تاریخ نگارش : سی ام فروردين 1390
غم و شادی در قرآن
فاطمه نصیری خلیلی
نویسنده: محمدتقی مصباح یزدی
انفعالات نفسانی به یکی از ابعاد وجود انسان اختصاص ندارد، بلکه هر یک از خواستههای روحی انسان اینگونه است که به هنگام تحقق آن، حالت شادی و به هنگام عدم تحقق آن، حالت غم روی میدهد.
کلید واژه : غم، شادی
ناشر : کلوب قرآن سفره آسمانی برای زمینیان
از یک نظر انفعالات روحی از همه ابعاد وجود انسان وسیعتر و در عین حال سطحیتر است، چرا که در واقع، معلول و متأثر از سایر ابعاد است؛ یعنی قبلاً چیزهای دیگری باید در نفس باشد تا این حالات انفعالی پدید آید، و چون نزدیکی بیشتری با بدن و حالات مادی دارد، از این رو، آن را سطحیتر تلقی میکنیم، هر چند در عمقش چیزهای دیگری وجود دارد.
و اما این که وسیعتر است: محور همه انفعالات این گونه است که وقتی انسان مطلوبی دارد هنگامی که مطلوبش تحقق پیدا کرد، حالتی به نام شادی، خشنودی و امثال این تغییرات، برای انسان پدید میآید، و اگر از دستش رفت حالتی به نام حزن و اندوه و... به وجود میآید.
بنابراین، انفعالات نفسانی به یکی از ابعاد وجود انسان اختصاص ندارد، بلکه هر یک از خواستههای روحی انسان اینگونه است که به هنگام تحقق آن، حالت شادی و به هنگام عدم تحقق آن، حالت غم روی میدهد.
انسان به زندگی علاقهمند است. این یکی از ابعاد وجود انسان است که از یک نظر میشود عمیقترین بعد وجود یا ژرفناکترین لایه روحی انسان در نظر گرفته شود؛ اگر انسانی احساس کند که حیاتش به خطر افتاده است، حالتی به نام خوف برایش پیش میآید. و اگر متوجه شود که آن خطر رفع شده و حیاتش ادامه خواهد یافت، حالتی دیگر به نام سرور و شادی برایش پدید میآید.
درباره قدرت هم همینطور است اگر کسی احساس کند که قدرتش در حال زوال است و عاجز و ناتوان خواهد شد، احساس خوف به او دست میدهد. و اگر کسی که عاجز بوده قدرتش برگردد یا کسی که فلج بوده شفا پیدا کند، احساس سرور به او دست میدهد. چنان که اگر سلامتیاش به خطر افتد میترسد و هنگامی که مریض شود محزون میگردد.
هم چنین انسانی که به مال علاقه دارد، اگر مالش به خطر افتد حالت خوف به او دست میدهد و اگر از دستش برود محزون میشود، اما اگر ناگهان مالی به او برسد شاد میشود. در مورد فرزند هم امر به همین منوال است، اگر به فرزند کسی مصیبتی برسد پدر محزون میشود، اما اگر فرزند مشرف به مرگی نجات پیدا کند، پدر شاد میشود.
حاصل آن که هر مطلوبی تحقق پیدا کند، موجب سرور میشود و هر کدام از دستش برود موجب غم و اندوه میگردد از این جهت این بعد وسیعترین ابعاد است و بر همه ابعاد وجود انسان احاطه دارد. یک حالت فراگیری نسبت به همه شؤون زندگی دارد. این دو ویژگی از ویژگیهای این بعد انسان است: یکی این که سطحیتر از همه و معلول سایر جهات نفسانی است. و دوم این که وسیعتر و فراگیرتر از همه است.
نکته دیگری که باید گفته آید، این است که تحقق یا از دست رفتن مطلوب اضافات گوناگونی دارد که بر حسب این اضافات مفاهیم و عناوین متعددی پدید میآید؛ مثلاً مطلوب انسان گاهی حاصل کارِ خود اوست و گاهی نتیجه کار دیگران. کسی که خود موجب زیان کاری شده، پشیمان میشود. این ندامت همان حزن است و اگر دیگری موجب زیانمندی شده باشد هیچ وقت نمیگوییم، پشیمان شد.
همین گونه از دست رفتن مطلوب گاهی "بالفعل" تحقق پیدا کرده، یا یک امر نامطلوبی برای انسان پیدا شده است؛ یعنی اگر در نظر بگیریم که در گذشته ـ ولو لحظهای قبل ـ ضرری به انسان رسیده است در این جا "خوف" معنا ندارد، بلکه جای "حزن" است. اما نسبت به آینده وقتی احتمال بدهد که ضرری به او میرسد یا مطلوبش از دست میرود حالت "خوف" به او دست میدهد. پس "خوف" نسبت به آینده است، ولی "حزن" و "غم" نسبت به گذشته است.
نقطه مقابلِ خوف، امن و آسایش خاطر است و آن وقتی است که خطری شخص را تهدید نمیکند و اگر انتظار امر مطلوبی یا رفع امر نامطلوبی داشته باشد، حالت امید و رجا به او دست میدهد و در مقابل وقتی امید به امری مطلوب یا رفع نامطلوبی نداشته باشد حالت یأس و نومیدی برایش حاصل میشود. پس محور همه این حالات، تحقق یا عدم تحقق امر مطلوب یا نامطلوب است.
خشم، نوعی دیگر از حالات روانی است که با توجه به این که امری نامطلوب از طرف شخص دیگری متوجه انسان میشود یا امری مطلوب از وی سلب میگردد، پدید میآید؛ مثلاً وقتی انسان احساس میکند شخصی میخواهد ضرری به او بزند یا نفعی را از او سلب کند، نسبت به وی خشمگین میشود. در مقابل چنین حالتی، حالت رضا و خشنودی قرار دارد.
بنابراین، با توجه به این نسبتها و اضافات گوناگون، حالات مختلفی پدید میآید و در حقیقت گستردگی مفاهیم در این باب از دو جهت است: یکی این که همه خواستههای انسان را شامل میشود؛ مانند حب ذات و حب کمال و انواع لذتها، که تحقق و عدم تحقق همه اینها، موجب شادی و غم میشود، و یکی هم از لحاظ اضافات گوناگون؛ مثلاً حالت انسان در مرگ فرزند؛ اگر نسبت به گذشته باشد حزن است، و اگر نسبت به آینده باشد، خوف است، و نسبت به کسی که میخواهد فرزندش را بکشد و از دست او بگیرد "خشمگین" میشود. در همه این موارد متعلَّق حالات و انفعالات نفسانی، مرگ فرزند است، اما با توجه به اختلاف زمانها و اضافات گوناگون حالات گوناگون و عکسالعملهای متعددی پدید میآید.
اگر بخواهیم تمامی مفاهیم مربوط به این بخش را بررسی کنیم و آیات مربوط را از دیدگاههای مختلف مورد بحث قرار دهیم، از مجال مقال فراتر خواهد رفت. بنابراین، تنها عناوین و سرفصلهای موضوع را یادآور میشویم: فرح، سرور، حبور: "فهم فی روضة یحبرون"1 مرح، بطر، از یک سوی، و مفاهیم حزن اسی: "لکیلا تأسوا علی ما فاتکم"2 اسف، ضیق صدر: "فلاتکن فی ضیق مما یمکرون"3، "یضیق صدری"4 بخوع "باخعنفسک"5 و ندامت. همینطور مفهوم "رضا" از یک طرف، مفاهیم سخط، غضب، کراهت، غیظ، مکظومیت، و کظیم به معنای مکظوم؛ مانند "و لاتکن کصاحب الحوت اذ نادی و هو مکظوم"6، "و هو کظیم"7 از طرف دیگر است. همین گونه خوف و خشیت و اشفاق و رهبت و وجل که تقریبا مترادف هستند؛ در مقابل امن و سکینه و اطمینان قلب و نیز رجاء که انتظار رفع محذور یا تحقق مطلوب
سرور و شادی هم گاهی موجب این میشود که انسان فعالیت بیشتری انجام دهد، چون در حالت انبساط و شادی و نشاط، انسان کارش بهتر پیش میرود؛ چه کار بدنی، چه کار روحی و چه کار فکری. اگر فرح و انبساطی باشد که طبعا از حصول نعمتی و مطلوبی حاصل میشود موجب این میشود که انسان به فعالیت بیشتری بپردازد چنین فرح و سروری مطلوب است و ادخال سرور در قلوب مؤمنین و مزاح در سفر و چیزهایی از این قبیل که موجب سرور و انبساط میشود به سبب آثار مطلوبی است که بر آن مترتب میشود. است؛ در مقابل آن یأس و قنوط و ابلاس قرار دارد.
آثار بدنی که در اثر حالت شادی و خشنودی و انبساط روح پدید میآید، عبارت است از: گشادهرویی و خنده و در مقابلش گرفتگی چهره، عبوس شدن و گریه است. (البته گاهی گریه در اثر شوق هم دست میدهد). در این موارد هم میتوان به این مفاهیم رجوع کرد: ضحک، بکاء، استبشار، اسفار، و قرة عین. "وجوه یومئذ مسفره، ضاحکة مستبشره"8 و در مقابل گشادهرویی حالت عبوس: "عبس و تولّی"9، قمطریر: "یوما عبوسا قمطریرا"10، یا تیرگی و غبارآلودگی: "علیها غبره"11 به کار رفته است و میتوان تعبیر "کالحون" را که در آیه 104 سوره مؤمنون آمده است، بر آنها افزود.
مفاهیم دیگری نیز هست که مربوط به رفتار انسان و عکسالعمل او در برابر رویدادهای خوشایند و ناخوشایند است؛ مثلاً وقتی بلایی بر کسی وارد میشود و حزن و اندوه او را میگیرد گاهی در عمل بیتابی میکند، زیاد گریه و ناله میکند، اسم این حالت "جزع" است (فزع همان خوف است "و هم من فزع یومئذ آمنون")12 جزع آن حالت بیتابی است که انسان در مقابل مصیبت یا از دست دادن امر مطلوبی از خودش نشان میدهد. "ان الانسان خلق هلوعا * اذا مسّه الشّر جزوعا"13 و در مقابل آن واژه "صبر" به کار میرود. هم چنین مفاهیم حلم و کظم غیظ در مورد فروخوردن خشم و غضب و مفهوم عجله (در مقابل تأنی) در مورد ترس از دست دادن منفعت یا مفهوم فظّ و غلظت (تندی و درشتی) در مقابل لین و رفق (نرم خویی) از مفاهیم اخلاقی است که با توجه به انفعالات نفسانی و عکسالعمل انسان در برابر حوادث انتزاع میشود.
** ارزش اخلاقی شادی و غم
اکنون باید گفت این حالات از نظر اخلاقی چه ارزشی دارد؟ این حالات تا آن جا که غیر اختیاری باشد از نظر اخلاقی نه ارزش مطلوب دارد و نه نامطلوب، نه ارزش مثبت دارد و نه منفی. هر انسانی طبیعتا وقتی متوجه خطری میشود حالت خوف پیش میآید. این طبیعی است و اختیاری هم نیست و هنگامی که چیز مطلوبی تحقق پیدا کند، شادمان میشود. این شادی امری طبیعی است، برای انبیا و اولیای خدا هم چنین حالتی بوده است. در قرآن کریم بسیاری از موارد همین اسف و غضب و حزن در مورد انبیا است. این حالات تا آن جایی که یک انفعال طبیعی است مدح و ذمی در پی ندارد، ولی ادامه این حالات و عکس العملهایی که انسان انجام میدهد از آن نظر که اختیاری است، ارزشهای مثبت و منفی خواهد داشت.
این حالات مانند همه حالات ادراکی، وقتی تحقق پیدا میکند که انسان نسبت به آنها آگاهی داشته باشد. توجه پیدا کردن گاهی غیر اختیاری است و انسان دفعتا متوجه میشود خطری او را تهدید میکند؛ مثلاً نگاهش به شیری میافتد که قصد حمله به او دارد و بیاختیار میترسد، اما گاهی این توجه با اختیار خود انسان حاصل میشود؛ مثلاً مینشیند درباره چیزی فکر میکند و متوجه میشود که خطری او را تهدید میکند. اینجاست که جنبه اختیاری پیدا میکند و وارد حوزه اخلاق میشود، مثلاً انسان درباره عذابهای آخرت فکر کند تا توجه ندارد ترسی هم ندارد و یادش نیست که اصلاً جهنّمی و عذابی هم هست، اما وقتی از راه فکر کردن خوفی برایش پدید آید این خوف اختیاری است، به دلیل این که مقدماتش اختیاری بوده است، یا این که فکر کند درباره عظمت الهی و گناهان خودش و صفاتی که موجب خوف از خدا میشود. این خوفی است اختیاری، چون مقدماتش اختیاری است.
همینطور حالت امن؛ مثلاً وقتی شخص درباره چیزی که موجب امنیت خاطر بشود فکر کند، آن نیز یک امر اختیاری است. و حتی در صورتی که اصل خوف یا امن غیر اختیاری باشد، ممکن است ادامهاش اختیاری باشد؛ یعنی توجهاش را متمرکز کند و علت مبقیه برایش ایجاد کند. آن حالت، بقای اختیاری خواهد بود. چنان که عکسش هم همین طور است. بنابراین در این گونه حالات و انفعالات نفسانی جاهایی برای اختیار هست: یکی این که انسان ابتدا خودش فکر کند و از راه فکر کردن آن حالت را پدید آورد که حدوثش هم اختیاری است، و دیگری آن که حدوثش غیر اختیاری، ولی بقایش اختیاری باشد. هم چنین ممکن است تشدید یا تضعیف این حالات، اختیاری باشد؛ مثلاً کسی که توجه ضعیفی پیدا کرده و خوفی متناسب با آن برایش حاصل شده میتواند توجهاش را متمرکز کند یا در اثر متمرکز کردن توجه، حالت خوف تشدید شود. این هم نوعی عمل اختیاری در حالت نفسانی است. در این صورت است که وارد حوزه اخلاق میشود و میسزد که بگوییم کار خوبی انجام داده است یا کار بدی. و آنچه بیش از همه با اختیار انسان ارتباط دارد ترتیب آثار علمی است که به دنبال این حالات چه کاری و چه رفتاری را انجام بدهد و چه عکسالعملی در مقابل دیگران نشان بدهد. البته بعضی اختیارشان در این موارد هم خیلی ضعیف است، وقتی عصبانی شدند، دیگر نمیتوانند خود را کنترل کنند. هرچه از دهنشان دربیاید میگویند، هر کاری از دستشان برمیآید انجام میدهند، مثل این که دیگر اختیار از آنها سلب میشود. البته اختیار ضعیف را با تمرینها و تلقینهایی میتوان تقویت کرد. در این موارد به همان اندازه که انسان اختیار داشته باشد در ابقای یک حالت یا عکسالعمل خاص به همان اندازه هم ارزش اخلاقی دارد.
** معیار خوبی و بدی
در این جا سؤال این است که بهطور کلی معیار خوبی و بدی چیست؟ معیاری که در همه موارد میتوان بر آن تکیه کرد، این است که اگر یک عمل اختیاری موجب این شود که انسان از کمالِ برتری محروم گردد؛ یعنی تزاحمی پیدا شود که اگر یکی از آنها را ارضا کند و به دنبالش برود از دیگری محروم شود، پس اگر آن دیگری مطلوبیت بیشتری داشته باشد موجب این میشود که اولی نامطولب باشد؛ یعنی ارزش منفی دارد، و بر عکس اگر عملی موجب این شود که انسان به خواستههای بیشتر و ارزندهتر و کاملتری برسد، مطلوبیت و ارزش مثبت خواهد داشت. در اینجا نیز مطلب همینگونه است: چه خوف، چه حزن، چه سرور، چه رجا چه یأس و چه قنوط و سایر مفاهیمی که اشاره کردیم، اگر در مواردی باشد که انسان را از کمالات دیگر باز دارد آن حالت هم طبعا نامطلوب خواهد بود و به اندازهای که اختیاری باشد از نظر اخلاقی، ارزش منفی خواهد داشت و چون این حالات تابع عوامل و زمینههای پیشین و زیرین هستند، ارزش مثبت و منفی آنها هم تابع آنها خواهد بود؛ مثلاً خوف در اثر به خطر افتادن مطلوب است، حال باید دید که آن چیز مطلوبیتش چقدر است؟ آیا آن مطلوب مربوط به دنیاست یا مربوط به آخرت؟ مربوط به بدن است یا مربوط به روح؟ ترس انسان از چه جهتی است؟ و چه اثری بر آن مترتب میشود؟ و آیا تزاحم با چه چیزهایی پیدا میکند؟ مثلاً کسی که اگر توجه به مال و فرزند و سایر مطلوبهای دنیا موجب غفلت بشود، نامطلوب است، اما اگر خدا فرزند صالحی به انسان داده باشد که اصلاً از دیدن او به یاد خدا میافتد از انس گرفتن با او لذت میبرد و بیشتر خدا را شکر میکند، خود داشتن آن فرزند و نگاه کردن به او عبادت میشود. اموال هم همینطور است.
مال را دوست میدارد، باید دید مطلوبیت مال برای او از چه نظر است؟ اگر کسی یک کامیون یا یک کشتی از اموال شخصی خود را میخواهد در راه اسلام صرف کند اگر این اموال در معرض تلف قرار گیرد، ترسش نه از این جهت است که مالی از او سلب میشود و ثروتش از دستش میرود، بلکه از این میترسد که این مال به جبهه نرسد و کار جهاد اسلامی لنگ بماند. این ترس بسیار ترس مطلوبی است، اما ادامه آن چقدر خوب است؟ جواب این است به اندازهای که تلاش او را برای نجات آن مال زیاد کند، اما اگر ترس فقط از این باشد که اموالی از دست انسان میرود و دیگر تمتعات دنیویاش کم میشود و بساط عیش و نوشش به هم میخورد، چنین ترسی در لحظهای که ابتدا به طور غیر اختیاری حاصل میشود از حوزه اخلاق خارج است و اما ادامهاش از نظر بینش اسلامی مطلوب نیست. چرا؟ برای این که اولاً لذایذ دنیوی و اموالی که وسیله تحقق آنهاست جنبه مقدمی دارد و وسیله آزمایش است. هدف انسان در دنیا این است که آزمایش شود؛ گاهی به داشتن مال و گاهی به نداشتن مال. همینطور که انسان با مال آزمایش میشود که این را در چه راهی صرف میکند، با نداشتن مال هم آزمایش میشود که آیا صبر میکند یا نه، البته این نامطلوبیت درجاتی دارد: اگر طوری شود که انسان را وادار به کارهای خلاف شرع کند، حرام خواهد بود؛ مثلاً وقتی که میترسد اموالش به خطر بیفتد اگر برای نجاتش دست به وسایل نامشروع بزند یا برای جبرانش دست اندازی به مال دیگران کند و تنها به وسایل مشروع اکتفا نکند گناه خواهد بود و باید سعی کند ترس و نگرانی را از خودش دور کند. فکر کند متاع دنیا ارزشی ندارد و وسیله آزمایشی بیش نیست و بود و نبودش در سرنوشت نهایی انسان چندان تأثیری ندارد. پس من نباید آن قدر متأثر شوم که دست به کارهای غیر مشروع بزنم. یا ناشکری و کفرانِ نعمت کنم و بر عکس هر جا خوف و حزن منشأ افعال مطلوبی باشد یا خوف و حزن نسبت به اموری باشد که خود آنها ارزشمند هستند، ارزش مثبتی خواهد داشت.
اگر کسی پدر و مادری داشت که خدمت کردن و احسان به ایشان موجب سعادت دنیا و آخرت میشد در حالی که مشرف به مرگ هستند، نگران میشود و بعد از وفات ایشان اندوهگین میگردد، از آن رو که دیگر نمیتواند به ایشان خدمت بکند و به ثواب بِرّ و احسان به والدین نایل گردد؛ البته چنین خوف و حزنی مطلوب است اما چه اندازه مطلوب است؟ به همان اندازهای که انسان را به کارهای خیر بیشتر وادار کند؛ مثلاً بعد از مرگشان صدقاتی بدهد برای آنها، دعایی، قرآنی، نمازی بخواند و هدیه کند برای ایشان این همان حزن است که موجب این کارها میشود و اگر آن حزن نبود، آنان را فراموش میکرد. پس این حزن مطلوب است، چون منشأ خیراتی میشود. هم منشأ کمالاتی برای فرزند میشود و هم برای دیگران، ولی اگر فقط به سر و روی خود بزند که ای وای پدرم مرد! از این به سرزدن نه چیزی به دست میآید و نه مرده زنده میشود و نه اثر خیری بر آن مترتب میگردد. این کار مطلوب نیست و این همان حالت جزع است.
پس اگر ادامه این حالات در جهت خیر باشد و به خاطر از دست رفتن یک خیر معنوی و اخروی باشد مطلوب است و تشدید آن هم تا آن جا که منشأ آثار نیک باشد، مطلوب است، و الا باید انسان خود را منصرف کند و طوری نباشد که حزن قلبش را فرا بگیرد و او را از کارهای دیگر باز دارد؛ مثلاً با این که پدرش از دنیا رفته، درس و بحث و مطالعه را تعطیل کند و تکالیف واجب را ترک کند؛ برای تأثر و غم و اندوهی که از فوت پدر بر او مسلط شده است. چرا که با کمالات دیگری مزاحم است، بلکه آن اندازه مطلوب است که کمالی را ایجاد کند، کمالی که اگر آن حزن و خوف نبود به دست نمیآمد.
نقل میکنند که مرحوم صاحب جواهر ـ رضوان الله علیه ـ فرزندی داشت که خیلی مورد علاقهاش بود. اول شب، فرزندش جوان مرگ شد، جنازهاش را در اطاق گذاشتند تا صبح تشییع کنند. ایشان نشست و گفت خدایا اگر میدانستم که کاری هست که ثوابش برای فرزند من بهتر از نوشتن جواهر باشد آن کار را انجام میدادم، امشب مینشینم در کنار جسد فرزندم و "جواهر" مینویسم و ثوابش را به روح فرزندم اهدا میکنم. به هر حال پیدایش این حالات آن اندازهای که اختیاری هست، در صورتی مطلوب است که منشأ کمالی باشد. و آن اندازهای نامطلوب است که موجب محرومیت از کمال شود و آن وقتی که نه مزاحم است و نه موجب محرومیت؛ نه ارزش مثبت دارد و نه منفی. البته فرض موردی که هیچ گونه مزاحمتی نداشته باشد، خیلی فرض بعیدی است. ولی به حسب افراد متعارف میتوان گفت کسانی هستند که کارهای مباحی دارند و تأثرات ایشان موجب ترک آنها میشود. چنین فرضی مخصوصا در زمان ما که شاید کمتر کسی پیدا شود که در شبانه روز از تکالیف واجب مستثنی باشد، خیلی مشکل است. ما در وضعیتی هستیم که هر کس در هر جا هست به آن اندازهای که نیرو دارد، تکالیف واجب به عهدهاش آمده است.
در مورد "سرور" هم همینطور است. سرور و شادی هم گاهی موجب این میشود که انسان فعالیت بیشتری انجام دهد، چون در حالت انبساط و شادی و نشاط، انسان کارش بهتر پیش میرود؛ چه کار بدنی، چه کار روحی و چه کار فکری. اگر فرح و انبساطی باشد که طبعا از حصول نعمتی و مطلوبی حاصل میشود موجب این میشود که انسان به فعالیت بیشتری بپردازد چنین فرح و سروری مطلوب است و ادخال سرور در قلوب مؤمنین و مزاح در سفر و چیزهایی از این قبیل که موجب سرور و انبساط میشود به سبب آثار مطلوبی است که بر آن مترتب میشود، ولی غالبا سرورها در افراد موجب این میشود که از مصالح معنوی و اخرویشان غافل شوند. چون خود سرور و شادی حالتی مطلوب است و همین که یک لحظه تحقق یافت، انسان دلش میخواهد که ادامه پیدا کند. اگر ادامهاش به وسایل نامشروع باشد که حرام است و اگر موجب انجام دادن کار نامشروعی باشد، آن هم ارزش منفی دارد، اما اگر به این حد نرسد دست کم موجب غفلتهایی میشود. غفلت از آخرت، غفلت از تکالیف مهم اجتماعی که به عهده انسان هست. پس به هر اندازهای که انسان را باز دارد و از کمالات انسانی غافل کند نامطلوب است. "لاتلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله".14
اگر توجه به مال و فرزند و سایر مطلوبهای دنیا موجب غفلت بشود، نامطلوب است، اما اگر خدا فرزند صالحی به انسان داده باشد که اصلاً از دیدن او به یاد خدا میافتد از انس گرفتن با او لذت میبرد و بیشتر خدا را شکر میکند، خود داشتن آن فرزند و نگاه کردن به او عبادت میشود. اموال هم همینطور است، اموالی که آدم را مشغول کند و از امور معنوی و توجه به خدا و عبادت غافل کند، این "الهاء عن ذکر الله" است و نامطلوب، اما اگر شاد بشود از این که خدا امسال محصول زیادی به او داده است درآمد خوبی دارد و میتواند اینها را در راه خدا بیشتر انفاق کند، ثوابهای بیشتری کسب کند همین شادیاش هم مطلوب است.
پس معیار در این جا هم این است که این حالات تا چه اندازه تأثیر کند در این که انسان برای تکامل خود بیشتر فعالیت کند.به همان اندازهای کمک باشد برای تحصیل کمالات بیشتری، مطلوب و به اندازهای که مانع و مزاحم باشد، نامطلوب است.
انسان مؤمن باید طوری تربیت شود که داشتن و نداشتن نعمتهای دنیوی از هر قبیلی که باشد، تا آن جا که مربوط به دنیا هست در او تأثیری نداشته باشد: "لکیلا تأسوا علی مافاتکم و لاتفرحوا بما آتاکم". بود و نبود و افزایش و کاهش نعمتهای دنیا برایش مساوی باشد، چون اینها همه وسیله آزمایش هستند و مطلوبیت ذاتی ندارند. آری اگر مطلوبیت و عدم مطلوبیت ارتباطی با خدا و معنویات پیدا کرد، به همان اندازه ارتباط و تأثیری که در فعالیتهای انسان میتواند داشته باشد، مطلوب خواهد بود.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.