تاریخ نگارش : بیست و نهم اسفند 1390
آسمان از دید قرآن
آیت الله جوادی آملی
آسمان یکی از بزرگترین مخلوقات الهی است که دارای پیچیدگی های فراوانی است.
کلید واژه : قرآن، آسمان
ناشر : کتاب وحی و نبوت
اندکی از آنچه در قرآن درباره اخبار آسمان آمده
بیتردید قرآن حکیم اخباری را درباره آسمان گزارش کرد که تا آن روزگار ـ به ویژه در حجاز ـ نه مورد گفتوگو بوده و نه آگاهی و کشفی در گذشته زمان درباره آن وجود داشت؛ بلکه تا آن زمان هیچ رأی و نظری در خصوص سپهر اظهار نشده بود و انتظار این بود که با تحقیقات دانشمندانهای که بر روی آن انجام میشود، کشفیّات روشنگرانهای در آینده به عمل آید. از جمله آن اخبار و گزارشها اینکه فرمود:
(أَنَّ السَّماوَاتِ وَالأرْضَ کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا).[1]
زیرا گرچه ممکن است علم برخی از اسرار و رموز آسمان و زمین را هویدا ـ ساخته یا ـ بسازد، امّا هرگز نمیتواند به حالت گذشته آن دو یقین و قطع بیابد به اینکه مثلاً آن دو در زمان دور یکی بودند ـ واحد ـ یا متّحد و یا به هم چسبیده بودند، سپس از یکدیگر جدا و باز شدند. و یا فرضیّهها و صورتهای دیگری که ممکن است تصویر شود. مانند اینکه گفته شود: آسمانها که در گذشته دور به صورت بسته و چسبیده بودند و سپس از یکدیگر جدا شدند، پیش از اینکه به هفت آسمان در آیند دود بودند:
(ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ ... فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا ).[1]
آیا دانش تجربی یا علم ریاضی میتواند علّت قابلیِ آفرینش آسمانهای هفتگانه را بیان کند که آیا دود بوده و یا غیر آن؟ آیا میتواند روشن کند که این اتّفاق در دو روز یا کمتر و یا بیشتر بوده؟ البتّه با توجّه به اینکه مراد از روز در اینجا در برابر شب نیست و یا مجموع روز و شب نیست، چرا که روز مترتّب است بر حرکت وضعی زمین به دور خودش نسبت به خورشید. آیا علم روز میتواند بیان کند که مراد از وحی هر آسمانی که به آن شده چیست؟
آیا دانش عصری میتواند توضیح دهد که وحی برای چه کسی یا چه موجودی بوده است؟ آیا اطّلاعات دانش روز توان آن را دارد کشف کند که خداوند عالم چه چیزی را به آسمانها وحی نموده؟ آیا قدرت آن را دارد که امتیاز وحی فرستاده شده به آسمانی غیر آسمان دیگر را فاش سازد؟
در جمله گزارشهای قرآنی مرتبط با سپهر کیهانی اینکه آفرینش زمین در دو روز بوده و نیز آفرینش مجموع آسمان و زمین در شش روز بوده است و نیز آفرینش آسمانها در دو روز و شاید دو روز باقیمانده به ایجاد آنچه میان آسمان و زمین پدید آمده یا آنچه که مربوط به آن دو است آیا هرگز علوم تجربی میتواند درباره یکی از این امور آگاهی پیدا کرده و نسبت به آنها اظهار نظر منفی یا مثبت داشته باشد؟
آیا هرگز دانش بشری میتواند درباره امور یاد شده برهان قطعی همانگونه که رسول مکرّم اسلام با صراحت و شفّافیّت و با اطمینان کامل بیان داشت ارائه کند؟ آیا میتواند درباره معنای کلمه «روز» رأی دقیق و نظر ژرف نشان دهد؟ یا اصلاً دانش جدید جرئت و جسارت ورود به این صحنه را به خود میدهد تا درباره آنها اظهار نظر کرده و حکمی نماید؟
از جمله موارد اخبار وحیانی درباره سپهر کیهانی اینکه فرمود: برای آسمان دربهایی است.
(إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ).[1]
به رغم اینکه آسمان ظاهری، درب ندارد. انسان مؤمن و کافر در بالا رفتن، اوج گرفتن و استقرار بر آسمان یکساناند.
آیا اساساً نسبت به این امر مهم در زمان جاهلیّت حرف و خبری وجود داشت؟ آیا در آن روزگار و در نزد مردم آن زمانه اثری یا نامی از دانشمندان دانش هیئت و نجوم مانند بطلمیوس و غیر او وجود داشت؟ درباره این مطالب که دربهای آسمان گشوده شده تا محلّ دگرگونی برای بازگشت هستی و انسان به سمت خدا باشد (وَفُتِحَتِ السَّماءُ فَکَانَتْ أَبْوَاباً)[2] چه آگاهی و دانشی وجود دارد؟ همچنین مورد دیگری از اخبار کیهان در کلام قرآن اینکه، آسمانی که از او تعبیر به بنا و ساختمان شده و اینکه دارای سقف محفوظ بوده، رفیع و بلندمرتبه است (وَالسَّماءَ رَفَعَهَا)[1] هیچ پایه و ستونی ندارد (اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا)[2] یا ستون دیدنی ندارد گرچه ستونی برای آن هست آیا ستونی که نادیدنی است همان جاذبه است یا چیزی دیگر؟ در هر دو فرض چه ستون نداشته باشد یا داشته باشد، ولی دیدنی نباشد با این سخن خدا که فرمود: (وَمِنْ آیَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّماءُ وَالأرْضُ بأَمْرِهِ)[3] و کلام خدا که فرمود: (إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالأرْضَ أَن تَزُولا)[4] برای اینکه هر چیزی مستقیم و بدون واسطه یا با واسطه به اراده حق متّکی و استوار است.
آیا اعراب عصر جاهلیّت و نیز غیر عرب که قرآن هر دو را به رقابت و تحدّی فرا خوانده، توان و قدرت آن را داشتهاند که از قانون جاذبه و قدرت آن چیزی را بفهمند و بدانند؟
از نمونههای قرآنی پیرامون اخبار سپهری اینکه، نفوذ و راه بردن در اوج آسمانها و طبقات و لایههای زمین ممکن نیست مگر با امکانات و قدرت علمی و تجهیزات بشری یا با داشتن توان و نیروی ملکوتی. آیا این مطلب ارشاد و راهنمایی به نظم پایدار و برنامه استوار آسمانی نیست؟ و اینکه راه یافتن به اوج آسمانها و طبقات آنها امکانپذیر است؟ آیا این خبر مؤیّد این معنا نیست که شکافتن آسمان جز از راه قدرت و امکانات علمی که برهان عالم طبیعت است یا توان و نیروی ملکوتی که سلطنت ملکوتی است شدنی نیست؟ آیا از اینگونه مسائل و مطالب چیزی در نزد مردم آن دوران بود؟ آیا راه نفوذ در آسمانها همان راههایی است که در آن وجود دارد؟ که خداوند فرمود: (وَالسَّماءِ ذَاتِ الْحُبُکِ).[1] مراد از حباک که در آیه آمده چیست؟ آیا مسیر ستارگان و محلّ آمد و شد آنهاست یا چیزی غیر از آن است که باید محقّق درباره آن بحث و بررسی نماید؟ از جمله آیات الهی که درباره مباحث کیهانی آمده اینکه فرمود: در آسمان بروج یا کاخهایی وجود دارد؛ چون برج یعنی کاخ، مانند سخن خدا که فرمود:
(وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَه).[2]
منظور از آن هم ستارگان آسمانی است که شبیه به کاخها و موجب زینت و زیبایی تماشاگران به آسمان میباشند:
(وَزَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ).[3]
بنابراین، منظور از بروج، ماههای نجومی مانند حَمل، ثور و جوزا نیست مگر به اعتبار خود ستارگان؛ چرا که آنها عامل زیبایی و روشنایی آسمان هستند. همانگونه که خداوند امر فرمود: (تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَجَعَلَ فِیها سِرَاجاً).[1] و چراغدان آسماناند (وَزَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظاً).[2] تعبیر از ستاره گاهی به برج یا کاخ و گاهی به چراغ و گاهی به چراغدان مفید معنای تشبیهی است. به عبارت دیگر، خداوند متعال ستارگان را گاهی به کاخ، گاهی به چراغ و در مواردی هم به چراغدان تشبیه میکند. البتّه هر یک از این الفاظ معنا و مفهوم عامی را به همراه دارد که به صورت حقیقی و نه مجازی بر ستارگان قابل انطباق است.
از موارد بیان قرآنی درباره گزارشهای آسمانی اینکه همه ستارگان در آسمان دنیا وجود دارند که نزدیکترین آسمان به زمین است:
(إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَه الْکَوَاکِبِ وَحِفْظاً مِن کُلِّ شَیْطَانٍ مَّارِدٍ).[3]
(وَزَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظاً ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ).[4]
آنچه از قرآن کریم به دست میآید اینکه همه ستارگان در آسمان دنیا هستند؛ یعنی آسمان دنیا و نزدیک به آنها مزیّن است، بر خلاف آنچه که از بسیاری از دانشمندان علم نجوم نقل شده که هر یک از ستارگان هفتگانه، سیّارات مشهور در نزد آنها در یکی از آسمانهای هفتگانه هستند. البتّه بر اساس چینش و چیدمانی که در نزد آنها شناخته شده بود به این ترتیب: 1. قمر، 2. عطارد، 3. زهره، 4. شمس، 5. مریخ، 6. مشتری و 7. زحل.
به پندار آنها ستارگان ثابت در آسمان هشتم بودند و در آسمان نهم هیچ ستارهای وجود نداشت؛ نه ثابت و نه سیّار. آن اطلس بود که از آن به فلک الافلاک یا فلک محیط نیز یاد میکنند.
چه بسا آنچه در قرآن کریم است بازخوانی آن چیزی را که در کتابهای انبیای پیشین چندین قرن پیش از بطلمیوس بوده است و آنچه در قرآن آمده هیچ ارتباطی با آگاهیها و دانشهای عصر نزول قرآن نداشته تا پندار شود که علم و آگاهی پیامبر برگرفته از علم آن روز بوده که با بطلان آن، سخن رسول نیز باطل شده باشد.
احتمال دیگری نیز وجود دارد که ستارگان آسمان دو دستهاند؛ یک دسته دیدنیاند، دسته دوم نادیدنی. آنچه که از قرآن به دست میآید از اینکه فرمود: (فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ)،[1] ممکن است احتمالی دیگر نیز باشد و آن اینکه همه ستارگان دیدنی در آسمان دنیایند و غیر دیدنیها در آسمان دیگر، گرچه این احتمال در ابتدای امر با برهان همراه نیست.
آنچه از آیات یاد شده به دست میآید عبارت است از: اوّل، اهمّیّت سوگند به ستارگان و بزرگ شمردن آن، آنگونه که فرمود:
(فَلا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ) و تفاوتی در این امر میان عنوان عامّ ستاره یا اسم خاصّ خورشید و ماه نیست:
(وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا).[1]
یا سخن خدا که فرمود:
(فَلاَ أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوَارِ الْکُنَّسِ).[2]
دوم، تشویق و دعوت مردم به اهمّیّت معرفت و شناخت ستارگان؛ زیرا سوگند به آنها در برابر بیّنه نیست، بلکه به صورت کلّی سوگند پروردگار سبحانی به هر چیزی، خود نوعی از بیّنه است. به عبارت دیگر، خداوند متعال به خود بیّنه سوگند یاد میکند تا مردم تشویق شوند به شناخت و تحصیل دانش نسبت به آن؛ زیرا همین ستارگاناند که مردم در پرتو نور و روشنایی آنها در دریا و خشکی حرکت میکنند.
سوم، وادار کردن مردم به پیدا کردن روزیهای دنیایی و ظاهری و آخرتی و باطنی؛ چون خداوند متعال قسمت و روزی بندگانش را در آسمانها قرار داد؛ زیرا فرمود:
(وَفِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ).[3]
دانش روزی است؛ اختراع، رزق پروردگاری است؛ به پایین کشیدن توان و نیرو از آسمان به زمین، روزی و قسمت خداوندی است؛ راه اوجگیری از زمین به آسمان رزق الهی است؛ تأمین گرما و روشنایی زمین و غذای آنها از آسمان رحمت الهی است؛ معرفت به چگونگی چیدن و نظم ستارگان و استدلال از راه نظم بر ناظم و تنظیم کنندگان عالم، عطیّه الهی است و ... .
چهارم، تشبیه ستارگان به سنگها مانند تشبیه آنها به کاخها، چراغها و چراغدانهاست. از این رو، مراد الهی که فرمود: (وَجَعَلْنَاهَا رُجُوماً لِلشَّیَاطِینِ)،[1] این نیست که ستاره یا کرهای بزرگ به تنهایی سنگ است؛ یعنی به معنای چیزی که به وسیله آن کسی یا چیزی سنگ زده میشود. مانند اینکه گفته شود لفظ و مراد، ملفوظ باشد. بلکه مراد هر آن چیزی است که از ستاره جدا شده، مانند شهاب و تیرها؛ به جهت سخن خدا که فرمود:
(إِلاّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِینٌ).[2]
(إِلاّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَه فَأُتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ).[3]
(فَمَن یَسْتَمِعِ الآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَاباً رَصَداً).[4]
اصلاً ممکن است که از باب تمثیل یا از باب تشبیه نباشد، همانگونه که گذشت و اشاره شد؛ بلکه ممکن است شهاب جدا شده و کنده شده از ستاره، رجم و سنگ باشد، نه اینکه خود ستاره، سنگ باشد و مؤیّد این احتمال نیز نزدیکی شخص کمین کرده با شهاب و تیر جدا شده است نه با ستاره . آنگونه که خدا فرمود: (وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَساً شَدِیداً وَشُهُباً).[1]
زیرا نگهبان، همان سنگانداز است و رجم آن چیزی که به آن سنگاندازی میشود هم شهاب است، نه ستاره مگر اینکه ستاره مراد باشد، ولی به اعتبار جدا شدن شهاب از آن، حارسان و نگهبانان همانا فرشتگانی هستند که خداوند متعال آنها را در کمین نشانده است.
امّا اینکه گفته شود: اخبار آسمان، دانشی مجرّد و غیر محسوس است که در زمانها و مکانهای مختلف تفاوتی نمییابد، سخنی ناتمام است؛ زیرا هرگاه که خداوند متعال اراده کند که اخبار غیبی آسمانی را تنزّل بخشیده و زمینی کند، حتماً باید شایستگی طرح در زمان و مکان مختلف را داشته باشد؛ مانند صلاحیّت شخصی که به او وحی میشود یا عدم لیاقت شخصی که وحی را به سرقت و دزدی میبرد؛ همانگونه که برای شب قدر و مانند آن از شبهای مبارک لیاقتی وجود دارد که در قابلیّت آن مؤثّر است یا غار حراء، کعبه، مسجدالحرام، مسجد قدس و مانند آن از مکانهای با برکت شایستگیای وجود دارد که تأثیری در پذیرش و فراگیری آنها دارد.
همانگونه که ممکن است برای عروج و بالا رفتن به آسمان تأثیری در قابلیّت و گیرایی وحی وجود داشته باشد و در توانایی به سرقت بردن یا بهره بردن از آن مؤثّر باشد، زیرا دلیلی بر امتناع استفاده برتر به انواع یاد شده وجود ندارد.
نتیجه و حاصل کلام اینکه، در آسمان فرشتگانی حضور دارند (وَکَم مِن مَلَکٍ فِی السَّماوَاتِ لاَ تُغْنِی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئاً)[1] و اینکه برای صیانت و پاسداری از وحیی که از پیشگاه خداوند علیّ و حکیم برای پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نازل میشود فرشتگانی در کمیناند (یسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ)[2] که این پریان همانا نگهبانانی هستند که آسمان از آنها پر شده (وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَساً شَدِیداً وَشُهُباً).[3]
و نیز فرشتگان به گروههایی تقسیم میشوند که هر یک مقام و جایگاه خاصّ به خود را دارد. اینگونه نیست که همه آنها موجودات مجرّد تامّ عقلی باشند که نتوانند با شهاب چیزی یا کسی را سنگسار کنند، بلکه برخی نسبت به دیگران برتری دارند. از عدّهای از آنان کاری ساخته است که از دیگران برنمیآید و به برخی از آنها چیزی اصابت میکند که به غیر آنها اصابت نمیکند.
البتّه احتمالات دیگری در این باب وجود دارد که برخی از اهل شهود و نظر، که خداوند بصیرت آنان را گشوده است، بدان توجّه دادهاند که زمان دیگری به آنها پرداخته میشود.
البتّه برای آسمان، توسعهای در نظر گرفته شده که با پیشرفت دانش ستارهشناسی و علم هوا و فضا به اجازه خداوندی که هوا و فضا تحت قدرت اوست روشن خواهد شد؛ چون که فرمود: (وَالسَّماءَ بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ)[1] و اینکه آیا آسمان همردیف معنای فلک است، آنگونه که عدّهای عوام پنداشتهاند یا خیر؟ اینگونه نیست آنگونه که نظر علمی همراه و مؤیّد است.
در گذشته دور فیثاغوریان قائل به حرکت زمین بودند و عدد ده نیز در نزد آنها متبرّک و مبارک بود. به این نظریّه تمایل داشتند که ستاره نوری، منبع اصلی روشنایی مهر و ماه و سایر ستارگان است و هموست که مرکز همه این حرکات است و آن را مردم نمیبینند؛ زیرا بخش آباد زمین که مردم در آن زندگی میکنند همواره و همیشه پشت کرده و هیچ وقت اقبال و رو نمیکند.
مدّت زمانی طولانی از عهد و زمان فیثاغورث و همفکران او ستارهشناسی کلدانی (به نام سلوکوص بابِلی) به مکتب و روشی متمایل شد که کپرنیک، دانشمند متأخّر به آن نظر داده است و آن اینکه خورشید، مرکز حرکت همه ستارگان است و نظر فیلالائوس، که از دانشمندان عهد کهن بوده است، را درباره اینکه محوریّت با منبع نور است، نپذیرفت.
عدّهای دیگر از ستارهشناسان بر این باور شدند که مرکز حرکت ستارگان سیّار، زمین ساکن است که همین نظریّه را قالیبوس، از دانشمندان گذشته، داشته و شاگرد او (اوذوکس) نیز بر همین رأی است. او مسیر ارسطو را با اندکی تغییر پذیرفته و البتّه پس از چند قرن بطلمیوس درخشید که کتاب معروف او به نام مجسطی است. در میان دانشمندان اسلامی جناب ابوریحان بیرونی به هر دو قول و نظر پرداخته و نوشته است: «فرقی در حساب نجومی، میان حرکت زمین و حرکت آسمان نیست»؛[1] زیرا امر لازم مشترک است و به وسیله آن امر لازم، حساب انجام خواهد شد، طبعاً تفاوتی در نتیجه رخ نمیدهد.
امری که شایسته نیست از آن غفلت شود اینکه، عقل تجربی پس از اینکه نصاب لازم را یافت و کامل شد، مانند عقل تجریدی دو دوست برای نقل و روایت معتبرند، آن هر دو از حجّت شرعی محسوب میشوند؛ زیرا عقل کمککار نقل و نقل یاور عقل است. و هر یک از آن دو مبیّن رفیق و دوست خود است؛ یعنی در حکم مخصِّص است یا مقیِّد و یا قرینه روشن کننده مراد و مقصود همراه خود، بیآنکه موجب تبعیض یا تفکیک یا تجزیهای نسبت به اعضای یک موجود واحد حقیقی که دارای اجزای به هم تنیده هستند، باشد.
این اندکی است از آنچه که در قرآن حکیم درباره رویدادهای سماوی گزارش شده. مناسب است بخش کوتاهی از سخنان فرمانروای یکتاپرستان، مولای موحّدان علیّ بن ابیطالب(علیهالسلام) شخصیّتی که پیامآور بزرگ اسلام حضرت محمّد مصطفی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) او را دروازه شهر علم دانست و چنین فرمود: «من شهر علمم و علی(علیهالسلام) دروازه آن است» و همچنین امام علی(علیهالسلام) در شأن خود فرمود: «ای مردم! پیش از اینکه مرا از دست بدهید و من از میان شما رخت بربندم، هر مطلبی دارید بپرسید، من نسبت به راههای آسمان داناترم تا به راههای زمین و زمینی». حضرتش(علیهالسلام) شرح و توضیح بیان آفرینش آسمان هفتگانه و زمین را به عهده گرفت و سخن حضرت درباره آسمانهای هفتگانهای که پس از بسته بودن باز و گشاده گشتند، به گونهای است که گویا در لحظه آفرینش آنها حضور داشته و به طور قطع و یقین گزارش میدهد. او به خلقت هوا، بادها، آب متلاطم در دریا، آفرینش جمادات از موجود میعانی و پیدایش آسمانها از آن میفرماید:
ثم أنشأ سبحانه فتق الأجواء، وشقّ الأرجاء، وسَکائِکَ الهواء، فأجری فیها ماءً متلاطماً تیّارهُ، متراکماً زخّاره، حَمَله علی متن الریح العاصفه والزَعزَعِ القاصفه، فَأمرها بردّه، وسَلّطها علی شدّه، وقَرَنها إلی حدّه، الهواء من تحتها فتیقٌ، والماء من فوقها دفیقٌ.
ثمّ أنشأ سبحانه ریحاً اعتقم مهبّها، وأدام مُربَّها، وأعصَفَ مجراها، وأبعَد منشأها، فأمرها بتصفیقِ الماء الزخّار، وإثاره موج البحار، فَمَخَضتْه مخض السقاء، وعَصَفت به عَصفَها بالفضاء، ترُدُّ أوّلَه إلی آخِره، وساجیه (ساکنه) إلی مائره، حتّی عبَّ عُبابُه، ورَمی بالزَبَد رُکامُهُ، فَرَفَعه فـى هواء منفتِق، وجوّ مُنفَهِق، فسوّی منه سبع سماوات، جعل سفلاهنّ موجاً مکفوفاً، وعُلیاهنّ سقفاً محفوظاً، وسَمْکاً مرفوعاً بغیر عمدٍ یدْعمُها، ولا دسارٍ ینظمها، ثمّ زیّنها بزینه الکواکب، وضیاء الثواقب، وأجری فیها سراجاز مستطیراً، وقمراً منیراً، فـى فَلَک دائر، وسقفٍ سائر، ورقیمٍ مائر.[1]
تردیدی نیست که خداوندگار عالم هیچ شخصی را بر آفرینش آسمانهای هفتگانه و آفرینش زمینهای هفت لایه به شهادت نطلبیده. تردیدی نیست که پیامبری که شهر دانش است و در پرتو وجودش علیّ بن ابیطالب(علیهالسلام) که دروازه علم است، از آغاز پیدایش جهان و پیش از سر برآوردن درخت انگور، خبر و روایت داشته و از چگونگی تکوّن هفت آسمان به طور قطع و مسلّم سخن گفتهاند، آیا دانش تجربی را میرسد که از چنین جایگاه بلند و دوری سخن بگوید تا جرئت و جسارت یابد و از پیشتر بودن آب بر آسمان حرف و حدیثی بگوید و از آن پردهبرداری کند؟
آیا در حدّ و اندازه بطلمیوس و همطرازان اوست که از دَوَران فلک و حرکت سقف آسمانی و سیر موجگونه فلک که ستارگان بر روی آن زینت میبخشند، خبر و گزارشی تهیّه کنند؟ در حالی که آنچه از آنها نقل شده عکس آن است؛ یعنی سکون و ایستا بودن فلک نه دَوَران و حرکت آن، و ثبات و بیحرکتی سقف آسمان و فلک، نه تحرّک و سیر امواجی آن و رکود آسمان نه مورد جریان آن.
آیا امکان دارد انسان کامل، که همتای قرآن و همطراز آن است، براساس آنچه از حدیث ثقلین به دست میآید إنـّى تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتـى أهل بیتـى[1]، به مطلب و گزارشی زبان بگشاید که از آن خبر ندارد. در حالی که خود ادعا کرده است که به راههای آسمانی و غیبی داناتر از جریانهای زمینی و حسّی است. افزون بر آن مطلبی است که حضرتش آگاهی داده است:
ثمّ فتق ما بین السماوات العُلا، فَمَلأهنّ أطواراً من ملائکته، منهم سجودٌ لا یرکعون، و رکوع لا ینتصبون، وصافّون لا یتزایلون، ومسبّحون لا یسأمون، لا یغشاهم نوم العیون، ولا سهو العقول، ولا فتره الأبدان، ولا غفله النسیان، ومنهم اُمناء علی وحیه، وألسِنه إلى رسله، ومختلفون (متردّدون) بقضائه وأمره، ومنهم الحفظه لعباده و السَدَنه لأبواب جنانه... .[1]
باید توجّه داشت که اگر علیّ بن ابیطالب(علیهالسلام) که دروازه دانش و باب معرفت است به چگونگی و کیفیّت آفرینش با قاطعیّت تمام سخن میگوید به گونهای که از هیچ فردی، نه در گذشته و نه در آینده، چنین سخن گفتن ممکن نیست، چگونه وجود ارزشمند پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) که شهر دانش و دانایی است، با اِسرای الهی و معراج ربوبی آنچه در لایههای هستی و سپهری وجود داشته را مشاهده ننموده و تعداد طبقات، حرکات آنها، قصرها، چراغها، چراغدانهای آسمانی و سنگها و شهابها و نگهبانان سپهری را به تماشا ننشسته و به همه آنچه در قرآن از آن خبر داده، عالم و دانا نباشد؟
چگونه ممکن است که سخن گفتن و زبانگشایی پیامبر عزیز اسلام درباره امور کیهانی و تحرّکات زمینی در حدّ اعراب جاهلی عصر خود باشد؟ و این دو در یک حدّ و اندازه باشند.
آیا تصوّر ایمان به فنا و اِندکاک حضرت نبوی در حوزه وجه الهی و اتّحاد و یگانگی او با ذات احدی، به هر معنایی صحیح و عقلی که از فنا اراده شود، با احتمال خطا و اشتباه ـ پناه بر خدا ـ او در اخبار غیبی قابل جمع است؟ در حالی که قبلاً گذشت که حکم احد المتّحدین نسبت به دیگری سرایت میکند.
بنابراین، باید پذیرفت که رسول الله اعظم از هر نوع خطا و اشتباهی مصون و محفوظ بوده و نگاهداشت او از نادانی و فراموشی قطعی است. و این همان نظر حق است. از سوی دیگر نیز، تردیدی نیست که خطای پروردگاری و نادانی و فراموشکاری او ذاتاً محال است و نقص و کمبود از حوزه الهی بیرون است.
او منزّه و مقدّس است؛ او پروردگار جهانیان، آدمیان و فرشتگان است.
حاصل و نتیجه سخن اینکه، برخی از آیات قرآن شایستگی تطبیق بر مذهب و روش بطلمیوسی را دارند و بعضی از آیات دیگر نیز بر مکتب و روش کپرنیک نظر دارند. البتّه بدون اینکه بر هیچیک از این دو صراحت داشته باشند. از زمره آیات طایفه اوّلی، سخن خداوند که فرمود:
(الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ طِبَاقاً).[1]
و نمونه آیات طایفه دوم:
(لَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ).[2]
و شایسته نیست که هیچیک از این دو طیف آیات را بر آن دو مکتب حمل کرد، مگر در حدّ احتمال تا سرانجام، خالص از ناخالص و حق از باطل تمییز داده شود و دانش و بصیرت، از فرضیّه و احتمال، و قطع و یقین، از ظنّ و گمان جدا شود. هر کسی که نظر و رأی خود را بر قرآن حمل کرده، به خطا رفته است. وقتی بطلان نظر او کشف و رأی او رسوا شد، روشن میشود اشتباه و خطا در آرا و نظریّات پراکنده است، نه اینکه وحی الهی باطل و غیر صحیح بوده است. وحیی که از سوی پروردگار مصونیّت و تمامیِ آن تأمین و تضمین شده است.