دریافت نسخه PDF مقاله - 94KB
تاریخ نگارش : هفدهم اسفند 1390
امامت از دیدگاه قرآن
reza afrousheh
قـرآن کـریـم در آیـه هـاى مـتـعددى به طرح مساءله امامت از جهات گوناگون پرداخته و زوایاى مختلف آن را مطرح نموده است . آنچه اکنون مورد نظر مى باشد امامت و ویژگیهاى امام از دیدگاه قرآن است . واژه امام به معناى جلودار و اقتداء شونده است . امـا واژه (ولى )، در لغـت بـه مـعناى سرپرست و اداره کننده امر، و به کسى گفته مى شود که بر کار کسى سرپرستى کند.
کلید واژه : امامت از دیدگاه قرآن
امامت از دیدگاه قرآن
قـرآن کـریـم در آیـه هـاى مـتـعددى به طرح مساءله امامت از جهات گوناگون پرداخته و زوایاى مختلف آن را مطرح نموده است . آنچه اکنون مورد نظر مى باشد امامت و ویژگیهاى امام از دیدگاه قرآن است . واژه امام به معناى جلودار و اقتداء شونده است . امـا واژه (ولى )، در لغـت بـه مـعناى سرپرست و اداره کننده امر، و به کسى گفته مى شود که بر کار کسى سرپرستى کند.
امامت از دیدگاه قرآن : قـرآن کـریـم در آیـه هـاى مـتـعددى به طرح مساءله امامت از جهات گوناگون پرداخته و زوایاى مختلف آن را مطرح نموده است . آنچه اکنون مورد نظر مى باشد امامت و ویژگیهاى امام از دیدگاه قرآن است . واژه امام به معناى جلودار و اقتداء شونده است . امـا واژه (ولى )، در لغـت بـه مـعناى سرپرست و اداره کننده امر، و به کسى گفته مى شود که بر کار کسى سرپرستى کند.
آیه ابتلاء (وَ اِذِابـْتـَلى اِبـْراهـیـمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قالَ اِنّى جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتى قالَ لایَنالُ عَهْدِى الظّالِمینَ) (1) (بـخـاطـر بـیـاور) هـنـگـامـى کـه خـداونـد ابراهیم را با کلماتى (امور گوناگونى ) آزمود و او بـخوبى از عهده آنها برآمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم ، ابراهیم گـفـت : آیـا از نـسـل مـن (نـیـز امـامـانـى قـرار خواهى داد)؟ خداوند فرمود پیمان من (مقام امامت ) به ستمکاران نمى رسد.
نکات آیه آیه فوق دربردارنده چند نکته است :
1 ـ بـر اسـاس ایـن آیه امامت آخرین مرحله سیر تکاملى ابراهیم بوده است ؛ زیرا او پس از نبوت به امامت رسیده است . مقام مزبور که بعداز طىّ مراحل سخت و آزمایشهاى گوناگون دوران نبوت بـه ابـراهـیـم اعطا گردید، بالاتر از مقام نبوت است . این مقام ، امامت و رهبرى همه جانبه مادى ، معنوى ، ظاهرى و باطنى است.
امـام بـا نـیـروى مـعـنـوى خـود افـراد شـایـسـتـه را در مـسـیـر تـکـامـل باطنى رهبرى مى کند و با قدرت علمى خویش افراد نادان را تعلیم مى دهد و با نیروى حـکـومـتـش اصـول عـدالت را . بـا ایـن بـیـان ، امـام داراى کـمـال روحـى و تـعـالى اخـلاقـى فـزایـنـده اسـت کـه بـه عـنـوان یـک (انـسـان کامل ) مطرح است ، و مى تواند پیشواى دیگران باشد.
2 ـ درخـواسـت حـضـرت ابراهیم (ع ) از خداوند مبنى بر استمرار امامت در فرزندانش به صورت کـلى پـذیـرفـتـه نـشـد؛ زیـرا خـداونـد در پـاسـخ او با این جمله که عهد و پیمان من (امامت ) به سـتـمـکـاران نمى رسد، فهماند که این مقام زیبنده هر کس نیست ، بلکه آمادگى قبلى و توانایى فـوق العـاده اى را مـى طـلبـد، و گـذر از گردنه هاى سخت را اقتضا مى کند تا شایستگى امامت بروز کند.
3 ـ ستمکار هرگز به امامت نمى رسد، زیرا مراد از ستمکار در آیه ، مطلق کسانى مى باشند که از آنـهـا هـر نـوع ظـلمـى (اعـم از ظـلم به خویشتن یا به دیگران ) در بُرهه اى از زمان حیاتشان سرزده باشد.(2)اگـر کـسـى بـگـویـد کـه از ایـن آیـه هـمـیـن مـقـدار اسـتـفـاده مـى شـود کـه ظـالم در حـال ظـالم بـودنش به امامت نمى رسد، ولى دلالت ندارد که اگر توبه کرد بعد از توبه هم نتواند به امامت برسد، در پاسخ مى گوییم : مردم بر حسب تقسیم عقلى منحصر به چهار دسته انـد: یک دسته کسانى هستند که در تمام عمرشان ظالم و گنهکارند. دسته دوم کسانى اند که در تـمـام عـمـرشـان ظـلم (و گـناه ) مرتکب نمى شوند. دسته سوم آنهایى هستند که فقط در ابتداى عمرشان ظالمند. چهارم عکس دسته سوم ، یعنى کسانى مى باشند که فقط در آخر عمر به ظلم و ستم آلوده مى گردند.
شـاءن حـضـرت ابـراهـیـم (ع ) بـالاتـر از ایـن اسـت کـه بـراى گـروه اول و چـهـارم از فرزندان و ذریاتش ، از خداوند امامت را بخواهد. پس دسته دوم و سوم باقى مى مـانـنـد، کـه بـراى ایـن دو گـروه امامت را از خدا مى خواهد، و خدا هم امامت را از گروه سوم ، یعنى کـسـانـى کـه در آغـاز زندگى ظالم بوده و بعداز ظلم و گناه دست کشیده اند، نفى مى کند؛ و در نـتـیجه شایستگى امامت فقط براى دسته دوم که در تمام عمر از ظلم و گناه مصون باشند ثابت مى شود.(3)
4 ـ امامت همانند نبوت یک عهد و مقام الهى است ، و امام فقط توسط خداوند تعیین و نصب مى گردد، چون فرمود: (اِنّى جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً) من تو را براى مردم امام قرار دادم .آیه اولى الامر
(یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اَطیعُواللّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِى الاَْمْرِ مِنْکُمْ ... ) (4)اى کسانى که ایمان آورده اید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحبان امر را! این آیه نیز در پى اثبات مقام ولایت امر (و امامت ) بعد از پیامبر، و ضرورت پیروى بى چون و چـرا از او مى باشد. واژه (امر) دو معنا دارد: دستور و فرمان ، کار و چیز، و در اینجا اولى الامر یعنى صاحبان دستور و فرمان ، که معناى ساده ترآن (صاحبان اختیار) است . (5) پـیـرامـون اولى الامـر از دو نـظـر مـى تـوان بـحـث کـرد، یـکـى اثـبـات اصل ولایت و امامت بعد از پیامبر(ص ) و ویژگیهاى آن ؛ دیگر مصادیق اولى الامر.
آنـچه اکنون محل بحث قرار مى گیرد، نکته اوّل است ، که همه مسلمانان بر آن اتفاق دارند؛ زیرا هـمـگـى وجود امام و رهبر را طبق صریح آیه ضرورى مى دانند، هر چند در مصادیق آن اختلاف نظر داشته و هر یک دیدگاه خاص خودش را دارد. بـررسـى نـظرات مفسران بزرگ اسلامى نشان مى دهد که امر به اطاعت از اولى الامر همانند امر به اطاعت از رسول مى باشد که این خود گویاى چند واقعیت است :
1 ـ اطاعت از اولى الامر همانند اطاعت از خدا و رسول بدون قید و شرط واجب است . بنابراین اوامر او درهمه شؤ ون دینى ، دنیوى ، سیاسى ، اجتماعى و غیرآن لازم الاجرا مى باشد.
2 ـ هـمـانـگونه که پیامبر(ص ) بر خلاف دین و فرامین الهى ، و به معصیت و گناه فرمان نمى دهـد، اولى الامـر نـیـز چـنـیـن فـرمـانـى صـادر نـمـى کـنـد، و حـکـم او، حـکـم خـدا و رسول او خواهد بود، و درنتیجه اطاعتش واجب است . 3 ـ هـمـان طـور کـه پـیـامـبر از همه گناهان و زشتیها معصوم است ، اولى الامر نیز چنین اند؛ زیرا خداوند به پیروى از اولى الامر بطور مطلق و بدون قید و شرط فرمان داده است ، و هر کس که خـداونـد ایـنـگـونـه امـر بـه اطاعت از او کند ضرورت دارد که از هر گونه خطا و زشتى معصوم بـاشـد، و الا تناقض در صدر و ذیل آیه لازم مى آید. پس ثابت مى گردد که اولى الامر در آیه حتماً باید معصوم باشد. (6)
4 ـ هـمـانـگـونـه کـه رسول از جانب خدا تعیین و نصب مى شود، اولى الامر نیز باید از جانب خدا تعیین و نصب گردد. (7)
1- بقره ( 2 ) ، آیه 124 . 2- بر گرفته از تفسیر المیزان ، ج 1 ، ص 274 ، چاپ بیروت ؛ و تفسیر مجمع البیان ، جزء اوّل ، ص 456 ـ 457 ، چاپ بیروت . 3- همان . 4- نساء ( 4 ) ، آیه 59 . 5- قاموس قرآن ، ج 1 ، ص 110 ـ 111 . 6- اقـتـبـاس از تـفـسـیـر کـبیر ، فخر رازى ، ج 10 ، ص 143 ـ 144 ؛ و تفسیر المیزان ، علامه طباطبائى ، ج 4 ، ص 391 ـ 393 . 7- همان .