تاریخ نگارش : دهم آبان 1389
انواع تشابه در قرآن
فاطمه پورمحمدی
طبق آیات قرآن کریم برخی آیات قرآن محکم و برخی دیگر متشابه است که همین آیات متشابه باعث پیدایش فرق فاسدی مثل مجبره، مجسمه شده است.
کلید واژه : تشابه، قرآن، انواع
آشنایى با محکم و متشابه در قرآن داراى چنان اهمیت و ارزشى است که هر مفسر قرآن کریم در جاى جاى این کتاب الهى، توجه به آن را براى خود لازم دانسته و غفلت از آن را موجب پیدایش انحراف در تفسیر قرآن مىداند. قرآن به عنوان یک مجموعه به هم پیوسته و یکدست -که به تصریح خود هیچگونه اختلاف و ناهماهنگى در آیاتش وجود ندارد- به دو بخش محکم و متشابه تقسیم مىگردد. بعضى از آیات، آیات مادر، اساسى و مرجع هستند و بخشى دیگر نیازمندِ ارجاع به دسته اول. از این روست که نظر استقلالى به آیات دسته دوم در تفسیر قرآن انسان را به کلى از مسیر صحیح فهم قرآن منحرف مىسازد و ناخواسته در جهتى مخالف با کتاب خدا قدم برمىدارد.
پیدایش مذاهب فاسدى چون مجسّمه یا مجبره یا مفوّضه، بر پایه همین دسته از آیات و بدون ملاحظه آیات محکم بوده است. این امر متأسفانه از صدر اسلام تاکنون ادامه داشته و در هر زمان به اقتضاى شرایط زمانى و مکانى، گروهى بودهاند که با تمسک به چنین آیاتى بدعتآفرینى کرده و آیات نورانى قرآن مجید را دستاویزى براى رسیدن به امیال و هواهاى نفسانى خود آن هم در قالب و چهره دینى و قرآنى قرار دادهاند. شاید به همین جهت است که موضوع محکم و متشابه از دیرباز مورد توجه مفسران و قرآنشناسان بوده و آراى گوناگون و مختلف مفسران از صحابه و تابعین و پس از آنان که در این زمینه ابراز شده، شاهدى بر این امر است. علاوه بر تفاسیر مفسّران شیعه و سنى که این بحث را در ذیل آیه محکم و متشابه مطرح نمودهاند، گروه بىشمارى از مفسران و آگاهان علوم قرآنى آن را در ضمن مباحث علوم قرآنى بلکه در رسالهها و کتب مستقلى مطرح و عرضه نمودهاند.
چرا در قرآن تشابه وجود دارد؟
اول: یک گروه از تشابه، تشابه عرضی است که به قرآن تحمیل شده است این گروه از آیههای متشابه برابر با اسلوب و شیوههای متعارف عرب بیان شده و خالی از هرگونه پیچیدگی است در آغاز هیچ تشابهای نبوده است سپس در پی درگیریهای عقیدتی و فکری در میان مسلمانان، رخ داد و فاجعة تشابه دامنگیر بسیاری از آیات قرآن گردید. مانند: ثم استوی علی العرش آنگاه بر عرش استیلا یافت (فرقان/59) یدالله فوق ایدیهم (فتح / 10)
دوم: یکی دیگر از اسرار وجود متشابه در قرآن، بکار انداختن افکار و اندیشهها و به وجود آمدن نهضت فکری در مردم است.
سوم: بسیاری از حقایق مربوط به جهان دیگر یا جهان ماورای طبیعت است که از افق فکر ما دور است و ما به حکم محدود بودن قادر به درک آن نیستیم این نارسایی افکارها و بلند بودن افق آن معانی، سبب تشابه در آیات میشود. مانند قیامت، عذاب ملائکه، عزرائیل، بهشت و اوصاف اهلی...
چهارم: نکته دیگر که در ذکر متشابه در قرآن وجود دارد و اخبار اهلبیت آن را تأیید میکند این است که وجود اینگونه آیات در قرآن نیاز شدید مردم را به پیشوایان الهی و پیامبر ـ صلی الله علیه و اله ـ و احیای او روشن میسازد و سبب میشود مردم به سبب نیاز علمی به سراغ آنها بروند و رهبری آنها را عملاً به رسمیت بشناسند. تأویل متشابهات را چه کسی میداند؟ علامه طباطبائی (ره) میفرماید: «از ظاهر تعبیر قرآن استفاده میشود که ظاهر آیه انحصار فهمیده میشود که علم به تأویلات متشابهات، صرفاً مخصوص خداست . یعنی تأویلات قرآن را فقط خدا میداند و به هرکسی بخواهد میآموزد مانند پیامبران و اهل بیت ـ علیهما السّلام ـ اما بیشتر مفسرین از ظاهر آیه این طور نتیجه گرفتهاند که تأویل متشابهات را خدا و راسخان در علم میدانند. راسخان در علم یعنی، کسانی هستند که در علم و دانش، ثابت قدم و صاحب نظراند. روایات متعددی وارد شده است که راسخان در علم را پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و ائمة هدی ـ علیهم السّلام ـ تفسیر نمودهاند.
تشابه شانی( نوعی)
سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا تشابه قرآن نسبی است مطلق؟ وآیا تشابه یک واقعیات ذاتی قرآن است و این آیات فی نفسه برای همه متشابه است؟ یا برای آن دسته از مردم که علم کافی ندارند تشابه دارد؟
تشابه برخی از آیات نه نسبی است و نه ذاتی و واقعی، بلکه شانی و نوعی است. « بدین معنا که دسته ای از آیات همانند آیات صفات و افعال خداوند، افعال انبیاء، روابط انسان با خدا و ... شانیت تشابه را دارند، که ممکن است همین آیات برای برخی افراد متشابه باشند و لیکن برای دیگران نه.» باید گفت: «برخی آیات، به جهت محتوی بلند و کوتاهی لفظ و عبارت، زمینة تشابه در آن فراهم است یعنی جای آن را دارد که تشابه ایجاد کند زیرا تنگی و کوتاهی قالب موجب گردیده تا لفظ در افاده معنای مراد (که بسیار بلند است) کوتاه آید و نارسا جلوه کند نوعاً افراد با برخورد با اینگونه موارد دچار اشتباه میشوند. زیرا ظاهر عبارت می تواند معنا را کاملا در اختیار بیننده یا شنونده قرار دهد. ولی کسانی هستند، با اطلاعات و واقف بودن بر رموز معانی و الفاظ وارده در قرآن که دچار این اشکال نگردند، لذا تشابه در قرآن شأنی و نوعی است نه ذاتی.
تشابه اصلی و عرضی
تشابه در آیات قرآن دو گونه است: تشابه اصلی وتشابه عرضی
تشابه اصلی آن است که کوتاهی لفظ موجب نارسایی در افاده بلندای معنا شده و احیانا شبهه انگیز شود این آیات بیش تر در رابطه با اصول معارف و معرفت شناختی است. الفاظ و کلمات موضوعه در لغت عرب، بیشتر برای افاده معانی کوتاه و سطحی ساخته شده، گنجایش و کشش آن را ندارد تا معانی گسترده و عمیق را افاده کنند. از طرفی هم قرآن ملتزم بود که از الفاظ موضوعه عرب و شیوه های کلامی آنان استفاده کند « إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ » . لذا برای بیان معانی والا به ناچار راه کنایه و مجاز و استعاره را پیمود و این خود بر عرب غریب می نمود. مثلا آیه « فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَـکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَـکِنَّ اللّهَ رَمَى وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاء حَسَناً إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (این شما نبودید که آنها را کشتید بلکه خداوند آنها را کشت. و این تو نبودى (اى پیامبر که خاک و سنگ به صورت آنها) انداختى بلکه خدا انداخت. و خدا مىخواست مؤمنان را به این وسیله امتحان خوبى کند خداوند شنوا و داناست. ) اشاره به قدرت ناچیز انسان در انجام افعال اختیاری خویش، در مقابل عوامل موثر در به وجود آمدن آن، که همگی با اذن الهی انجام می گیرد. درک این معنا برای عرب آن روز دشوار بود لذا بوی جبر از آن استشمام می گردید.
آیه « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» (اى کسانى که ایمان آوردهاید. دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامى که شما را به سوى چیزى مىخواند که شما را حیات مىبخشد. و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل مىشود، و همه شما (در قیامت) نزد او گردآورى مىشوید.)
در این آیه مساله حیلوله(حائل شدن خدا میان انسان و قلب او) که حیلولة« به معناى حائل شدن در وسط دو چیز است.» این تحدیدی است برای کسانی که از فرامین شرع سرپیچی کنند.
ابوالحسن اشعری و پیروان وی، از این آیه جبر در حیات و غیر ارادی بودن ایمان و کفر را استفاده کرده می گویند: کافری را که خداوند مقدر کرده کافر باشد، اگر اراده کند ایمان آورد و اطاعت فرمان خدا نماید، خداوند مانع او می گردد. همچنین مومنی که که خداوند مقدر کرده مومن باشد اگر قصد کفر کند، خدا مانع او می شود. فخر رازی اشعری این تفسیر را تایید کرده گوید: این آیه برخلاف مکتب معتزله است که قائل به جبر نیستند.
این آیه چیز دیگری را می گوید و مردم را به یک حقیقت اجتناب ناپذیر رهنمون می سازد. «آیه از جامعترین آیات قرآنى است، و مشتمل بر معرفت حقیقیهاى از معارف الهى (مساله واسطه بودن خدا میان آدمى و قلب او) است، آرى، با توجه دادن منافقین به مقام پروردگار و اینکه خداى تعالى از خود آنان به آنچه در دلهایشان است داناتر است ریشه نفاق و مغروریت را به کلى از بیخ برمىکند و مؤمنین را که در راه ایمان به خدا و آیات او هستند به یک مساله روانى توجه داده، و به ایشان خاطرنشان مىسازد که زمام امر دلهایشان به دست خدا است، و خود آنان در اختیار داشتن و مالک بودن دلهایشان مستقل و بى نیاز از خدا نیستند، در نتیجه صفت رذیله تکبر را از دلهاى ایشان و هر کس که خیال کند در تسلط بر آنچه دارد مستقل است دور نموده، و دیگر وقتى مىبینند که موفق به ایمان و تقواى درونى هستند مغرور نمىشوند، و یا وقتى مىبینند انگیزههاى هوى و هوس و علاقه کشنده به زیور دنیا دلهایشان را احاطه کرده، و در نتیجه دلهایشان از ایمان به حق و اقبال بر خیرات انزجار دارد از رحمت خدا مایوس نمىشوند.» زندگی واقعی، که انسان در آن احساس زنده بودن و برخورداری از نعمت حیات می نماید، موقعی به دست می آید که به قوانین شریعت احترام نهد و هرکس در سایه قانون از حق شرعی خود بهرمند گردد و به حقوق دیگران تجاوز ننماید. چنین جامعه ای در آسایش حیات زندگی می کند. در سایه شریعت، انسان به واقعیت خویش پی میبرد و انسانیت بر جامعه حاکم می شود. ولی ممکن است انسان سرکش، همچون حیوان درنده، در خواسته های پست زندگی کند. در چنین جامعه ای انسانیت فراموش شده، انسان خود را گم می کند. این بزرگ ترین عقوبتی است که دامن گیر این گونه انسان ها می شود، لذا انسان بادست خود از خویشتن فاصله گرفته، ره سپار عالم بهیمیت می گردد. آن گاه که: « وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (و همچون کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشى» گرفتار کرد، آنها فاسقانند.) صدق می کند.« وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ» (و ما دلها و چشمهاى آنها را واژگونه مىسازیم (آرى آنها ایمان نمىآورند) همانگونه که در آغاز، به آن ایمان نیاوردند. و آنان را در حال طغیان و سرکشى، به خود وامىگذاریم تا سرگردان شوند.) پس قلب های آنان وارونه و خود را فراموش کرده اند. این همان حیلوله خداوندی است. بدین ترتیب مراجعه به سایر آیات نشان می دهد که مراد از حیلوله خداوندی، حکومت جبر بر انسان نیست، بلکه این امر در اثر کردار انسان حاصل می شود.
نوعا آیاتی که با مبدا و معاد و مساله استطاعت( قدرت در اختیار) انسان و مقدار تصرف او در جهان و آیات آفرینش و علل تکلیف و مانند آن بحث می کنند، در زمره آیات متشابه قرار دارند، زیرا معانی بلند و دقیق است ولی الفاظ مستعمل بسیار کوتاه و نارس است. مثلا آیات مشیت و علم و اراده پروردگار، آیه امانت و آیه خلافت و آیات تسخیر آسمان و زمین برای انسان و آیات اذن و آیات هدایت و ضلال و امثال آن متشابه جلوه کرده اند، بدین لحاظ نیاز به تاویل صحیح و مستند دارند. که با مراجعه به آیات محکمه که «ام الکتاب» می باشند و نیزاحادیث پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار(ع) این گونه تشابه قابل رفع است.
عمده، تشابه عرضی است که بر اثر برخورد و تضارب آرا و عقاید و پیدایش مذاهب و گرایش های مختلف که در زمان های متاخر از عصر نزول در جامعه اسلامی رخ داد، به وجود آمد و هر فرقه و گروه برای پشتوانه مذهب خود و یافتن دست آویزی عوام پسند، به سراغ قرآن رفته، آیاتی را که تا دیروز محکم بودند با تفسیرهای خودخواهانه متشابه ساختند بیش ترین آیات متشابهه که امروزه مطرح است از این قبیل می باشد.
یک گروه از تشابه، تشابه عرضی است که به قرآن تحمیل شده است زیرا در آغاز اسلام متشابه نبوده، مسلمانان باسلامت طبع و خلوص نیت با آن برخورد می کردند. بدین لحاظ عموما معنا و مراد آن را به خوبی درک نموده، هیچ گونه شبه ای ایجاد نمی کرد. این گروه از آیههای متشابه برابر با اسلوب و شیوههای متعارف عرب بیان شده و خالی از هرگونه پیچیدگی است در آغاز هیچ تشابهای نبوده است سپس در پی درگیریهای عقیدتی و فکری در میان مسلمانان و به وجود آمدن مباحث جدلی و مسایل کلامی و رایج شدن برخی مطالب فلسفی، که جسته و گریخته بخ گونه ناپخته و نارس از یونان به این دیر راه پیدا کرده بود، بر چهره بسیاری از آیات هاله ای از غبار ابهام نمودار گشت. آیاتی که تا دیروز از محکمات بود امروز در زمره متشابهات در آمد. این در اثر دست آویزی های ناروای برخی اهل کلام و ارباب جدل بود که چهره تابناک این گونه آیات را دگرگون ساخت و از درخشش و تابش اولیه خود فروافکند و فاجعة تشابه دامنگیر بسیاری از آیات قرآن گردید مانند: «ثم استوی علی العرش» آن گاه بر عرش استیلا یافت و« یدالله فوق ایدیهم» (دست خدا بالاى دست آنهاست) و آیه « وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ 22 إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ 23» ((آرى) در آن روز صورتهایى شاداب و مسرور است، و به پروردگارش مىنگرد.) این آیه برحسب احتمالات عرب چشم داشتن به جایگاه بلند پروردگار را می رساند.
زمخشری گوید:« سمعت سرویة مستجدیة بمکة وقت الظهر حین یغلق الناس أبوابهم، و یأوون إلى مقائلهم. تقول:عیینتى نویظرة إلى اللّه و إلیکم» دخترکی از اهالی دهکده سرو را دیدم به هنگام نیمروز، موقعی که مردم در آسایش لمیده بودند، گدایی می کرد و چنین می گفت: چشمان کوجک من، به خدا و شما مردم دوخته شده است.
این آیه همانند گفتار این دخترک عرب، چیزی جز چشم داشتن و حالت توقع به خود گرفتن را نمی رساند و عرب سلیم خود می داند که این گونه تعبیر، جز معنای یاد شده را افاده نمی کند. حال ابوالحسن اشعری که شیخ اهل سنت و سرکرده اشاعره تا امروزبه شمار می رود، این آیه را دگرگون ساخته، آن را به معنای رویت بصر گرفته است.اشعری می گوید نظر سه گونه است:« نظر اعتبار، نظر انتظار و نظر رویت. آن گاه می گوید: نظر اعتبار (عبرت جستن ) در قیامت جایی ندارد. نظر انتظار با حرف الی مقرون نگردد؛ مانند آیه« وَإِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِم بِهَدِیَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ» ( و من (اکنون جنگ را صلاح نمىبینم،) هدیه گرانبهایى براى آنان مىفرستم تا ببینم فرستادگان من چه خبر مىآورند (و از این طریق آنها را بیازمایم) ) پس مراد از آیه چیزی جز رویت بصر نباشد.»
در جواب می گوییم چرا الی ثواب ربها را در تقدیر نگیریم؟ می گوید در قرآن خالی از این تقدیر آمده، باید به ظاهر کلام بسنده شود. در پاسخ از آیه( « لاَّ تُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ» ( چشمها او را نمىبینند ولى او همه چشمها را مىبیند و او بخشنده (انواع نعمتها، و با خبر از دقایق موجودات،) و آگاه (از همه) چیز است.) می گوید درک بصری در این جهان است نه جهان آخرت. یا آن که کافران از درک لذت رویت پروردگار، در دو جهان محرو اند.) ولی او ندانسته که نظر توقع (چشم داشت) در کلام عرب با حرف الی استعمال می شود. در سخن دخترک (سرویه) نظر به سوی خدا و مردم هردو یک نواخت، با حرف الی قرین بود و آیه کریمه از این قبیل است.
همچنین آیه« الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» (همان بخشندهاى که بر عرش مسلّط است.) روشن است که مقصود سلطه و استیلاء بر عرش تدبیر است. عرش کنایه از علم به تدبیر جهان می باشد، کما این که کرسی کنایه از سلطه و فراگیری سلطنت و حکومت پروردگار است. استیلاء بر عرش تدبیر همان استواء علی العرش است. این معنا هیچ گاه موجب شبهه نبوده است تا ارباب جدل آن را به ظاهر لفظی گرفته و به معنای تکیه زدن بر تخت سلطنت پنداشته و لازمه آن را جسمیت در ساحت قدس الهی دانسته اند.
نیز در آیه« یَوْمَ یُکْشَفُ عَن سَاقٍ وَیُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا یَسْتَطِیعونَ» ( (به خاطر بیاورید) روزى را که ساق پاها (از وحشت) برهنه مىگردد و دعوت به سجود مىشوند، امّا نمىتوانند (سجود کنند.)) استعمال لفظ ساق در متعارف عرب کنایه از شدت و وخامت امر است، چنان چه گفته اند:« و قامت الحرب علی الساق؛ جنگ برپا ایستاد». یعنی شدت گرفت. کشف ساق کنایه از آمادگی کامل برای انجام کار است. یعنی دامن به کمر زدن، زیرا لازمه آن کشف ساق پا است.
این آیه طبق استعمال متعارف بر آن دلالت دارد که روزقامت اوضاع شدت یافته، رو به وخامت می گذارد و کفار در حالت سختی قرار می گیرند. ولی اشاعره گفته اند: مقصود، ساق پای خداست که در آن روز برهنه شود و کفار مامور به سجود گردند و نتوانند.