تاریخ نگارش : بیست و نهم اسفند 1390
روهای خوش فرج
آیت الله جوادی آملی
فرج منجی از آرزوهای مومنین است.
کلید واژه : ظهور-فرج
ناشر : کتاب امام مهدی(عج) موجود موعود
روزهای خوش فَرَج
از ظهور تا پیروزی
بی‏شک، پیروزی نهایی از آن حزب خداست: (فَاِنَّ حِزبَ اللهِ هُمُ الغلِبون)[1] و این ظفر همانا اهتزاز پرچم پرافتخار توحید بر فراز جوامع انسانی به دست حضرت بقیةالله خواهد بود؛ اما رسیدن به چنین فتح الفتوحی هرگز سهل و رایگان نیست، چرا که معاندان لجوج و دشمنان عنود که منطق فرعونی دارند، در برابر منادی یگانه‏پرستی و احیا کننده عدالت در عرصه زندگی انسان که در پی رهایی بشر از بندگی صاحبان زر و زور و هدایت آنان به بندگی خدای یگانه است و پیچیدن طومار استثمار و خودکامگی فراعنه عصر ظهور را در دستور کار خود دارد، به مقاومت برخواهند خاست و چون دیگر طواغیت که برای اطفای نور الهی از هیچ جنایتی فروگذار نبودند، از هیچ تلاشی در این مسیر کوتاه نخواهند آمد.
به روشنی می‏توان دریافت که برای رسیدن به این نصرت الهی فداکاری، نبرد، مبارزه، قربانی دادن و قربانی شدن لازم است و کسی که به حق در انتظار طلوع خورشید حکومت مهدوی است می‏باید برای چنین ایثار و نثاری نیز آماده گردد، وگرنه این گمان که حضرت حجت(عج) به تنهایی و از راه‏های غیر عادی اوضاع را سامان بخشد و امور را اصلاح کند و آن‏گاه انسان‏ها بر سر سفره آماده رحمت آن حضرت بنشینند، بی‏آنکه رنج جهاد در راه خدا را بر خویش هموار کرده باشند، اندیشه‏ای باطل و زعمی آفل است که مشابه آن دامنگیر برخی از بنی‏اسرائیل نیز شده بود؛ همانان که دل به آسایش و آرامش رهایی از ظلم فرعونی خوش کرده بودند؛ اما نمی‏خواستند هزینه و بهای این پیروزی را بپردازند؛ عافیت‏طلبانی که به پیامبر خود حضرت موسی(علیه‌السلام) عرض کردند: (فَاذهَب اَنتَ ورَبُّکَ فَقتِلا اِنّا ههُنا قعِدون).[1]
آنان که با چنان اندیشه‏ای در انتظار حکومت امام مهدی(عج) نشسته‏اند و خویش را آماده چنین جهادی نمی‏کنند، در حقیقت دوستداران امام غائب‏اند نه منتظران امام قائم؛ و بر همین اساس، نخستین کسانی که در برابر آن حضرت ایستاده و نافرمانی می‏کنند، صاحبان اندیشه‏هایی چنین رفاه‏طلب و عافیت‏جو یا متعصب و متحجرند.
در برابر اینان، رادمردانی آزاده‏اند که جان خویش در بوته انتظار موعود منتظَر گداخته‏اند و کلام الهی در دستی و سلاح در دست دیگر دارند و در وقت ظهور حضرتش بسان پروانه دور وجود مبارکش گرد خواهند آمد و او را در این جهاد مقدس یاری خواهند کرد و نه از نثار جان دریغ می‏ورزند و نه از ایثار مال ابا می‏کنند.
اینان منتظران حقیقی امام قائم‏اند که انتظارشان به سر رسیده و قلوبشان در پرتو درخشش خورشید مهدوی روشنایی یافته است و حضور چشمگیر جوانان در میان اصحاب و یاران آن حضرت برجستگی خاصی دارد به گونه‏ای که عدد کهنسالان لشکر آن حضرت(عج) به میزانِ سرمه چشم و نمک در برابر توشه زندگی است:
عن أمیرالمؤمنین(علیه‌السلام) قال: أصحاب القائم (المهدی) شباب لا کهول فیهم إلاّ مثل کحل العین و الملح فی الزاد و أقلّ الزاد الملح.[1]
اشتیاق فراوان جوانان به طریقت نورانی وحی و عترت، صفای باطنی، نورانیت ضمیر و زمینه مستعد برای قبول بذر هدایت، آنان را قابل می‏سازد تا بر اساس (یَهدونَ بِاَمرِنا)[2] با فیض امام هدایت و با «کن فیکون» حضرتش متحول گردند و خالصانه در مسیر اعتلای کلمة الله از هیچ کوشش و بخششی دریغ نورزند و امام عصر(عج) که تحقق بخشنده آمال و اهداف تمام انبیای الهی در طول تاریخ بشر است، بر اساس سیره مشترک همه انبیای الهی که استفاده از زبان لیّن و قول بلیغ در اوضاع عادی و زبانه تیغ در حال ضرورت است، پرچم توحید را بر فراز جامعه بشر به اهتزاز درخواهد آورد.[امام مهدی (عج) موجود موعود - صفحه 244]
آثار رحمت الهی با ظهور آن حضرت تجلی دیگری خواهد یافت و وعده قرآنی (ولَو اَنَّ اَهلَ القُری ءامَنوا واتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکتٍ مِنَ السَّماءِ والاَرض)[3] عملی خواهد شد، به گونه‏ای که مسافری عراق تا شام را می‏پیماید، در حالی که جز بر گیاه و سبزه قدم نمی‏گذارد: لو قد قام قائمنا لأنزلت السماء قطرها و لأخرجت الأرض نباتها... حتی تمشی المرأة بین العراق إلی الشام، لا تضع قدمیها إلاّ علی النبات.[4]
چون آن حضرت ظهور کند، امانات و ودایع ظاهری و غیر ظاهری امامت و رسالت را آشکار خواهد کرد: پیراهن یوسف، انگشتری سلیمان، عصای موسی و لوای رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم با او خواهد بود و هیبت موسوی، صبر ایوبی، حکم داودی، زیبایی و بهای عیسوی و لباس ولایت علوی(علیه‌السلام) و... در وجود شریفش متجلی خواهد شد: قوله تعالی حکایة عنه (یعقوب):(اِنّی لاَجِدُ ریحَ یوسُفَ لَولا اَن تُفَنِّدون)[1] و هو ذلک القمیص الذی انزل من الجنة. قلت: جعلتُ فداک! فإلی من صار هذا القمیص؟ قال(علیه‌السلام): إلی أهله و هو مع قائمنا إذا خرج؛ ثمّ قال(علیه‌السلام): کل نبی ورث علماً أو غیره، فقد انتهی إلی محمدصلی الله علیه و آله و سلم[2]؛ و نیز: إذا ظهر القائم(عج) ظهر برایة رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم و خاتم سلیمان و حجر موسی و عصاه.[3] ، ...منّا مهدیّ هذه الاُمّة، له هیبة موسی و بهاء عیسی و حکم داود و صبر ایوب[4] و همچنین: و انّ قائمنا من لبس درع رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم[5]؛ و نیز: ... أنّ قائمنا أهل البیت إذا قام لبس ثیاب علی(علیه‌السلام) و سار بسیرة علی(علیه‌السلام).[6]

ظهور، بهار دل‏انگیز قلوب
قرآن کریم در مواردی از زمین و تحولات آینده آن سخن گفته است و مسئله حیات مجدد زمین پس از مرگش از همین سخنان نورانی است: (اِعلَموا اَنَّ اللهَ یُحی الارضَ بَعدَ مَوتِها).[7]
ظاهر این گونه آیات، گویای شکوفایی طبیعت در بهار، پس از سپری شدن فصول پاییز و زمستان است و این حیات مجدد و رویش دوباره طبیعت سبب شده است تا در مقام مواعظ اخلاقی به مؤمنان سفارش کنند که بهار را به مثابه هشدار یادآوری قیامت بدانند: إذا رأیتم الربیع فاذکروا النشور.[1]
افزون بر آن، روایاتی نیز هست که حیات مجدد زمین پس از مرگ را بر ظهور مقدس ولی عصر(عج) تطبیق می‏کند و آیه را بیانگر عدالتی می‏داند که به دست آخرین حجت الهی(عج) حاکم می‏شود و زمین ستم‏زده را از عدل و داد آکنده می‏کند و آن را زندگی دوباره می‏بخشد.
بر این اساس، هستی در ورای نمود ظاهری خویش حقیقتی نهفته دارد که مرگ و زندگی در آن به گونه‏ای دیگر مطرح می‏شود و زمستان و بهار دیگری را محقق می‏سازد: در یک سطح از معنای ظاهری‏ای سخن می‏گوید که در آن زمین و طبیعت متفاوت و فصول مختلف دارد و در سطحی عمیق‏تر از حقیقتی معنوی، باطنی و ملکوتی سخن به میان می‏آورد که همان «زمینه زندگانی» در آفرینش آدمی است، زیرا مرگ و زندگی زمین، امری طبیعی و ملکی است؛ ولی نیستی و هستی زمینه روح انسان، حقیقتی ملکوتی است. باید دانست که الفاظ برای ارواح و اهداف معانی وضع شده‏اند و تطبیق معنا و مفهوم بر هر مصداقی که بتواند روح معنا و هدف آن را تأمین کند، حقیقت است نه مجاز، از همین رو تطبیق مفاهیم موت، حیات و زمین بر مصادیق گوناگون عَرْضی یا طولی می‏تواند حقیقت باشد.
اگر لفظ «زمین» در آیه یاد شده به معنای زمینه باشد، ظهور امام عصر(عج) از مصادیق بارز آن خواهد بود و نیازمند توضیح و تبیین نیز نیست؛ اما چنانچه از آن لفظ، معنای ظاهری آن مراد باشد و آیه را تنها ناظر به طبیعت و حیات و مرگ زمین طبیعی بدانیم، تطبیق آیه بر ظهور حضرت ولی عصر(عج) به عنوان یکی از اهم موارد تطبیقی آن، نیازمند تبیین و توضیح است: بی‏شک، انسان دو گونه مرگ و زندگی دارد: ظاهری و طبیعی؛ باطنی و حقیقی . زندگی و مرگ ظاهری او از محدوده ورود به دنیا تا خروج از آن و از مباحث زیست‏شناختی است؛ اما زندگی و مرگ حقیقی انسان به تکامل عقلانی و ایمانی او وابسته است.
زمین نیز بی‏شک، از زندگی و مرگ طبیعی برخوردار است؛ اما باید دید آیا زمین جز چنین حیات و مماتی از نوع زندگی و مرگ باطنی و حقیقی نیز برخوردار است یا نه؟ از آنجا که وجود هر دو جنبه ظاهری و باطنی در انسان قطعی است، اگر آنچه سبب زندگی و مرگ حقیقی اوست، در زمین هم باشد، می‏توان ورای زمستان و بهار طبیعی یا انفجار و نابودی زمین عنصری، مرگ و حیات دیگری نیز برای زمین ثابت کرد. آیات قرآن کریم برای تمام آفرینش اموری را اثبات می‏کند که هیچ یک بی‏ادراک و شعور و اندیشه شدنی نیست.
قرآن کریم چنانچه گذشت همه هستی را تسبیحگوی ذات مقدس حق(عج) می‏خواند: (واِن مِن شی‏ءٍ اِلاّیُسَبِّحُ بِحَمدِه)[1] و پیداست که تسبیح، فعل فاعل مدرِک است، چون تسبیح کننده هم باید فعل خود را بشناسد و هم خدایی را که تسبیح می‏کند و هم حقیقت تسبیح و تنزیه را به میزان ظرفیت خود بفهمد و هم مجموعه صفات سلبی و نقص و عیوب را با تسبیح خود از خدای سبحان دور بداند و حق را از آن‏ها تنزیه کند و روشن است که این پایه از شناخت، هرگز بی‏شعور و ادراک به دست نیاید، پس همه تسبیح کنندگان، یعنی زمین و زمان و عالم و آدم، برپایه مراتب خویش از اندیشه و ادراک برخوردارند. افزون بر تسبیح، قرآن کریم افعال دیگری را نیز برمی‏شمارد که مؤید مطلب است؛ آیاتی چون (ولَهُ اَسلَمَ مَن فی السَّموتِ والاَرضِ طَوعًا وکَرها)[2]، (فَقالَ لَها ولِلارضِ ائتیا طَوعًا اَو کَرهًا قالَتا اَتَینا طائِعین)[1] و (ولِلّهِ یَسجُدُ ما فِی‏السَّموتِ وما فِی الارضِ مِن دابَّةٍ والمَلئِکَةُ وهُم لایَستَکبِرون)[2] که به اموری اشاره دارند که عامل تمام آن‏ها باید از ادراک و شعور برخوردار باشد.
در میان روایات نیز شواهد فراوانی هست؛ چون گواهی دادن، شکایت یا شفاعت و موعظه و نصیحت زمین که بر ادراک و شعور زمین تأکید می‏کند، چنان‏که امام صادق(علیه‌السلام) می‏فرماید: إنّ للقبر کلاماً فی کل یوم یقول: أنا بیت الغربة؛ أنا بیت الوحشة؛ أنا بیت الدود؛ أنا القبر؛ أنا روضة من ریاض الجنة أو حفرة من حفر النار[3]؛ قبر، همه روزه هشدار می‏دهد و می‏گوید: من خانه غربت، آشیانه وحشت، لانه جانور و کِرم و گزندگان، قطعه باغی از باغ‏های فردوس یا چاهی از چاه‏های دوزخم؛ و چون سراسر زمین قابلیت قبرستان شدن بلکه معرضیّت و تحقق فعلی آن را با خود دارد، می‏توان این سخنان را سخن تمام زمین دانست.
آیا روا بلکه ممکن است این همه تصریح قرآن و سنّت را بر خلاف ظاهر حمل کرد و مجاز و تمثیل دانست؟ آیا دلیلی عقلی یا نقلی هست که بر مثال بودن این امور دلالت کند و ما را به چنین تفسیری وادارد که گویا زمین و آسمان سجده و تسبیح می‏کنند؛ گویی با طوع و رغبت به سوی خدای سبحان می‏روند؛ گویا زمین به ساکنان خود خطاب می‏کند و با آنان سخن می‏گوید!
چنین توجیه و تأویلی بدان می‏ماند که کسی با قامت کوتاه، لباس انسان مستوی و معتدلی را پوشیده و چون دامن آن را فراتر از قامت کوتاه خویش می‏بیند، دست به قیچی می‏برد، حال آنکه باید به رشد خویش پردازد تا خود به اندازه لباس شود؛ یا لباسی اندازه خود بپوشد. کسانی هم که به عمق معانی آیات و روایات نرسیده‏اند یا نمی‏رسند و چنین تفسیر یا توجیهاتی می‏کنند، گویی قیچی به دست گرفته و دامنه بلند معارف را در حدّ فهم خود کوتاه می‏کنند و آن را پایین می‏آورند. چنین کسانی می‏باید بکوشند تا بالا بیایند و مشکل فهم خویش بگشایند؛ نه اینکه به تنزّل معرفت قرآنی اهتمام ورزند:
خویش را تأویل کن نی اخبار را مغز را بدگوی نی گلزار را[1]
جایی که عارف بصیر و عالم خبیری چون شیخ بهایی(قدس‌سره) در آستانه رحلت از دنیا و هنگام عبور از قبرستان این هشدار را می‏شنود که «به فکر خود باش!» نشنیدن ما گواه عدم شنیدنی‏هاست؛ یا شاهد ضعف شنوایی ما؟!
تذکر: هرچند برزخ همان قبر و قبر همان برزخ است به طوری که انسان دارای سه عالم است: 1.دنیا 2.برزخ 3.قیامت نه چهار عالم که قبر در قبال برزخ باشد لیکن از شواهد فراوان نقلی برمی‏آید که همین زمین که بستر بدن است آگاه است و سخن می‏گوید و گواهی می‏دهد و....
چون روشن شد که زمین غیر از حیات و مرگ طبیعی، زندگی و مرگی معنوی دارد و به استناد آیاتی چون (اِعلَموا اَنَّ اللهَ یُحی الارضَ بَعدَ مَوتِها)[2] که از زنده کردن زمین بعد از مرگش سخن می‏گوید، می‏توان یکی از مراتب مرگ معنوی زمین را دوران ستم‏زدگی و جهل و کفر و نفاق بشر در سطح بین المللی دانست و هنگامه پر برکت ظهور و قیام نورانی آخرین ذخیره الهی را احیای معنوی و بهار حقیقی زمین نامید، که با رسیدنش طومار ستم و صحیفه ظلمت درهم می‏پیچد و نفس مسیحایی‏اش جهان خفته در بستر کفر و شرک را بیدار و زمین لبریز از بیداد را از عدل و داد سرشار می‏سازد. این همان بهار دل‏انگیزی است که هستی به دنبال زمستانی طولانی، به انتظارش نشسته است، تا با قدم خویش تاریخ تاریک بشر را به مدار نور و روشنایی بازگرداند و هر آنچه نماد مرگ معنوی زمین است به زیر کشد و آیات نشاط و زندگی و جوانی را چهره بگشاید!
چه پر شکوه است آن زمان که برق دولت الهی و فجر صادق خلیفة اللّهی، وحشت و ظلمت هجران را از حریم سرمستان باده حضور به هزیمت فرستد و تلخی پیرانه سر عاشقان را به شیرینی جوانی و از سرگیری زندگی بدل سازد!
اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید عمر بگذشته پیرانه سرم بازآید
دارم امید برین اشک چو باران که دگر برق دولت که برفت از نظرم بازآید
آنکه تاج سر من خاک کف پایش بود از خدا می‏طلبم تا به سرم بازآید[1]
این بهار طرب‏انگیز، همان «ماء مَعینی» است که دل‏های مرده و زمینه‏های فسرده را با آب توحید و عدل سیراب و زنده می‏کند و سرزمین قلوب قاسیه را زنده می‏سازد، تا دوباره تلألؤ خورشید درخشان وجه‏الله را مشاهده کنند.

رسالت مهدوی
عناصر محوری رسالت آخرین ذخیره الهی، همان عناصری است که در رسالت تمام انبیا بوده است که شامل دو عنوان اساسی: افروختن و پاسداشت سراج وحی؛ حراست از سلامت مصباح عقل و دیده بصیرت بشر است. عقل و بصیرت در انسان‏ها در حکم چشم است و جامعه‏ای که چراغ روشنگری برای یافتن راه از چاه نداشته باشد، یا به سبب فقدان عقل سلیم و چشم بصیر راه و روشنایی را نبیند، سرانجام در پرتگاه هلاکت سقوط خواهد کرد.
عقل و وحی، چنان در هم تنیده‏اند که نه وحی بی‏عقل می‏تواند جامعه را به مقصد برساند و نه عقل بدون وحی. نه عقل کار وحی را می‏کند و نه وحی کار عقل را، چون عقلْ وحی درونی است و وحی عقل بیرونی؛ یکی ظاهر است و دیگری باطن؛ یکی چشم قلب بشر و اجتماع آدمیان است و دیگری چراغ روشنگر راه آن‏ها و این هر دو باید به کار گرفته شود تا کشتی بشر را به ساحل مقصود برساند، بنابراین روشن نگاه داشتن چراغ وحی و شکوفایی و محافظت از دیده عقل، عناصر عمده رسالت آن حضرت‏اند.
آن که می‏خواهد رسالات یاد شده را به انجام رساند، می‏بایست از پشتوانه‏ای عمیق و مبنایی عریق برخوردار باشد، وگرنه نخواهد توانست بار عظیم این رسالت را به دوش کشد و چون ناگزیر کاروان بشر می‏باید به منزلگاه مقصود برسد و این هدف جز با انجام دادن رسالات یاد شده شدنی نیست، باید کسی باشد تا رهنمای جامعه انسانی گردد و او را از ظلمات حیرانی به وادی نور هدایت کند. این امر از عهده دیگران خارج است، چرا که دیگران یا در نصاب کمال تام نیستند؛ یا از اساس فاقد آن تکیه‏گاه محکم و اساس ثابت‏اند، همان‏طور که قرآن کریم به اهل کتاب چنین خطاب می‏کند و آن‏ها را برای به‏پا داشتن این رسالت و راهنمایی کاروان انسانی فاقد صلاحیت معرفی می‏کند: (قُل یاَهلَ الکِتبِ لَستُم عَلی شی‏ءٍ حَتّی تُقیموا التَّورةَ والانجیل).[1]
به آنان می‏فرماید که شما با کدام پایگاه و با تکیه بر کدام پشتوانه می‏خواهید معارف تورات و انجیل را اقامه کنید! اقامه معارف وحیانی و اناره دیده عقلانی، پایگاهی موحدانه و روحی والا و مقتدر و نفسی مطمئن می‏خواهد که شما ندارید، از این‏رو توان برپا داشتن این رسالت را نخواهید داشت.
بر همین اساس، امام صادق(علیه‌السلام) رسالت امام عصر(عج) را همسان با رسالت پیامبر اسلام‏صلی الله علیه و آله و سلم و سایر انبیا، انهدام رسوم جاهلی و احیا و نوسازی اسلام دانستند.[1]
تذکر: تعبیر مناسب آن است که عقل در مقابل نقل است نه وحی زیرا عقل برهانی همانند نقل معتبر هر دو علم ذهنی و حصولی‏اند، هر دو خطاپذیرند، هر دو اختلاف‏پذیرند، ولی وحی علم قلبی و شهودی است، مصون از خطا است و اختلاف‏ناپذیر است.
عقل و نقل هر دو تحت اشراف و سیطره وحی معصوم به سر می‏برند و خود را نیازمند آن می‏دانند. دین خداوند صراط مستقیم است و عقل برهانی و نقل معتبر سراج آن صراطاند و هیچ‏کدام از خود قانونی ندارد. معنای قانون عقلی این است که عقل آن را کشف کرده است نه آنکه آن را وضع و تأسیس نموده، همانند فهم طبیب حاذق که کاشف است نه قانونگذار.

هندسه مدینه مهدوی
(وَعَدَ اللهُ الَّذینَ ءامَنوا مِنکُم وعَمِلوا الصّلِحتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الارضِ کَمَا استَخلَفَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم ولَیُمَکِّنَنَّ لَهُم دینَهُمُ الَّذِی ارتَضی لَهُم)[2]، این وعده قطعی الهی، آن‏گاه انجاز می‏شود که دولت کریمه مهدوی بر اساس «البیعة لله» تأسیس می‏گردد؛ حکومتی که زیربنای آن را توحید و روبنای آن را قسط و عدل تأمین می‏کند و در روایات و تعبیرهای معصومان(علیهم‌السلام) دولت حق نام گرفته است. آن حضرت که مظهر تام (قائِمًا بِالقِسط)[3] است چون حکومتی را تشکیل دهد، جز اجرای عدل و قسط نخواهد بود.
خداوند متعالی با ظهور و حکومت حضرت مهدی(عج) بر آنان که مستضعفان زمین بودند و بزرگان آسمان، منت می‏نهد، همان‏گونه که با بعثت و رسالت برمؤمنان منّت می‏گذارد: (لَقَد مَنَّ اللهُ عَلَی المُؤمِنینَ اِذ بَعَثَ فیهِم رَسولاً مِن اَنفُسِهِم)[1] و پرچم امامت را که میراث الهی آنان است به آن‏ها خواهد سپرد: (ونُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الارضِ ونَجعَلَهُم اَئِمَّةً ونَجعَلَهُمُ الورِثین)[2]؛ آن‏گاه پهنه زمین پس از مرگی طولانی که ثمره رواج ستم بوده است، احیا می‏گردد و از عدل لبریز می‏شود.
افروختن چراغ وحی و اصلاح بصیرت و احیای عقل بشر، نخستین سرفصل‏های حکومت حق مهدوی است. او که خود وارث مقام ولایت و امامت و همتا و ترجمان کتاب الهی است، چراغ درخشان وحی را پرفروغ می‏سازد و پرده غرور را از بصیرت و حجاب وهم را از چهره عقل بشر می‏زداید، تا انسان به چشم بصیرت و تعقل و در پرتو نور وحی سعادت خویش را باز شناخته و حرکت خویش را اصلاح کند و در طریق مستقیم قدم گذارد و نهایت خوشبختی خویش را دریابد. اثاره، کشف و ارتقای عقول بشر و ایجاد روح استغنا در انسان‏ها از اموری است که وجود مبارک امام عصر(عج) در رأس برنامه‏های حکومت الهی خویش بدان خواهد پرداخت: یملأ الله قلوب اُمّة محمّدصلی الله علیه و آله و سلم غنی.[3]
مقابله و مبارزه با اندیشه فرعونی و آنان که فراعنه عصر ظهورند می‏تواند نقطه آغازین برنامه رسمی قیام آن حضرت باشد، چنان که هنگام ولادت با تلاوت آیه (ونُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الارضِ ونَجعَلَهُم اَئِمَّةً ونَجعَلَهُمُ الورِثین)[1] بدان اشاره فرمود. قرائت این آیه که درباره پیروزی مستضعفان بنی‏اسرائیل بر مستکبران آل فرعون است، نشان می‏دهد که قیام آن حضرت نیز با مشیت الهی، وضعی مشابه قیام موسای کلیم(علیه‌السلام) در برابر دستگاه زرمدار و زورمحور فرعونی خواهد داشت و همان‏گونه که با پای‏مردی مؤمنان موحد و مجاهد بنی‏اسرائیل و ایثارها و نثارهای آنان به رهبری ولی الهی عصر، مؤمنان از اسارت فرعونیان رهایی یافتند و فرعون و پیروانش از صفحه زمین نابود گردیدند و حکومت عدل و داد به دست آنان سپرده شد، در مطلع فجر قیام امام عصر(عج) مؤمنان منتظر با تکیه بر ایثار و نثارهای مجاهدان گذشته و پای‏مردی در راه نورانی حق و بهره‏مندی از هدایت و رهبری معصومانه امامشان طومار حیات فرعونیان آن عصر را به هم پیچیده و حکومت حق و عدل را به دست «حجت بالغه» خداوند(عج) برقرار خواهند کرد؛ حکومتی که به بهای ریختن خون‏های بهترین بندگان خدا به ثمر می‏نشیند، تا شجره طیّب انسانی و عبودیت به بار نشسته و ثمر دهد.
احادیث گرانبهایی که هندسه مدینه مهدوی(عج) را ترسیم و ویژگی‏های شهروندان آن را تصویر می‏کنند، هم از عدل جامعه خبر می‏دهند و هم از غنای قلوب مردمش و به دیگر سخن، اصول قانون اساسی حکومت آن حضرت که از سرچشمه وحی جاری گشته است، هم نوید عدل می‏دهد و هم مژده تقویت روح استغنا، همچنان که نبی اعظم اسلام‏صلی الله علیه و آله و سلم سیره و سنّت او را چنین معرفی فرموده‏اند: ویملأ الله قلوب اُمّة محمّدصلی الله علیه و آله و سلم غنی ویسعهم عدله[2]؛ یعنی مهدی موعود(عج) به امر و اراده الهی دل‏های امّت مسلمان را از بی‏نیازی پر می‏کند و گستره عدل آن حضرت(علیه‌السلام) به همگان می‏رسد.

ویژگی‏های آرمانشهر مهدوی(عج)
مفاد (هُوَ الَّذی اَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی ودینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ ولَو کَرِهَ المُشرِکون)[1] وعده تخلف‏ناپذیر الهی است؛ یعنی دین مرضی او بر همه ادیان فائق می‏شود و ظفرمندانه بر عالم و آدم فروغ توحید می‏افکند، به گونه‏ای که فرزندان آدم دینی جز دین واحد نداشته باشند؛ همان دینی که پسند او باشد و چنین دینی جز اسلام نیست: (ورَضیتُ لَکُمُ الاسلمَ دینا).[2] این وعده حتمی و قطعی، هنگامی محقق می‏گردد که ولی الله الاعظم(عج) ظهور و تجلی کند.
آن روز که یکتاپرستی و توحید، سراسر گیتی را فرا می‏گیرد و طومار شرک برچیده می‏گردد، هر معبودی جز او به آتش چیرگی حق بر باطل می‏سوزد و نابود می‏گردد: انّه لم یجی‏ء تأویل هذه الایة[3] ولو قد قام قائمنا بعده سیری من یدرکه ما یکون من تأویل هذه الآیة ولیبلغنَّ دین محمدصلی الله علیه و آله و سلم ما بلغ اللّیل حتی لایکون شرک [مشرک] علی ظهر الأرض، کما قال الله[4]؛ فلا یبقی فی الأرض معبود دون الله (عزّ وجلّ) من صنم و وثن و غیره، إلاّ وقعت فیه نار فاحترق.[5] آنچه آلهه پنداشته می‏شدند و ارباب متفرق بودند، خواه بت‏هایی چوبی و سنگی یا غیر آن‏ها، فرجامشان جز نابودی نخواهد بود. و بدینسان حق بر تمام عالم حاکمیتی مطلق می‏یابد، به گونه‏ای که هیچ معاند لجوج و منکر عنودی نمی‏ماند، مگر در برابر تیغ عقل تسلیم می‏شود؛ یا با زبان شمشیر با او سخن گفته می‏شود، به طوری که نه یارای مقاومت و نه توان ایستادگی در برابر حق را داشته باشند، از این روست که دیگر زمینه‏ای برای تقیّه نمی‏ماند و سخن نورانی صادق آل محمّدصلی الله علیه و آله و سلم در تطبیق «سدّ ذوالقرنین» بر تقیه ناظر به قبل از ظهور حضرت ولی عصر(عج) است: عن المفضل قال: سألت الصادق(علیه‌السلام) عن قوله: (اَجعَل بَینَکُم وبَینَهُم رَدما)[1] قال(علیه‌السلام): «التقیة». (فَمَا اسطعوا اَن یَظهَروهُ ومَا استَطعوا لَهُ نَقبا)[2] قال(علیه‌السلام): ما استطاعوا له نقباً إذا عمل بالتقیّه لم یقدروا فی ذلک علی حیلة وهو الحصن الحصین وصار بینک وبین أعداء الله سدّاً لایستطیعون له نقباً.[3] اما با ظهور آن حضرت هر یأجوج‏صفت و هر مأجوج‏وصف یا ساکن و یا ساکت می‏گردد و جایی برای سدّسازی با تقیه نیست.
نیز آن حضرت وعده الهی را که سبب برچیده شدن آن سدّ می‏شود، بر قیام آخرین حجت الهی(عج) و روز ظهور او تطبیق فرموده است؛ همان روزی که در آن از دشمنان خدا انتقام گرفته می‏شود: وسئلته عن قوله (فَاذا جاءَ وَعدُ رَبّی جَعَلَهُ دَکّاء)[4] قال(علیه‌السلام): رفع التقیة عند قیام القائم فینتقم من أعداء الله.[5]
با برپایی حکومت عدل و حق به دست آخرین حجت خدا(عج) نه تنها پایانی برشرک و بت‏پرستی بلکه پایانی بر تجمل‏ها و تشریفات زائدی است که نه تنها راهگشای سعادت بشری نیست، رهزن اوست؛ به ویژه تشریفات و تجملاتی که راه عقل بشر را از فهم عمیق دین و عمل بر طبق آن به بیراهه ظاهرگرایی منحرف می‏سازد، چرا که سعادت بشر در گرو دینداری است و تقویت دینداری، در خوب فهمیدن و درست عمل کردن و خوب حمایت کردن از دین است؛ نه تشریفاتی چون تذهیب و نوشتن متن وحی به آب طلا یا تزیین و تذهیب تجملاتی مساجد که فقهای کرام به حرمت یا کراهت آن فتوا داده‏اند، آن‏گونه که وجود مبارک امام صادق(علیه‌السلام) فرمان الهی (خُذوا ما ءاتَینکُم بِقُوَّة)[1] را اخذ با قدرت فهم عقلی، ایمان قلبی و عمل بدنی معرفی می‏کند: عن إسحاق بن عمّار و یونس قالا: سألنا أبا عبدالله(علیه‌السلام) عن قول الله تعالی: (خُذوا ما ءاتَینکُم بِقُوَّة) أقوّة [فی] الأبدان أو قوّة فی القلب؟ قال(علیه‌السلام): فیهما جمیعاً.[2] بر همین اساس است که وجود مبارک ولی عصر(عج) برای اقامه عدل جهانی که در گرو احیای معارف الهی و تقویت عقل و ایمان بشر است، بر این تشریفات زائد خط بطلان خواهد کشید.
عدل افشانی آن وجود مبارک در سخنان نورانی اهل بیت وحی و عصمت به ویژه کلام گهربار حضرت سیدالشهداء، حسین بن علی(علیهماالسلام) چنین آمده است: لولم یبق من الدنیا إلاّ یوم واحد لطوّل الله (عزّ وجلّ) ذلک الیوم حتی یخرج رجل من ولدی؛ فیملأها عدلاً وقسطاً کما ملئت جوراً وظلماً؛ کذلک سمعت رسول الله یقول.[3] از این حدیث نورانی برمی‏آید که ظهور موفور السرور امام عصر(عج) و تشکیل حکومت عدل‏آفرین او از آن جهت است که جامعه بشر به آرمان آفرینش خویش که گستردگی عدل و گرفتن داد هر مظلوم از ظالم و جلوگیری از شکم‏بارگی زورگویان و گرسنگی مظلومان است، رسد که میثاق مأخوذ خداوند از عالمان راستین دین است.

جلوه‏های عدل در مدینه مهدوی
احیا و گسترش داد از سویی و تقویت روح بی‏نیازی در قلوب انسان‏ها از سویی دیگر، دو رکن اساسی و شاخص مهم آرمانشهر مهدوی(عج) است. حکومتی که در سازوکار اجرایی‏اش جز عدل حاکم نیست و برنامه فرهنگی‏اش، تربیت قلوب و استغنای روح بشر است، همان گمشده انسان است که طریق سعادت را برایش پیمودنی می‏سازد و زندگی دنیا و آخرت او را آباد می‏کند. شهروندان این دولت کریمه از هر ستمی در امان‏اند؛ آن‏چنان که در پرتو این عدالت دشمنی‏ها به دوستی، نزاع‏ها به صلح و کینه‏ها به محبّت بدل می‏شود. صفا و مهر نه تنها میان بشر بلکه بین حیوانات نیز شایع می‏گردد و میوه شیرین امنیت عمومی، محصول عدالت‏گستری حکومت مهدوی(عج) خواهد بود، آن‏چنان که بانویی به تنهایی فاصله عراق تا سوریه را با تمام ملزومات خویش طی می‏کند، بی‏آنکه از تعرض انسان یا حیوانی هراسی به دل راه دهد؛ یا کسی یا چیزی به او تعرضی روا دارد: و یملأ الله قلوب أمّة محمّد غنی و یسعهم عدله[1]؛ نیز: ولو قد قام قائمنا... ولذهبت الشحناء من قلوب العباد واصطلحت السباع والبهائم؛ حتی تمشی المرأة بین العراق إلی الشام... وعلی رأسها زینتها لا یهیّجها سبع ولا تخافه.[2]
در فضای عدالت‏گستر و استغناپرور مدینه مهدوی(عج) اثری از بی‏عدالتی نخواهد ماند؛ خواه در عرصه‏های اقتصادی یا سیاسی. بذل و بخشش‏های بی‏حساب که آفت عدالت و اُفت انصاف است، از میان می‏رود و حق هر صاحب حقی به او عطا می‏گردد، بی‏هیچ کم و کاست یا ضایع شدن: إذا قام قائمنا اضمحلّت القطائع فلا قطائع[3].[4]
دامنه قسط و داد حضرتش نه تنها امنیت و ثبات را در تمام شئون زندگی انسان‏ها حاکم می‏سازد بلکه برخورد قاطعانه امّا عدالت‏محور او با متجاوزان به عقاید، ایمان، جان، مال و ناموس مردم و طعنه زنان به حریم دین الهی، فرصت هر ضرر و اضراری را از آنان می‏ستاند و مرز دین الهی و سعادت بندگانش را بدینسان پاس می‏دارد؛ به ویژه طاغیانی را که بر خانه امن الهی تسلّط یافته‏اند و در پی کسب سود تجاری از آن، آشکارا دین را به دنیا می‏فروشند و می‏کوشند تا ایمان موحدان را به تاراج دهند بلکه از این طریق به نواله‏ای برسند، رسوا و خوار می‏سازد و شرّ شرارتشان را دامنگیر خودشان می‏کند؛ دزدانی که امام صادق(علیه‌السلام) درباره آنان فرمود: اگر قائم ما قیام کرده بود، ایشان را می‏گرفت و دستانشان را می‏برید و به خواری در کوی و برزن می‏گرداند و می‏گفت که اینان دزدان خدایند: أما إنّ قائمنا لو قد قام لقد أخذهم و قطع أیدیهم وطاف بهم وقال: هؤُلاء سرّاق الله.[1]
هر چند در هر عصری اثری از امنیت نسبی مشاهده می‏شود، امنیت مطلق «تکوینی و تشریعی» از آنِ کسانی است که بر اساس عقل سلیم و گرایش فطرت پاک به دعوت توحیدی امام عصر(عج) لبیک می‏گویند و خویش را در سایه‏سار شجره طیّب او می‏نهند، همان‏طور که عالم نیز در عصر حکومت او روی آرامش و امنیت را خواهد دید، همان‏گونه که امام صادق(علیه‌السلام) در پاسخ ابوبکر حضرمی چنین فرمود: هنگامی که قائم آل محمّد(عج) ظهور کند، همه این راه‏ها امن خواهد شد و هر کس با او بیعت کند و در جمع سپاهیان او درآید، در امان خواهد بود: (سیروا فیها لَیالِی واَیّامًا ءامِنین)[2] مع قائمنا أهل البیت؛ و أمّا قوله: (ومَن دَخَلَهُ کانَ ءامِنا)[3] فمن بایعه و دخل معه و مسح علی یده ودخل فی عقد أصحابه، کان امناً.[4]
گفتنی است خطوط کلی حکومت عدل مهدوی(عج) و اعمال آن حضرت، همان عدل نبوی و علوی است که به دست حضرت ولی‏عصر(عج) ظهور می‏کند و چنین پیروزی عالمگیری از جهت علت قابلی، مرهون شاگردان و سربازان نمونه آن امام همام است. در جمعی که طلحه‏ها، زبیرها و ابوموسی اشعری‏ها حضور دارند، اگر وجود مبارکی چون علی(علیه‌السلام) نیز فرمانده باشد، جز جمل و صفین و نهروان به بار نمی‏آید، چرا که علت فاعلی تمام است؛ ولی علت قابلی تامّ نیست؛ به خلاف اصحاب امام عصر(عج) که کسانی چون امام راحل(قدس‌سره) شاگردانه در برابر ایشان زانو به زمین می‏زنند و روشن است که با وجود چنین یاورانی که فیض افاضه شده از خدای سبحان را از مجرای مطهر اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم‌السلام) به شایستگی می‏گیرند و به نیکویی شاگردی می‏کنند، او خواهد توانست سراسر گیتی را به معدلت خویش زینت و اراده الهی را در زمین متجلی سازد.
گرچه ممکن است در میان علمای عصر ظهور هم انسان‏های غیرمهذبی وجود داشته باشند که برای تأمین منافع خود یا زر و زورمدارانی که آنان را به خدمت می‏گیرند به مقابله علمی یا عملی با آن حضرت بپردازند اما غلبه دانشمندان مهذب و ولایت‏مداری که با «کن فیکون» آن حضرت از هر میل و هوسی تطهیر گردیده‏اند اجازه نخواهد داد تا شبهه‏پراکنی‏های بیماردلان به بار نشیند و تلاششان را بی‏ثمر خواهد گذاشت....

کمال عقل نظری و عملی در حکومت مهدوی(عج)
کمال سعادت بشر در پرتو هدایت عقل نظری و راهبردهای عقل عملی تأمین می‏شود و تا این دو عامل مهمّ سعادت انسان به کمال لایق خویش نرسند، درخت مبارک انسانی به ثمر نخواهد نشست.
ثمره درخت طوبای انسانی در بُعد عقل نظری و عملی جز علم و عدالت نیست. از سویی، هدف نهایی از انزال کتب و ارسال رسولان تأمین سعادت بشر در مراتب مختلف زندگی اوست. با این بیان روشن می‏شود که هدف نهایی تشریع ادیان الهی، انزال وحی و اتمام حجّت بر بندگان و سپس رهاسازی آنان در این انتخاب دشوار نیست بلکه (لِیَهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ ویَحیی مَن حَی عَن بَیِّنَة)[1] از اهداف ابتدایی آن است.
هدف میانی دین، ایجاد جامعه متمدنی است که در پرتو آن درخت انسانی به بار نشیند و میوه آن یعنی دانش و خرد و نیز عدالت گسترده در تمام شئون زندگی، بشر را به سعادت نهایی خویش رهنمون گردد: (هُوَ الَّذی اَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی ودینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ ولَو کَرِهَ المُشرِکون).[2]
مطلب گفتنی، مقاومت طاغیان جهل‏پروری است که ثمر دادن شجره طیّب حیات بشر، آنان و منافعشان را که بر پایه جور و جهل استوار است تهدید می‏کند؛ همانانی که (یُریدونَ اَن یُطفِءوا نورَ اللهِ بِاَفوهِهِم)[3] و (یُریدونَ لِیُطفِءوا نورَ اللهِ بِاَفوهِهِم).[4]
به بار نشستن درخت سعادت انسان که با قلع شجره خبیث جهل و جور ممکن می‏گردد، همان وعده تخلف‏ناپذیر و اراده حتمی خدای سبحان است که در حکومت علم‏پرور و جهل‏سوز مهدوی(عج) تحقق می‏یابد و دین واحد توحیدی بر تمام شئون حیات بشر سایه می‏افکند و انسان، به باغبانی آخرین حجت الهی میوه شیرین دانش و قسط را از شاخه‏های برافراشته درخت زندگی خویش خواهد چید.
با ظهور خورشید حاکمیت مهدوی(عج) عقلِ اسیر هواپرستی، آزادی خویش را بازیافته و به برکت وجود آن حضرت چون گنجی نهفته اثاره می‏شود، شکوفه می‏دهد و به بار می‏نشیند؛ آن‏گاه دل‏های تشنه کمال را از سرچشمه وحی سیراب می‏کند. رذیله سفلگی و بی‏چیزی در پرتو هدایت آن حضرت به ملکه برتری و استغنا بدل می‏گردد. آن‏گاه قلوبی که به دست حضرتش متحول گردیده و از امید، نشاط و ایمان لبریز گشته‏اند و پذیرای اندیشه‏های ناب و انگیزه‏های حیات‏بخش نبوی و علوی می‏شوند خویش را در پرتو تأدیب الهی و آموزه‏های وحیانی آن حضرت می‏نهند و بدین‏سان، مدینه آرمانی انسان را سامان می‏بخشند.
امّتی که در پرتو دین واحد و تحت امامت و ولایت واحد آخرین حجّت الهی آرمانشهر بشری را تشکیل می‏دهند، به گونه‏ای رشد می‏کنند و قله‏های بلند فرهنگ و دانش را تسخیر می‏کنند که به تمام بیست و هفت بخش علوم دست می‏یابند، در حالی که قبل از ظهور حضرتش با تمام پیشرفت علمی‏اش، خواه با چراغ وحی یا ابزار تجربه، به بیش از دو بخش آن دست نیازیده بود: عن أبی‏عبدالله(علیه‌السلام) قال: العلم سبعة و عشرون جزءاً فجمیع ما جاءت به الرسل جزءان؛ فلم یعرف النّاس حتی الیوم غیر الجزءین. فإذا قام القائم أخرج الخمسة والعشرین جزءاً فبثّها فی الناس وضمّ إلیها الجزءین؛ حتّی یبثّها سبعة وعشرین جزءاً[1]؛ و این چنین ضعف، نقص و سستی از شیعیان آن حضرت زدوده می‏گردد و قلوبشان چونان پاره‏های فولاد محکم می‏گردد، به شکلی که هر یک توان چهل مرد را پیدا می‏کند: عن علی بن الحسین(علیه‌السلام): إذ قام قائمنا أذهب الله (عزّ وجلّ) عن شیعتنا العاهة وجعل قلوبهم کزبر الحدید وجعل قوّة الرجل منهم قوّة أربعین رجلاً ویکونون حکّام الأرض وسنامها[2]؛ و نیز: عن أبی جعفر(علیه‌السلام): فإذا وقع أمرنا و جاء مهدیّنا کان الرجل من شیعتنا أجری من لیث و أمضی من سنان.[3]

اجراء و قضا در مدینه مهدوی(عج)
ناامنی، ظلم، تجاوز و تعدی، آفات ویرانگر اجتماعی است که محصول بی‏عدالتی است. در جامعه‏ای که حق مظلوم باز ستانده نمی‏شود و صاحبان زر و زور مانعی را بر سر راه کامجویی‏های خود نمی‏بینند، امنیت اجتماعی و فراگیر، رؤیایی است که تعبیر روشنی نخواهد داشت. آن هنگام که حکومت حق و عدل مهدوی پرچم می‏افرازد و سرود توحید می‏سراید و عدل و حق را می‏گستراند، اثری از ناامنی و ظلم و تجاوز نخواهد ماند، چرا که حقجویان امّت نبوی که با آن وجود گرامی بیعت کرده و به برکت حضرتش از کمال عقل و روح استغنا برخوردار گردیده‏اند، هم عادلانه رفتار خواهند کرد و هم عدالت و امنیت مدینه مهدوی(عج) را پاس خواهند داشت: فمن بایعه ودخل معه ومسح علی یده ودخل فی عقد أصحابه کان آمناً.[1]
در عصر ظهور او عدالت به شکل همه‏گیر اجرا می‏شود، به گونه‏ای که هیچ یک از شهروندان دولت جهانی مهدوی(عج) از امنیت و عدالت محروم نمی‏ماند. امام عصر(عج) اموال عمومی و امکانات حکومتی را بر اساس استحقاق شهروندان و مطابق قانون آسمانی وحی، عادلانه پخش می‏کند، بی‏آنکه رابطه و تحزّب تعیین کننده استحقاق افراد باشد؛ چنان عدالتی که خوب و بد، نیکوکار و بدکردار را یکسان می‏پوشاند: إذا قام قائمنا فانّه یقسّم بالسویّة ویعدل فی خلق الرحمن البرّ منهم والفاجر.[2]
قوانین و احکام معطّل اسلام را احیا می‏کند و احکامی را که زمینه اجرای آن‏ها فراهم نبوده است، مانند تعلق ارث بر اساس ایمان، به جایگاه اجرا خواهد گذارد: انّ الله(تبارک و تعالی) آخی بین الأرواح فی الأظلّة قبل أن یخلق الأجساد بألفی عام؛ فلو قد قام قائمنا أهل البیت، لورّث الأخ الذی آخی بینهما فی الأظلّة ولم یورّث الأخ من الولادة.[1]
برخی حدود و قوانین که همواره در تاریخ به ادله مختلف تعطیل شده بود، دوباره احیا و اجرا می‏گردد: عن أبی‏عبدالله(علیه‌السلام): دمان فی الإسلام حلال من الله لا یقضی فیهما أحد؛ حتّی یبعث الله قائمنا أهل البیت. فاذا بعث الله (عزّوجلّ) قائمنا أهل البیت حکم فیهما بحکم الله لایرید علیهما بیّنة الزانی المحصن یرجمه ومانع الزکاة یضرب عنقه[2]؛ گوئیا آن (امر جدید) که به نقل برخی روایات، امام عصر(عج) به آن دعوت می‏کند، مجموعه‏ای از بیان احکام واقعی در برابر احکام ظاهری و احیا و اجرای احکام متروک و قوانین معطل مانده دین خداست که چون آن حضرت بدان‏ها قیام می‏کند، برخی می‏پندارند دین جدیدی آورده است: عن أبی‏جعفر(علیه‌السلام) أنّه قال: إنّ قائمنا إذا قام دعا الناس إلی امر جدید، کما دعا إلیه رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم و انّ الإسلام بدأ غریباً وسیعود غریباً کما بدأ، فطوبی للغرباء.[3]
گواه این مدّعا، پاسخ امام صادق(علیه‌السلام) به پرسش عبدالله بن عطاست که از سیره حضرت ولی عصر(عج) پرسیده بود. ایشان فرمود که عمل به سیره رسول خدا، انهدام سنّت‏های جاهلی و امور خرافی و عرضه اسلام به شکلی نو و جدید شاخص‏های اساسی، سیره آن حضرت است: سألته عن سیرة المهدی(عج) کیف سیرته؛ فقال: یصنع کما صنع رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم یهدم ما کان قبله، کما هدم رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم أمر الجاهلیة ویستأنف الإسلام جدیداً.[4]
آن حضرت مأموریتی ویژه در اقامه عدل و احقاق حق مظلومان بر دوش دارد و بر همین اساس، متفاوت از اجداد و پدران گرامی‏اش که در منازعات قضایی بر اساس استناد به شهادت و قسم، به ظاهر حکم می‏کردند؛ او به واقع حکم می‏کند: عن أبی‏عبدالله(علیه‌السلام): لاتذهب الدنیا حتی یخرج رجل منّی یحکم بحکومة آل داود ولا یسأل بیّنة، یعطی کلّ نفس حقّها.[1]
عصر ظهور و حاکمیت آخرین حجت الهی(عج) را می‏توان عصر عزّت و سربلندی مظلومان و خواری و شکست نهایی ستمگران دانست، چون در اعصار گذشته، یا سیاست‏های حاکمان جور و کفر، عرصه را بر امامان هدایت تنگ کرده و بسته بود؛ یا بیعتی از خویش را بر وجود مبارکشان تحمیل کرده بود و آنان نیز به اقتضای مصالح اسلام و مسلمانان آن را مراعات می‏کردند؛ امّا چون آن حضرت ظهور و حکومت حق را تأسیس کند، هیچ بیعتی از کسی بر عهده ندارد و در برابر هیچ طاغوتی متعهد نیست، از این‏رو با هیچ ستمگری مسامحه یا مصالحه نمی‏کند و جز از در هدایت یا تسلیم آن‏ها از چیز دیگری سخن نمی‏گوید: عن أبی‏عبدالله(علیه‌السلام): یقوم القائم و لیس لأحد فی عنقه عهد ولا عقد ولا بیعة[2]؛ آن‏گاه در برابر معاندان حق‏ستیز که جز ظلم و جهل و استثمار ثمر دیگری ندارند، تیغ انتقام می‏کشد و در مقام مظهریت اسم «منتقم» الهی از آنان انتقام می‏کشد و مایه تشفی دل‏های رنج‏دیده و ستم‏کشیده مؤمنان می‏گردد: و هو الحجّة الذی یملأ الأرض قسطاً وعدلاً ویشفی صدور قوم مؤمنین.[3]

پیشرفت صنعت و تکنولوژی در پرتو دولت مهدوی(عج)
به رغم زعم باطل گروهی که تشکیل حکومت مهدوی(عج) را مایه ارتجاع بشر به شیوه‏های زندگی بدوی معرفی می‏کنند، عصر نورانی حکومت حضرتش دوران شکوفایی بشر در صنعت، تکنولوژی و توسعه همه جانبه است: عمران، آبادی و توسعه شهری به گونه‏ای فزاینده رو به کمال می‏رود و مساجد به عنوان نماد این توسعه وسعت فراوان می‏یابند. در برخی روایات عصر ظهور، نمونه‏ای از این توسعه و رشد در صنایع عمران و معماری چنین بیان گردیده است: در بیرون از شهر کوفه مسجدی با هزار در ساخته می‏شود و خانه‏های شهر به نهر کربلا وصل می‏گردند؛ توسعه شهرها چنان خواهد بود که مردی سوار بر استر تیزرو به قصد نماز جمعه حرکت می‏کند؛ امّا بر اثر فاصله فراوان مکان و فراخی شهر به آن نمی‏رسد عن أبی‏عبدالله(علیه‌السلام): إنّ قائمنا إذا قام یُبنی له فی ظهر الکوفة مسجد له ألف باب؛ و تتّصل بیوت الکوفة بنهر کربلا؛ حتی یخرج الرجل یوم الجمعة علی بغلة سفواء یرید الجمعة فلا یدرکها.[1]
تذکر: 1. انسان صالح به عنوان خلیفه خداوند مأمور آباد نمودن زمین است: (هُوَ اَنشَاَکُم مِنَ الارضِ واستَعمَرَکُم فیها).[2] 2.گسترش عدل، توزیع عادلانه امکانات، ارائه خدمات و تسهیلات مساوی و مواسی، توهم اختصاص عمران به کوفه و مانند آن را از بین می‏برد. 3.ارتباط همه جانبه با حکومت مرکزی عدل‏مدار، موجب توسعه پایدار و پیوند سیاسی، اجتماعی بوده و پهنه چنین پیمانی وسعت آبادی را به همراه خواهد داشت.
در پیشرفت‏های صنعتی و تکنولوژیکی نیز تحوّلی شگرف رخ خواهد داد، به‏گونه‏ای که بین آن حضرت و یارانش پیکی نخواهد بود: او سخن می‏گوید و آنان در هر کجا که باشند وی را می‏بینند و صدایش را می‏شنوند: عن أبی‏عبدالله(علیه‌السلام): إنّ قائمنا إذا قام مدّ الله(عزّوجلّ) شیعتنا فی أسماعهم و أبصارهم؛ حتی لایکون بینهم وبین القائم برید، یکلّمهم فیسمعون وینظرون إلیه وهو فی مکانه.[1]
گرچه می‏تواند مراد از این حدیث شریف عنایت ویژه‏ای در حق پیروان آن حضرت باشد، به گونه‏ای که چشم و گوششان قدرتی دو چندان یابد؛ امّا اگر منظور این حدیث امری کرامت و خارق عادت نباشد، قطعاً بیانگر پیشرفت‏های صنعتی عصر ظهور است، همان‏طور که بخشی از آن اکنون نیز در سایه ماهواره‏ها، وسایل ارتباط جمعی و شبکه جهانی اینترنت عملی شده است که می‏تواند از آثار و علایم ظهور آن حضرت باشد و بخش کامل‏تر آن در زمان ظهور و حکمت آن حضرت محقق گردد.

جلوه بی‏نظیر دین‏داری در حکومت مهدوی(عج)
گرچه در دنیای کنونی جلوه‏هایی از دینداری به چشم می‏خورد و بیشتر جمعیت جهان از متدینان به یکی از ادیان ابراهیمی‏اند، در روزگار حکومت آن حضرت، گرایش عمومی بشر به حق و عدل که جوهره اسلام ناب محمدی است، بزرگ‏ترین جلوه‏های دینداری را می‏آفریند، به گونه‏ای که تمام انسان‏ها تحت پرچم اسلام ناب که در دست آخرین حجت‏الهی است گرد می‏آیند.
وقتی حاکم و هیئت حاکمه، قوانین مدنی، حقوقی و جزایی، دستگاه‏های مختلف اجرایی و قضایی، برخاسته از حق و بر محور عدل قرار داشته باشند و بر اساس قسط عمل کنند، مردم نیز حق‏پذیر خواهند بود و بر پایه آن عمل خواهند کرد و بدینسان آیه (لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنتِ واَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتبَ والمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط)[2] در بالاترین مصداق خود عملی خواهد شد و تمام جامعه تحت رهبری کسی که خود مظهر تام (قائِمًا بِالقِسط) است، قیام به قسط خواهد داشت.
اقامه همه جانبه احکام اسلامی و دستورهای دینی از ویژگی‏های درخشان دوران حاکمیت امام زمان(عج) است و شهروندان این مدینه عدل و فضیلت با اقتدا به امام خویش در تحقق آن سهم بسزایی خواهند داشت و همان‏طور که مصداق کامل و نهایی آیه(اَلَّذینَ اِن مَکَّنّهُم فِی الارضِ اَقامُوا الصَّلوةَ وءاتَوُا الزَّکوةَ واَمَروا بِالمَعروفِ ونَهَوا عَنِ المُنکَرِ ولِلّهِ عقِبَةُ الامور)[1] در آن عصر تحقق می‏یابد، نماز که ستون دین است به‏پا می‏گردد و زکات کاملاً پرداخت و امر به معروف و نهی از منکر با تمام ابعادش اجرا می‏شود و ارتباط مؤمنان با خدا تحت عنوان «اقامه نماز» محکم می‏شود و بخش‏های نیازمند و بی‏نیاز جامعه انسانی و اسلامی با پرداخت زکات به هم پیوند خواهند خورد. خوبی‏ها و زیبایی‏ها با امر به معروف پیوسته مطرح می‏گردد و پلیدی‏ها و زشتی‏ها با نهی از منکر از میان جامعه مهدوی رخت خواهد بست.
از سویی دیگر، سرنوشت دشمنان دین و جلوگیران و ویرانگران مراکز نشر و ابلاغ و آموزش فرهنگ دین جز گرفتاری به وعید عذاب خواری نخواهد بود: (ومَن اَظلَمُ مِمَّن مَنَعَ مَسجِدَ اللهِ اَن یُذکَرَ فیهَا اسمُهُ وسَعی فی خَرابِها اُولئِکَ ما کانَ لَهُم اَن یَدخُلوها اِلاّخائِفینَ لَهُم فِی الدُّنیا خِزی ولَهُم فِی الاءخِرَةِ عَذاب عَظیم).[2]
عدالت اجتماعی و بهره‏مندی عمومی از نیازهای ضروری و نیز تعالی روح بی‏نیازی در شهروندان حکومت مهدوی(عج) از زیباترین جلوه‏های دینداری در عصر حاکمیت اوست، به گونه‏ای که ثروتمندان جامعه از پرداخت زکات اموالشان دریغ نمی‏ورزند و ریشه حرص و طمع نیز از قلوب نیازمندان برکنده می‏گردد؛ تا آنجا که زکات را در معابر انباشته می‏کنند؛ ولی دریافت کننده‏ای نیست.

... تا قیامت
به رغم ویژگی‏های منحصر به فرد و زیبایی‏های وصف‏ناپذیر حکومت حق مهدی موجود موعود(عج) و همه گیر شدن دین حق و گسترش عدل، جامعه بشری در آن زمان نیز شاهد اختلاف خواهد بود، زیرا کفر و نفاق در آن دوران نیز دل‏های برخی از انسان‏ها را رها نمی‏کند و از سویی آنان که اسلام را نپذیرفته و با پرداخت جزیه و مالیات، زیر لوای حکومت اسلامی زندگی می‏کنند و افزون بر جمود و جحود برعقیده باطلشان کینه و دشمنی حجت خدا را در دل می‏پرورانند، دست از اختلاف‏افکنی نخواهند کشید و سرانجام نیز وجود مبارک آن حضرت به دست مخالفان تبهکار به شهادت خواهد رسید.
رسالت جهانی آن حضرت، همان رسالت پیامبر بزرگوار اسلام‏صلی الله علیه و آله و سلم است که پس از خود، یک به یک به جانشینان معصومشان سپرد و پیام آن، همان پیام زندگی‏بخش است که اوصیای آن حضرت جان گرامی خویش را بر سر ابلاغ آن با خدای خویش سودا کردند و نقطه اوج چنین ایثار و نثاری را حضرت سیدالشهدا(علیه‌السلام) در کربلا به ظهور رساند: پیام عاشورای حسینی که نفی حکومت غیر خدا، طرد هرگونه ظلم و جور و احیای انسان بر محور حق، عدل و آزادگی است، به دستان پر توان آخرین حجت خدا به جامعه بشر ابلاغ و بشر را به کمال سعادتش رهنمون می‏شود و آن‏گاه که جامعه انسانی با گرفتن این پیام و زیر ولایت و رهبری امام معصوم روزگار خویش به کمال خود رسید و آنان که قابلیت هدایت را از کف نهاده‏اند، آخرین پیام‏آور سعادت بشر را به شهادت رساندند، قیامت آغاز می‏شود و بساط عالم دنیا از هم می‏پاشد.
رابطه برپایی قیامت با شهادت امام عصر(عج) را از روایت شریف حضرت صادق(علیه‌السلام) از پدرانش به روشنی می‏توان دریافت: الإسلام و السلطان العادل أخوان لایصلح واحد منهما اِلاّ بصاحبه: الإسلام اُسٌّ والسلطان العادل حارس، و ما لا اُس‏ژ له فمنهدم؛ وما لا حارس له فضائع. فلذلک إذا رحل قائمنا لم یبق أثر من الإسلام وإذا لم یبق أثر من الإسلام، لم یبق أثر من الدنیا.[1]
یعنی دین و امام، همانند و همتای هم‏اند که هیچ یک بی‏دیگری سامان نمی‏یابد: اسلام، پایه عالم است و امام، پاسدار آن، پس اگر اسلام نباشد، هرگونه بنیان و بنیادی از اساس ویران است و چنانچه اسلام باشد و پاسداری نداشته باشد، ضایع و نابود می‏شود، از این روست که وقتی آخرین حجت خدا و پاسدار دین، یعنی وجود مبارک قائم آل‏محمّد(عج) به شهادت می‏رسد و به لقای حق شتابد، اثری از اسلام نمی‏ماند و چون از اسلام اثری نماند، بساط دنیا یکسره برچیده خواهد شد و خورشید صبح قیامت طلوع خواهد کرد.