغ سربریده که بدون جهت، به این سو و آنسو می پرد) است. در پیشرفت و توسعه غرب، هیچ جهت مشخص و نهفته ای جز تغییر و نابودی به قصد تغییر و نابودی وجود ندارد … تمدن غرب از دوره نوزایی (رنسانس) مقهور وسوسه تکثیر بوده است. پراکندگی بی پایان و بی ثباتی و ناسازگاری روزافزون. در مقابل زمانی که تمدن اسلامی به اصلش وفادار بوده است، توحید که متضاد با تکثیر است بر آن حکمفرما بوده است. در واقع هنگامی که نخستین بار به ایران رفتم -مدتها پیش از آنکه بتوانم علل بیماری ای که جوامع غربی را فاسد کرده است، درک کنم- از اینکه می دیدم ایرانیان تا چه اندازه ارتباط خودشان را با سرچشمه های معنوی و تاریخی خویش از دست داده اند و می شتابند تا از غرب در همه شکوه مخربش تقلید کنند، بهت زده شدم. این شتاب در سال های اخیر نیز کند نشده است!»
می شود از مدرنیته بهره گرفت امّا چنان شیدا و مدهوش مدرن شدن و غربی شدن نبود، می شود هنوز دلِ مان برای سنّت تنگ شود ... می شود.
مبادا فرزندانِ مان، سالیان بعد از ما میانِ سبک های زندگیِ غربی و اسلامی دست و پا بزنند و از فرهنگ اسلامی فقط کتیبه ها و نقوش اسلیمی ش در ذهنِ شان، نقش بندد!