دریافت نسخه PDF مقاله - 1494KB
تاریخ نگارش : دوازدهم دي 1393
استراتژی حکومتهای لیبرال سرمایه
محمد مهدی سلیمی
جلوی چشمانمان را گرفتند و این برای ما عادت شد و یاد گرفتیم که هر وقت قدرت درک نداشتیم و موضوعی را که به ما ارتباط داشت را بی ارتباط جلوه دهیم چشمانمان را ببندیم و بی تفاوت از کنار آن بگذریم
کلید واژه : استراتژی حکومتهای لیبرال سرمایه
هنوز زنده ام و نفس میکشم ، شرمنده ام نفس میکشم که کودک فلسطینی زیر چکمه های سرباز اسرائیلی جان میدهد .
شرمنده ام نفس میکشم که سر دختر سوری بدست سرباز داعشی از تنش جدا می شود .
خدایا به من قدرت بده تا زورگویان جهان را . . .
نه حرفم را پس میگیرم ! ! !
یادم نبود حکومت های استکبار و ستمکار همه به این نیّت به قدرت رسیده اند !
خدایا میشود من هم بدون شعار زدگی دغدغۀ اشکهای دختر عروسک به دست را داشته باشم .
خدایا تو را شکر میگویم در سرزمینی زندگی میکنم که به گریه های هیچ بچه ای نمیخندند
خدایا تو را شکر می گویم اما خدا میشود کمی از خدا بودنت کوتاه بیایی ؟ ! !
می شود دیگر صبر نداشته باشی ؟
می شود دیگر کودکی زیر مشتهای سنگین و بی رحم استکبار نمیرد ؟
خدایا می شود ؟
آه راستی یادم نبود من بنده تو هستم و حق ندارم شکایت کنم . . .
آخر میدانی احساس را هم تو به من دادی . . .
احساس دادی تا عذابم دهی ؟
وای بر من چرا تو را صدا میزنم ؟ !
مگر تو خالق این همه زشتی و بدی هستی ؟ !
میدانم باعث تمام زشتی ها خودمان هستیم و این درد دل است .
خدایا شرمنده ام
که مرا آفریدی اما هیچ سودی برای زجه های مادران فلسطینی ندارم !
خدایا به من قدرتی بده . . .
نمیدانم چرا یادم میرود قدرت برای من خوب نیست
نمیدانم چرا یادم میرود اگر من و امثال من قدرت داشتیم زنان و کودکان بیشتری در جهان مورد ظلم قرار می گرفتند
اینک من و تو . .
حال مادری که فرزندش در تب میسوزد را درک میکنیم ؟
او میداند دیر یا زود حال فرزندش خوب میشود ، در حالی که مادران فلسطینی میدانند به زودی فرزندانشان زیر بمب ها و چکمه های سربازان اسرائیلی جان میدهند
تو این صحنه را می بینی و راحت از کنارش میگذری ، همین که فرزندت میخواهد این صحنه را ببیند دستت را جلوی چشمانش میگیری ، مبادا این صحنه روی ذهنش سوار شود و باعث تکدر خاطرش شود
در حالی که نمیدانی اگر جلوی چشمانمان را نمیگرفتند چقدر زندگی را زیباتر می دیدیم
جلوی چشمانمان را گرفتند و این برای ما عادت شد و یاد گرفتیم که هر وقت قدرت درک نداشتیم و موضوعی را که به ما ارتباط داشت را بی ارتباط جلوه دهیم چشمانمان را ببندیم و بی تفاوت از کنار آن بگذریم
چشمانمان را بستیم تا نبینیم کودکان کار را
چشمانمان را بستیم تا نبینیم کاخهای ساخته شده با زحمت کارگران را
چشمانمان را بستیم تا نبینیم همسایۀ گرسنه مان را
چشمانمان را بستیم و در مقابل اسکناس تا زانو خم شدیم
چشمانمان را بستیم به روی خون شهدا
چشمانمان را بستیم و ندیدیم خون دل خوردنهای پدرانمان را
چشمانمان را بستیم تا نبینیم لبهای ترک خورده دختر گل فروش را
خدایا چقدر زشت است گلی که هنگام خانه رفتن در دست آن دختر است
نه اینکه خلقت تو زشت باشد کردار انسانها زشتش کرده است
خدایا کاش مرا کور خلق میکردی
آخر میدانی چشمان من جز زشتی و پلیدی چیز دیگری نمی بیند.