تاریخ نگارش : بیست و نهم اسفند 1390
روهای خوش فرج
آیت الله جوادی آملی
فرج منجی از آرزوهای مومنین است.
کلید واژه : ظهور-فرج
ناشر : کتاب امام مهدی(عج) موجود موعود
روزهای خوش فَرَج
از ظهور تا پیروزی
بیشک، پیروزی نهایی از آن حزب خداست: (فَاِنَّ حِزبَ اللهِ هُمُ الغلِبون)[1] و این ظفر همانا اهتزاز پرچم پرافتخار توحید بر فراز جوامع انسانی به دست حضرت بقیةالله خواهد بود؛ اما رسیدن به چنین فتح الفتوحی هرگز سهل و رایگان نیست، چرا که معاندان لجوج و دشمنان عنود که منطق فرعونی دارند، در برابر منادی یگانهپرستی و احیا کننده عدالت در عرصه زندگی انسان که در پی رهایی بشر از بندگی صاحبان زر و زور و هدایت آنان به بندگی خدای یگانه است و پیچیدن طومار استثمار و خودکامگی فراعنه عصر ظهور را در دستور کار خود دارد، به مقاومت برخواهند خاست و چون دیگر طواغیت که برای اطفای نور الهی از هیچ جنایتی فروگذار نبودند، از هیچ تلاشی در این مسیر کوتاه نخواهند آمد.
به روشنی میتوان دریافت که برای رسیدن به این نصرت الهی فداکاری، نبرد، مبارزه، قربانی دادن و قربانی شدن لازم است و کسی که به حق در انتظار طلوع خورشید حکومت مهدوی است میباید برای چنین ایثار و نثاری نیز آماده گردد، وگرنه این گمان که حضرت حجت(عج) به تنهایی و از راههای غیر عادی اوضاع را سامان بخشد و امور را اصلاح کند و آنگاه انسانها بر سر سفره آماده رحمت آن حضرت بنشینند، بیآنکه رنج جهاد در راه خدا را بر خویش هموار کرده باشند، اندیشهای باطل و زعمی آفل است که مشابه آن دامنگیر برخی از بنیاسرائیل نیز شده بود؛ همانان که دل به آسایش و آرامش رهایی از ظلم فرعونی خوش کرده بودند؛ اما نمیخواستند هزینه و بهای این پیروزی را بپردازند؛ عافیتطلبانی که به پیامبر خود حضرت موسی(علیهالسلام) عرض کردند: (فَاذهَب اَنتَ ورَبُّکَ فَقتِلا اِنّا ههُنا قعِدون).[1]
آنان که با چنان اندیشهای در انتظار حکومت امام مهدی(عج) نشستهاند و خویش را آماده چنین جهادی نمیکنند، در حقیقت دوستداران امام غائباند نه منتظران امام قائم؛ و بر همین اساس، نخستین کسانی که در برابر آن حضرت ایستاده و نافرمانی میکنند، صاحبان اندیشههایی چنین رفاهطلب و عافیتجو یا متعصب و متحجرند.
در برابر اینان، رادمردانی آزادهاند که جان خویش در بوته انتظار موعود منتظَر گداختهاند و کلام الهی در دستی و سلاح در دست دیگر دارند و در وقت ظهور حضرتش بسان پروانه دور وجود مبارکش گرد خواهند آمد و او را در این جهاد مقدس یاری خواهند کرد و نه از نثار جان دریغ میورزند و نه از ایثار مال ابا میکنند.
اینان منتظران حقیقی امام قائماند که انتظارشان به سر رسیده و قلوبشان در پرتو درخشش خورشید مهدوی روشنایی یافته است و حضور چشمگیر جوانان در میان اصحاب و یاران آن حضرت برجستگی خاصی دارد به گونهای که عدد کهنسالان لشکر آن حضرت(عج) به میزانِ سرمه چشم و نمک در برابر توشه زندگی است:
عن أمیرالمؤمنین(علیهالسلام) قال: أصحاب القائم (المهدی) شباب لا کهول فیهم إلاّ مثل کحل العین و الملح فی الزاد و أقلّ الزاد الملح.[1]
اشتیاق فراوان جوانان به طریقت نورانی وحی و عترت، صفای باطنی، نورانیت ضمیر و زمینه مستعد برای قبول بذر هدایت، آنان را قابل میسازد تا بر اساس (یَهدونَ بِاَمرِنا)[2] با فیض امام هدایت و با «کن فیکون» حضرتش متحول گردند و خالصانه در مسیر اعتلای کلمة الله از هیچ کوشش و بخششی دریغ نورزند و امام عصر(عج) که تحقق بخشنده آمال و اهداف تمام انبیای الهی در طول تاریخ بشر است، بر اساس سیره مشترک همه انبیای الهی که استفاده از زبان لیّن و قول بلیغ در اوضاع عادی و زبانه تیغ در حال ضرورت است، پرچم توحید را بر فراز جامعه بشر به اهتزاز درخواهد آورد.[امام مهدی (عج) موجود موعود - صفحه 244]
آثار رحمت الهی با ظهور آن حضرت تجلی دیگری خواهد یافت و وعده قرآنی (ولَو اَنَّ اَهلَ القُری ءامَنوا واتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکتٍ مِنَ السَّماءِ والاَرض)[3] عملی خواهد شد، به گونهای که مسافری عراق تا شام را میپیماید، در حالی که جز بر گیاه و سبزه قدم نمیگذارد: لو قد قام قائمنا لأنزلت السماء قطرها و لأخرجت الأرض نباتها... حتی تمشی المرأة بین العراق إلی الشام، لا تضع قدمیها إلاّ علی النبات.[4]
چون آن حضرت ظهور کند، امانات و ودایع ظاهری و غیر ظاهری امامت و رسالت را آشکار خواهد کرد: پیراهن یوسف، انگشتری سلیمان، عصای موسی و لوای رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم با او خواهد بود و هیبت موسوی، صبر ایوبی، حکم داودی، زیبایی و بهای عیسوی و لباس ولایت علوی(علیهالسلام) و... در وجود شریفش متجلی خواهد شد: قوله تعالی حکایة عنه (یعقوب):(اِنّی لاَجِدُ ریحَ یوسُفَ لَولا اَن تُفَنِّدون)[1] و هو ذلک القمیص الذی انزل من الجنة. قلت: جعلتُ فداک! فإلی من صار هذا القمیص؟ قال(علیهالسلام): إلی أهله و هو مع قائمنا إذا خرج؛ ثمّ قال(علیهالسلام): کل نبی ورث علماً أو غیره، فقد انتهی إلی محمدصلی الله علیه و آله و سلم[2]؛ و نیز: إذا ظهر القائم(عج) ظهر برایة رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم و خاتم سلیمان و حجر موسی و عصاه.[3] ، ...منّا مهدیّ هذه الاُمّة، له هیبة موسی و بهاء عیسی و حکم داود و صبر ایوب[4] و همچنین: و انّ قائمنا من لبس درع رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم[5]؛ و نیز: ... أنّ قائمنا أهل البیت إذا قام لبس ثیاب علی(علیهالسلام) و سار بسیرة علی(علیهالسلام).[6]
ظهور، بهار دلانگیز قلوب
قرآن کریم در مواردی از زمین و تحولات آینده آن سخن گفته است و مسئله حیات مجدد زمین پس از مرگش از همین سخنان نورانی است: (اِعلَموا اَنَّ اللهَ یُحی الارضَ بَعدَ مَوتِها).[7]
ظاهر این گونه آیات، گویای شکوفایی طبیعت در بهار، پس از سپری شدن فصول پاییز و زمستان است و این حیات مجدد و رویش دوباره طبیعت سبب شده است تا در مقام مواعظ اخلاقی به مؤمنان سفارش کنند که بهار را به مثابه هشدار یادآوری قیامت بدانند: إذا رأیتم الربیع فاذکروا النشور.[1]
افزون بر آن، روایاتی نیز هست که حیات مجدد زمین پس از مرگ را بر ظهور مقدس ولی عصر(عج) تطبیق میکند و آیه را بیانگر عدالتی میداند که به دست آخرین حجت الهی(عج) حاکم میشود و زمین ستمزده را از عدل و داد آکنده میکند و آن را زندگی دوباره میبخشد.
بر این اساس، هستی در ورای نمود ظاهری خویش حقیقتی نهفته دارد که مرگ و زندگی در آن به گونهای دیگر مطرح میشود و زمستان و بهار دیگری را محقق میسازد: در یک سطح از معنای ظاهریای سخن میگوید که در آن زمین و طبیعت متفاوت و فصول مختلف دارد و در سطحی عمیقتر از حقیقتی معنوی، باطنی و ملکوتی سخن به میان میآورد که همان «زمینه زندگانی» در آفرینش آدمی است، زیرا مرگ و زندگی زمین، امری طبیعی و ملکی است؛ ولی نیستی و هستی زمینه روح انسان، حقیقتی ملکوتی است. باید دانست که الفاظ برای ارواح و اهداف معانی وضع شدهاند و تطبیق معنا و مفهوم بر هر مصداقی که بتواند روح معنا و هدف آن را تأمین کند، حقیقت است نه مجاز، از همین رو تطبیق مفاهیم موت، حیات و زمین بر مصادیق گوناگون عَرْضی یا طولی میتواند حقیقت باشد.
اگر لفظ «زمین» در آیه یاد شده به معنای زمینه باشد، ظهور امام عصر(عج) از مصادیق بارز آن خواهد بود و نیازمند توضیح و تبیین نیز نیست؛ اما چنانچه از آن لفظ، معنای ظاهری آن مراد باشد و آیه را تنها ناظر به طبیعت و حیات و مرگ زمین طبیعی بدانیم، تطبیق آیه بر ظهور حضرت ولی عصر(عج) به عنوان یکی از اهم موارد تطبیقی آن، نیازمند تبیین و توضیح است: بیشک، انسان دو گونه مرگ و زندگی دارد: ظاهری و طبیعی؛ باطنی و حقیقی . زندگی و مرگ ظاهری او از محدوده ورود به دنیا تا خروج از آن و از مباحث زیستشناختی است؛ اما زندگی و مرگ حقیقی انسان به تکامل عقلانی و ایمانی او وابسته است.
زمین نیز بیشک، از زندگی و مرگ طبیعی برخوردار است؛ اما باید دید آیا زمین جز چنین حیات و مماتی از نوع زندگی و مرگ باطنی و حقیقی نیز برخوردار است یا نه؟ از آنجا که وجود هر دو جنبه ظاهری و باطنی در انسان قطعی است، اگر آنچه سبب زندگی و مرگ حقیقی اوست، در زمین هم باشد، میتوان ورای زمستان و بهار طبیعی یا انفجار و نابودی زمین عنصری، مرگ و حیات دیگری نیز برای زمین ثابت کرد. آیات قرآن کریم برای تمام آفرینش اموری را اثبات میکند که هیچ یک بیادراک و شعور و اندیشه شدنی نیست.
قرآن کریم چنانچه گذشت همه هستی را تسبیحگوی ذات مقدس حق(عج) میخواند: (واِن مِن شیءٍ اِلاّیُسَبِّحُ بِحَمدِه)[1] و پیداست که تسبیح، فعل فاعل مدرِک است، چون تسبیح کننده هم باید فعل خود را بشناسد و هم خدایی را که تسبیح میکند و هم حقیقت تسبیح و تنزیه را به میزان ظرفیت خود بفهمد و هم مجموعه صفات سلبی و نقص و عیوب را با تسبیح خود از خدای سبحان دور بداند و حق را از آنها تنزیه کند و روشن است که این پایه از شناخت، هرگز بیشعور و ادراک به دست نیاید، پس همه تسبیح کنندگان، یعنی زمین و زمان و عالم و آدم، برپایه مراتب خویش از اندیشه و ادراک برخوردارند. افزون بر تسبیح، قرآن کریم افعال دیگری را نیز برمیشمارد که مؤید مطلب است؛ آیاتی چون (ولَهُ اَسلَمَ مَن فی السَّموتِ والاَرضِ طَوعًا وکَرها)[2]، (فَقالَ لَها ولِلارضِ ائتیا طَوعًا اَو کَرهًا قالَتا اَتَینا طائِعین)[1] و (ولِلّهِ یَسجُدُ ما فِیالسَّموتِ وما فِی الارضِ مِن دابَّةٍ والمَلئِکَةُ وهُم لایَستَکبِرون)[2] که به اموری اشاره دارند که عامل تمام آنها باید از ادراک و شعور برخوردار باشد.
در میان روایات نیز شواهد فراوانی هست؛ چون گواهی دادن، شکایت یا شفاعت و موعظه و نصیحت زمین که بر ادراک و شعور زمین تأکید میکند، چنانکه امام صادق(علیهالسلام) میفرماید: إنّ للقبر کلاماً فی کل یوم یقول: أنا بیت الغربة؛ أنا بیت الوحشة؛ أنا بیت الدود؛ أنا القبر؛ أنا روضة من ریاض الجنة أو حفرة من حفر النار[3]؛ قبر، همه روزه هشدار میدهد و میگوید: من خانه غربت، آشیانه وحشت، لانه جانور و کِرم و گزندگان، قطعه باغی از باغهای فردوس یا چاهی از چاههای دوزخم؛ و چون سراسر زمین قابلیت قبرستان شدن بلکه معرضیّت و تحقق فعلی آن را با خود دارد، میتوان این سخنان را سخن تمام زمین دانست.
آیا روا بلکه ممکن است این همه تصریح قرآن و سنّت را بر خلاف ظاهر حمل کرد و مجاز و تمثیل دانست؟ آیا دلیلی عقلی یا نقلی هست که بر مثال بودن این امور دلالت کند و ما را به چنین تفسیری وادارد که گویا زمین و آسمان سجده و تسبیح میکنند؛ گویی با طوع و رغبت به سوی خدای سبحان میروند؛ گویا زمین به ساکنان خود خطاب میکند و با آنان سخن میگوید!
چنین توجیه و تأویلی بدان میماند که کسی با قامت کوتاه، لباس انسان مستوی و معتدلی را پوشیده و چون دامن آن را فراتر از قامت کوتاه خویش میبیند، دست به قیچی میبرد، حال آنکه باید به رشد خویش پردازد تا خود به اندازه لباس شود؛ یا لباسی اندازه خود بپوشد. کسانی هم که به عمق معانی آیات و روایات نرسیدهاند یا نمیرسند و چنین تفسیر یا توجیهاتی میکنند، گویی قیچی به دست گرفته و دامنه بلند معارف را در حدّ فهم خود کوتاه میکنند و آن را پایین میآورند. چنین کسانی میباید بکوشند تا بالا بیایند و مشکل فهم خویش بگشایند؛ نه اینکه به تنزّل معرفت قرآنی اهتمام ورزند:
خویش را تأویل کن نی اخبار را مغز را بدگوی نی گلزار را[1]
جایی که عارف بصیر و عالم خبیری چون شیخ بهایی(قدسسره) در آستانه رحلت از دنیا و هنگام عبور از قبرستان این هشدار را میشنود که «به فکر خود باش!» نشنیدن ما گواه عدم شنیدنیهاست؛ یا شاهد ضعف شنوایی ما؟!
تذکر: هرچند برزخ همان قبر و قبر همان برزخ است به طوری که انسان دارای سه عالم است: 1.دنیا 2.برزخ 3.قیامت نه چهار عالم که قبر در قبال برزخ باشد لیکن از شواهد فراوان نقلی برمیآید که همین زمین که بستر بدن است آگاه است و سخن میگوید و گواهی میدهد و....
چون روشن شد که زمین غیر از حیات و مرگ طبیعی، زندگی و مرگی معنوی دارد و به استناد آیاتی چون (اِعلَموا اَنَّ اللهَ یُحی الارضَ بَعدَ مَوتِها)[2] که از زنده کردن زمین بعد از مرگش سخن میگوید، میتوان یکی از مراتب مرگ معنوی زمین را دوران ستمزدگی و جهل و کفر و نفاق بشر در سطح بین المللی دانست و هنگامه پر برکت ظهور و قیام نورانی آخرین ذخیره الهی را احیای معنوی و بهار حقیقی زمین نامید، که با رسیدنش طومار ستم و صحیفه ظلمت درهم میپیچد و نفس مسیحاییاش جهان خفته در بستر کفر و شرک را بیدار و زمین لبریز از بیداد را از عدل و داد سرشار میسازد. این همان بهار دلانگیزی است که هستی به دنبال زمستانی طولانی، به انتظارش نشسته است، تا با قدم خویش تاریخ تاریک بشر را به مدار نور و روشنایی بازگرداند و هر آنچه نماد مرگ معنوی زمین است به زیر کشد و آیات نشاط و زندگی و جوانی را چهره بگشاید!
چه پر شکوه است آن زمان که برق دولت الهی و فجر صادق خلیفة اللّهی، وحشت و ظلمت هجران را از حریم سرمستان باده حضور به هزیمت فرستد و تلخی پیرانه سر عاشقان را به شیرینی جوانی و از سرگیری زندگی بدل سازد!
اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید عمر بگذشته پیرانه سرم بازآید
دارم امید برین اشک چو باران که دگر برق دولت که برفت از نظرم بازآید
آنکه تاج سر من خاک کف پایش بود از خدا میطلبم تا به سرم بازآید[1]
این بهار طربانگیز، همان «ماء مَعینی» است که دلهای مرده و زمینههای فسرده را با آب توحید و عدل سیراب و زنده میکند و سرزمین قلوب قاسیه را زنده میسازد، تا دوباره تلألؤ خورشید درخشان وجهالله را مشاهده کنند.
رسالت مهدوی
عناصر محوری رسالت آخرین ذخیره الهی، همان عناصری است که در رسالت تمام انبیا بوده است که شامل دو عنوان اساسی: افروختن و پاسداشت سراج وحی؛ حراست از سلامت مصباح عقل و دیده بصیرت بشر است. عقل و بصیرت در انسانها در حکم چشم است و جامعهای که چراغ روشنگری برای یافتن راه از چاه نداشته باشد، یا به سبب فقدان عقل سلیم و چشم بصیر راه و روشنایی را نبیند، سرانجام در پرتگاه هلاکت سقوط خواهد کرد.
عقل و وحی، چنان در هم تنیدهاند که نه وحی بیعقل میتواند جامعه را به مقصد برساند و نه عقل بدون وحی. نه عقل کار وحی را میکند و نه وحی کار عقل را، چون عقلْ وحی درونی است و وحی عقل بیرونی؛ یکی ظاهر است و دیگری باطن؛ یکی چشم قلب بشر و اجتماع آدمیان است و دیگری چراغ روشنگر راه آنها و این هر دو باید به کار گرفته شود تا کشتی بشر را به ساحل مقصود برساند، بنابراین روشن نگاه داشتن چراغ وحی و شکوفایی و محافظت از دیده عقل، عناصر عمده رسالت آن حضرتاند.
آن که میخواهد رسالات یاد شده را به انجام رساند، میبایست از پشتوانهای عمیق و مبنایی عریق برخوردار باشد، وگرنه نخواهد توانست بار عظیم این رسالت را به دوش کشد و چون ناگزیر کاروان بشر میباید به منزلگاه مقصود برسد و این هدف جز با انجام دادن رسالات یاد شده شدنی نیست، باید کسی باشد تا رهنمای جامعه انسانی گردد و او را از ظلمات حیرانی به وادی نور هدایت کند. این امر از عهده دیگران خارج است، چرا که دیگران یا در نصاب کمال تام نیستند؛ یا از اساس فاقد آن تکیهگاه محکم و اساس ثابتاند، همانطور که قرآن کریم به اهل کتاب چنین خطاب میکند و آنها را برای بهپا داشتن این رسالت و راهنمایی کاروان انسانی فاقد صلاحیت معرفی میکند: (قُل یاَهلَ الکِتبِ لَستُم عَلی شیءٍ حَتّی تُقیموا التَّورةَ والانجیل).[1]
به آنان میفرماید که شما با کدام پایگاه و با تکیه بر کدام پشتوانه میخواهید معارف تورات و انجیل را اقامه کنید! اقامه معارف وحیانی و اناره دیده عقلانی، پایگاهی موحدانه و روحی والا و مقتدر و نفسی مطمئن میخواهد که شما ندارید، از اینرو توان برپا داشتن این رسالت را نخواهید داشت.
بر همین اساس، امام صادق(علیهالسلام) رسالت امام عصر(عج) را همسان با رسالت پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم و سایر انبیا، انهدام رسوم جاهلی و احیا و نوسازی اسلام دانستند.[1]
تذکر: تعبیر مناسب آن است که عقل در مقابل نقل است نه وحی زیرا عقل برهانی همانند نقل معتبر هر دو علم ذهنی و حصولیاند، هر دو خطاپذیرند، هر دو اختلافپذیرند، ولی وحی علم قلبی و شهودی است، مصون از خطا است و اختلافناپذیر است.
عقل و نقل هر دو تحت اشراف و سیطره وحی معصوم به سر میبرند و خود را نیازمند آن میدانند. دین خداوند صراط مستقیم است و عقل برهانی و نقل معتبر سراج آن صراطاند و هیچکدام از خود قانونی ندارد. معنای قانون عقلی این است که عقل آن را کشف کرده است نه آنکه آن را وضع و تأسیس نموده، همانند فهم طبیب حاذق که کاشف است نه قانونگذار.
هندسه مدینه مهدوی
(وَعَدَ اللهُ الَّذینَ ءامَنوا مِنکُم وعَمِلوا الصّلِحتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الارضِ کَمَا استَخلَفَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم ولَیُمَکِّنَنَّ لَهُم دینَهُمُ الَّذِی ارتَضی لَهُم)[2]، این وعده قطعی الهی، آنگاه انجاز میشود که دولت کریمه مهدوی بر اساس «البیعة لله» تأسیس میگردد؛ حکومتی که زیربنای آن را توحید و روبنای آن را قسط و عدل تأمین میکند و در روایات و تعبیرهای معصومان(علیهمالسلام) دولت حق نام گرفته است. آن حضرت که مظهر تام (قائِمًا بِالقِسط)[3] است چون حکومتی را تشکیل دهد، جز اجرای عدل و قسط نخواهد بود.
خداوند متعالی با ظهور و حکومت حضرت مهدی(عج) بر آنان که مستضعفان زمین بودند و بزرگان آسمان، منت مینهد، همانگونه که با بعثت و رسالت برمؤمنان منّت میگذارد: (لَقَد مَنَّ اللهُ عَلَی المُؤمِنینَ اِذ بَعَثَ فیهِم رَسولاً مِن اَنفُسِهِم)[1] و پرچم امامت را که میراث الهی آنان است به آنها خواهد سپرد: (ونُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الارضِ ونَجعَلَهُم اَئِمَّةً ونَجعَلَهُمُ الورِثین)[2]؛ آنگاه پهنه زمین پس از مرگی طولانی که ثمره رواج ستم بوده است، احیا میگردد و از عدل لبریز میشود.
افروختن چراغ وحی و اصلاح بصیرت و احیای عقل بشر، نخستین سرفصلهای حکومت حق مهدوی است. او که خود وارث مقام ولایت و امامت و همتا و ترجمان کتاب الهی است، چراغ درخشان وحی را پرفروغ میسازد و پرده غرور را از بصیرت و حجاب وهم را از چهره عقل بشر میزداید، تا انسان به چشم بصیرت و تعقل و در پرتو نور وحی سعادت خویش را باز شناخته و حرکت خویش را اصلاح کند و در طریق مستقیم قدم گذارد و نهایت خوشبختی خویش را دریابد. اثاره، کشف و ارتقای عقول بشر و ایجاد روح استغنا در انسانها از اموری است که وجود مبارک امام عصر(عج) در رأس برنامههای حکومت الهی خویش بدان خواهد پرداخت: یملأ الله قلوب اُمّة محمّدصلی الله علیه و آله و سلم غنی.[3]
مقابله و مبارزه با اندیشه فرعونی و آنان که فراعنه عصر ظهورند میتواند نقطه آغازین برنامه رسمی قیام آن حضرت باشد، چنان که هنگام ولادت با تلاوت آیه (ونُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الارضِ ونَجعَلَهُم اَئِمَّةً ونَجعَلَهُمُ الورِثین)[1] بدان اشاره فرمود. قرائت این آیه که درباره پیروزی مستضعفان بنیاسرائیل بر مستکبران آل فرعون است، نشان میدهد که قیام آن حضرت نیز با مشیت الهی، وضعی مشابه قیام موسای کلیم(علیهالسلام) در برابر دستگاه زرمدار و زورمحور فرعونی خواهد داشت و همانگونه که با پایمردی مؤمنان موحد و مجاهد بنیاسرائیل و ایثارها و نثارهای آنان به رهبری ولی الهی عصر، مؤمنان از اسارت فرعونیان رهایی یافتند و فرعون و پیروانش از صفحه زمین نابود گردیدند و حکومت عدل و داد به دست آنان سپرده شد، در مطلع فجر قیام امام عصر(عج) مؤمنان منتظر با تکیه بر ایثار و نثارهای مجاهدان گذشته و پایمردی در راه نورانی حق و بهرهمندی از هدایت و رهبری معصومانه امامشان طومار حیات فرعونیان آن عصر را به هم پیچیده و حکومت حق و عدل را به دست «حجت بالغه» خداوند(عج) برقرار خواهند کرد؛ حکومتی که به بهای ریختن خونهای بهترین بندگان خدا به ثمر مینشیند، تا شجره طیّب انسانی و عبودیت به بار نشسته و ثمر دهد.
احادیث گرانبهایی که هندسه مدینه مهدوی(عج) را ترسیم و ویژگیهای شهروندان آن را تصویر میکنند، هم از عدل جامعه خبر میدهند و هم از غنای قلوب مردمش و به دیگر سخن، اصول قانون اساسی حکومت آن حضرت که از سرچشمه وحی جاری گشته است، هم نوید عدل میدهد و هم مژده تقویت روح استغنا، همچنان که نبی اعظم اسلامصلی الله علیه و آله و سلم سیره و سنّت او را چنین معرفی فرمودهاند: ویملأ الله قلوب اُمّة محمّدصلی الله علیه و آله و سلم غنی ویسعهم عدله[2]؛ یعنی مهدی موعود(عج) به امر و اراده الهی دلهای امّت مسلمان را از بینیازی پر میکند و گستره عدل آن حضرت(علیهالسلام) به همگان میرسد.
ویژگیهای آرمانشهر مهدوی(عج)
مفاد (هُوَ الَّذی اَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی ودینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ ولَو کَرِهَ المُشرِکون)[1] وعده تخلفناپذیر الهی است؛ یعنی دین مرضی او بر همه ادیان فائق میشود و ظفرمندانه بر عالم و آدم فروغ توحید میافکند، به گونهای که فرزندان آدم دینی جز دین واحد نداشته باشند؛ همان دینی که پسند او باشد و چنین دینی جز اسلام نیست: (ورَضیتُ لَکُمُ الاسلمَ دینا).[2] این وعده حتمی و قطعی، هنگامی محقق میگردد که ولی الله الاعظم(عج) ظهور و تجلی کند.
آن روز که یکتاپرستی و توحید، سراسر گیتی را فرا میگیرد و طومار شرک برچیده میگردد، هر معبودی جز او به آتش چیرگی حق بر باطل میسوزد و نابود میگردد: انّه لم یجیء تأویل هذه الایة[3] ولو قد قام قائمنا بعده سیری من یدرکه ما یکون من تأویل هذه الآیة ولیبلغنَّ دین محمدصلی الله علیه و آله و سلم ما بلغ اللّیل حتی لایکون شرک [مشرک] علی ظهر الأرض، کما قال الله[4]؛ فلا یبقی فی الأرض معبود دون الله (عزّ وجلّ) من صنم و وثن و غیره، إلاّ وقعت فیه نار فاحترق.[5] آنچه آلهه پنداشته میشدند و ارباب متفرق بودند، خواه بتهایی چوبی و سنگی یا غیر آنها، فرجامشان جز نابودی نخواهد بود. و بدینسان حق بر تمام عالم حاکمیتی مطلق مییابد، به گونهای که هیچ معاند لجوج و منکر عنودی نمیماند، مگر در برابر تیغ عقل تسلیم میشود؛ یا با زبان شمشیر با او سخن گفته میشود، به طوری که نه یارای مقاومت و نه توان ایستادگی در برابر حق را داشته باشند، از این روست که دیگر زمینهای برای تقیّه نمیماند و سخن نورانی صادق آل محمّدصلی الله علیه و آله و سلم در تطبیق «سدّ ذوالقرنین» بر تقیه ناظر به قبل از ظهور حضرت ولی عصر(عج) است: عن المفضل قال: سألت الصادق(علیهالسلام) عن قوله: (اَجعَل بَینَکُم وبَینَهُم رَدما)[1] قال(علیهالسلام): «التقیة». (فَمَا اسطعوا اَن یَظهَروهُ ومَا استَطعوا لَهُ نَقبا)[2] قال(علیهالسلام): ما استطاعوا له نقباً إذا عمل بالتقیّه لم یقدروا فی ذلک علی حیلة وهو الحصن الحصین وصار بینک وبین أعداء الله سدّاً لایستطیعون له نقباً.[3] اما با ظهور آن حضرت هر یأجوجصفت و هر مأجوجوصف یا ساکن و یا ساکت میگردد و جایی برای سدّسازی با تقیه نیست.
نیز آن حضرت وعده الهی را که سبب برچیده شدن آن سدّ میشود، بر قیام آخرین حجت الهی(عج) و روز ظهور او تطبیق فرموده است؛ همان روزی که در آن از دشمنان خدا انتقام گرفته میشود: وسئلته عن قوله (فَاذا جاءَ وَعدُ رَبّی جَعَلَهُ دَکّاء)[4] قال(علیهالسلام): رفع التقیة عند قیام القائم فینتقم من أعداء الله.[5]
با برپایی حکومت عدل و حق به دست آخرین حجت خدا(عج) نه تنها پایانی برشرک و بتپرستی بلکه پایانی بر تجملها و تشریفات زائدی است که نه تنها راهگشای سعادت بشری نیست، رهزن اوست؛ به ویژه تشریفات و تجملاتی که راه عقل بشر را از فهم عمیق دین و عمل بر طبق آن به بیراهه ظاهرگرایی منحرف میسازد، چرا که سعادت بشر در گرو دینداری است و تقویت دینداری، در خوب فهمیدن و درست عمل کردن و خوب حمایت کردن از دین است؛ نه تشریفاتی چون تذهیب و نوشتن متن وحی به آب طلا یا تزیین و تذهیب تجملاتی مساجد که فقهای کرام به حرمت یا کراهت آن فتوا دادهاند، آنگونه که وجود مبارک امام صادق(علیهالسلام) فرمان الهی (خُذوا ما ءاتَینکُم بِقُوَّة)[1] را اخذ با قدرت فهم عقلی، ایمان قلبی و عمل بدنی معرفی میکند: عن إسحاق بن عمّار و یونس قالا: سألنا أبا عبدالله(علیهالسلام) عن قول الله تعالی: (خُذوا ما ءاتَینکُم بِقُوَّة) أقوّة [فی] الأبدان أو قوّة فی القلب؟ قال(علیهالسلام): فیهما جمیعاً.[2] بر همین اساس است که وجود مبارک ولی عصر(عج) برای اقامه عدل جهانی که در گرو احیای معارف الهی و تقویت عقل و ایمان بشر است، بر این تشریفات زائد خط بطلان خواهد کشید.
عدل افشانی آن وجود مبارک در سخنان نورانی اهل بیت وحی و عصمت به ویژه کلام گهربار حضرت سیدالشهداء، حسین بن علی(علیهماالسلام) چنین آمده است: لولم یبق من الدنیا إلاّ یوم واحد لطوّل الله (عزّ وجلّ) ذلک الیوم حتی یخرج رجل من ولدی؛ فیملأها عدلاً وقسطاً کما ملئت جوراً وظلماً؛ کذلک سمعت رسول الله یقول.[3] از این حدیث نورانی برمیآید که ظهور موفور السرور امام عصر(عج) و تشکیل حکومت عدلآفرین او از آن جهت است که جامعه بشر به آرمان آفرینش خویش که گستردگی عدل و گرفتن داد هر مظلوم از ظالم و جلوگیری از شکمبارگی زورگویان و گرسنگی مظلومان است، رسد که میثاق مأخوذ خداوند از عالمان راستین دین است.
جلوههای عدل در مدینه مهدوی
احیا و گسترش داد از سویی و تقویت روح بینیازی در قلوب انسانها از سویی دیگر، دو رکن اساسی و شاخص مهم آرمانشهر مهدوی(عج) است. حکومتی که در سازوکار اجراییاش جز عدل حاکم نیست و برنامه فرهنگیاش، تربیت قلوب و استغنای روح بشر است، همان گمشده انسان است که طریق سعادت را برایش پیمودنی میسازد و زندگی دنیا و آخرت او را آباد میکند. شهروندان این دولت کریمه از هر ستمی در اماناند؛ آنچنان که در پرتو این عدالت دشمنیها به دوستی، نزاعها به صلح و کینهها به محبّت بدل میشود. صفا و مهر نه تنها میان بشر بلکه بین حیوانات نیز شایع میگردد و میوه شیرین امنیت عمومی، محصول عدالتگستری حکومت مهدوی(عج) خواهد بود، آنچنان که بانویی به تنهایی فاصله عراق تا سوریه را با تمام ملزومات خویش طی میکند، بیآنکه از تعرض انسان یا حیوانی هراسی به دل راه دهد؛ یا کسی یا چیزی به او تعرضی روا دارد: و یملأ الله قلوب أمّة محمّد غنی و یسعهم عدله[1]؛ نیز: ولو قد قام قائمنا... ولذهبت الشحناء من قلوب العباد واصطلحت السباع والبهائم؛ حتی تمشی المرأة بین العراق إلی الشام... وعلی رأسها زینتها لا یهیّجها سبع ولا تخافه.[2]
در فضای عدالتگستر و استغناپرور مدینه مهدوی(عج) اثری از بیعدالتی نخواهد ماند؛ خواه در عرصههای اقتصادی یا سیاسی. بذل و بخششهای بیحساب که آفت عدالت و اُفت انصاف است، از میان میرود و حق هر صاحب حقی به او عطا میگردد، بیهیچ کم و کاست یا ضایع شدن: إذا قام قائمنا اضمحلّت القطائع فلا قطائع[3].[4]
دامنه قسط و داد حضرتش نه تنها امنیت و ثبات را در تمام شئون زندگی انسانها حاکم میسازد بلکه برخورد قاطعانه امّا عدالتمحور او با متجاوزان به عقاید، ایمان، جان، مال و ناموس مردم و طعنه زنان به حریم دین الهی، فرصت هر ضرر و اضراری را از آنان میستاند و مرز دین الهی و سعادت بندگانش را بدینسان پاس میدارد؛ به ویژه طاغیانی را که بر خانه امن الهی تسلّط یافتهاند و در پی کسب سود تجاری از آن، آشکارا دین را به دنیا میفروشند و میکوشند تا ایمان موحدان را به تاراج دهند بلکه از این طریق به نوالهای برسند، رسوا و خوار میسازد و شرّ شرارتشان را دامنگیر خودشان میکند؛ دزدانی که امام صادق(علیهالسلام) درباره آنان فرمود: اگر قائم ما قیام کرده بود، ایشان را میگرفت و دستانشان را میبرید و به خواری در کوی و برزن میگرداند و میگفت که اینان دزدان خدایند: أما إنّ قائمنا لو قد قام لقد أخذهم و قطع أیدیهم وطاف بهم وقال: هؤُلاء سرّاق الله.[1]
هر چند در هر عصری اثری از امنیت نسبی مشاهده میشود، امنیت مطلق «تکوینی و تشریعی» از آنِ کسانی است که بر اساس عقل سلیم و گرایش فطرت پاک به دعوت توحیدی امام عصر(عج) لبیک میگویند و خویش را در سایهسار شجره طیّب او مینهند، همانطور که عالم نیز در عصر حکومت او روی آرامش و امنیت را خواهد دید، همانگونه که امام صادق(علیهالسلام) در پاسخ ابوبکر حضرمی چنین فرمود: هنگامی که قائم آل محمّد(عج) ظهور کند، همه این راهها امن خواهد شد و هر کس با او بیعت کند و در جمع سپاهیان او درآید، در امان خواهد بود: (سیروا فیها لَیالِی واَیّامًا ءامِنین)[2] مع قائمنا أهل البیت؛ و أمّا قوله: (ومَن دَخَلَهُ کانَ ءامِنا)[3] فمن بایعه و دخل معه و مسح علی یده ودخل فی عقد أصحابه، کان امناً.[4]
گفتنی است خطوط کلی حکومت عدل مهدوی(عج) و اعمال آن حضرت، همان عدل نبوی و علوی است که به دست حضرت ولیعصر(عج) ظهور میکند و چنین پیروزی عالمگیری از جهت علت قابلی، مرهون شاگردان و سربازان نمونه آن امام همام است. در جمعی که طلحهها، زبیرها و ابوموسی اشعریها حضور دارند، اگر وجود مبارکی چون علی(علیهالسلام) نیز فرمانده باشد، جز جمل و صفین و نهروان به بار نمیآید، چرا که علت فاعلی تمام است؛ ولی علت قابلی تامّ نیست؛ به خلاف اصحاب امام عصر(عج) که کسانی چون امام راحل(قدسسره) شاگردانه در برابر ایشان زانو به زمین میزنند و روشن است که با وجود چنین یاورانی که فیض افاضه شده از خدای سبحان را از مجرای مطهر اهل بیت عصمت و طهارت(علیهمالسلام) به شایستگی میگیرند و به نیکویی شاگردی میکنند، او خواهد توانست سراسر گیتی را به معدلت خویش زینت و اراده الهی را در زمین متجلی سازد.
گرچه ممکن است در میان علمای عصر ظهور هم انسانهای غیرمهذبی وجود داشته باشند که برای تأمین منافع خود یا زر و زورمدارانی که آنان را به خدمت میگیرند به مقابله علمی یا عملی با آن حضرت بپردازند اما غلبه دانشمندان مهذب و ولایتمداری که با «کن فیکون» آن حضرت از هر میل و هوسی تطهیر گردیدهاند اجازه نخواهد داد تا شبههپراکنیهای بیماردلان به بار نشیند و تلاششان را بیثمر خواهد گذاشت....
کمال عقل نظری و عملی در حکومت مهدوی(عج)
کمال سعادت بشر در پرتو هدایت عقل نظری و راهبردهای عقل عملی تأمین میشود و تا این دو عامل مهمّ سعادت انسان به کمال لایق خویش نرسند، درخت مبارک انسانی به ثمر نخواهد نشست.
ثمره درخت طوبای انسانی در بُعد عقل نظری و عملی جز علم و عدالت نیست. از سویی، هدف نهایی از انزال کتب و ارسال رسولان تأمین سعادت بشر در مراتب مختلف زندگی اوست. با این بیان روشن میشود که هدف نهایی تشریع ادیان الهی، انزال وحی و اتمام حجّت بر بندگان و سپس رهاسازی آنان در این انتخاب دشوار نیست بلکه (لِیَهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ ویَحیی مَن حَی عَن بَیِّنَة)[1] از اهداف ابتدایی آن است.
هدف میانی دین، ایجاد جامعه متمدنی است که در پرتو آن درخت انسانی به بار نشیند و میوه آن یعنی دانش و خرد و نیز عدالت گسترده در تمام شئون زندگی، بشر را به سعادت نهایی خویش رهنمون گردد: (هُوَ الَّذی اَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی ودینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ ولَو کَرِهَ المُشرِکون).[2]
مطلب گفتنی، مقاومت طاغیان جهلپروری است که ثمر دادن شجره طیّب حیات بشر، آنان و منافعشان را که بر پایه جور و جهل استوار است تهدید میکند؛ همانانی که (یُریدونَ اَن یُطفِءوا نورَ اللهِ بِاَفوهِهِم)[3] و (یُریدونَ لِیُطفِءوا نورَ اللهِ بِاَفوهِهِم).[4]
به بار نشستن درخت سعادت انسان که با قلع شجره خبیث جهل و جور ممکن میگردد، همان وعده تخلفناپذیر و اراده حتمی خدای سبحان است که در حکومت علمپرور و جهلسوز مهدوی(عج) تحقق مییابد و دین واحد توحیدی بر تمام شئون حیات بشر سایه میافکند و انسان، به باغبانی آخرین حجت الهی میوه شیرین دانش و قسط را از شاخههای برافراشته درخت زندگی خویش خواهد چید.
با ظهور خورشید حاکمیت مهدوی(عج) عقلِ اسیر هواپرستی، آزادی خویش را بازیافته و به برکت وجود آن حضرت چون گنجی نهفته اثاره میشود، شکوفه میدهد و به بار مینشیند؛ آنگاه دلهای تشنه کمال را از سرچشمه وحی سیراب میکند. رذیله سفلگی و بیچیزی در پرتو هدایت آن حضرت به ملکه برتری و استغنا بدل میگردد. آنگاه قلوبی که به دست حضرتش متحول گردیده و از امید، نشاط و ایمان لبریز گشتهاند و پذیرای اندیشههای ناب و انگیزههای حیاتبخش نبوی و علوی میشوند خویش را در پرتو تأدیب الهی و آموزههای وحیانی آن حضرت مینهند و بدینسان، مدینه آرمانی انسان را سامان میبخشند.
امّتی که در پرتو دین واحد و تحت امامت و ولایت واحد آخرین حجّت الهی آرمانشهر بشری را تشکیل میدهند، به گونهای رشد میکنند و قلههای بلند فرهنگ و دانش را تسخیر میکنند که به تمام بیست و هفت بخش علوم دست مییابند، در حالی که قبل از ظهور حضرتش با تمام پیشرفت علمیاش، خواه با چراغ وحی یا ابزار تجربه، به بیش از دو بخش آن دست نیازیده بود: عن أبیعبدالله(علیهالسلام) قال: العلم سبعة و عشرون جزءاً فجمیع ما جاءت به الرسل جزءان؛ فلم یعرف النّاس حتی الیوم غیر الجزءین. فإذا قام القائم أخرج الخمسة والعشرین جزءاً فبثّها فی الناس وضمّ إلیها الجزءین؛ حتّی یبثّها سبعة وعشرین جزءاً[1]؛ و این چنین ضعف، نقص و سستی از شیعیان آن حضرت زدوده میگردد و قلوبشان چونان پارههای فولاد محکم میگردد، به شکلی که هر یک توان چهل مرد را پیدا میکند: عن علی بن الحسین(علیهالسلام): إذ قام قائمنا أذهب الله (عزّ وجلّ) عن شیعتنا العاهة وجعل قلوبهم کزبر الحدید وجعل قوّة الرجل منهم قوّة أربعین رجلاً ویکونون حکّام الأرض وسنامها[2]؛ و نیز: عن أبی جعفر(علیهالسلام): فإذا وقع أمرنا و جاء مهدیّنا کان الرجل من شیعتنا أجری من لیث و أمضی من سنان.[3]
اجراء و قضا در مدینه مهدوی(عج)
ناامنی، ظلم، تجاوز و تعدی، آفات ویرانگر اجتماعی است که محصول بیعدالتی است. در جامعهای که حق مظلوم باز ستانده نمیشود و صاحبان زر و زور مانعی را بر سر راه کامجوییهای خود نمیبینند، امنیت اجتماعی و فراگیر، رؤیایی است که تعبیر روشنی نخواهد داشت. آن هنگام که حکومت حق و عدل مهدوی پرچم میافرازد و سرود توحید میسراید و عدل و حق را میگستراند، اثری از ناامنی و ظلم و تجاوز نخواهد ماند، چرا که حقجویان امّت نبوی که با آن وجود گرامی بیعت کرده و به برکت حضرتش از کمال عقل و روح استغنا برخوردار گردیدهاند، هم عادلانه رفتار خواهند کرد و هم عدالت و امنیت مدینه مهدوی(عج) را پاس خواهند داشت: فمن بایعه ودخل معه ومسح علی یده ودخل فی عقد أصحابه کان آمناً.[1]
در عصر ظهور او عدالت به شکل همهگیر اجرا میشود، به گونهای که هیچ یک از شهروندان دولت جهانی مهدوی(عج) از امنیت و عدالت محروم نمیماند. امام عصر(عج) اموال عمومی و امکانات حکومتی را بر اساس استحقاق شهروندان و مطابق قانون آسمانی وحی، عادلانه پخش میکند، بیآنکه رابطه و تحزّب تعیین کننده استحقاق افراد باشد؛ چنان عدالتی که خوب و بد، نیکوکار و بدکردار را یکسان میپوشاند: إذا قام قائمنا فانّه یقسّم بالسویّة ویعدل فی خلق الرحمن البرّ منهم والفاجر.[2]
قوانین و احکام معطّل اسلام را احیا میکند و احکامی را که زمینه اجرای آنها فراهم نبوده است، مانند تعلق ارث بر اساس ایمان، به جایگاه اجرا خواهد گذارد: انّ الله(تبارک و تعالی) آخی بین الأرواح فی الأظلّة قبل أن یخلق الأجساد بألفی عام؛ فلو قد قام قائمنا أهل البیت، لورّث الأخ الذی آخی بینهما فی الأظلّة ولم یورّث الأخ من الولادة.[1]
برخی حدود و قوانین که همواره در تاریخ به ادله مختلف تعطیل شده بود، دوباره احیا و اجرا میگردد: عن أبیعبدالله(علیهالسلام): دمان فی الإسلام حلال من الله لا یقضی فیهما أحد؛ حتّی یبعث الله قائمنا أهل البیت. فاذا بعث الله (عزّوجلّ) قائمنا أهل البیت حکم فیهما بحکم الله لایرید علیهما بیّنة الزانی المحصن یرجمه ومانع الزکاة یضرب عنقه[2]؛ گوئیا آن (امر جدید) که به نقل برخی روایات، امام عصر(عج) به آن دعوت میکند، مجموعهای از بیان احکام واقعی در برابر احکام ظاهری و احیا و اجرای احکام متروک و قوانین معطل مانده دین خداست که چون آن حضرت بدانها قیام میکند، برخی میپندارند دین جدیدی آورده است: عن أبیجعفر(علیهالسلام) أنّه قال: إنّ قائمنا إذا قام دعا الناس إلی امر جدید، کما دعا إلیه رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم و انّ الإسلام بدأ غریباً وسیعود غریباً کما بدأ، فطوبی للغرباء.[3]
گواه این مدّعا، پاسخ امام صادق(علیهالسلام) به پرسش عبدالله بن عطاست که از سیره حضرت ولی عصر(عج) پرسیده بود. ایشان فرمود که عمل به سیره رسول خدا، انهدام سنّتهای جاهلی و امور خرافی و عرضه اسلام به شکلی نو و جدید شاخصهای اساسی، سیره آن حضرت است: سألته عن سیرة المهدی(عج) کیف سیرته؛ فقال: یصنع کما صنع رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم یهدم ما کان قبله، کما هدم رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم أمر الجاهلیة ویستأنف الإسلام جدیداً.[4]
آن حضرت مأموریتی ویژه در اقامه عدل و احقاق حق مظلومان بر دوش دارد و بر همین اساس، متفاوت از اجداد و پدران گرامیاش که در منازعات قضایی بر اساس استناد به شهادت و قسم، به ظاهر حکم میکردند؛ او به واقع حکم میکند: عن أبیعبدالله(علیهالسلام): لاتذهب الدنیا حتی یخرج رجل منّی یحکم بحکومة آل داود ولا یسأل بیّنة، یعطی کلّ نفس حقّها.[1]
عصر ظهور و حاکمیت آخرین حجت الهی(عج) را میتوان عصر عزّت و سربلندی مظلومان و خواری و شکست نهایی ستمگران دانست، چون در اعصار گذشته، یا سیاستهای حاکمان جور و کفر، عرصه را بر امامان هدایت تنگ کرده و بسته بود؛ یا بیعتی از خویش را بر وجود مبارکشان تحمیل کرده بود و آنان نیز به اقتضای مصالح اسلام و مسلمانان آن را مراعات میکردند؛ امّا چون آن حضرت ظهور و حکومت حق را تأسیس کند، هیچ بیعتی از کسی بر عهده ندارد و در برابر هیچ طاغوتی متعهد نیست، از اینرو با هیچ ستمگری مسامحه یا مصالحه نمیکند و جز از در هدایت یا تسلیم آنها از چیز دیگری سخن نمیگوید: عن أبیعبدالله(علیهالسلام): یقوم القائم و لیس لأحد فی عنقه عهد ولا عقد ولا بیعة[2]؛ آنگاه در برابر معاندان حقستیز که جز ظلم و جهل و استثمار ثمر دیگری ندارند، تیغ انتقام میکشد و در مقام مظهریت اسم «منتقم» الهی از آنان انتقام میکشد و مایه تشفی دلهای رنجدیده و ستمکشیده مؤمنان میگردد: و هو الحجّة الذی یملأ الأرض قسطاً وعدلاً ویشفی صدور قوم مؤمنین.[3]
پیشرفت صنعت و تکنولوژی در پرتو دولت مهدوی(عج)
به رغم زعم باطل گروهی که تشکیل حکومت مهدوی(عج) را مایه ارتجاع بشر به شیوههای زندگی بدوی معرفی میکنند، عصر نورانی حکومت حضرتش دوران شکوفایی بشر در صنعت، تکنولوژی و توسعه همه جانبه است: عمران، آبادی و توسعه شهری به گونهای فزاینده رو به کمال میرود و مساجد به عنوان نماد این توسعه وسعت فراوان مییابند. در برخی روایات عصر ظهور، نمونهای از این توسعه و رشد در صنایع عمران و معماری چنین بیان گردیده است: در بیرون از شهر کوفه مسجدی با هزار در ساخته میشود و خانههای شهر به نهر کربلا وصل میگردند؛ توسعه شهرها چنان خواهد بود که مردی سوار بر استر تیزرو به قصد نماز جمعه حرکت میکند؛ امّا بر اثر فاصله فراوان مکان و فراخی شهر به آن نمیرسد عن أبیعبدالله(علیهالسلام): إنّ قائمنا إذا قام یُبنی له فی ظهر الکوفة مسجد له ألف باب؛ و تتّصل بیوت الکوفة بنهر کربلا؛ حتی یخرج الرجل یوم الجمعة علی بغلة سفواء یرید الجمعة فلا یدرکها.[1]
تذکر: 1. انسان صالح به عنوان خلیفه خداوند مأمور آباد نمودن زمین است: (هُوَ اَنشَاَکُم مِنَ الارضِ واستَعمَرَکُم فیها).[2] 2.گسترش عدل، توزیع عادلانه امکانات، ارائه خدمات و تسهیلات مساوی و مواسی، توهم اختصاص عمران به کوفه و مانند آن را از بین میبرد. 3.ارتباط همه جانبه با حکومت مرکزی عدلمدار، موجب توسعه پایدار و پیوند سیاسی، اجتماعی بوده و پهنه چنین پیمانی وسعت آبادی را به همراه خواهد داشت.
در پیشرفتهای صنعتی و تکنولوژیکی نیز تحوّلی شگرف رخ خواهد داد، بهگونهای که بین آن حضرت و یارانش پیکی نخواهد بود: او سخن میگوید و آنان در هر کجا که باشند وی را میبینند و صدایش را میشنوند: عن أبیعبدالله(علیهالسلام): إنّ قائمنا إذا قام مدّ الله(عزّوجلّ) شیعتنا فی أسماعهم و أبصارهم؛ حتی لایکون بینهم وبین القائم برید، یکلّمهم فیسمعون وینظرون إلیه وهو فی مکانه.[1]
گرچه میتواند مراد از این حدیث شریف عنایت ویژهای در حق پیروان آن حضرت باشد، به گونهای که چشم و گوششان قدرتی دو چندان یابد؛ امّا اگر منظور این حدیث امری کرامت و خارق عادت نباشد، قطعاً بیانگر پیشرفتهای صنعتی عصر ظهور است، همانطور که بخشی از آن اکنون نیز در سایه ماهوارهها، وسایل ارتباط جمعی و شبکه جهانی اینترنت عملی شده است که میتواند از آثار و علایم ظهور آن حضرت باشد و بخش کاملتر آن در زمان ظهور و حکمت آن حضرت محقق گردد.
جلوه بینظیر دینداری در حکومت مهدوی(عج)
گرچه در دنیای کنونی جلوههایی از دینداری به چشم میخورد و بیشتر جمعیت جهان از متدینان به یکی از ادیان ابراهیمیاند، در روزگار حکومت آن حضرت، گرایش عمومی بشر به حق و عدل که جوهره اسلام ناب محمدی است، بزرگترین جلوههای دینداری را میآفریند، به گونهای که تمام انسانها تحت پرچم اسلام ناب که در دست آخرین حجتالهی است گرد میآیند.
وقتی حاکم و هیئت حاکمه، قوانین مدنی، حقوقی و جزایی، دستگاههای مختلف اجرایی و قضایی، برخاسته از حق و بر محور عدل قرار داشته باشند و بر اساس قسط عمل کنند، مردم نیز حقپذیر خواهند بود و بر پایه آن عمل خواهند کرد و بدینسان آیه (لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنتِ واَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتبَ والمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط)[2] در بالاترین مصداق خود عملی خواهد شد و تمام جامعه تحت رهبری کسی که خود مظهر تام (قائِمًا بِالقِسط) است، قیام به قسط خواهد داشت.
اقامه همه جانبه احکام اسلامی و دستورهای دینی از ویژگیهای درخشان دوران حاکمیت امام زمان(عج) است و شهروندان این مدینه عدل و فضیلت با اقتدا به امام خویش در تحقق آن سهم بسزایی خواهند داشت و همانطور که مصداق کامل و نهایی آیه(اَلَّذینَ اِن مَکَّنّهُم فِی الارضِ اَقامُوا الصَّلوةَ وءاتَوُا الزَّکوةَ واَمَروا بِالمَعروفِ ونَهَوا عَنِ المُنکَرِ ولِلّهِ عقِبَةُ الامور)[1] در آن عصر تحقق مییابد، نماز که ستون دین است بهپا میگردد و زکات کاملاً پرداخت و امر به معروف و نهی از منکر با تمام ابعادش اجرا میشود و ارتباط مؤمنان با خدا تحت عنوان «اقامه نماز» محکم میشود و بخشهای نیازمند و بینیاز جامعه انسانی و اسلامی با پرداخت زکات به هم پیوند خواهند خورد. خوبیها و زیباییها با امر به معروف پیوسته مطرح میگردد و پلیدیها و زشتیها با نهی از منکر از میان جامعه مهدوی رخت خواهد بست.
از سویی دیگر، سرنوشت دشمنان دین و جلوگیران و ویرانگران مراکز نشر و ابلاغ و آموزش فرهنگ دین جز گرفتاری به وعید عذاب خواری نخواهد بود: (ومَن اَظلَمُ مِمَّن مَنَعَ مَسجِدَ اللهِ اَن یُذکَرَ فیهَا اسمُهُ وسَعی فی خَرابِها اُولئِکَ ما کانَ لَهُم اَن یَدخُلوها اِلاّخائِفینَ لَهُم فِی الدُّنیا خِزی ولَهُم فِی الاءخِرَةِ عَذاب عَظیم).[2]
عدالت اجتماعی و بهرهمندی عمومی از نیازهای ضروری و نیز تعالی روح بینیازی در شهروندان حکومت مهدوی(عج) از زیباترین جلوههای دینداری در عصر حاکمیت اوست، به گونهای که ثروتمندان جامعه از پرداخت زکات اموالشان دریغ نمیورزند و ریشه حرص و طمع نیز از قلوب نیازمندان برکنده میگردد؛ تا آنجا که زکات را در معابر انباشته میکنند؛ ولی دریافت کنندهای نیست.
... تا قیامت
به رغم ویژگیهای منحصر به فرد و زیباییهای وصفناپذیر حکومت حق مهدی موجود موعود(عج) و همه گیر شدن دین حق و گسترش عدل، جامعه بشری در آن زمان نیز شاهد اختلاف خواهد بود، زیرا کفر و نفاق در آن دوران نیز دلهای برخی از انسانها را رها نمیکند و از سویی آنان که اسلام را نپذیرفته و با پرداخت جزیه و مالیات، زیر لوای حکومت اسلامی زندگی میکنند و افزون بر جمود و جحود برعقیده باطلشان کینه و دشمنی حجت خدا را در دل میپرورانند، دست از اختلافافکنی نخواهند کشید و سرانجام نیز وجود مبارک آن حضرت به دست مخالفان تبهکار به شهادت خواهد رسید.
رسالت جهانی آن حضرت، همان رسالت پیامبر بزرگوار اسلامصلی الله علیه و آله و سلم است که پس از خود، یک به یک به جانشینان معصومشان سپرد و پیام آن، همان پیام زندگیبخش است که اوصیای آن حضرت جان گرامی خویش را بر سر ابلاغ آن با خدای خویش سودا کردند و نقطه اوج چنین ایثار و نثاری را حضرت سیدالشهدا(علیهالسلام) در کربلا به ظهور رساند: پیام عاشورای حسینی که نفی حکومت غیر خدا، طرد هرگونه ظلم و جور و احیای انسان بر محور حق، عدل و آزادگی است، به دستان پر توان آخرین حجت خدا به جامعه بشر ابلاغ و بشر را به کمال سعادتش رهنمون میشود و آنگاه که جامعه انسانی با گرفتن این پیام و زیر ولایت و رهبری امام معصوم روزگار خویش به کمال خود رسید و آنان که قابلیت هدایت را از کف نهادهاند، آخرین پیامآور سعادت بشر را به شهادت رساندند، قیامت آغاز میشود و بساط عالم دنیا از هم میپاشد.
رابطه برپایی قیامت با شهادت امام عصر(عج) را از روایت شریف حضرت صادق(علیهالسلام) از پدرانش به روشنی میتوان دریافت: الإسلام و السلطان العادل أخوان لایصلح واحد منهما اِلاّ بصاحبه: الإسلام اُسٌّ والسلطان العادل حارس، و ما لا اُسژ له فمنهدم؛ وما لا حارس له فضائع. فلذلک إذا رحل قائمنا لم یبق أثر من الإسلام وإذا لم یبق أثر من الإسلام، لم یبق أثر من الدنیا.[1]
یعنی دین و امام، همانند و همتای هماند که هیچ یک بیدیگری سامان نمییابد: اسلام، پایه عالم است و امام، پاسدار آن، پس اگر اسلام نباشد، هرگونه بنیان و بنیادی از اساس ویران است و چنانچه اسلام باشد و پاسداری نداشته باشد، ضایع و نابود میشود، از این روست که وقتی آخرین حجت خدا و پاسدار دین، یعنی وجود مبارک قائم آلمحمّد(عج) به شهادت میرسد و به لقای حق شتابد، اثری از اسلام نمیماند و چون از اسلام اثری نماند، بساط دنیا یکسره برچیده خواهد شد و خورشید صبح قیامت طلوع خواهد کرد.